کلمه جو
صفحه اصلی

فلق


مترادف فلق : بامداد، پگاه، سپیده دم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر، شکافتگی، شامگاه، لیل

برابر پارسی : سپیده دم

فارسی به انگلیسی

twilight, morning, morning twilight

morning twilight


فرهنگ اسم ها

اسم: فلق (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: falagh) (فارسی: فلق) (انگلیسی: falagh)
معنی: سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم

مترادف و متضاد

بامداد، پگاه، سپیده‌دم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر


شکافتگی


شامگاه، لیل


۱. بامداد، پگاه، سپیدهدم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر
۲. شکافتگی
۳. شامگاه، لیل


فرهنگ فارسی

صدور سیزدهمین سوره قر آن مکیه تعداد آیات ۵ .
صبح، سپیده دم، شکاف، شکاف کوه، زمین پست بین دوپشته، ونیزبه معنی همه خلق، همه خلق عالم
( اسم ) ۱ - شکاف کوه ۲ - زمین واقع بین دو پشته ۳ - سپیده دم .
بلا و سختی

فرهنگ معین

(فَ لْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) شکافتن ، شکاف دادن . ۲ - (اِ. ) شکاف .
(فَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سپیده دم . ۲ - زمین پستِ بین دو پشته . ۳ - شکاف کوه .

(فَ لْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شکافتن ، شکاف دادن . 2 - (اِ.) شکاف .


(فَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سپیده دم . 2 - زمین پستِ بین دو پشته . 3 - شکاف کوه .


لغت نامه دهخدا

فلق . [ ف َ ](ع اِ) شکاف دهن . (منتهی الارب ). شکاف . ج ، فلوق : ضربه علی فلق رأسه ؛ یعنی بر مفرق و وسط سر او زد. (اقرب الموارد). || بلا و سختی . رجوع به فِلْق شود. || (مص ) شکافتن چیزی را. (منتهی الارب ). شکافتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || برکندن پشم از پوست چون گنده ٔ بدبوی گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


فلق . [ ف ِ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). || کار شگفت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکاف دهان . (منتهی الارب ). || چوب و شاخ که آن را دونیم نمایند جهت کمان ، پس هر نیمه اش فلق باشد. || کمانی که از نیمه ٔ شاخ و چوب سازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


فلق . [ ف ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). گویند: جاء بعلق فلق . (از اقرب الموارد).


فلق. [ ف َ ]( ع اِ ) شکاف دهن. ( منتهی الارب ). شکاف. ج ، فلوق : ضربه علی فلق رأسه ؛ یعنی بر مفرق و وسط سر او زد. ( اقرب الموارد ). || بلا و سختی. رجوع به فِلْق شود. || ( مص ) شکافتن چیزی را. ( منتهی الارب ). شکافتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از اقرب الموارد ). || برکندن پشم از پوست چون گنده بدبوی گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فلق. [ ف ِ ] ( ع اِ ) بلا و سختی. ( منتهی الارب ). داهیه. ( اقرب الموارد ). || کار شگفت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکاف دهان. ( منتهی الارب ). || چوب و شاخ که آن را دونیم نمایند جهت کمان ، پس هر نیمه اش فلق باشد. || کمانی که از نیمه شاخ و چوب سازند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فلق. [ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است. || تمامه آفرینش. || زمین پست میان دو پشته. ج ، فلقان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جای فراخ. ( منتهی الارب ). || زمین مطمئن میان دو پشته ، و گفته اند فضاءبین دو ریگ. ( اقرب الموارد ). || کنده زندان که بر پای زندانی نهند. || شیر که در تگ قدح باقی ماند. || شیر ترش شده و پاره پاره گردیده. || شکاف کوه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکاف هر چیزی. ج ، فلوق. ( منتهی الارب ). رجوع به فَلْق و فِلْق شود. || سپیده دم. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صبح. ( اقرب الموارد ) : از رواح تا صباح و از فلق تا غسق بر سر کوی دوست معتکف و مجاور بودی. ( سندبادنامه ). از وقت لمعه فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

فلق. [ ف َ ل َ ] ( اِخ ) نام سوره صدوسیزدهم قرآن کریم که با آیه «قل اعوذ برب الفلق » آغاز شود و یکی از معوذتین است. ( یادداشت مؤلف ). پیش از سوره الناس و بعد از سوره اخلاص.

فلق. [ ف ُ ل َ ] ( ع اِ ) بلا و سختی. ( منتهی الارب ). گویند: جاء بعلق فلق. ( از اقرب الموارد ).

فلق . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ صدوسیزدهم قرآن کریم که با آیه ٔ «قل اعوذ برب الفلق » آغاز شود و یکی از معوذتین است . (یادداشت مؤلف ). پیش از سوره ٔ الناس و بعد از سوره ٔ اخلاص .


فلق . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است . || تمامه ٔ آفرینش . || زمین پست میان دو پشته . ج ، فلقان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای فراخ . (منتهی الارب ). || زمین مطمئن میان دو پشته ، و گفته اند فضاءبین دو ریگ . (اقرب الموارد). || کنده ٔ زندان که بر پای زندانی نهند. || شیر که در تگ قدح باقی ماند. || شیر ترش شده و پاره پاره گردیده . || شکاف کوه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکاف هر چیزی . ج ، فلوق . (منتهی الارب ). رجوع به فَلْق و فِلْق شود. || سپیده دم . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صبح . (اقرب الموارد) : از رواح تا صباح و از فلق تا غسق بر سر کوی دوست معتکف و مجاور بودی . (سندبادنامه ). از وقت لمعه ٔ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).


فرهنگ عمید

۱. سپیدۀ صبح.
۲. صد وسیزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، قُل ٲعوذُ.

دانشنامه عمومی

سوره فلق در مکه نازل شده و دارای ۵ آیه است.
ترجمهٔ فارسی
فَلَق یعنی آن لحظه ای که نور گریبان ظلمت را می شکافد و سر برمی آورد.
این سوره و سوره «ناس» را «معوذتین» هم می گویند؛ چون در آغاز هر دو سوره، مسئله تعویذ و پناه بردن به خدا مطرح شده است.
سوره «فلق» قبل از سوره «ناس» نازل شده است.

فلق (سوره). سوره فلق در مکه نازل شده و دارای ۵ آیه است.
فَلَق یعنی آن لحظه اى که نور گریبان ظلمت را می شکافد و سر بر مىآورد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَلَقِ: سپیده دم (کلمه فلق - به فتحه اول و سکون دوم - به معنای شکافتن و جدا کردن است ، و این کلمه در صورتی که با دو فتحه باشد صفت مشبههای به معنای مفعول خواهد بود ، یعنی شکافته شده . غالبا این کلمه بر هنگام صبح اطلاق میشود ، و فلق یعنی آن لحظهای که نور گریبا...
تکرار در قرآن: ۴(بار)
(بر وزن فرس) شکافتن. «فَلَقَ الشَّیْ‏ءَ فَلْقاً: شَقَّهُ». فالق:شکافنده انفلاق شکافته شدن . دریا بشکافت و هر قسمتش مانند کوه بزرگی گردید. . خدا شکافنده دانه و هسته است. . شکافنده صبح است و شب را وقت آرامش قرار داده است. . فلق (بر وزن فرس) اسم مصدر است به معنی شکافته شده طبرسی آن را شکاف وسیع گفته، در قاموس و اقرب چند معنی از قبیل صبح، دره، شکاف گفته و نیز گفته‏اند: «اَلْخَلْقُ کُلُّهُ». مخلوق را از آن فلق گویند که خداوند آنها را همانطور که در «فطر» گفته شد با شکافتن و شکفتن به وجود آورده است. به نظر نگارنده مراد از «فلق» در آیه همه خلق است نه صبح گرچه آن نیز از مصادیق فلق است یعنی: بگو پناه می‏برم به پروردگار خلق از شر آنچه خلق کرده دو آیه از حیث عموم با هم مساوی اند ناگفته نماند همه مخلوق دارای جنبه خیر و شر اند اتومبیل دارای خیر است که شخص را به مقصد می‏رساند و دارای شر است که در اثر سقوط هم خودش از بین می‏رود و هم شخص را از بین می‏برد. پول دارای خیر است که شخص را به هدف می‏رساند و دارای شر است که شاید برای گرفتن و بردن آن شخص را بکشند، نفت دارای خیر است که منزل را گرم می‏کند و دارای شر است که شاید منزل را در اثر غفلت به آتش بکشد و بسوزاند. بدین حساب همه اشیاء دارای دو جنبه خیر و شراند و آیه مبین آن است که باید از شر همه مخلوقات به خدا پناه برد و خیر آنها را از خدا خواست و چون جز خدا کسی نمی‏تواند شرور مخلوقات را از انسان برگرداند و منافع آنها را به وی روی آور کند لذا باید به خدا پناه برد که آفریننده آنهاست و زمام همه به دست اوست «ازمه الامور طراً بیده». غاسق که به معنی هجوم کننده در پنهانی است ظاهراً از حیث عموم مساوی با «ماخَلَق» است زیرا شرور مخلوقات پنهانی و بی خبر و ناگهان به انسان هجوم می‏کنند چنانکه در «غسق» گذشت. و اگر مراد از «اَلنَّفاثات»نیروهای دمنده و از «العقد» مواد اولیه باشد این آیه نیز در ردیف آیات ماقبل است مثلا خاک، آب، املاح، کربن هوا هر یک بسته و گره خورده مخصوصی اند نیروهای مخصوص به آنها دمیده و قسمتی از آنها را کنده و در اثر تخلیط شیمیائی یک سیب یا میوه دیگر یا انسان و غیره به وجود می‏آید پس مواد اولیه که خزائن خدایند در اثر دمیدن آن نیروها به چیزهای دیگر مبدل می‏شوند و چون این دمیدن و دمیده شدن شری نیز در بردارند لذا از شر آنها به خدا پناه می‏بریم. واللَّه‏العالم. رجو شود به «نفث».

واژه نامه بختیاریکا

( فِلِق ) برآمده؛ برجسته مثل دِندُو فِلِق یعنی دندون بزرگ

پیشنهاد کاربران

شکافتن، عبور از یک مرحله به مرحله دیگر

گشودن

اُشهن. پگاه. سپیده دم

سرخی هنگام طلوع آفتاب
متضاد: شفق ( سرخی هنگام غروب آفتاب

زردی صبح

فلق اسم دخترانه است نه پسرانه

خط جدا کننده روز از شب که قبل سپیده دم دیده میشود .

تیغ سحر

غنچه ٔ بام ؛ کنایه از سفیدی صبح و فلق است : شبی ناگاه چون غنچه ٔ بام بخندید، و عروس صبح از تتق قیرگون بیرون خرامید با لشکری جرار پیرامن مأمن او درآمد. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 21 ) .


کلمات دیگر: