کلمه جو
صفحه اصلی

شکر


مترادف شکر : امتنان، تشکر، حق شناسی، حمد، سپاس، شکرانه، منت

برابر پارسی : سپاس

فارسی به انگلیسی

sugar, sacchar-


thanks, gratitude, appreciation, grace, praise, thanksgiving


grace, praise, sugar, (granulated)sugar, thanks(giving)

grace, praise, sugar


فارسی به عربی

سکر

فرهنگ اسم ها

اسم: شکر (دختر) (سانسکریت)
معنی: ماده بلوری شیرین و سفیدرنگ، زیبارو، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظومه خسرو و شیرین

مترادف و متضاد

امتنان، تشکر، حق‌شناسی، حمد، سپاس، شکرانه، منت


sugar (اسم)
شیرینی، شکر، قند، ماده قندی

فرهنگ فارسی

سپاس، شکرگزاری، تشکر از احسان خداوند و غیره


نام معشوقه اصفهانی خسرو پرویز که ذکر وی در خسرو و شیرین نظامی آمده .
( اسم ) ۱ - شکار . ۲ - ( اسم ) در ترکیبات به معنی شکار کننده و صید کننده و شکنده آید : دشمن شکر .
جمع شکیر

ماده‌ی شیرین به صورت دانه‌های بلورین و ریز که از چغندر قند و یا نیشکر (و غیره) می‌گیرند


جملات نمونه

شکر خدا را به جا آوردن/خدا را شکر کردن

to thank God


بی شکر

sugarless


کارخانه‌ی شکرسازی، کارگاه شکرریزی

sugarhouse


با شکر پوشاندن، شکر پوش کردن

to sugarcoat


شکر چغندرقند

beet sugar


شکر خام، شکر سرخ

brown sugar


شکر زدن

to sugar, to add sugar (to)


شکر سرب

sugar of lead, lead acetate


شکر نیشکر

cane sugar


جای شکرش باقی است

one has to be thankful


خدایا شکر تو!

thank you, God!


شکر خدا

thank God, thanking God, giving thanks to God


شکر خدا را که رفتن دلبر من از برم...

thank God, my lover left me...


شکر گزاردن/شکر گفتن

to give thanks, to thank


فرهنگ معین

(ش کَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - عصارة شیرینی که از چغندر قند یا نیشکر گیرند. ۲ - کنایه از: سخن شیرین . ۳ - در ترکیب با برخی واژه ها معنای خوش و دلنشین می دهد. مانند: شکر - خواب ، شکرخند، شکرلب .
( ~ . ) پسوندی که معنای شکار کننده و نابود کننده می دهد، مانند: دشمن شکر.
(شُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سپاسگزاری کردن . ۲ - (اِمص . ) سپاسگزاری . ۳ - (اِ. ) سپاس .

(ش کَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عصارة شیرینی که از چغندر قند یا نیشکر گیرند. 2 - کنایه از: سخن شیرین . 3 - در ترکیب با برخی واژه ها معنای خوش و دلنشین می دهد. مانند: شکر - خواب ، شکرخند، شکرلب .


( ~ .) پسوندی که معنای شکار کننده و نابود کننده می دهد، مانند: دشمن شکر.


(شُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سپاسگزاری کردن . 2 - (اِمص .) سپاسگزاری . 3 - (اِ.) سپاس .


لغت نامه دهخدا

شکر. [ ش َ ک َ ] (ع مص ) شکیر برآوردن خرمابن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پرشیر گردیدن ماده شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بسیارشیر شدن شتر. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || فربه شدن ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکیر برآوردن درخت و شاخه بردمیدن از بن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پادار خاک شدن درخت . (تاج المصادر بیهقی ).


شکر. [ ش َ ] (ع مص ) شَکَر. شکیر برآوردن خرمابن . (ناظم الاطباء). و رجوع به شَکَر شود.


شکر. [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) شرم زن یا گوشت آن . ج ، شِکار. (منتهی الارب )(از آنندراج ) (ناظم الاطباء). شرم زن . (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث اللغات ) :
بزن دست بر شکر من تک تکک تک
چنان چون زغاره برد مهربانو.

؟(از لغت فرس اسدی ، نسخه ٔ خطی نخجوانی ).


|| (اِمص )جماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرمیدن با زن .

شکر. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (اِخ ) نام مطربی اصفهانی که پرویز به رغم شیرین او را بخواست و شیروی پدرکش از او بزاد. (انجمن آرا). زنی که خسرو پرویز به رغم شیرین در عقد خود آورده بود. (از غیاث ) (آنندراج ) (از برهان ) :
چوخسرو بر سر کوی شکر شد
صفاهان قصر شیرین دگر شد
برون آمد شکر با جام جلاب
دهانی پرشکر چشمی پر از خواب .

نظامی .


اجازت داد تا شکّر بیاید
به مهمان بر ز لب شکّر گشاید.

نظامی .


شکرنامی که شکّر ریزد او بود
نباتی کز سپاهان خیزد او بود.

نظامی .


هوای دل رهش می زد که برخیز
گل خود را بدین شکّر برآمیز.

نظامی .


لبش را ببین در تبسم چه پرسی
که شیرین چه کرده ست و شکّر چه گفته .

مخلص کاشی (از آنندراج ).



شکر. [ ش ِ ک َ ] (اِ) شکار و نخجیر و صید. (ناظم الاطباء). شکار. (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ) (فرهنگ اوبهی ). اسم از شکردن مانند شکار و به همان معنی :
هرگز نبود شکر به شوری چو نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کسک .

محمودی (از لغت فرس اسدی ).


|| (نف مرخم ) شکارکننده . (ناظم الاطباء). بن مضارع از شکردن به معنی صاید، صیاد، قانص ، در ترکیباتی چون : دلشکر، جان شکر، عُمْرشکر. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شکردن و شکریدن و دلشکر و جانشکر و عُمْرشکر در جای خود شود.
- جان شکر ؛ شکارکننده ٔ جان . جانستان . رجوع به ماده ٔ جان شکر شود.
- دشمن شکر ؛ دشمن شکن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ دشمن شکر شود.
- شیرشکر ؛ که شیر را شکار کند و بشکند. رجوع به همین ترکیب در ذیل شیر شود.
|| شکننده . (ناظم الاطباء) (از برهان ). شکننده ،و بر این قیاس جان شکر و دل شکر و دشمن شکر و امثال آن . (از آنندراج ) (از انجمن آرا).
- گُردشکر ؛ که پهلوانان را بشکرد و بشکند. که پهلوانان را شکست دهد و بکشد. و رجوع به گُردشکر شود.
- مبارزشکر ؛ که مبارز را بشکند. که در جنگ حریف را شکست دهد و بکشد :
در بزم ، درم باری و دینار فشانیست
در رزم ، مبارزشکری شیر شکاریست .

فرخی .


- مخالف شکر ؛ که مخالف و دشمن را بشکند و بکشد :
ای جهاندار بلنداختر پاکیزه گهر
ای مخالف شکر رزم زن دشمن مال .

فرخی .


|| گریزنده . (ناظم الاطباء).

شکر. [ ش ُ ] (ع اِمص ) حمد. (منتهی الارب ). ثنای جمیل بر محسن و سپاس ، و یکون بالقول و العمل . (از ناظم الاطباء). سپاس و ثنای جمیل و ذکر نیکو، و در فارسی با لفظ کردن و گفتن و گذاردن و داشتن مستعمل . (آنندراج ). سپاسداری . سپاس . ثنا. مقابل شکایت . مقابل گله . (یادداشت مؤلف ). در عرف علما اظهار نعمت منعم است بواسطه ٔ اعتراف دل و زبان ، جنید گوید: «الشکر هو الاعتراف له بالنعم بالقلب و اللسان ». شکر را بدایتی و نهایتی است ، بدایت او علم است به وجود نعمت و وجوب شکر بر آن و کیفیت ادای شکر هر نعمتی و نهایت آن عمل بر مقتضای نعم الهی است و کیفیت آن صرف است در معارف شرعی و کفران آن امساک در صرف و یا صرف در وجوه معاصی است . و بعضی گویند شکر عبارت از ثناء بر نیکوکاری است بواسطه ٔ یادآوری نعم او. حارث محاسبی گوید شکر زیادتی ِ خداست مر شاکر را زیرا او توفیق دهد که بنده شکر کند و شاکر باید توفیق شکر را هم از خدا بداند. ابوسیعد خراز گوید شکر اعتراف بر وجود منعم است و اقرار به ربوبیت حق به حکم : «و لان شکرتم لأزیدنکم ». (قرآن 7/14). در شرح منازل است که : «الشکر اسم لمعرفة النعمة لأنها السبیل الی معرفة المنعم ». (از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سجادی ). توصیف شی ٔ به نیکی بر وجه تعظیم و بزرگداشت برای نعمتی بوسیله ٔ زبان و ارکان . (از تعریفات جرجانی ) :
ز شکر اوست مروه و صفای من
ز فضل اوست مروه و صفای او.

منوچهری .


نعمت بسیار داری شکر از آن بسیارتر
نعمت افزونتر شود آنرا که او شاکر شود.

منوچهری .


گفت خداوند را بگوی بنده به شکر این نعمتها چون تواند رسید. (تاریخ بیهقی ). بنده تا یزید درباب این یک نواخت به شکر او نرسد. (تاریخ بیهقی ).
هر جا که بُوَم تا بزیَم من گه و بیگاه
بر شکر تو دارم قلم و محبر و دفتر.

ناصرخسرو.


جز گفتن شعرزهد و طاعت
صد شکر تو را که نیست کارم .

ناصرخسرو.


