کلمه جو
صفحه اصلی

متافیزیک


مترادف متافیزیک : مابعدالطبیعه، ماوراء الطبیعه، حکمت الهی، الهیات

فارسی به انگلیسی

metaphysics

مترادف و متضاد

مابعدالطبیعه، ماوراء‌الطبیعه


حکمت‌الهی، الهیات


۱. مابعدالطبیعه، ماوراءالطبیعه
۲. حکمتالهی، الهیات


فرهنگ فارسی

مابعدالطبیعه، حکمت ماورائ الطبیعه، حکمت الهی، عالم معقولات(الهیات، معقولات، شناسایی علل واصول اولیه )
( اسم ) ما بعد الطبیعه . توضیح احتراز از استعمال این کلم. بیگانه اولی است .

فرهنگ معین


لغت نامه دهخدا

متافیزیک.[ م ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) بعد از فیزیک. زیرا در آثار ارسطو این معرفت بعد از فیزیک ( طبیعت ) قرار دارد. دانشی غیرمسبوق به علل اولی.مبادی اولیه. ( از لاروس ). مابعدالطبیعه. علم نظری. حکمت نظری. حکمت الهی. الهیات. اصول مجرد و معنوی. و رجوع به حکمت و مابعدالطبیعه در همین لغت نامه شود.

فرهنگ عمید

مابعدالطبیعه#NAME?


= مابعدالطبیعه

دانشنامه عمومی

مابعدالطبیعه یا متافیزیک یا متاگیتیک شاخه ای از فلسفه است که به پژوهش دربارهٔ چیستی و کُنه وجود، زندگی و جهان به عنوان یک کل می پردازد. متافیزیک را ریشهٔ فلسفه می دانند؛ بدین معنا که فیلسوفان نخستین عمدتاً به این حوزه از فلسفه می پرداخته اند. در فلسفهٔ معاصر، به مباحث مابعدالطبیعی با شَکّاکیت بسیار نگریسته اند.تلفظ صحیح مابعدالطبیعه، مابَعدالطبیعه است و تلفظ مابُعدالطبیعه اشتباه است.
مسائلی که در باب چیستی خدا و هستی هستند؛ همچون هستی شناسی، وجود خدا و عدم وجود خدا
مسائلی که در باب چیستی انسان هستند؛ همچون جبر و اختیار
مسائلی که در باب چیستی جهان هستند؛ همچون ثبات و تغییر، و ذهن و ماده
مسائلی را که در این شاخهٔ فلسفه مطرح اند، می توان به سه دستهٔ اصلی تقسیم کرد:
یکی از نکات مهمی که بعضاً مورد غفلت قرار می گیرد، مسئلهٔ اعتبار مابعدالطبیعه است؛ یعنی بود و نبودش محل بحث و گفتگوی فیلسوفان است. بر این اساس می توان فیلسوفان را به دو دسته مابعدالطبیعی مثبت و مابعدالطبیعی انتقادی تقسیم کرد.
از دیرباز، فیلسوفان مابعدالطبیعی مثبت کوشیده اند با طرح نظام هایی مابعدالطبیعی، به ترسیم تصویری ذهنی کلی از جهان بپردازند.

دانشنامه آزاد فارسی

مِتافیزیک (Metaphysics)
(یا: مابَعْدالطَّبیعه؛ مشتق از واژۀ یونانی مِتا به معنی «فراتر» و «بَعد»، و فوسیکه۱ به معنی «طبیعت») در اصطلاح، فلسفۀ اولی، حکمت الهی، علمِ کلی یا الهیات به معنی عام و خاص. این واژه را نخست آندرونیکوس رودسی۲ برای نامیدن کتاب هایی از ارسطو به کار برد که درپی کتاب هایی که طبیعت را بررسی می کردند، طبقه بندی شده بودند. مابعدالطبیعه به یک معنا به شناخت واقعیات غیرمادی نظیر خدا، نفس و غیره که فراسوی واقعیات طبیعی شمرده می شوند، به شیوه ای عقلی و نه با اتکا به وحی و الهام دینی، اطلاق می شود. این واژه همچنین به معنای دانش نخستین و برتر یا فلسفۀ اولی است که موضوعش امر مطلق یا بنیان نامشروط موجودات است. معنای دیگر آن مطالعۀ ماهیت یا وجود حقیقی چیزها، فراسوی نمودهای آن هاست، که به این معنا همان وجودشناسی است، یا به تعبیر ارسطو شناخت موجود بِما هُوَ موجود (شناخت موجودات از حیث موجود بودن شان). این واژه در فلسفه های متأخر، گاه به معنایی تحقیرآمیز برای دلالت بر هرگونه نظریه پردازی بی محتوا و غیرواقعی به کار می رود. پرسش هایی که در مابعدالطبیعه مطرح می شوند از این گونه اند: چیزهایی که ادراک می کنیم واقعی هستند یا وهمی؟ آیا جهان خارجیِ مستقل از آگاهی وجود دارد؟ آیا واقعیت واحد است یا کثیر؟ مادی است یا روحانی؟ آیا در عالم، نظم حاکم است یا بی نظمی؟ آیا جهان هستی حادث است یا قدیم؟ مابعدالطبیعه با فیلسوفان قبل از سقراط آغاز شد. آن ها می خواستند بدانند که آیا واقعیت بر یک بنیان استوار است یا بر چند بنیان. تالس۳، هراکلیتوس۴ و پارمنیدس به بنیان هایی یگانه برای چیزها یگانه گرایی (مونیسم) و فیثاغورس، آناکساگوراس۵، و امپدوکلس۶ به بنیان هایی چندگانه (پلورالیسم) معتقد بودند. در فلسفۀ جدید، اسپینوزا و هگل، یگانه گرا۷، دکارت و کانت دوگانه گرا۸ و لایب نیتس چندگانه گرا۹ بودند. پرسش دیگر مابعدالطبیعه این است که آیا این جوهرها، صرف نظر از واحد یا کثیر بودن شان، مادی اند یا غیرمادی. از این حیث فیلسوفان به دو گروه ماتریالیست و ایده آلیست تقسیم می شوند. از ماده گرایان مشهور می توان اتمیست۱۰ های یونان باستان، هابز و مارکس را نام برد و در میان نظریه های کنونی دربارۀ طبیعت انسان، می توان به رفتارگرایی تحلیلی۱۱ و نظریۀ هویت عصبی ذهن۱۲ اشاره کرد. از مشهورترین ایده آلیست ها نیز می توان پارمنیدس، افلاطون، بارکلی، فیشته و هگل را نام برد. مسئلۀ مهم دیگر در مابعدالطبیعه، بحث ثبات و تغییر یا حرکت و سکون و شیوۀ تبیین آن است. ماتریالیست ها با دیدگاهی مکانیستی تغییر را با فعل وانفعال ذرات مادی تبیین کرده اند، در حالی که ایده آلیست ها با دیدگاهی غایت گرایانه۱۳، علت نهایی حرکت و تغییر را ذاتی روحانی و معمولاً فوق طبیعی (مُثُل افلاطون، خدای وحدت جوهری۱۴ اسپینوزا، مطلق هگل) می دانند. ارسطو دیدگاهی طبیعت گرایانه داشت و معتقد بود هر چیزی در عالم روبه غایتی که در طبیعتش نهفته است، حرکت می کند. در عصر جدید، تجربه گرایانِ شکاکی نظیر هیوم با حمله به مابعدالطبیعه، مفاهیم جوهر، واقعیت، نفس و علیت را فاقد موضوع و اثبات ناپذیر دانستند. هیوم کتاب های مابعد طبیعی را شایستۀ آن دانست که به آتش سپرده شوند. کانت نیز امکان شناخت مابعد طبیعی به معنای سنتی یا جزمی آن را نفی کرد. از نظر او نومِن یا نفس الامر ناشناختنی است، و علم ما فقط بر پدیدارها و نمودها تعلق می گیرد. انقلاب کپرنیکی کانت توجه فلسفه را از عین به ذهن معطوف کرد و فیشته و هگل نیز به فعالیت خلاق ذهن، عقل و اگو بیش از عالم طبیعت توجه کردند. اما مارکس و پوزیتیویست ها به شدت از این نظام انتقاد کردند. از آن پس، بسیاری از فیلسوفان معاصر بر این عقیده اند که فقط علوم طبیعی قادرند ماهیت واقعیت را به درستی بکاوند. فیلسوفان تحلیلی و زبانی نیز وظیفۀ حقیقی پژوهش فلسفی را تحلیل زبان می دانند. از مکتب های فلسفی معاصر، پدیدار شناسی و اگزیستانسیالیسم گرچه گرایش های مابعد طبیعی از خود نشان می دهند، اما رویکرد آن ها به اگو و جهانی که با آن در پیوند است با رویکردهای قبلی در همین زمینه ها تفاوت هایی آشکار دارد. استراسون۱۵ مابعدالطبیعه را به دو گونۀ توصیفی و انتقادی تقسیم می کند. اولی به توصیف چارچوب های بنیادی مفاهیم حاکم بر اندیشه بسنده می کند و دومی به بازنگری در شیوه های ناکارآمد اندیشیدن می پردازد. حذف گرایی۱۶ در فلسفۀ ذهن و افسون زدایی۱۷ پسا مدرنیستی از عینیت و حقیقت، نمونه های برجستۀ آن اند.
phusikeAndronicos of RhodesTalesHeraclitusAnaxagorasEmpedoclesmonistdualistpluralistontologyanalytical behaviourismneural identity theory of mindteleologicpantheistic GodStrawsoneliminativismdisenchantment

پیشنهاد کاربران

جهان بینی افلاطون ماوراء طبیعت می باشد. ارسطو شاگرد برجسته افلاطون، دنیای ایده های استاد خود را که توسط وی بیرون و در ورای عالم محسوسات قرار داده شده بود، پایین آورد و آنرا در کنار دنیای فیزیکی یا عالم محسوسات قرار داد. منظور ارسطو از این کار این بود که ایده ها نمیتوانند جدا و مستقل از موجودات محسوس و واقعی وجود داشته باشند، بلکه حد اکثر در کنار آنها. منظور ارسطو از عبارت " در کنار " به زبان کانت و امروزی مترادف است با امکانات بالقوه و یا محض در بطن و باطن واقعیت. اما منظور خود ارسطو این بوده است که قبل از طبیعت یک دنیا یا حالتی غیر طبیعی یا همان عالم ایده ها وجود داشته که به طبیعت تبدیل گردیده است و این طبیعت پس از تغییر و تحولات فراوان دوباره به همان حالت ایده آل اولیه باز خواهد گشت. بنا براین جهان بینی متافیزیکی ارسطو را میتوان با سه کلمه بصورت زیر بیان نمود : قبل از طبیعت - طبیعت - بعد از طبیعت : ماقبل الطبیعه؛ طبیعه؛ مابعد الطبیعه.
نقصی که در این جهان بینی در اولین نگاه به چشم می خورد این است که بینهایت یا بیکرانی ( یا ماقبل طبیعت ) برای تبدیل شدن کامل به طبیعت به بینهایت زمان ها نیاز مند خواهد بود و لذا هرگز فرصت تبدیل بطور کامل را نخواهد یافت، چه رسد به برگشت به حالت اولیه. برای رفع این نقص بهتر است که در قدم اول یعنی قبل از آغاز نزول، پهنه بیکرانی و نامتناهی را به مکان ها یا محیط های محدود و متناهی تقسیم کنیم که در آن چهار چوب های متناهی بخش های متناهی وجود لایه تناهی بتوانند بطور کامل نزول و سپس صعود یابند. از طرفی دیگر چون عمل تقسیم به علت نامتناهی بودن وجود، پایان ناپذیر خواهد بود، میتوان عمل تقسیم را به عهده خویش رها کرد که تا میتواند یا خدا بخواهد، ادامه یابد. این عمل تقسیم را میتوان کثرت پایان ناپذیر وجود واحد و بیکران نامید. کثرت دوم مربوط به محتوای مکان های محدود و متناهی میباشد. این مکان ها را میتوان مجرد یا مطلق نامید، به این دلیل که محیط و مرز آنها مشمول حال گذر زمان و تغییر و تحول و انقباض و انبساط نمیباشند و جنس آنها نه مادی است و نه روحی بلکه از جنس تصورات ذهنی یا اَشکال هندسی محض از قبیل کُره و مکعب مربع یا به شکل خان روی شان مومی در کندوی زنبور عسل. اشکال هندسی دیگر از قبیل هرم و مخروط هم قابل تصور اند، اما احتمال آنها نزدیک به صفر. بر محیط این مکان ها در پهنه بیکرانی سکون مطلق حکم فرماست و این مرزها با وجود ذهنی بودن، در مقابل ایاب و ذهاب یا رفت و آمد هر چیزی از بیرون به درون و بر عکس، از درون به بیرون مطلقا نفوذ ناپذیر اند. پدیده های نزول و صعود مرحله به مرحله یا پله به پله از طریق وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات متوالی انقباض و انبساط کیهانی صورت می پذیرند و نه بصورت نشست بخار به شکل شبنم روی برگ و ساقه و شاخه گیاهان و درختان و سبزی جات یا روی خاک و سنگ. عوالم بیشمار ( البته از دیدگاه انسان بیشمار و نه از دیدگاه خداوند ) فی النفسه یا بخودی خود یک واحد یگانه و مطلق اند و علیرغم بیشماری دو نوع اند: یکی نزولی - ازلی و دیگری صعودی - ابدی. کلمات عالم، دنیا، گیتی، کیهان و جهان تقریبا هم معنی و مترادف اند. لذا میتوان عوالم بیشمار را جهان های بیشمار نامید. طول عمر محتوای جهان های نزولی توسط لحظه ازل و طول عمر محتوای جهان های صعودی توسط لحظه ابد رقم زده می شوند و لحظات ازل و ابد هردو برابر اند با لحظه حال و طول لحظه حال توسط فیزیکدان آلمانی به نام ماکس پلانک محاسبه و تعیین گردیده و برابر است با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه . حیات و زندگی انسان در قدم یا ایستگاه و یا منزل اول از برترین سطح و حالت ممکنه یعنی امکان اشرف آغاز گردیده و پله به پله به پایین ترین سطح و حالت ممکنه یعنی امکان اخس نزول یافته است. پس از پایان حیات اخس یا عالم شهودی فعلی، جهان های نزولی در سر جای خود به جهان صعودی تبدیل خواهند شد و نیم سفر های صعودی آغاز میگردند و حیات انسان از پایین ترین سطح و حالت ممکنه یعنی امکان اخس شروع میشود و پله به پله به سوی امکان اشرف اولیه ارتقاء می یابد. در اینجا یک نکته یا معما نهفته است که نمیتوان بطور روشن آنرا رمز گشایی یا حل
کرد. آیا این امکان اخس بین و برای نیم سفر های نزولی و صعودی مشترک است یا برای هرکدام جداگانه به وقوع می پیوندد. از طرفی دیگر نمیتوانیم یقین حاصل کنیم که آیا این زندگی که هم اکنون مشغول انجام آن هستیم ، آخرین ایستگاه یا منزل پایانی و یا در ایستگاه ماقبل آخر نزولی جاری است. همچنین اگر این زندگی در جهان های صعودی ساری است، نمیتوانیم یقین حاصل کنیم که آیا زندگی اول می باشد یا دوم. بهر حال در این زمینه عدم یقین تاثیری در زندگی ما نخواهد داشت.
نوسانات متوالی انقباض و انبساط کیهانی و متعاقب آن وقوع مه بانگ های متوالی بطور خود بخودی و تصادفی و بدون هدف و معنا و مفهوم روخ نمیدهند بلکه بر طبق خواست و اراده و امر خداوند در چهار چوب طرح مطلق و از پیش تعیین شده خلقت و آفرینش . لازم به تذکر است که انسان بهمراه طبیعت و کیهان نزول یافته و در مسیر برگشت هم بهمراه طبیعت و کیهان صعود خواهد یافت. نتیجه اینکه رجعت و برگشت انسان از طریق جدایی نفس و یا روح پس از مرگ و مهاجرت آن در قالب یک جسم ظریف و لطیف مثالی به عالم برزخ و پس از آن بر پایی روز قیامت دینی صورت نمیگیرد. پدیده های نزول و صعود واقعیاتی کلی هستند و اجزاء نمیتوانند بطور جداگانه و مستقل از کل، نزول و صعود یابند. لذا میتوان گفت :
رجعت من بدون طبیعت و کیهان هرگز نه !
هدف کانت فیلسوف آلمانی در نقد عقل عملی و محض یا نظری و نیروی قضاوت این بود که متافیزیک ارسطو را با شناسایی و تعیین شناخت های ماقبل تجربه که ریشه در ایاب و ذهاب یا رفت و آمد روان بین عالم ایده ها و عالم محسوسات در جهان بینی و باور افلاطون در تعریف علم به" ذکر و یاد آوری" ، داشت، به یک علم تبدیل کند. امروز شاید بتوان از طریق شناسایی و تعیین میل های جنسی فرعی و پنهانی انسان، نهفته در پشت پرده ظاهر میل جنسی اصلی و آشکار و متعاقب آن شناسایی و تعیین مراتب وجودی انسان، دنیای واقعی را بطور روشن و واضح رمزگشایی نمود. انسان از طریق حواس پنجگانه و در یافت های حسی و فکر کردن سطحی روی آنها فقط میتواند بخش محسوس واقعیت را دریابد و نه بخش هایی که بصورت امکانات بالقوه و یا قوای محض در بطن و باطن واقعیت وجود دارند. برای فهم و درک آنها به تیز بینی والاتری نیازمند خواهیم بود. کلید های تیز بینانه فلاسفه و حکیمان و عارفان و الاهی دانان و طبیعت شناسان تاکنون نتوانسته است که قفل گنج های بنیادی نهفته در واقعیت را بگشایند. این گنج پر بها در جای دیگری در زیر خاک دفن نگردیده است بلکه در وجود انسان و آنهم نه در فهم و عقل و نفس یا روح بلکه همان جا که در بالا به آن اشاره شد. این متن های کوتاه و ساده را میتوان پس از کانت و هگل آغاز و آجر و سنگ بناهای تافته شده در کوره های جهنمی مه بانگ ها و لذا شکست ناپذیرِ ساختمان متافیزیک علمی دانست.

بنام پروردگار یکتا
با سلام، متافیزیک عبارتی یونانی که از دو کلمه متا به معنی بعد، پس از ، و فیزیک به معنی طبیعت تشکیل شده است. معنی ان به عربی ما بعد الطبیعه میباشد که با ماورا الطبیعه فرق دارد ارسطو پس از اینکه در خصوص مسایل مربوط به علوم طبیعی و یا طبیعت مطا لعه نمودکه به مطالعات فیزیکی معروف هست سپس به سوی فلسفه روی اورد و مطالعاتی در این خصوص انجام داد و بدون نام گذاری این تحقیقات از دنیا رفت ، دانشمندان یونانی عبارت متا فیزیک را برای ان تحقیقات مناسب و با مسما تشخیص و ان را برای تحقیقاتی که ارسطو پس از مطالعه در علوم تجربی یا طبیعت انجام داده بود نهادند، یعنی مطالعات بعد از فیزیک. دانشمندان عرب نیز انرا به ما بعد الطبیعه ترجمه کردند ، نکته مهم اینجاست که خیلی از دانشمندان و اساتید حتی دانشگاه متا فیزیک را امری غیر مادی و مربوط به عالم غیب ویا عالم لاهوتی و مجرد تعبیر میکنند که درست نیست و متا فیزیک مربوط به مطالعات فلسفی و عالم ناسوت هست و عبارت ماورا الطبیعه که با ان عبارت فرق دارد به معنی متا فیزیک نیست و مربوط به عالم غیب و مجرد هست که از توان بشر خارج هست و فقط در ید قدرت ۱۴ معصوم ( ع ) بوده و لاغیر با تشکر.

فرافیزیک

برابرنهاد واژه <<متافیزیک >>، واژه زیبا و درخور << فراگیتیانه>> می باشد و همچنین برابرنهاد دانش <<فیزیک>>، دانش << گیتیگ>> می باشد.

جای متافیزیک یا ماوراطبیعه، واژه <<فراگیتی>> و جای فیزیک<<دانش گیتیک>> و جای متافیزیکی<<فراگیتیانه>> پیشنهاد می شود.

فراگیتی
پساگیتی

موارالطبیعه با مابعد الطبیعه فرق داره اینجا اشتباه نوشته


کلمات دیگر: