ناپلئون بناپارت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
وی به سال 1793 ( در رتبه سروانی توپخانه ) در جنگ و محاصره تولون شرکت جست و دوبار مجروح شد و با شجاعت فوق العاده ای که از خود نشان داد، خویشتن را معروف ساخت. اما شخصیت و نبوغ نظامی او به سال 1794 در جنگهای ایتالیا مورد توجه همگان قرار گرفت. در این سال رتبه ژنرالی بریگاد توپخانه را داشت. در سال 1795 او را به ریاست یک بریگاد پیاده نظام منصوب و بدفع شورشیان «وانده » مأمور کردند و او چون تصدی این مقام را دون شأن خود میدانست از قبول آن سرباز زد و در نتیجه از خدمت برکنار شد و اندکی بعد مأموریت حفظ مجلس کنوانسیون و دفع سلطنت طلبان به عهده او واگذار گردید و فردای روز «13 واندمیر» ژنرال دیویزیون توپخانه شد و سپس به ریاست کل قوای داخلی نایل آمد وپنج ماه بعد ( 23 فوریه 1796 ) در حالی که بیست و هفت سال بیشتر نداشت به فرماندهی سپاه مأمور ایتالیا رسید و مجال مناسبی برای ابراز لیاقت و ترقیات آینده ٔخود به چنگ آورد. جنگ و فتوحات او در ایتالیا یکسال مدت گرفت و سرانجام در دسامبر 1797 فاتح و سربلند به پاریس مراجعت کرد و پاریسیان باشکوه و جلال فراوانی از او استقبال کردند. اندکی بعد دولت فرانسه او را به فرماندهی کل قوای انگلستان منصوب کرد و او به عزم اینکه خارج از جزایر انگلیس لطمه ای به آن دولت بزندآهنگ تصرف مصر کرد تا راه انگلستان را با هندوستان قطع کند. [ مصر در آن زمان از مضافات سلطنت عثمانی محسوب میشد لکن سلطان ترک در آنجا جز نامی نداشت و اداره امور مملکت با امراء مملوک بود ] .
ناپلئون بناپارت . [ پ ُ ل ِ ئُن ْ ب ُ ] (اِخ ) یا ناپلئون اول . امپراطور فرانسه و یکی از جهانگشایان معروف تاریخ است . وی در پانزدهم اوت 1769 م . در شهر آژاکسیو واقع در جزیره ٔ کرس بدنیاآمد. جزیره ٔ مزبور به سال 1768 به تصرف فرانسه درآمده بود و هنگام تولد ناپلئون جزئی از خاک فرانسه محسوب میشد. پدرش شارل بناپارت و مادرش ماریا لیتیزیا رامولینو نام داشت . وی چهارمین فرزند و دومین پسر شارل بناپارت بود. ناپلئون تحصیلات خود را در مدرسه ٔ نظامی برین شروع کرد و به سال 1774 برای طی دوره ٔ یکساله ٔ شان دو مارس بپاریس رفت . و چون از تحصیل در مدرسه ٔ اخیر فراغت یافت (1785) با رتبه ٔ ستوان دومی وارد هنگ توپخانه ٔ لافر [ ساخلو ّ والانس ] شد . در این ایام دلبستگی زیادی به سرنوشت فرانسه نداشت و برای تأمین استقلال جزیره ٔ کرس کوشش میکرد اما ظهور انقلاب رای او را تغییر داد.
وی به سال 1793 (در رتبه ٔ سروانی توپخانه ) در جنگ و محاصره ٔ تولون شرکت جست و دوبار مجروح شد و با شجاعت فوق العاده ای که از خود نشان داد، خویشتن را معروف ساخت . اما شخصیت و نبوغ نظامی او به سال 1794 در جنگهای ایتالیا مورد توجه همگان قرار گرفت . در این سال رتبه ٔ ژنرالی بریگاد توپخانه را داشت . در سال 1795 او را به ریاست یک بریگاد پیاده نظام منصوب و بدفع شورشیان «وانده » مأمور کردند و او چون تصدی این مقام را دون شأن خود میدانست از قبول آن سرباز زد و در نتیجه از خدمت برکنار شد و اندکی بعد مأموریت حفظ مجلس کنوانسیون و دفع سلطنت طلبان به عهده ٔ او واگذار گردید و فردای روز «13 واندمیر» ژنرال دیویزیون توپخانه شد و سپس به ریاست کل قوای داخلی نایل آمد وپنج ماه بعد (23 فوریه 1796) در حالی که بیست و هفت سال بیشتر نداشت به فرماندهی سپاه مأمور ایتالیا رسید و مجال مناسبی برای ابراز لیاقت و ترقیات آینده ٔخود به چنگ آورد. جنگ و فتوحات او در ایتالیا یکسال مدت گرفت و سرانجام در دسامبر 1797 فاتح و سربلند به پاریس مراجعت کرد و پاریسیان باشکوه و جلال فراوانی از او استقبال کردند. اندکی بعد دولت فرانسه او را به فرماندهی کل قوای انگلستان منصوب کرد و او به عزم اینکه خارج از جزایر انگلیس لطمه ای به آن دولت بزندآهنگ تصرف مصر کرد تا راه انگلستان را با هندوستان قطع کند. [ مصر در آن زمان از مضافات سلطنت عثمانی محسوب میشد لکن سلطان ترک در آنجا جز نامی نداشت و اداره امور مملکت با امراء مملوک بود ] .
لشکرکشی و فتوحات مصر از سال 1798 تا 1799 طول کشید وهنگامی که به پاریس بازگشت دیگر دیرکتوار قدرت یکسال پیش خود را نداشت و با ناکامیها و مشکلاتی مواجه شده بود. ناپلئون موقعیت را مناسب یافت و با کودتائی که در 18 برومر (1799) کرد قدرت را به دست گرفت و خودرا قنسول اول نامید و چون به قدرت رسید اعمال مستبدانه ای از قبیل اعلام رژیم بردگی در مستعمرات فرانسه واعدام دوک ِ آنگین مرتکب شد و به موازات آن اقدامات مدنی نیز کرد از آنجمله : تدوین قانون مدنی فرانسه ، وضع قانون جدید مالیاتی ، ایجاد بانک و دانشگاه و تفکیک دین از سیاست . به سال 1802 به مقام قنسول دائمی رسید و سرانجام در ماه مه 1804 مجلس ملی و سنای فرانسه او را امپراطور خواند. وی هنگام جلوس بر تخت امپراطوری 35 سال داشت . ناپلئون ، دوران امپراطوری خود را به جنگ با اروپائیان گذراند:
سال 1806 رادر جنگ با اطریش و روسیه سپری کرد، در «اولم » سپاه اطریش را درهم شکست و در «اوسترلیتز» بر قشون متحده ٔروس و اطریش غلبه کرد و این جنگ را با معاهده ٔ «پرس بورگ » خاتمه داد. از اکتبر 1806 تا ژوئن 1807 سرگرم جنگ با پروس و روسیه بود، پروس ها را در «ینا» و «اشتارت » شکست داد و در «ایلو» و «فریدلند» بر سپاهیان روس غلبه کرد. آوریل و ژوئیه ٔ 1809 را در جنگ با اطریش گذراند و در این نبرد هم به پیروزی رسید. جنگهای او با اسپانیا نیز از مه 1808 تا دسامبر 1813 مدت گرفت . سرانجام نبردهای ناپلئون تا سال 1809 بقرار صلح وینه انجامید. در اینجا ناپلئون به اوج ترقی رسیده بود و فتوحات نمایان وی تا سال 1812 ادامه داشت ، در این سال فرانسه حاکم بر مقدرات اروپا و ناپلئون فرمانروای قاره ٔ اروپا بود.
دوره ٔ دوم تاریخ امپراطوری وی که بعکس دوران نخست با شکست هاو ناکامی های متوالی قرین بود از سال 1812 شروع شد: در این سال وی دوستی خود را با روسیه بهم زد و بروسیه لشکر کشید و شهر مسکو را فتح و تصرف کرد اما از این سفری که در آغاز فاتحانه مینمود با لشکری پراکنده و نیمه جان از سرما و قحطی ، بتلخی بازگشت و در این لشکرکشی لطمات جانکاه ناتوان کننده دید. در ماه مه 1813 به آلمان لشکر کشید و از آنجا هم شکست خورده به فرانسه مراجعت کرد. سرانجام دول اروپائی که به جنگ باناپلئون اتفاق کرده بودند به فرانسه هجوم بردند و پاریس را تصرف کردند و جهانگشای فرانسوی را در 20 آوریل 1814 به جزیره ٔ «الب » تبعید کردند و فرانسه همه ٔ ممالک مفتوحه ٔ خود را از دست داد. ناپلئون دو ماه تبعیدی جزیره ٔ الب بود و روز 28 فوریه ٔ 1815 با هزار تن از سربازان قدیم خود از تبعیدگاهش به کشتی نشست و آهنگ فرانسه کرد تا تخت و تاج از دست رفته ٔ خود را بار دیگر تصرف کند و روز اول مارس در خلیج «ژوان » قدم به خاک فرانسه نهاد و روز بیستم مارس وارد قصر «تویلری » شد. (لوی هیجدهم با شنیدن خبر بازگشت ناپلئون از پاریس فرار کرده بود) و مردم فرانسه مقدم او را گرامی داشتند .
سلاطین اروپا که او را «دشمن و برهم زننده ٔ آسایش ملل عالم » میدانستند به دفع او یکدله شدند. و سپاهی گران فراهم کردند و به جنگ او گسیل داشتند. فرماندهی این سپاه را «بلوخر» پروسی و «ولینگتن » انگلیسی به عهده گرفتند و در میدان «واترلو» ناپلئون را برای همیشه شکست دادند. (18 ژوئن 1815). نبرد واترلو آخرین جنگ ناپلئون بود، فرماندهان فاتح اروپائی ، امپراطور شکست خورده ٔ فرانسه را دستگیر و به جزیره ٔ «سنت هلن » تبعید کردند. دوران اخیر امپراطوری ناپلئون به حکومت صد روزه معروف است . ناپلئون ایام آخر عمر خود را در جزیره ٔ سنت هلن ، به تلخی و ناکامی و سختی گذراند و سرانجام در سن 52 سالگی در شب پنجم مه 1821 به سرطان معده در تبعیدگاه غم آلود خود درگذشت .
دانشنامه عمومی
ناپلئون بناپارت (در تصویر) قدکوتاه نبود، بلکه او از یک فرد فرانسوی با قد متوسط بلندتر بود. در هنگام مرگ طول قد امپراتور فرانسوی برابر ۵ پا و ۲ اینچ (پای فرانسوی) برابر با ۱٫۶۹ متر ثبت شده است.
ناپلئون در جزیره کرس متولد شد و به عنوان افسر توپخانه تعلیم دید. در وقایع بعد از انقلاب کبیر فرانسه به تدریج رشد کرد و در جنگ های مختلف فرماندهی نیروهای فرانسوی را برعهده داشت. در سال ۱۷۹۹، ناپلئون طی کودتای ۱۸ برومر خود را به عنوان کنسول اول منصوب کرد و عملاً قدرتمندترین فرد فرانسه شد تا آن که پنج سال بعد به مقام امپراتوری فرانسه رسید. وی در نخستین دههٔ سده ۱۹ میلادی ارتش فرانسه را علیه اکثر قدرت های اروپایی هدایت کرد و پس از رشته ای از پیروزی ها موقعیت فرانسه را به عنوان یکی از قدرت های غالب قاره اروپا تثبیت کرد. در این دوره حوزه نفوذ فرانسه از طریق اتحادهای متعدد با سایر کشورها و انتصاب دوستان و اعضای خانواده ناپلئون به رهبری دیگر کشورهای تصرف شده توسط فرانسه، گسترش یافت.
تاکتیک های او باعث پیروزی های بسیاری برای ارتش فرانسه در برابر ارتش هایی شد که حتی در بعضی موارد از لحاظ تعداد بر ارتش فرانسه برتری داشتند. به همین دلیل وی به عنوان یکی از فرماندهان نظامی برترِ تاریخ شناخته شده است.
تولد وی یک سال بعد از آن اتفاق افتاد که جزیره کرس توسط فرانسه از کنترل جمهوری جنوا خارج شده بود. او که در خانواده ای پرجمعیت به دنیا آمده بود، یک برادر بزرگتر به نام جوزف، برادرانی کوچکتر به نام های لوسین، لویی و جروم و همچنین خواهرانی کوچکتر به نام های الیزا، پاولین و کارولین داشت. خانواده او اصالتاً از نجیب زادگان نه چندان بلندپایه ایتالیایی بودند که در قرن شانزدهم به جزیره کرس آمده بودند.