نعمت تخم است و بر او شکر بار
وین بر و این تخم به هرساعت است
طاعت اگر اصل همه شکرهاست
عمر سر هر شرف و نعمت است
گَرْت همی عمر نیرزد به شکر
بر تو به دیوانگیت تهمت است
مرد نکوصورت بی علم و شکر
سوی حکیمان به حقیقت بَت است .

ناصرخسرو.


نعمت آنراست زیاده که همه شکر بود
تو نه ای ازدر نعمت که همه کفرانی .

انوری .


اگرچه بریده پرم جای شکر است
که بند قفس سخت محکم ندارم .

خاقانی .


مرغ کآبی خورد به کشور شاه
کند ازبهر شکر سر بالا.

خاقانی .


منم خاک توگر دهی آب لطفم
دهم صد گل شکر در یک زمانت .

خاقانی .


بلبل مدح اوست خاقانی
هم درِ شکرش آشیانه ٔ اوست .

خاقانی .


هر نفسی که فرومیرود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات ، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب ،
از دست و زبان که برآید
کز عهده ٔ شکرش بدرآید.

(گلستان ).


به شکر آنکه تو در خانه ای و اهلت پیش
نظر دریغ مدار از مسافر درویش .

سعدی .


- امثال :
به هر حال مر بنده را شکر به
که بسیار بد باشد از بد بتر.

(امثال و حکم دهخدا).


بخشش خود را به شکر کس نیالاید که هست
در ره آزادمردی شکر جزوی از جزا.

سنایی .


شکر منعم جزای منعم است . (امثال و حکم دهخدا).
- بشکر ؛ شاکر. سپاسگزار :
دل از کرشمه ٔ ساقی بشکر بود ولی
ز نامساعدی بختش اندکی گله بود.

حافظ.


- سجده ٔ شکر گزاردن ؛ برای سپاس و شکر سجده بجای آوردن : چون کسری این مثال بدین اشباع فرمود برزویه سجده ٔ شکر گزارد. (کلیله و دمنه ).
- شکراً ﷲ ؛ سپاس خدای را. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ماده ٔشکراً ﷲ شود.
- شکر الهی ؛ شکر ایزد. شکر خدا. سپاس و ستایش خداوند جل شأنه و بر زبان آوردن کلمه ٔ الحمدﷲ و یا شکراً ﷲ. (ناظم الاطباء) : امیرالمؤمنین در نعمت و راحت ترزبان است به شکر الهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
- شکراندوز ؛ که سپاس و ثنای کسی را جلب کند. که شکر و سپاس اندوخته دارد :
بذل نزدیک همت تو چو وام
کرمت وام توز شکراندوز.

انوری .


- شکر ایزد، شکر ایزد را ؛ شکر الهی . شکر خدا. (ناظم الاطباء) : خاندانها یکی است شکر ایزد را عز ذکره . (تاریخ بیهقی ).
زحمت شاعر کشیدن مهتران را واجب است
شکر ایزد را که تو مستوجب این زحمتی .

سوزنی .


به شکر ایزد و استاد از برای سجود
نهاده سر به زمین همچو کلک و پرگارم .

خاقانی .


بوی مشکت جهان گرفت سزد
که دلت شکر ایزد آراید.

خاقانی .


و رجوع به ترکیب شکر الهی شود.
- شکر خدا، شکر خدا را ؛ الحمدﷲ. (یادداشت مؤلف ). شکر ایزد. شکر الهی . (از ناظم الاطباء) :
شکر آن خدای را که سوی علم و دین خویش
ره داد سوی رحمت و بگشاد در مرا.

ناصرخسرو.


شکر خدا که هرچه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم .

حافظ.


تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل .

حافظ.


و رجوع به ترکیب شکر الهی و شکر ایزد شود.
- شکر عرفی ؛ سپاسی است خدای را برای همه ٔ نعمتهایی که به ما ارزانی داشته از گوش و چشم و جز آن . و فرق میان شکر لغوی با شکر عرفی عموم و خصوص مطلق است همانطور که بین حمد عرفی و شکر عرفی برقرار است . و میان حمد لغوی و حمد عرفی عموم و خصوص مِن ْوجه است همانگونه که میان حمد لغوی و شکر لغوی برقرار است . و میان شکر لغوی و حمد عرفی فرقی نیست . (از تعریفات جرجانی ).
- شکرفزا ؛ که شکر افزون کند. که بر شکر بیفزاید. که سپاس و ثنای بسیار گوید :
کرده ضمان ازو ظفر فتح سریر و روس را
او به فزودن ظفر شکرفزای ایزدی .

خاقانی .


- شکر کسی را بجای آوردن ؛ ازمحبت و نعمت کسی ثنا و سپاس نمودن : من بسیار دعا کردم و شکر وی بجای آوردم . (تاریخ بیهقی ).
شکر بجای آر که مهمان تو
روزی خود می خورد از خوان تو.

؟ (از امثال و حکم دهخدا).


- شکر نعمت ؛ اعتراف و سپاسگزاری بر احسان و عنایت . (ناظم الاطباء) :
از عدلهای عقل یکی شکر نعمت است
بخشنده ٔ خرد ز تو زیرا که شکر خواست .

ناصرخسرو.


شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند.

مولوی .


- ناشکر ؛ ناسپاس :
شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت
سینه صد پیکان چشید و دست زَافغان برنداشت .

حاجی محمدجان قدسی (از آنندراج ).


- ناشکری ؛ ناسپاسی :
ز نافرمانی و ناشکری حق
هزاران عید و یک قربان ندارد.

عرفی شیرازی (از آنندراج ).


|| وصف جمیل . (از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سجادی ). || کشف و اظهار. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ).

شکر. [ ش ُ ] (ع مص ) سپاس داشتن و ثنای نیکو گفتن خدای و هر محسن رابر احسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سپاس و ثنا گفتن منعم را به نعمت او، و آن برای خدای تعالی و هر منعمی بکار رود ولی حمد مخصوص خداست . (از یادداشت مؤلف ). و قیل لایکون الشکر الا عن ید. (ناظم الاطباء). سپاسداری کردن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ص 62) (تاج المصادر بیهقی ). سپاس داشتن خدای را و ثنای نیکو گفتن مر او را و بجا آوردن آنچه را که واجب گردانیده از اطاعت و ترک معصیت ، و شکرت لﷲ افصح از سایر می باشد. (ناظم الاطباء). سپاس و ثنا گفتن منعم را به سبب حصول نعمت از او، و آن دلالت کند بر تعظیم منعم به سبب انعام ، خواه به زبان و خواه به قلب و خواه به ارکان و جوارح یعنی دست و پا. (غیاث ). || پاداش دادن خدای بنده را. (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || قبول کردن کاری . || راضی بودن از کسی ، گویند: شکر اﷲ سعیه ؛ ای قبل عمله و رضی عنه . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بسیار شدن شکیر درخت . (از اقرب الموارد).


شکر. [ ش ُ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ شکیر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شکیر شود.


شکر. [ ش ُ ک ُ / ش ِک ْ ک َ ] (اِ) خارپشت . (ناظم الاطباء). جانوری است چندِ سگی کوچک و پشت او چون خارها رسته بود و از آن خارها چون تیر بیندازند بزند. و او را سغر و سکر نیز گویند. (از لغت فرس اسدی ، نسخه ٔ خطی نخجوانی ). سیخول را گویند که خارپشت تیرانداز باشد. (برهان ). خارپشت بزرگ تیرانداز. (فرهنگ فارسی معین ). اسغر. سغر :
چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرا
به شکر مانم کز بازپس اندازم تیر.

ابوشکور بلخی .


غرم دیدم چو خسک کرده ز بس پیکان پشت
رنگ دیدم چو شکر کرده ز بس ناوک سر.

فرخی .



شکر. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (اِ) سکَّر. عسل القصب . سقخارن . معرب آن سُکَّر و فرانسه ٔ آن سوکر. با شکر از یک اصل است ، و گاهی در نظم به تشدید کاف آید. و در تداول عموم به کسر «ش » است . ابوالشفاء. (یادداشت مؤلف ). عصیر بسیار شیرینی که از بعضی نباتات مانند نیشکر و چغندر استخراج میکنند و از آن قند و نبات و شربت و حلوا میسازند. (ناظم الاطباء). عصاره ٔ نباتی است مثل نی و بی تجویف که بعد از طبخ منعقد گردد، و آنرا برحسب مراتب نامهاست ، مثلاً هرگاه بی تصفیه باشد سکر احمر نامند و ترجمه ٔ آن بفارسی شکر سرخ بود و چون بار دیگر طبخ داده و صاف کرده در ظرفی ریزند که دُرد او جدا گردد سلیمانی خوانند و چون طبخ دیگر داده در قالب صنوبری ریزند فانیز گویند و اگر در طبخ ثالث مبالغه نموده باشند ابلوج و قند مکرّر نام باشدو هرگاه در قالب مستطیلی متساوی الطرفین ریزند مسمی گردد به قلم ، و چون طبخ دیگر داده در شیشه ریزند موسم شود به نبات قرازی ، و چون با آب طبخ داده با کفچه ٔبسیار بر هم زنند تا منعقد گردد و به ریسمان کشند به فانیز خزایی و سنجری تسمیه کنند و اکثر قسم صلب قند مکرر را مخصوص این قسم دانسته اند. و ناب و تر از صفات اوست و با لفظ نوشیدن و خاییدن و خوردن و شکستن و بستن مستعمل . (آنندراج ). چیزی باشد که قند و نبات و چیزهای دیگر از آن سازند. (برهان ). زراعت نیشکر درقدیم در سیستان و سلیمانیه مرسوم بوده است . عصیر شیرینی که از چغندرقند یا نیشکر گیرند و از آن قند و نبات و انواع شیرینی سازند و برای شیرین کردن چای و مواد دیگر بکار برند. (فرهنگ فارسی معین ) :
آن ترنج و شکّرش برداشت پاک
وَاندر آن دستار آن زن بست خاک .

رودکی .


بی قیمت است شکّر از آن دو لبان اوی
کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی .

رودکی .


تلخی و شیرینیَش آمیخته ست
کس نخورد نوش و شکر بآپیون .

رودکی .


تا صبر را نباشد شیرینی شکر
تا بید بوی نَدْهد برسان داربوی .

رودکی .


از وی [ از خوزستان ] شکر و جامه های گوناگون ... خیزد. (حدود العالم ). عسکر مکرم ، شهری است با سواد بسیار و خرّم و بانعمت و همه ٔ شکر جهان ، سرخ و سپید و قند از آنجا افتد. (حدود العالم ).
همه یال اسبان پر از مشک و می
شکر با درم ریخته زیر پی .

فردوسی .


شکر جست و بادام و مرغ و بره
که آرایش خوان کند یکسره .

فردوسی .


به طعم شکّر بودم به طبع مازریون
چنان شدم که ندانم ترنگبین از ماز.

مخلدی گرگانی (از اسدی ).


شعر ژاژ از دهان من شکر است
شعر نبک از دهان تو پینو.

طیان (از اسدی ).


فریضه هر روز آن سنگ را بشستندی
به آب گنگ و به شیر و به زعفران و شکر.

فرخی .


که بیوسد ز زهر طعم شکر
نکند میل بی هنر به هنر.

عنصری .


گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر
صد کینه به دل گیری صد اشک فروباری .

منوچهری .


چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی در پُرّی و بسیاری .

منوچهری .


شکر هرچند خوش دارد دهان را
نه چون کشکاب سازد خستگان را.

(ویس و رامین ).


مرتبه داران رسول را به بازار بیاوردند ومی راندند و مردمان درم و دینار و شکر و هر چیز می انداختند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 42). به بازارها درم ودینار و شکر و طرایف نثار کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 375).
سخن به ز شکر کزو مرد را
ز درد فرومایگی بهتریست .

ناصرخسرو.


بشنو سخنی چون شکر به خوبی
گرچند سخن چون شکر نباشد.

ناصرخسرو.


سودمندند همه خلق جهان را چو شکر
جان من باد فداشان که به طبع شکرند.

ناصرخسرو.


به نزد مردم بیمار ناخوش است شکر
شگفت نیست که ما نزد تو ز کفاریم .

ناصرخسرو.


جهان اگر شکر آرد به دست چپ سوی تو
به دست راست درون بیگمان تبردارد.

ناصرخسرو.


گر کنی زهر با روانم جفت
از شکر تلختر نخواهم گفت .

سنایی .


از دلت ترسم به گاه صلح از آنک
سر به شکّر میبرد جادوی تو.

خاقانی .


شکرش در دهان نهند آنگه
ببرد پاره ای ز اندامش .

خاقانی .


سَرْشان بِبُر به خلق چو شکّر چو مصطفی
کَافکند زیر پای ابوجهل طیلسان .

خاقانی .


آه تو شمع است و اشکت شکّر است
شمع و شکّر رسم هرجایی فرست .

خاقانی .


نه عودی که خوش دم بسوزی چو عاشق
اگر چون شکّر دلربایی نیابی .

خاقانی .


ز شکّر هر یکی تنگی گشاده
ز شیرین بر شکّر تنگی نهاده .

نظامی .


چو میل شکّرش در شیر دیدند
به شیر و شکّرش می پروریدند.

نظامی .


همان نار پستان به بالا چو تیر
ز پستان هر یک شکر خورد شیر.

نظامی (از آنندراج ).


هر دو نی خوردند از یک آبخور
این یکی خالی و آن پر از شکر.

مولوی .


شکر زبهر دل تو ترش نخواهد شد
که هست جا و مقام شکر دل حلوا.

مولوی .


قیمت شکر نه از نی است که از خاصیت وی است . (گلستان ).
هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی
چه حاجت است که گوید شکر که شیرینم .

سعدی .


شکر آنان خورند زین غدار
که نیابند زهر در شکرش .

سعدی .


شکر کاو حلاوت بجان آورد
چو در شب خورندش زیان آورد.

امیرخسرو دهلوی .


با تو گویم که چیست غایت حلم
هر که زهرت دهد شکر بخشش .

ابن یمین .


چه شکرهاست درین شهر که قانع شده اند
شاهبازان طریقت به مقام مگسی .

حافظ.


مکتوبی از کلاج به شکر نوشته اند
وز قند کاغذی به مزعفر نوشته اند.

بسحاق اطعمه .


- امثال :
شکّر مازندران و شکّر هندوستان
هر دو شیرینند اما این کجا و آن کجا.

؟ (از امثال و حکم دهخدا).


شکر درباغ هست و غوره هم هست . (امثال و حکم دهخدا).
از درخت حنظل شکر می چینند . (النقض ص 74).
مثل شکر در شیر گداختن . (امثال و حکم دهخدا).
از شکر خوشتر به کسی گفتن . (امثال و حکم دهخدا).
از شکر تلختر به کسی نگفتن . (امثال و حکم دهخدا).
از گلشکر تلختر نگفتن . (امثال و حکم دهخدا).
اینجا شکری هست که چندین مگسانند .

سعدی .


- از نی بوریا شکر خوردن ؛ کنایه از توقع وانتظار غلط و نامعقول از کسی یا چیزی داشتن :
با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری .

سعدی .


مدار از بدان چشم نیکی از آنک
شکر کس نخورد از نی بوریا.

ابن یمین .


- پرشکر ؛ که از شکر پر باشد. که پر از شکر باشد :
گر نمکدان پرشکر خواهی مپرس
تلخیی کآن شکّرستان میکند.

سعدی .


کام جان پرشکر از شعر چو قند تو بود
بیت معمور ادب طبع بلند تو بود.

ملک الشعراء بهار.


- چون شیر و شکر بهم برآمیختن ؛ کنایه از درآمیختن بکمال :
تا باده ٔ عشق در قدح ریخته اند
وَاندر پی عشق عاشق انگیخته اند
با جان و روان بوعلی مهر علی
چون شیر و شکر بهم برآمیخته اند.

(منسوب به ابوعلی سینا).


- شکر انداختن ؛ شکّر نثار کردن . شکر پاشیدن و ریختن :
دوست در روی ما چو سنگ انداخت
ما به شکرانه شکر اندازیم .

خاقانی .


- شکرانداز ؛ که شکر بیندازد. که شکر نثار کند. شکرافشان . کنایه از شیرین سخن :
مرغ ز داود خوش آوازتر
گل ز نظامی شکراندازتر.

نظامی .


- شکرانگیز ؛ شکربار. شکرآمیز. سخت شیرین :
زآن غالیه دان شکّرانگیز
مه غالیه ساز و گل شکرریز.

نظامی .


- شکر به خوزستان فرستادن (بردن ) ؛ نظیر: زیره به کرمان بردن ؛ کار بیهوده انجام دادن . (از یادداشت مؤلف ) :
اگر نه بنده نوازی از آن طرف بودی
من این شکر نفرستادمی به خوزستان .

سعدی .



به خوزستان به نادانی و شوخی
متاع قند و شکّر میفرستم .

سعدی .


- شکر تر انداختن ؛ کنایه از نوای دل انگیز خواندن :
نفس بلبلان مجلس او
زین غزل شکّر تر اندازد.

خاقانی .


- شکر تری ؛ شکر سفید. این ایجاد فارسی زبانان هنداست . (غیاث ) (آنندراج ).
- شکر خام ؛ شکر خالص یا نوعی از شکر که آنرا در عرف هند کچی کهاندگویند و آن ترجمه ٔ شکر خام است . (آنندراج ).
- شکرخواه ؛ که شکر بخواهد. طالب شکر.
- || کنایه از طالب بوسه ٔ شیرین :
دگرباره شد از شیرین شکرخواه
که غوغای مگس برخاست از راه .

نظامی .


- شکر در زیر آب پنهان کردن ؛ کنایه از امر محال انجام دادن : در تقویم ... چنین کسان سعی پیوستن همچنان باشد که کسی شکر در زیر آب پنهان کند. (کلیله و دمنه ).
- شکر در شیر کردن ؛ کنایه از دغلی به کار بردن ، مثل آب در شیر کردن ، لیکن خالی از استبعاد نیست . (آنندراج ).
- شکر در مجمر انداختن ؛ در بعضی بلاد بجهت بخور و تقطیر محفل در میان شکر براده ٔ عود آمیخته در مجمر میسوزند تا دود عود دیر ماند. (آنندراج ) (غیاث ) :
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر درمجمر اندازیم .

حافظ.


- شکرسرشته ؛ که از شکر سرشته باشد. کنایه از سخت شیرین و شکرین :
ز بسّدین لب لعل شکرسرشته ٔ او
خطی چو برگ نی سبز نو دمید امسال .

سوزنی .


- شکر طبرزد ؛ قند. (یادداشت مؤلف ) : ذرور ملکانا، انذروت مدبر و نشاسته و شکر طبرزد... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). طبرزد. شکر پخته . (زمخشری ). چون در طبخ ثالث به قدر عشراو شیر تازه اضافه نموده بجوشانند تا منعقد گردد نام نهاده شود به طبرزد. (از آنندراج ). طبرزد. شکر. معرب است . گویا از اطراف آن کنده شده به تبر . طبرزن . طبرزل . (منتهی الارب ).
- شکر عسکر ؛ شکری که در عسکر مکرم به دست می آمد و معروف بود :
به داروی علم درون علم دین
ز بس منفعت شکّر عسکریست .

ناصرخسرو.


- شکروار ؛ مانند شکر. چون شکر :
اگر خوردم زبان را من شکروار
زبان چون تویی بادا شکربار.

نظامی .


- شکر و شیر بودن ؛ کنایه است از کمال اختلاط بلکه امتزاج . (آنندراج ) :
ز خلق خوش شکر و شیر باش با احباب
ز روی تلخ مکن تلخ کام الفت را.

صائب (از آنندراج ).


- شکر و شیر کردن ؛ کنایه است از کمال اختلاط بلکه امتزاج . (آنندراج ). سخت بهم آمیختن :
میتواند بهم آمیزش ما و تو دهد
آنکه مهتاب و کتان را شکر و شیر کند.

صائب تبریزی (از آنندراج ).


- شیر بر شکر ریختن ؛بکمال بهم آمیختن :
ناطبعساز باشد پنداری
شیری است تازه ریخته بر شکّر.

ناصرخسرو.


- گل بشکر ؛ گل قند. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب گل شکر شود.
- گل شکر ؛ گل قند :
به شیرینی از گل شکر نوش تر.

نظامی .


و رجوع به ماده ٔ گل شکر شود.
- نیشکر ؛ نی که از آن شکر گیرند. رجوع به ماده ٔ نیشکر شود.
|| قند امروزین . (یادداشت مؤلف ) : آنچه کهن شده باشد از بیماری سعفه ٔ پلک ، به مبضع ببازنند گر [ = یا ] به شکر بخازند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). همچنین انگشت شکر پیش او نهند گوید شکر قالبی یک منی است این انگشتک خود چگونه شکر باشد. (بهاءالدین ولد). || در بعضی ترکیبات بکار رود و معنی شیرین ، خوش و مطبوع دهد، چون شکرخواب ، شکرسماع ، شکرسوار. (فرهنگ فارسی معین ).
- شکرالفاظ ؛ شیرین سخن . که سخن چون شکر شیرین دارد :
شوخی شکرالفاظ و مهی سیم بناگوش
سروی سمن اندام و بتی حورسرشتی .

سعدی .


- شکربار ؛ ریزنده و بارنده ٔ شکر. گوینده ٔ سخنان نغز و مطبوع و شیرین . و رجوع به ماده ٔ شکربار شود.
- شکرحرف ؛ شیرین لب . (آنندراج ).
- || شیرین سخن ؛ شیرین گفتار :
تمدنهای عالم حرف تلخی
شکرحرفان درین سودا نسازند.

ظهوری (از آنندراج ).


شکرحرفان طبیب شوربختان
نگاه تلخشان زهر دوایی .

ظهوری (از آنندراج ).


|| سخن شیرین . (ناظم الاطباء) (برهان ).
- از (ز) لب شکر گشودن (گشادن ) ؛ شکرافشانی کردن . شیرین زبانی نمودن . سخن و شعر شیرین و جانفزا گفتن :
اجازت داد تا شکّر بیاید
به مهمان بر ز لب شکّر گشاید.

نظامی .


|| لب معشوق . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (غیاث ) :
دو شکر داری و تو ساده همیدون شکری
ای شکر زآن دو شکر روزی من کن شکری .

فرخی .


گه مرا داد شکّرش بوسه
گاه سَرْوَش مرا گرفت کنار.

مسعودسعد.


چو آب و آتش رانَد سخن به صلح و به جنگ
چگونه گنجدش اندر دو شکّر آتش و آب .

مسعودسعد.


به یک کرشمه و یک غنچه زآن دو شکّر خویش
هزار دل بربایی هزار جان شکری .

سوزنی .


سودا برد بنفشه و شکّر چرا مرا
زآن شکّر و بنفشه به سودا رسید کار.

خاقانی .


چون ماه چارهفت رسیدم به بوی عید
تا چارماهه روزه گشایم به شکّرش .

خاقانی .


خنده ٔ خوش زآن نزدی شکّرش
تانبرد آب صدف گوهرش .

نظامی .


خطش را که بر دور شکّر گرفته
طربنامه ٔ طوطیان مینویسم .

طغرا (از آنندراج ).


- شکر عقیق رنگ ؛ کنایه از لب معشوق است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ).
|| نوعی از زنبور سیاه . (ناظم الاطباء). نوعی از زنبور سیاه که شش پای دارد و پیوسته بر گل نشیند. (ازبرهان ) (از غیاث اللغات ). || تبسم . لبخند. خنده ٔ اندک .
- یک شکر خندیدن :
ای پسته ٔ تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم ازبرای خدا یک شکر بخند.

حافظ.


|| مجازاً، بوسه . (یادداشت مؤلف ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
دلجوی ساقیانی شیرین سخن که ما را
از کف دهند باده وز لب دهند شکّر.

فرخی .


دو شکر داری و تو ساده همیدون شکری
ای شکر زآن دو شکر روزی من کن شکری .

فرخی .


جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشی
دانم که تو زآن لبها جان دگرم بخشی .

خاقانی .


به لابه گفتمش ای ماه رخ چه باشد اگر
به یک شکر ز تو دلخسته ای بیاساید
به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند
که بوسه ٔ تو رخ ماه را بیالاید.

حافظ.


می خورم خون که ترا دایه به بر میگیرد
می دهد شیر ز لعل تو شکر میگیرد.

سالک یزدی (از آنندراج ).



شکر. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] ( اِ ) سکَّر. عسل القصب. سقخارن. معرب آن سُکَّر و فرانسه آن سوکر. با شکر از یک اصل است ، و گاهی در نظم به تشدید کاف آید. و در تداول عموم به کسر «ش » است. ابوالشفاء. ( یادداشت مؤلف ). عصیر بسیار شیرینی که از بعضی نباتات مانند نیشکر و چغندر استخراج میکنند و از آن قند و نبات و شربت و حلوا میسازند. ( ناظم الاطباء ). عصاره نباتی است مثل نی و بی تجویف که بعد از طبخ منعقد گردد، و آنرا برحسب مراتب نامهاست ، مثلاً هرگاه بی تصفیه باشد سکر احمر نامند و ترجمه آن بفارسی شکر سرخ بود و چون بار دیگر طبخ داده و صاف کرده در ظرفی ریزند که دُرد او جدا گردد سلیمانی خوانند و چون طبخ دیگر داده در قالب صنوبری ریزند فانیز گویند و اگر در طبخ ثالث مبالغه نموده باشند ابلوج و قند مکرّر نام باشدو هرگاه در قالب مستطیلی متساوی الطرفین ریزند مسمی گردد به قلم ، و چون طبخ دیگر داده در شیشه ریزند موسم شود به نبات قرازی ، و چون با آب طبخ داده با کفچه ٔبسیار بر هم زنند تا منعقد گردد و به ریسمان کشند به فانیز خزایی و سنجری تسمیه کنند و اکثر قسم صلب قند مکرر را مخصوص این قسم دانسته اند. و ناب و تر از صفات اوست و با لفظ نوشیدن و خاییدن و خوردن و شکستن و بستن مستعمل. ( آنندراج ). چیزی باشد که قند و نبات و چیزهای دیگر از آن سازند. ( برهان ). زراعت نیشکر درقدیم در سیستان و سلیمانیه مرسوم بوده است. عصیر شیرینی که از چغندرقند یا نیشکر گیرند و از آن قند و نبات و انواع شیرینی سازند و برای شیرین کردن چای و مواد دیگر بکار برند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
آن ترنج و شکّرش برداشت پاک
وَاندر آن دستار آن زن بست خاک.
رودکی.
بی قیمت است شکّر از آن دو لبان اوی
کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی.
رودکی.
تلخی و شیرینیَش آمیخته ست
کس نخورد نوش و شکر بآپیون.
رودکی.
تا صبر را نباشد شیرینی شکر
تا بید بوی نَدْهد برسان داربوی .
رودکی.
از وی [ از خوزستان ] شکر و جامه های گوناگون... خیزد. ( حدود العالم ). عسکر مکرم ، شهری است با سواد بسیار و خرّم و بانعمت و همه شکر جهان ، سرخ و سپید و قند از آنجا افتد. ( حدود العالم ).
همه یال اسبان پر از مشک و می
شکر با درم ریخته زیر پی.
فردوسی.
شکر جست و بادام و مرغ و بره

فرهنگ عمید

۱. = شکردن
۲. شکرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دشمن‌شکر.


سپاسگزاری کردن، سپاس داشتن، ثنا گفتن بر احسان کسی، سپاس، سپاسگزاری.
۱. = شکردن
۲. شکرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دشمن شکر.
۱. مادۀ بلوری، سفید، و شیرینی که از چغندر قند یا نیشکر گرفته می شود و برای ساختن قند و نبات یا شیرین کردن بعضی خوراکی ها و آشامیدنی ها به کار می رود.
۲. (صفت ) [مجاز] خوشایند، مطبوع (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): شکرخواب.

۱. مادۀ بلوری، سفید، و شیرینی که از چغندر قند یا نیشکر گرفته می‌شود و برای ساختن قند و نبات یا شیرین کردن بعضی خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها به کار می‌رود.
۲. (صفت) [مجاز] خوشایند؛ مطبوع (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شکرخواب.


سپاسگزاری کردن؛ سپاس داشتن؛ ثنا گفتن بر احسان کسی؛ سپاس؛ سپاسگزاری.


دانشنامه عمومی

فرمول شیمیایی C12-H22-O11
شربت مالت جو
شِکَر ماده ای است خوراکی و به صورت عام به تمامی مواد شیرین گفته می شود. شکر شامل گلوکز، فروکتوز، گالاکتوز است که در بسیاری از گیاهان، میوه ها و لبنیات وجود دارد.
نزدیک به ۸۰٪ از شکر تولیدی در جهان از نیشکر و مابقی از چغندر قند به دست می آید.برزیل به تنهایی حدود نیمی از شکر دنیا را تولید می کند.
نیشکر گیاه بومی جنوب شرق آسیا و جنوب آمریکا است. شکر در دوران باستان در شبه قاره هند اما در آن زمان عرضه آن به صورت گسترده و با قیمتی ارزان نبوده از همین رو عسل به عنوان شیرین کننده در اکثر نقاط جهان مورد استفاده قرار می گرفته است.

شکر (ابهام زدایی). شکر ممکن از یکی از موارد زیر باشد:
شکر عصیری است شیرین که از چغندر قند یا نیشکر گرفته می شود.
شُکر مفهومی است دینی به معنای سپاسگزاری کردن، ثنا گفتن بر احسان کسی (به ویژه در قبال خدا)

شکر (ترانه سیستم آو ا داون). «شِکَر» (به انگلیسی: Sugar) تک آهنگی از گروه موسیقی پراگرسیو متال سیستم آو ا داون است که در سال ۱۹۹۹ میلادی منتشر شد.

شکر (ترانه مارون فایو). «شکر» تک آهنگی از گروه موسیقی آلترناتیو راک مارون ۵ است که در ۱۳ ژانویه ۲۰۱۵ (۲۰۱۵-01-۱۳) منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم پنج (آلبوم مارون فایو) قرار داشت.
پربازدیدهای یوتیوب
این تک آهنگ در چارت های، در رتبه اول و در چارت های کانادا، ایتالیا، اسکاتلند، ایرلند، لهستان، اسپانیا، دانمارک، استرالیا، نیوزلند، بریتانیا، جزو ده ترانه اول قرار گرفت.

شکر (فیلم ۲۰۰۴). «شکر» (انگلیسی: Sugar (2004 film)) فیلمی در ژانر رمانتیک و درام است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آندره نوبل و برندان فهر اشاره کرد.

شکر (فیلم ۲۰۱۳). شکر (انگلیسی: Sugar) فیلمی آمریکایی است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به شنیا گرایمز، کوربین بلو، مارشال آلمن، آستین ویلیامز، ناستاسیا کینسکی و وس استودی اشاره کرد.
۶ سپتامبر ۲۰۱۳ (۲۰۱۳-09-۰۶)

شکر (محیط میزکار). شِکَر (به انگلیسی: Sugar) نام یک محیط میزکار می باشد که به صورت متن باز و با آرمان فراهم آوردن یک محیط تعاملی برای یادگیری کودکان ارائه می گردد. شِکَر به عنوان بخشی از پروژه یک رایانه همراه برای هر کودک توسعه می یابد و رابط کاربری پیشفرض لپ تاپ های خانواده ایکس او-۱ می باشد، ولی می تواند بر روی سخت افزارهای مختلفی اجرا شود. شِکَر قابلیت اجرای زنده بر روی USB یا لوح فشرده را داراست و می توان از طریق توزیع های گنو/لینوکس مختلفی، از آن بهره جست یا می توان از طریق مجازی سازی آن را روی ویندوز یا مک اجرا نمود.
github.com/sugarlabs/sugar

شکر (مفهوم اخلاقی). شُکر یا شُکران یک مفهوم اخلاقی است که در مقابل کُفران به کار می رود. معنای لغوی آن سپاسگزاری کردن و ثنای جمیل و ذکر نیکو است. شُکر همچنین در عرفان اسلامی به عنوان یکی از منازل مهم سلوک الی الله مطرح شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

شِکَر (sugar)
کربوهیدراتی شیرین، بلوری و حل شدنی. منابع عمدۀ آن ساقۀ نیشکر و چغندرقند است. ساکاروز قندی دی ساکارید است و هر مولکول آن از دو واحد قند ساده (مونوساکارید)، یعنی گلوکُز و فروکتوز، تشکیل می شود. به آسانی هضم می شود و از منابع اصلی انرژی بدن است. شکر در آشپزی و صنایع غذایی به منزلۀ شیرین کننده، و در غلظت بالا به منزلۀ مادۀ نگه دارنده مصرف می شود. مصرف بیش از حد آن از علل پوسیدگی دندان و چاقی است. در بریتانیا، کاربرد ساکاروز در ترکیبات غذای کودک ممنوع است. شکر از قرن ۸م در اروپا شناخته و مصرف شده است. منبع اصلی ساکاروز نیشکر مناطق گرمسیری (ساکاروم اُفیسیناروم) است که دوسوم شکر جهان از آن حاصل می شود. در مناطق معتدل، ساکاروز را از چغندرقند (بتا وولگاریس) به دست می آورند. از شیرۀ درخت افرا، ذرت خوشه ای، و درخت خرما نیز کمی شکر به دست می آید. از طریق عمل آوری بلورهای شکرخام، که از حرارت دادن شیرۀ نیشکر حاصل می شوند، شکر قهوه ای (خام)، شکر سرخ، و شکر زرد تولید می شود. اگر این شکرها را تصفیه و از صافی های خاص عبوردهند شکر سفید، ازجمله شکر دانه درشت، شکر دانه ریز، و خاکه قند به دست می آید. شربت حاصل از شکر خام ملاس نام دارد. با عمل آوری این ماده، گلدن سیروپ (شربت طلایی) یا شهد، و با تخمیر ملاس، نوشیدنی الکلی رُم به دست می آید. ملاس حاصل از شیرۀ چغندر قند تلخ تر از آن است که انسان آن را مصرف کند. پسماند لیفی نیشکر باگاس نام دارد و در تولید کاغذ، خوراک دام، و سوخت کاربرد دارد. دانشمندان نوع جدیدی از نیشکر را پرورش داده اند که دارای شکر کمتر و قابلیت سوخت بهتر است. از مجموع حدود ۹میلیون هکتار کشت چغندرقند در اروپا، روسیه، اوکراین، گرجستان، بلاروس، و ارمنستان، و ۱۳میلیون هکتار نیشکر در کشورهای گرمسیری و نیمه گرمسیری سالانه ۱۰۰میلیون تن شکر خام تولید می شود. معمولاً سالانه در هر هکتار نیشکر بیش از بیست تن، و در هر هکتار چغندرقند، حداکثر هفت تن شکر به دست می آید. از میان ۱۰۰ کشور تولیدکنندۀ نیشکر، هندوستان و برزیل به ترتیب، با ۳ و ۲.۵میلیون هکتار زمین زیر کشت بزرگ ترین کشورها تولیدکننده محسوب می شوند. برای بسیاری از کشورها، مثل باربادوس و جزیره موریس، تولید شکر بخشی حیاتی از اقتصاد ملی است. با این همه، یارانه هایی که اتحادیۀ اروپا به تولیدگان اروپایی چغندرقند می دهد، بر بازارهای جهانی و درآمد حاصل از صادرات بسیاری از کشورهای تولیدکنندۀ شکر در جهان سوم تأثیر گذاشته است.

فرهنگ فارسی ساره

سپاس، شکر


دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] شُکر، اصطلاحی قرآنی و اخلاقی به معنای سپاسگزاری و قدردانی زبانی و عملی از نعمت های خدا. عارفان مسلمان، شکر را به سه نوع زبانی، قلبی(علمی) و عملی تقسیم می کنند. شکر زبانی اعتراف گفتاری به نعمت، شکر قلبی دانستنِ نعمت از خدا، و شکر عملی اطاعت در رفتار و کردار از بخشنده نعمت (مُنعِم) بیان شده است.
بنابر آیات قرآنی، شکر به نفع خود انسان است و شکر یا ناسپاسی، هیچ نفع یا ضرری برای خداوند ندارد؛ زیرا خدا از انسان و افعال او غنی و بی نیاز است. بر همین اساس، شکر نعمت باعث برکت و افزون شدن آنها می شود. امیرالمومنین، شکر را نشانه ایمان و تقوا و مایه برکت و حفظ نعمت ها خوانده است.
شکر در لغت به معنای شناخت احسان و نیکوکاری و انتشار آن است و در اصطلاح، به معنای به یادآوری و شناخت نعمت های خدا و اظهار قلبی و زبانی و عملی آنهاست. در زبان فارسی، غالبا کلمه «سپاسگزاری» معادل «شکر» انگاشته می شود که معادل دقیقی نیست.

[ویکی اهل البیت] شکر برترین مقامات نیکان و عمده توشه مسافران به عالم نور است، و آن موجب دفع بلا و باعث افزونی نعمت ها است. و از این رو به آن بسیار ترغیب شده است و خداوند آن را وسیله ای برای زیادتی نعمت قرار داده است.
شکر از برترین اعمال است و از سه عنصر: علم، حال و عمل تنظیم می شود.
علم همان اصل و ریشه شکر است که حال را به وجود می آورد، و حال عمل را به ارمغان می آورد.
علم، عبارت از آن است که بدانی نعمت، استقلال ندارد و وابسته به نعمت دهنده است.
و حال، همان شادی و سروری است که از نعمت دادن او به انسان دست می دهد.
و عمل، اقدام به چیزی است که مقصود و محبوب منعم است. این عمل ممکن است توسط قلب، زبان یا اعضای دیگر انجام شود.

[ویکی الکتاب] معنی شَکَرَ: شکر کرد (شکر به معنای آن است که نعمت ولی نعمت را طوری به کار بزنی که از انعام منعم آن خبر دهد(درراه درست استفاده کنی ) و یا ثنای او بگویی که چه نعمتها به تو ارزانی داشته است ، و هر کدام باشد منطبق با عبادت او میشود )
معنی أَشْکُرَ: که شکر کنم
معنی ءَأَشْکُرُ: آیا شُکر می کنم
معنی تَشْکُرُواْ: که شکر کنید
معنی تَشْکُرُونَ: شکر می کنید
معنی یَشْکُرْ: شکر کند
معنی یَشْکُرُ: شکر می کند
معنی یَشْکُرُونَ: شکر می کنند
معنی ﭐشْکُرُواْ: سپاسگزاری کنید-شکر کنید
معنی لَا یَشْکُرُونَ: شکر نمی کنید - سپاسگزاری نمی کنید
معنی ﭐشْکُرْ: سپاسگزاری کن-شکر کن
معنی شَاکِرٌ: سپاسگزار - شکر گزار
ریشه کلمه:
شکر (۷۵ بار)

[ویکی فقه] شکر (ابهام زدایی). واژه شکر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اسم برای اشخاص ذیل باشد: معانی• شکر (به ضم شین)، اصطلاحی دینی و اخلاقی، به معنای قدردانی کردن از خدا• شکر (منطق)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق و به معنای تقریر خطیب از محاسن و منافع امر واقع شده در گذشته• شکر (به فتح شین)، ماده ای شیرین و دارای کاربرد فقهی اعلام و اشخاص• شکر بن احمد بغدادی، عالم، فقیه، متکلم و ادیب شیعی قرن سیزدهم و چهاردهم
...

[ویکی فقه] شکر (به ضم شین). شُکر، اصطلاحی دینی و اخلاقی، به معنای قدردانی کردن از خدا می باشد و منظور از آن سپاسگزاری در حوزه نیت، گفتار و رفتار است.
شکر در لغت به معنای شناخت نعمت و سپاسگزاری از منعم است. جوهری شکر و ثنای الهی را انجام دادن اعمال نیک در برابر منعِم دانسته است. راغب گفته تصور نعمت در ذهن و اظهار آن در گفتار و کردار است. نیز آن را با استناد به آیۀ۹ سوره انسان، شُکور نامیده اند. شکرگزاری با قلب، زبان و عمل، در روایات اسلامی نیز به همین معنی آمده است و امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: «مَنْ اَنعَمَ اللهُ علَیهِ بنِعمةٍ فَعَرَفها بِقلبِهِ فَقَد اَدّی شُکرها؛ هر کس نعمت خدا داده را با دل بشناسد، شکرش را ادا کرده است.» و نیز می فرماید: «شکرُ النِّعمةِ اجتِنابُ المحارِمِ و تمام الشُّکرِ قَولُ الرَّجلِ: الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمینَ؛ شکر نعمت، دوری از کارهای حرام است و شکر کامل، گفتنِ «الحمد للِّه ربِّ العالَمینَ» است.» برخی عرفا، در کنار شکر لغوی، از شکر عرفی نیز نام برده اند. شکر لغوی اعم از شکر عرفی است، چرا که هم شکر و سپاس خدا و هم غیر او را در بر می گیرد، اما شکر عرفی فقط به معنای تشکر از نعمت های الهی است. یعنی، بین این دو نوع شکر نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است. خواجه عبدالله انصاری شبه معانی سه گانۀ معرفت نعمت و قبول نعمت و ثنای آن، و غزالی به علم، حال (شادمانی قلبی از نعمت) و عمل، که در واقع هر دو نوع معنا بر هم منطبق اند، اشاره کرده اند.
ارکان شکر
یکی از ارکان اساسی در معنای شکر، شناخت و معرفت نعمت است، زیرا راهی است برای معرفت منعِم شکر سه رکن دارد: رکن نخست آن عبارت است از شناخت صاحب نعمت با همه اوصافِ درخور او و نیز شناخت اصل نعمت از جهت نعمت بودن. تمامیت و کمال این شناخت به این است که بنده تمامی نعمت ها را از جانب خدا بداند و اینکه منعم حقیقی او است و همه واسطه ها مطیع حکم او و مسخر امر اویند. رکن دوم شکر عبارت است از حالتی که از این شناخت حاصل می شود؛ یعنی خضوع و فروتنی و خشنود شدن از نعمت های الهی از این جهت که هدیه ای از جانب منعم و بیانگر لطف و عنایت او نسبت به بنده اش می باشد. رکن سوم، نتیجه آن حالت؛ یعنی عمل است که به قلب، زبان و دیگر اعضای بدن (جوارح) تعلق می گیرد. عمل قلب، قصد تعظیم و ستایش منعم و تفکر در مخلوقات و کارها و آثار لطف او است. عمل زبان اظهار تعظیم و ستایش خدای متعال و دعوت به معروف و بازداشتن از منکر و مانند آن است. عمل جوارح، استفاده از نعمت های ظاهری و باطنی او در طاعت و عبادت و خودداری از به کارگیری آنها در معصیت و نافرمانی او است. البته توفیق شکر، خود نعمتی است که موجب شکر دیگری می گردد؛ از این رو، نهایت شکر، اعتراف به ناتوانی از آن است.
دیدگاه عرفا
برخی عرفا شکر نعمت را مشاهدۀ بخشش همراه با نگهداشت حرمت، و برخی دیگر آن را اعتراف به نعمتِ منعِم و اقرار به ربوبیت او همراه با خضوع و فروتنی معنا کرده اند.
اقسام شکر
...

[ویکی فقه] شکر (به فتح شین). شکر ماده ای شیرین است، که از برخی گیاهان استخراج می شود. در قدیم شکر از نیشکر استخراج می شد و منظور روایات هم این شکر است. از عنوان یاد شده در بابهای صلات، صوم، حج و اطعمه و اشربه سخن گفته اند.
هرچند امروزه از چغندر قند نیز شکر می گیرند، لیکن در گذشته شکر از نیشکر- که به عربی «قصب السکر» می گفتند- گرفته می شد. مراد از آن در روایات نیز همین نوع شکر است. این ماده غذایی در گذشته به لحاظ مراتب تصفیه آن دارای انواعی از سرخ و سفید و سلیمانی و طبرزد و غیر آن بود. به گفته برخی، شکر قبل از آنکه تصفیه شود، شکر سرخ و چون دوباره پخته و تصفیه گردد و در ظرفی ریخته شود که درد آن جدا گردد، شکر سلیمانی و اگر سه بار پخته و صاف و دُرد آن جدا شود، قند مکرر نامیده می شود که اکثر، نوع سفت قند مکرر را شکر طبرزد نامند. برخی گفته اند: در پخت سوم، اگر به مقدار یک دهم شیر تازه بیفزایند و بجوشانند تا سفت شود، آن را طبرزد گویند. بعضی، شکر طبرزد را به شکر سفید تعریف کرده اند.
خواص داروئی شکر
در برخی روایات، خوردن شکر همراه با آب خنک برای مداوای تب سفارش شده است. همچنین در روایات، از شکر به عنوان غذایی سودمند یاد شده و نوع طبرزد آن دوای بلغم و نوع سلیمانی اش دوای بیماری وبا معرفی شده است.
احکام شکر
بنابر آنچه در روایات آمده، خوردن شکر، بویژه قبل از خوابیدن مستحب است.افطار کردن روزه با شکر مستحب است. همچنین مستحب است کسی که برای نماز عید فطر می رود، اولین غذایی که می خورد خرما، مویز و یا شکر باشد. بر مسافر مستحب است هنگام سفر جز سفر زیارتی امام حسین علیه السّلام- نیکوترین و بهترین توشه را بردار که شکر از آن جمله است.

[ویکی فقه] شکر (قرآن). در قرآن مجید به شکرگزاری از خداوند اشاره شده است.
لزوم شکرگزاری به درگاه خدا ، هنگام آشامیدن شیر چارپایان :... انا خلقنا لهم مما عملت ایدینا انعما...؛ و لهم فیها منفع و مشارب افلا یشکرون.
شکرگزاری برای نعمت آب آشامیدنی شیرین
لزوم شکرگزاری به درگاه خدا، برای نعمت آب آشامیدنی شیرین:افرءیتم الماء الذی تشربون؛ لو نشاء جعلنه اجاجا فلولا تشکرون.

[ویکی فقه] شکر (منطق). شکر، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای تقریر خطیب از محاسن و منافع امر واقع شده در گذشته است.
خطابه بر سه نوع است: مشاوَرات، منافَرات و مشاجَرات.
← مشاوره
شکر که یکی از انواع مشاجره است به معنای سپاس گزاری و تشکر از آن چیزی است که در گذشته واقع شده است. شکر به این است که خطیب، کمالات و فضایلی که در زمان گذشته قائم به کسی یا چیزی بوده است را بازگو کند؛ مثلاً اگر انسان است فضایل او را بیان کند و اگر از جمادات است کمالات سزاوار به حال او را بازگو کند.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • مظفر، محمدرضا، المنطق.
...

[ویکی فقه] شکر( به فتح شین). شکر ماده‏ای شیرین است، که از برخی گیاهان استخراج می شود. در قدیم شکر از نیشکر استخراج می شد و منظور روایات هم این شکر است. از عنوان یاد شده در بابهای صلات، صوم، حج و اطعمه و اشربه سخن گفته‏اند.
هرچند امروزه از چغندر قند نیز شکر می‏گیرند، لیکن در گذشته شکر از نیشکر- که به عربی «قصب السکر» می‏گفتند- گرفته می‏شد. مراد از آن در روایات نیز همین نوع شکر است. این ماده غذایی در گذشته به لحاظ مراتب تصفیه آن دارای انواعی از سرخ و سفید و سلیمانی و طبرزد و غیر آن بود. به گفته برخی، شکر قبل از آنکه تصفیه شود، شکر سرخ و چون دوباره پخته و تصفیه گردد و در ظرفی ریخته شود که درد آن جدا گردد، شکر سلیمانی و اگر سه بار پخته و صاف و دُرد آن جدا شود، قند مکرر نامیده می‏شود که اکثر، نوع سفت قند مکرر را شکر طبرزد نامند. برخی گفته‏اند: در پخت سوم، اگر به مقدار یک دهم شیر تازه بیفزایند و بجوشانند تا سفت شود، آن را طبرزد گویند. بعضی، شکر طبرزد را به شکر سفید تعریف کرده‏اند. خواص داروئی شکر در برخی روایات، خوردن شکر همراه با آب خنک برای مداوای تب سفارش شده است. همچنین در روایات، از شکر به عنوان غذایی سودمند یاد شده و نوع طبرزد آن دوای بلغم و نوع سلیمانی‏اش دوای بیماری وبا معرفی شده است. احکام شکر بنابر آنچه در روایات آمده، خوردن شکر، بویژه قبل از خوابیدن مستحب است. افطار کردن روزه با شکر مستحب است. همچنین مستحب است کسی که برای نماز عید فطر می‏رود، اولین غذایی که می‏خورد خرما، مویز و یا شکر باشد. بر مسافر مستحب است هنگام سفر جز سفر زیارتی امام حسین علیه السّلام- نیکوترین و بهترین توشه را بردار که شکر از آن جمله است.

[ویکی فقه] شکر(به ضم شین). شُکر، اصطلاحی دینی و اخلاقی، به معنای قدردانی کردن از خدا می باشد و منظور از آن سپاسگزاری در حوزه نیت، گفتار و رفتار است. از عنوان یاد شده در باب صلات و نذر سخن گفته اند.
شکر در لغت به معنای شناخت نعمت و سپاسگزاری از منعم است. جوهری شکر و ثنای الهی را انجام دادن اعمال نیک در برابر منعِم دانسته است.نیز آن را با استناد به آیۀ۹ سوره انسان ، شُکور نامیده اند. برخی عرفا ، در کنار شکرلغوی، از شکر عرفی نیز نام برده اند.شکر لغوی اعم از شکر عرفی است، چرا که هم شکر و سپاس خدا و هم غیر او را در بر می گیرد، اما شکر عرفی فقط به معنای تشکر از نعمت های الهی است.یعنی، بین این دو نوع شکر نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است.خواجه عبدالله انصاری شبه معانی سه گانۀ معرفت نعمت و قبول نعمت و ثنای آن، و غزالی به علم، حال (شادمانی قلبی از نعمت) و عمل، که در واقع هر دو نوع معنا بر هم منطبق اند، اشاره کرده اند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: šekar
طاری: šikar
طامه ای: šekar
طرقی: šikar
کشه ای: šikar
نطنزی: šekar


گویش مازنی

شکر سپاس


/shaker/ نام گاو مایل به سرخ - به آدم شوخ و بی مزه و سبک سر گویند & شکر & شکر سپاس

۱نام گاو مایل به سرخ ۲به آدم شوخ و بی مزه و سبک سر گویند


شکر


جدول کلمات

سپاس

پیشنهاد کاربران

شناخت ارزش هدیه یا نعمت و نیز ارزش کار دهنده ی آن نعمت یا هدیه و به وسیله ای مناسب ( مادی یا معنوی یا هردو ) از او سپاسگزاری کردن

28. نیشکر ( Saccharum officinarum ) نوعاً گیاهی هندی یا بهتر بگوییم از جنوب خاوری آسیا است، اما تاریخچه آن در ایران آن قدر اهمیت دارد که در اینجا چند سطری به آن اختصاص دهیم. در سالنامه های سویی شکر سخت ( ši - mi ، با معنای واژه به واژه ی "عسل سنگی" ) و pan - mi ( "نیم عسل" ) را به ایران ساسانی و تسائو ( جغتا ) بسته اند. روشن نیست دومی را باید چه نوع شکری دانست. پیش از پیدایش شکر همه جا عسل را در شیرین کردن خوراکهایشان کار می گرفتند و از همینرومردمان باستان شکر را گونه ای عسل می دانستند که بی زنبور از نی فراهم آرند. نام ši - mi نخستین بار در Nan fan ts'ao mu čwan آمده؛ نیشکر هم نخستین بار در همین اثر بازنمائی و محصول کیائوـ چی ( Kiao - či ) ( تونکن ) دانسته شده است؛ بر پایه این متن، بومیان این سرزمین شکر را ši - mi می نامند که چه بسا برگردان واژه به واژه ی نام تونکنی آن باشد. در سال 285 ترسائی ، فوـ نان ( Fu - nan ) ( کامبوج ) ču - čö ، ( "نیشکر" ) را چون خراج به چین فرستاد.
گویا در دوره تانگ شکر را از ایران نیز به چـــــین می بردند، زیرا مــون شن ( Mon Šen ) که در نیمه دوم سده هفتم Ši liao pen ts'ao را نوشته است، می گوید شکری که از پوـ سه ( ایران ) به سه ـ چوان می آید عالی است. سوـ کون ( Su Kun ) ، که پیرامون سال 650ترسائی به بازنگری در T'an pen ts'ao پرداخته، شکر وارداتی از سی ژون ( Si Žun ) را ستوده که باز هم می تواند اشاره به مناطق ایرانی باشد. در مورد ورود و پراکندگی نیشکر در ایران اطلاعات دقیق موجود نیست. لیپمان نظریه ای پرآب و تاب ساخته و پرداختـــــــه بر این پایه که بی گمان مسیحیان جندی شاپور، شهری که با هند در ارتباط بود و طب هندی در آنجا تدریس می شد، کشت نیشکر و صنعت تهیه شکر را در آنجا رواج داده اند. اینها همه گمانه زنی هائی است
بس هوشمندانه که هیچ سندی آن را تأیید نمی کند. دانسته ها در این مورد در همین حد است که مورخ ارمنی، موسی خورنی، در نیمه دوم سده پنجم نوشته است که نیشکر در المائیس در نزدیکی جندی شاپور کشت می شده، و اینکه نویسندگان عربی نویس بعد از او چون ابن حوقل، مقدسی و یاقوت به کشت نیشکر و تولید شکر در برخی بخشهای ایران اشاره کرده اند. متن چینی پیشگفته از آن رو اهمیتی دارد که نشان می دهد شکر در سده ششم م. در دوران ساسانی شناخته بود. همان طور که مشهور است، عربها پس ازگشودن ایران ( سال 640 ترسائی ) به صنعت تصفیه شکر علاقه فراوان نشان داده آغاز به پراکندن کشت نیشکر در فلسطین، سوریه، مصر و سرزمین های دیگر کردند. چینی ها در فن تولید شکرهیچ وامی به ایرانیان ندارند. در سال 647 ترسائی ، فغفور تایی تسون ( T'ai Tsun ) مشتاق شد رموز تولید شکر را فراگیرد، و هیئتی را به ماگادها در هندوستان فرستاد تا فرایند جوشاندن شکر را بررسی کنند، و نیشکرکاران یان ـ چو ( Yan - čou ) این شیوه را بر گزیدند. رنگ و مزه این فرآورده در آن زمان برتر از گونه هندی بود. مردانی از قاهره نزدیک پایان دوره مغول فن پالایش شکر را به چینی ها آموختند. از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو - ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.

قند دانه

قند نیشکر Sugarcane ( قند های مکعبی از شکر استخراج شده از نیشکر تولید می شوند ) اما قند خرد شده از کله قند ناشی از فرایند فرآوری چغندر قند می باشد.

1 - شکر
ریشه واژهٔ شکر در فارسی از sharkara ( ساکارا ) گرفته شده است. که در زبان سانسکریت به گیاه نیشکر اطلاق می شده است . سپس به صورت سکر از فارسی به عربی و با تلفظ SUGAR به زبان های اروپایی وارد شده است . زیرا ایران و هندوستان در آن زمان اولین تولید کنندگان و صادر کنندگان شکر به جاهای دیگر جهان بوده اند . البته شکر هندوستان از شکر ایران مرغوبتر بوده است . شکر مازندران و شکر هندوستان / هر دو شیرین این کجا و آن کجا ؟
طبق شواهد تاریخی، ایرانیان از نخستین اقوامی بودند که شکر را می شناختند و حتی از حدود 332 سال قبل از میلاد مسیح در ایران مورد استفاده بوده است. همچنین سوابقی از کاربرد واژه شکر در زبان پهلوی و نوشتار های دوره ساسانیان وجود دارد.
Sugar – شکر: ازکلمات کمیابی است که خود اروپائیان نیزتصریح به ایرانی بودن آن دارند . این واژه در زبان های دنیا امروزه به شکل های زیر کار برد دارند .
اردو : شوگر ، سندی: شوگر ، اویغوری: شیکر ، ازبکی Shakar ، گرجی shakari ، مغولی chikher ، سوئدیsocker ،
فنلاندی sokeri ، سومالیایی Sonkorta ، فرانسویsucre ، کاتالان Sucre ، ساموآیی Suga ، یوروباییSuga ، انگلیسیSugar ، باسکیSugar ، لاتین sugar ، مالاگاسیایی Sugar ، تلوگویی Ṣugar ، استونیاییSuhkur ، آفریکانسsuiker ، هلندی Suiker ، عربیsukar ، سواحیلیSukari ، هوسیاییSukari ، فریزی غربیSuker ، اسپرانتوSukero ، دانمارکی sukker ، نروژی sukker ، ایسلندی Sykur ، بلاروسی Cukar ، لهستانی Cukier، اسلواکیcukor ( سوکور ) ، مجاریcukor ، چکی Cukr ( چوکر ) ، لیتوانیاییCukrus ، لتونیایی Cukurs ، برمه ای ، skyarr ، تاتاری shakar ( شاکار ) ، تاجیکیshakar ( شاکار ) ، روسیsakhar ، مراتی Sākhara ، کانارا Sakkare ، ژاپنیSatō ( سَتؤ ) ، بوسنیایی ، صربی، کروات Secer ، مقدونیŠeker ، ترکمنی sheker ( شکر ) ، ترکی استانبولی şeker ، ترکی آذربایجانیŞəkər ، ارمنی Shakaravaz شاکاراواز ، آلبانیایی sheqer ، نیانجاییShuga ، پرتغالی Achucar ( اسوکر ) ، سبوانو Asukal ، فیلیپینی Asukal ، اسپانیایی Azucar ( ازوکار ) ، گالیسیایی Azucre ، تامیلیCarkkarai ( سارکا ری ) ، کینیارواندایی Isukari ، هائیتیایی Sik ( ساک ) ، امهری sikwari ( ساکواری ) ، سینهالیsīni ، گیلی اسکاتلندی Siucar، ایرلندی Siucra ، ولزیSiwgr ، خمری skar ، اسلوونیایی Sladkor ( ساکور ) یدیtsuker ، اوکراینیTsukor ( تسکور ) ، زولویی Ushukela ، یونانیZachari ، رومانیاییzahar ، بلغاری zakhar ، لوگزامبورگیZocker ، مالتیZokkor، کورسیZuccaru ، ایتالیاییzucchero ، آلمانیZucker ، شونایی Shuwa ، ایگبویی Ọka ( چکا )
2 - قند
در زبان هندی به کریستال �خاندا� گفته می شد . هندی ها وقتی شکر را به شکل نبات یا کرستال تبدیل می کردند به آن خاند می گفتند ایرانی ها خاند را گند و عربها آن را به قند تبدیل کردند . قند مُعَــرَّب یعنی عربی شده ی � کَند � است قندیل یعنی کرستال مانند . این واژه در انگلیسی به �Candy� تبدیل شد . لذا CANDY در انگلیسی که آب نبات است با همین واژه ارتباط ریشه ای دارد.
واژه ی کاندیدا نیز از همین ریشه است. به گفته محمود بختیاری، کاندیدای وکالت درزمان قدیم لباس سفید رنگ شکری می پوشیده وبه همین ترتیب خود را نامزد انتخابات می کرده وبدین رو واژه Candidate ( کاندیدا، نامزد ) ساخته شد.
بنابر این کلمه قند واژه ی است پارسی، همان طور که شکر واژه ای است ایرانی.
زبان هایی که شکر به شکل قند از ایران به آنها راه یافت .
قرقیزی kant، پنجابیKhaḍa ، گجراتیKhāṇḍa ، همونگQab zib ، قزاقی Qant ، اندونزیایی Gula ، جاوه ایGula
، سوندایی Gula ، مالایی Gula ، هاوائیایی Kālā ، هندی cheenee ( چنای ) بنگالیCini ، نپالیCinī ،
چینی ها به شکر تانگ می گویند . تانگ همان سلسله ی تانگ چین می باشد . در ۶۱۸ میلادی همزمان با سلطنت خسرو پرویز در ایران سلسله �تانگ� روی کار آمد و توانست حدود مرزهای خود را به هند و ایران برساند. گویا در دوره تانگ روش کاشت محصول نیشکر از ایران و هندوستان به چـــــین برده شد و نام محصول آن هم به نام این سلسله تانگ نامیده شد . چون سومین امپراتور این خاندان �کائو تسنگ� تمام شبه جزیره کره را گرفت لذا این نامگذاری در زبان کره ای هم دیده می شود .
چینی Tang ، کره ای seoltang ، ویتنامی duong ، لائوسی nam tan ، تایلندی natal


از شگفتی های زبان مادری ما پارسی نوشتن آن است که شکر ماده بلوری سفید رنگ را با سپاس[ شکر] یک جور می نویسند. این آدم را به یاد شامه ( شعر ) مولوی می اندازد //ماهی از سر گنده گردد نی زدم\\ که سه مفهوم دارد:۱ - ماهی از سر بزرگ می شود و نی خیزران از دمش۲ - ماهی از سرش بزرگ می شود و نه از قسمت دمش ۳ - ماهی از قسمت سر می گندد و نه از قسمت دمش که عجیب است. در زبان آلمانی شکر می شود Zucker این از آلمانی میانه می آید کهZuccer است و از زبان ایتالیایی Zucchero گرفته شده. بصورت کوتاه اگر بخواهیم شکر را از نظر Etymology بررسی کنیم.
۸۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح از ملانزی ( Melanesian ) و Polynesian شکر از راه کشت چغندر تولید می شده است. ۶۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح از آسیای شرقی وارد هند و ایران شده. ۶۰۰ سال پس از میلاد ( پیش از حمله اعراب ) سرزمین ما نخستین کشوری بوده که شکر به صورت کله قند تولید می کرده به این شکل که شیره چغندر بسیار داغ را با گچ و یک ماده پروتئینی ( طبق متن های آلمانی ) ترکیب می کرده اند و در قالبهایی که فرم کله قند داشته اند و از جنس چوب یا سفال بوده اند می ریختند و در آنجا کریستالی می شده و به شکل کله قند در می آمده است. نخستین کارخانه شکر سازی مدرن در پایان قرن شانزدهم میلادی ساخته شده است. ( فرهنگنامه Brockhaus برگ ۹۵۱ ) در فرصتی دیگر در مورد ضرر و زیان شکر خواهم نوشت!

اگر بخواهیم در باره زیان شکر بنویسیم ده ها برگ لازم است و می شود در چهار جلسه دو ساعته در مورد آن گفتگو کرد. ولی در این وبسایت که برای دید گاه است, کوتاه نویسی بهتر است. شکر یک سم است که بیماریهای زیادی را باعث می شود. دو میلیارد از جمعیت کره زمین دارای اضافه وزنی هستند. ( تا سال ۲۰۵۰ نیمی از جمعیت جهان اضافه وزنی خواهند داشت ) // یکی از پدید آورنده های آن خوردن خوراکی های شیرین و نوشیدن نوشابه هایی است که دارای شکر هستند. از این دو میلیارد تعداد زیادی Adipositas ( لاتین آن ) هستند و به کسانی گفته می شودکه چاق و بیمار هستند. بر اساس ارزیابی WHO یا سازمان بهداشت جهانی ادی پوزیتاس به کسی گفته می شود که وزنی بیش از ۳۰ کیلوگرم بر هر متر مربع بدن دارد. برای اینکه روش شود فرمول آنرا می نویسم . BMI=Kg/m. m یا [ وزن بدن تقسیم بر ام به توان دو] در نظر بگیریم یک تن که ۷۵ کیلوگرم است و قدی برابر 1, 65متر دارد می شود ۷۵ تقسیم بر 2, 7225 که مساوی است با ۲۷ و نیم کیلوگرم این دارای اضافه وزنی است ولی Adipositas نیست. این واژه دارای سه درجه است. ۱ - کسی که وزنی بین ۳۰ تا ۳۵ کیلو گرم دارد ادی پوزیتاس درجه یک ۲ - بین ۳۵ تا ۴۰ کیلو گرم درجه دو ۳ - از ۴۰ kg بیشتر درجه سه است. پس از این پیشگفتار در سوپر مارکتهای کشور های پیشترفته و دارای تکنولوژی شکر در تمام مواد غذایی هست حتی در نان هم می ریزند. در آلمان ۳۲۰۰ نوع نان درست می کنند که در بیشتر آنها شکر به شکل Syrup وجود دارد. فامیل هایی که از ایران به دیدن ما می آیند شکلاکتهای سوئیسی دوست دارند که یا در اینجا می خورند و یا با خود درهنگام برگشت همراه می برند. ولی ما از آنها پرهیز می کنیم. خطر ناکترین شکر فروکتوز Fructose است . منظور آن فروکتوزی که در موز یاسیب و میوهای دیگر هست نیست بلکه آن نوع است که به شکل شیمیایی از راه تخمیر نشاسته گندم و یا ذرت می سازند. این نوع فروکتوز چندین بار از شکر شیرین تر است و در همه مواد غذایی و شیرینی جات به طور بسیار دست ودل باز می ریزند چون بسیار ارزان تهیه می شود. Fructose از بیماری اضافه وزن گرفته تا سرطان و نقرس بیماری قلب و عروق تا مرض قند بسیار خطر ناک را باعث می شود. در اینجا روی بسته آدامس با خط درشت می نویسند بدون شکر که بسیار شیرین است و در آن فروکتوز وجود دارد. این در هنگام جویدن به ریشه دندان می رسد و در آنجا مانند Citric acid عمل می کند و باعث پوسیدگی داندانها می شود و شکر و یا نوع بسیار بد آن فروکتوز دشمن دندانها هم هستند. به هر حال دوستانی که این دیدگاه را می خوانند بدانند که تنها باید میوه خورد و از شکر و فروکتوز دوری کرد. ( از شیرینی ها و نوشابه های شیرین به ویژه سیاه رنگ آن باید دوری کرد )

شکر ( Shakar ) : : [ اصطلاح چوپانی ] بزی که رنگ روشن مایل به زرد داشته باشد.

شُکریدن.
سپاسیدن.

واژه ی " شکر " فارسی ، پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه و معنی به شکل " ساکارز " در آمده و دوباره به زبان فارسی بازگشته است و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی کاربرد دارد .

بَرسَمنیدَن.


کلمات دیگر: