مترادف فلق : بامداد، پگاه، سپیده دم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر، شکافتگی، شامگاه، لیل
برابر پارسی : سپیده دم
morning twilight
بامداد، پگاه، سپیدهدم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر
شکافتگی
شامگاه، لیل
۱. بامداد، پگاه، سپیدهدم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر
۲. شکافتگی
۳. شامگاه، لیل
(فَ لْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شکافتن ، شکاف دادن . 2 - (اِ.) شکاف .
(فَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سپیده دم . 2 - زمین پستِ بین دو پشته . 3 - شکاف کوه .
فلق . [ ف َ ](ع اِ) شکاف دهن . (منتهی الارب ). شکاف . ج ، فلوق : ضربه علی فلق رأسه ؛ یعنی بر مفرق و وسط سر او زد. (اقرب الموارد). || بلا و سختی . رجوع به فِلْق شود. || (مص ) شکافتن چیزی را. (منتهی الارب ). شکافتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || برکندن پشم از پوست چون گنده ٔ بدبوی گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فلق . [ ف ِ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). || کار شگفت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکاف دهان . (منتهی الارب ). || چوب و شاخ که آن را دونیم نمایند جهت کمان ، پس هر نیمه اش فلق باشد. || کمانی که از نیمه ٔ شاخ و چوب سازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فلق . [ ف ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). گویند: جاء بعلق فلق . (از اقرب الموارد).
فلق . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است . || تمامه ٔ آفرینش . || زمین پست میان دو پشته . ج ، فلقان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای فراخ . (منتهی الارب ). || زمین مطمئن میان دو پشته ، و گفته اند فضاءبین دو ریگ . (اقرب الموارد). || کنده ٔ زندان که بر پای زندانی نهند. || شیر که در تگ قدح باقی ماند. || شیر ترش شده و پاره پاره گردیده . || شکاف کوه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکاف هر چیزی . ج ، فلوق . (منتهی الارب ). رجوع به فَلْق و فِلْق شود. || سپیده دم . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صبح . (اقرب الموارد) : از رواح تا صباح و از فلق تا غسق بر سر کوی دوست معتکف و مجاور بودی . (سندبادنامه ). از وقت لمعه ٔ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).