نقل قول ها
• «من عیسوی هستم و دارای مذهب کاتولیکی رومی می باشم و با همین مذهب که بیش از پنجاه سال قبل از این متولد شده ام می میرم تمایل من این است که خاکستر من در ساحل رودخانهٔ سن و در بین ملت فرانسه که آنقدر دوست داشته ام ، استراحت نماید .• «تاریخ چیست ،مگر داستان هایی که بر سر آن توافق می کنند.»• «آنقدر شکست خوردم که راه شکست دادن را آموختم.»• «از پیروزی تا سقوط فقط یک گام فاصله است.»• «ازدواج همیشه به عشق پایان داده است.»• «اگر سراسر زمین یک کشور بود، استانبول پایتخت آن می بود.• «تسخیر یک کشور بزرگ از تسخیر قلب کوچک یک زن آسانتر است.»• «دنیا از آنِ کسانی است که تحرک و انرژی دارند.»• «دستی که گهواره را تکان میدهد دنیا را تکان می دهد.»• «دین بهترین وسیله است برای ساکت نگه داشتن مردم.»• «مردم از ترس شکست، می بازند.»• «مطمئن ترین راه برای فقیر ماندن اینست که انسان درستکار (امانتدار)ی باشی.»• «تدبیر همیشه بر شمشیر غالب است.»• «کم دانستن و زیاد حرف زدن مثل نداشتن و زیاد خرج کردن است.»• «تصور کن اگر قرار بود هر کس به اندازهٔ دانش خود حرف بزند چه سکوتی بر دنیا حاکم می شد.»• «تا زنده ام لحظه ای آرام نخواهم گرفت. استراحت و مردن نزد من یکی ست.»• «احمق هادر فکر گذشته اند، دیوانگان نیز در رویای آینده به سر می برند و تنها انسان های عاقل در حال زندگی می کنند.»• «ناامیدی اولین قدمی است که شخص به سوی گور برمی دارد.»• «در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است.»• «اولین شرط پیروزی شهامت و بی باکی است.»• «نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است .»• «دردها و رنج ها فکر انسان را قوی می سازد.»• «کسانی که روح نامید دارند مقصرترین مردم هستند»• «کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد.»• «یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است.»• «عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب»• «عشق گوهری است گرانبها، اگر با عفت توام باشد.»• «عادت کنید که عادت نکنید»• «فداکاری در راه وطن از همه فضایل باارزشتر است»• «لغت غیرممکن را باید از قاموس ها محو کرد.»• «حرفی رو بزن که بتونی بنویسیش چیزی رو بنویس که بتونی امضا کنی و چیزی رو امضا کن که بتونی پاش بایستی.»• «بی صبری در راه موفقیت مانع بزرگی است.»• «پیروزی نصیب کسانی می شود که بیش از همه استقامت دارند.»• «صاحب همت در پیچ و خم های زندگی هیچ گاه با یاس و درماندگی رو به رو نخواهد شد»• «ظاهراً جهان تنها به کسانی ماوا میبخشد که قول و فعلشان حاکی است که میدانند چه می خواهند و به کجا میروند»• «همه کسانی که با تو میخندند دوست تو نیستند»• «تصمیم گرفتن سخت ترین کار دنیا است.»• «بزرگترین خطر در زمان پیروزی رخ میدهد »• «فرد با اراده در پیچ و خمهای زندگی هیچگاه با نومیدی روبرو نخواهد شد »• «نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است »• «شهرت زودگذر است و گمنامی جاودان.»• «در روزهایی که ناپلون در جزیرهٔ سنت هلن به سر می برد ، دولت انگلیس با وی و خدمه اش مانند اسیر رفتار می کردند و امکانات رفاهی در اختیار آنها قرار نمی دادند. این موضوع ناپلون را خیلی ناراحت می کرد و مرتب به حاکم جزیره گوش زد می کرد که من اسیر نیستم و امپراتور هستم ولی بازهم تاثیری نداشت ! در جلسه ای که ناپلون با حاکم جزیره داشت در این مورد ، او باز هم نتوانست حاکم را متقائد کند تا امکانات رفاهی آنها را فراهم کند . وی خطاب به حاکم و افرادش می گوید: «من همیشه امپراتورم و در آینده وقتی نام لرد باتهورد ، رئیس الوزرای شما (انگلیس)را فراموش کردند و نامهای دیگر که امروز جلوه می کند ازبین رفت ، در قرنهای آینده من هنوز امپراتور خواهم بود ! وجسم من در اختیار شماست ولی روح من آزاد است و تا پایان زندگی همان همّت و فعالیت دورهٔ فرماندهی اروپای مرا دارد و آن اروپا در آتیه در مورد رفتاری که نسبت به من شده است قضاوت خواهد کرد و شرمساری آن نصیب انگلستان خواهد شد . بد بختی و تیره روزی بنوبهٔ خود دارای مفاخر ومحامد است . اگر من روی تخت سلطنت و در میان طرفداران خود می مردم ، چون حریفی نداشتم ، دنیا آنطور که باید مرا نمی شناخت و تاریخ من برای او حکم رمز معما را داشت ، ولی در سایهٔ این بدبختی ، مرا آنطور که هستم مورد قضاوت قرار خواهند داد و اسارت سنت هلن حضور تاریخی مرا تصفیه و تکمیل خواهد کرد و این سنگستان تیره ، پایگاه رفیعی خواهد شد که مرا به تمام عالم نشان خواهد داد.»