کلمه جو
صفحه اصلی

عسل


مترادف عسل : انگبین، شهد

برابر پارسی : انگبین، انگپین

فارسی به انگلیسی

honey

فارسی به عربی

عسل

عربی به فارسی

انگبين , عسل , شهد , محبوب , عسلي کردن , چرب ونرم کردن


فرهنگ اسم ها

اسم: عسل (دختر) (عربی) (طبیعت، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: asal) (فارسی: عسل) (انگلیسی: asal)
معنی: انگبین، ( به مجاز ) بسیار شیرین و خوش مزه، بسیار دوست داشتنی، مایع خوراکیِ غلیظ و چسبناکی که زنبور عسل تولید می کند، ( به مجاز ) ( در گفتگو ) بسیار شیرین و خوش مزه و همینطور بسیار دوست داشتنی و مطلوب، مایعی خوراکی که زنبور عسل می سازد، بسیار شیرین و دوست داشتنی

(تلفظ: asal) (عربی) انگبین، مایع خوراکیِ غلیظ و چسبناکی که زنبور عسل تولید می‌کند ؛ (به مجاز) (در گفتگو) بسیار شیرین و خوش مزه و همینطور بسیار دوست داشتنی و مطلوب .


مترادف و متضاد

honey (اسم)
شهد، معشوق، عزیز، عسل، انگبین

فرهنگ فارسی

انگبین، منج، کواره


( اسم ) ۱ - مایع کم و بیش غلیظ و شربتی شکل و شیرینی که زنبوران عسل بر اثر جمع آوری نوش گلها در کندو به منظور تغذیه افراد کند و تهیه می کنند معمولا عسل به وسیله زنبوران ماده عقیمی که کارگر نامیده می شوند از شیره گلها و برگها و دمبرگهای نباتات جمع آوری می شود . زنبور کارگر شیره گیاهان را وارددهانش کرده با آب دهان مخلوط می سازد و فرو می برد و آن وارد محفظه ای به نام کیسه عسل که در شکمش قرار دارد می گردد . قسمتی از این شیره گیاهی وارد روده زنبور عسل شده به مصرف تغذیه خود زنبور می رسد و قسمت دیگر هم با انقباض کیسه عسل دوباره به دهان زنبور بر می گردد و زنبور آن را در حجره های خالی کندو که به همین منظورساخته خالی می کند . این عسل بسیار رقیق است لیکن بر اثر حرارت کندو و مجاورت با هوا غلیظ می شود . و به علاوه اختلاط آب دهان زنبور با شیره گل تغییرات شیمیایی در آن می دهد . این فعل و انفعالات هنوز کاملا شناخته نشده است . پس از آن که عسل در حجرات مسد سی شکل کندو حالت طبیعی به خود گرفت زنبور کارگر روی آن را از یک طبقه وموم می پوشاند . عسل به زخمت به دست می آید و فقط کوشش و پشت کار زنبور کارگز است که موجب جمع آوری آن در مدتی بالنسبه کوتاه می شود . برای تهیه یک کیلو گرم عسل یک زنبور باید روی ۲٠٠٠٠٠٠ گل اقاقیا ویا ۵٠٠٠٠٠٠ گل اسپرس بنشیند و ۱۸٠٠٠٠ مرتبه کیسه عسل خود را پر و خالی کند . یا عسل پالوده . عسل مصفی . یا عسل داود . عسل زیتون . یا عسل درخت زیتون . عسل زیتون . یا عسل زیتون . ماده کم و بیش لزج و شربتی شکل که در اواخر تابستان از تنه درختان خانواده زیتونیان در نتیجه نیش حشرات یا خراش پوست درخت خارج می شود . این ماده در برابر هوا منجمد شده شکل صمغ مانندی به خود می گیرد و محتوی ۵۲ مواد قندی شیرین از قبیل ساکارز و لواز و گلوکز می باشد اومالی عسل درخت زیتون عسل داود . یا عسل مصفی . عسلی که مومش را گرفته و تصفیه کرده باشند عسل پالوده . یا ماه عسل . ۱ - ( در ممالک غربی ) مدت یک ماهی که بلافاصله پس از ازدواج عروس و داماد به مسافرت روند وبه گردش و تفریح پردازند . ۲ - ( اسم ) نی بوریا .
ابن سفیان

جملات نمونه

پرعسل، عسل‌دار

honeyed


زنبور عسل

honeybee


شانه‌ی عسل

honeycomb


ماه عسل

honeymoon


فرهنگ معین

(عَ سَ ) [ ع . ] (اِ. ) مایع کم و بیش غلیظ و شربتی شکل و شیرینی که زنبوران عسل بر اثر جمع آوری نوش گل ها در کندو و به منظور تغذیة افراد کندو تهیه کنند. ،~ مصفی عسلی که مومش را گرفته و تصفیه کرده باشند. ،~ خربزه با هم نمی سازند کنایه از: عدم سازش و موافق

(عَ سَ) [ ع . ] (اِ.) مایع کم و بیش غلیظ و شربتی شکل و شیرینی که زنبوران عسل بر اثر جمع آوری نوش گل ها در کندو و به منظور تغذیة افراد کندو تهیه کنند. ؛~ مصفی عسلی که مومش را گرفته و تصفیه کرده باشند. ؛~ خربزه با هم نمی سازند کنایه از: عدم سازش و موافقت .


لغت نامه دهخدا

عسل . [ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء). ناقه ٔ سریع. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) هلاکی و نگونساری : عسلاً له ؛ نگونساری و هلاکی باد او را! (از اقرب الموارد).


عسل . [ ع َ ] (ع مص ) خوردنی ساختن به انگبین . (از منتهی الارب ). آمیختن طعام به انگبین . (از ناظم الاطباء). انگبین در طعام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار): عسل الطعام َ؛ طعام را ساخت و آن را با عسل مخلوط کرد. (از اقرب الموارد). || توشه دادن کسی را به انگبین . (از منتهی الارب ). کسی را انگبین دادن . (المصادر زوزنی ): عسل القوم َ؛ آنان را با عسل توشه داد و عسل بدانها خورانید. (از اقرب الموارد). || خوش ستودن . (از منتهی الارب ). ثنای نیکو کردن کسی را. || محبوب کردن نزد مردم : عسل اﷲ فلاناً؛ خداوند فلان را نزد مردم محبوب کرد. (از اقرب الموارد). عَسَل . و رجوع به عسل شود. || آرمیدن با زن . (از منتهی الارب ). مجامعت کردن . (از ناظم الاطباء). || پریشان دویدن و سر جنبانیدن و پویه دویدن گرگ و اسب و مردم . (از منتهی الارب ). پویه دویدن . (دهار). پوئیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مضطرب گشتن گرگ یا اسب در دویدن ، و حرکت دادن سر خود را. (از اقرب الموارد).عَسَلان . و رجوع به عسلان شود. || مضطرب گردیدن آب از جنبانیدن باد. (از منتهی الارب ). عَسَلان . و رجوع به عسلان شود. || شتابی نمودن : عسل الدلیل ُ بالمفازة؛ راهنما در بیابان شتابی نمود. (ازمنتهی الارب ). و رجوع به عَسَل شود. || سخت جنبیدن نیزه . (از ناظم الاطباء): عسل الرمح ؛ جنبیدن و اهتزاز آن نیزه سخت شد و مضطرب گشت . (از اقرب الموارد). عُسول . عَسَلان . و رجوع به عسول و عسلان شود.


عسل . [ ع َ س َ ] (اِخ ) ابن سفیان . رجوع به ابوقره شود.


عسل . [ ع َ س َ ] (اِخ ) ابن ذَکوان عسکری ، مکنی به ابوعلی . محدث و از اهالی عسکر مکرم بود. وی از مازنی و ریاشی و داماد روایت دارد. و در ایام مبرد در قید حیات بوده است . سال مرگ او به دست نیامد. او راست کتاب الجواب المسکت ، و کتاب اقسام العربیة. (از معجم الادباء چ اروپا ج 5 ص 56).


عسل . [ ع َ س َ ] (ع مص ) چشیدن . (از منتهی الارب ): عسل من طعامه ؛ از طعام خود چشید. (از اقرب الموارد). || دوست نمودن کسی را پیش مردم . (از منتهی الارب ). عَسْل . و رجوع به عَسْل شود. || مضطرب گردیدن آب از جنبانیدن باد. (از ناظم الاطباء). عَسْل . و رجوع به عَسْل شود. || هلاکی : عسلاً له ؛ أی تعساً. (از منتهی الارب ). عَسْل . و رجوع به عَسْل شود. || شتابی نمودن . (از ناظم الاطباء). سرعت کردن و شتافتن : عسل الدلیل بالمفازة؛ راهنما در بیابان سرعت گرفت . و گویند از آن جمله است حدیث : «کذب علیک العسل »؛ یعنی بر تو لازم است سرعت در راه رفتن . و «عسل » را در این جمله میتوان منصوب خواند بعنوان مفعول به بودن برای اسم فعل «علیک »، و میتوان آن را مرفوع خواندبعنوان فاعل بودن برای فعل کذب به معنی وجب . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به عَسْل شود.


عسل . [ ع َ س ِ ] (ع ص ) سخت زننده و سبک دست . (منتهی الارب ). شخص شدیدالضرب ، که دست او هنگام زدن بسرعت بازگردد. (از اقرب الموارد).


عسل . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) هو عسل مال ؛ یعنی او مقابل و برابر و قیم مال است .(منتهی الارب ). یعنی او خوب رعایت کننده است آن مال را. (از اقرب الموارد). ج ، أعسال . (اقرب الموارد).


عسل . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسَل .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَسَل شود.


عسل . [ ع ُ س ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاسِل . (منتهی الارب ). مردان صالح . واحد آن عاسل و عَسول . (از اقرب الموارد). رجوع به عاسل شود. || ج ِ عَسَل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عسل شود. || ج ِ عَسول . (منتهی الارب ). رجوع به عَسول شود. || ج ِ عَسیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عسیل شود.


عسل . [ ع ُس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاسِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاسل شود.


عسل. [ ع َ س َ ] ( ع اِ ) انگبین. ( منتهی الارب ) ( دهار ). شهد. ( غیاث اللغات ). لعاب زنبور عسل ، مذکر و مؤنث آید و تذکیر آن بیشتر است. ( از اقرب الموارد ). شَوب. تصغیر آن عُسَیلة است. ( دهار ). أری. طِرم. مجاج النحل. ج ، أعسال ، عسل [ ع ُ / ع ُ س ُ ]، عُسلان ، عُسول. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بپارسی انگبین و به هندوی ناکهو و مده هم گویند. و آن گرم و خشک است در دو درجه و لطیف است و امعاء را بشوید و بزداید و بادها را تحلیل کند. و در او حدتی است که بواسطه آن شکم براند. ( از تذکره ضریر انطاکی ). بهترین آن صاف مایل بسرخی و قوام دار است که با اندک حدت و خوش طعمی و بی موم باشد و بعد از آن سفید، و زبون ترین او سبز و سیاه و خشک و تلخ و کهنه است که زیاده بر دو سال مانده باشد. ( از تحفه حکیم مؤمن ). مایع کم وبیش غلیظ و شربتی شکل و شیرینی که زنبوران عسل بر اثر جمعآوری نوش گلها در کندو بمنظور تغذیه افراد کندو تهیه میکنند. معمولاً عسل بوسیله زنبوران ماده عقیمی که کارگر نامیده میشوند از شیره گلها و برگها و دم برگهای نباتات جمعآوری میشود. زنبور کارگر شیره گیاهان را وارد دهانش کرده با آب دهان مخلوط میسازد و فرومیبرد و آن وارد محفظه ای بنام کیسه عسل که در شکمش قرار دارد، میگردد. قسمتی از این شیره گیاهی وارد روده زنبور شده به مصرف تغذیه خود زنبور میرسد و قسمت دیگر هم با انقباض کیسه عسل دوباره به دهان زنبور برمیگردد و زنبور آن را در حجره های خالی کندو که بهمین منظور ساخته است خالی میکند. این عسل بسیار رقیق است لیکن بر اثر حرارت کندو و مجاورت با هوا غلیظ میشود، و بعلاوه اختلاط آب دهان زنبور با شیره گل تغییرات شیمیائی در آن میدهد. این فعل وانفعالات هنوز کاملاً شناخته نشده است. پس از آنکه عسل در حجرات مسدسی شکل کندو حالت طبیعی بخود گرفت زنبور کارگر روی آن را ازیک طبقه موم می پوشاند. عسل بزحمت به دست می آید و فقط کوشش و پشت کار زنبوران کارگر است که موجب جمعآوری آن در مدتی بالنسبه کوتاه میشود. برای تهیه یک کیلوگرم عسل یک زنبور باید روی 2میلیون گل اقاقیا یا 5میلیون گل اسپرس بنشیند و 180هزار مرتبه کیسه عسل خودرا پر و خالی کند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین
آری عسل شیرین ناید مگر ازمنج.
منجیک.
بگوش در سخن حجت ای پسر عسلست
جز از سخن نخورد کس ز راه گوش عسل.

عسل . [ ع َ س َ ] (ع اِ) انگبین . (منتهی الارب ) (دهار). شهد. (غیاث اللغات ). لعاب زنبور عسل ، مذکر و مؤنث آید و تذکیر آن بیشتر است . (از اقرب الموارد). شَوب . تصغیر آن عُسَیلة است . (دهار). أری . طِرم . مجاج النحل . ج ، أعسال ، عسل [ ع ُ / ع ُ س ُ ]، عُسلان ، عُسول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بپارسی انگبین و به هندوی ناکهو و مده هم گویند. و آن گرم و خشک است در دو درجه و لطیف است و امعاء را بشوید و بزداید و بادها را تحلیل کند. و در او حدتی است که بواسطه ٔ آن شکم براند. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). بهترین آن صاف مایل بسرخی و قوام دار است که با اندک حدت و خوش طعمی و بی موم باشد و بعد از آن سفید، و زبون ترین او سبز و سیاه و خشک و تلخ و کهنه است که زیاده بر دو سال مانده باشد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مایع کم وبیش غلیظ و شربتی شکل و شیرینی که زنبوران عسل بر اثر جمعآوری نوش گلها در کندو بمنظور تغذیه ٔ افراد کندو تهیه میکنند. معمولاً عسل بوسیله ٔ زنبوران ماده ٔ عقیمی که کارگر نامیده میشوند از شیره ٔ گلها و برگها و دم برگهای نباتات جمعآوری میشود. زنبور کارگر شیره ٔ گیاهان را وارد دهانش کرده با آب دهان مخلوط میسازد و فرومیبرد و آن وارد محفظه ای بنام کیسه ٔ عسل که در شکمش قرار دارد، میگردد. قسمتی از این شیره ٔ گیاهی وارد روده ٔ زنبور شده به مصرف تغذیه ٔ خود زنبور میرسد و قسمت دیگر هم با انقباض کیسه ٔ عسل دوباره به دهان زنبور برمیگردد و زنبور آن را در حجره های خالی کندو که بهمین منظور ساخته است خالی میکند. این عسل بسیار رقیق است لیکن بر اثر حرارت کندو و مجاورت با هوا غلیظ میشود، و بعلاوه اختلاط آب دهان زنبور با شیره ٔ گل تغییرات شیمیائی در آن میدهد. این فعل وانفعالات هنوز کاملاً شناخته نشده است . پس از آنکه عسل در حجرات مسدسی شکل کندو حالت طبیعی بخود گرفت زنبور کارگر روی آن را ازیک طبقه موم می پوشاند. عسل بزحمت به دست می آید و فقط کوشش و پشت کار زنبوران کارگر است که موجب جمعآوری آن در مدتی بالنسبه کوتاه میشود. برای تهیه ٔ یک کیلوگرم عسل یک زنبور باید روی 2میلیون گل اقاقیا یا 5میلیون گل اسپرس بنشیند و 180هزار مرتبه کیسه ٔ عسل خودرا پر و خالی کند. (فرهنگ فارسی معین ) :
هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین
آری عسل شیرین ناید مگر ازمنج .

منجیک .


بگوش در سخن حجت ای پسر عسلست
جز از سخن نخورد کس ز راه گوش عسل .

ناصرخسرو.


شهد کز حلق بگذرد زهر است
نام آن زهر پس عسل منهید.

خاقانی .


چون شمع ریزم از مژه سیلاب آتشین
زآن لب که آتش است و عسل میدهدبرت .

خاقانی .


آخر نامه نام تاج کنم
که عسل باشد آخر انهار.

خاقانی .


شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت
تو خود شکری یا عسل است آب دهانت ؟

سعدی .


باز بر خمره دوشاب زن و روغن خوش
آن زمان دست بسوی عسل و چربه درآر.

بسحاق .


جَث ّ؛ عسل که دارای شکافتگی باشد و موم و خاشاک و پرهای زنبور و ابدان زنبور در آن بود. خافة؛ خریطه ای که در آن عسل نهند. (از منتهی الارب ).
- امثال :
عسل گوئی ، دهان شیرین نگردد ، نظیر: از حلوا گفتن دهان کسی شیرین نشود. (فرهنگ عوام ). و رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
عسل نیست که انگشتش بزنند؛ این زن یا این دختر آنقدر هم سست عنصر نیست که کسی بتواند دامن شرافتش را لکه دار کند. (فرهنگ عوام ).
عسل نیست که انگشت کنند ؛ چرا نمی گذارید بدانجا برود. (امثال و حکم دهخدا).
هرکه کاوش عسل کند انگشتی لیسد (جامع التمثیل )، نظیر: هرکه گل کند گل خورد. (امثال و حکم دهخدا).
عسل در باغ هست و غوره هم هست
زلیخا هست و جان و جان کوره هم هست .

؟ (از امثال و حکم دهخدا).


زنش گفت بازی کنان شوی را
عسل تلخ باشد ترشروی را .

؟ (از امثال و حکم دهخدا).


- زنبوربی عسل ؛ زنبور که عسل ندهد : یکی راگفتند عالم بی عمل به چه ماند، گفت به زنبور بی عسل . (گلستان سعدی ).
- زنبور عسل ؛ منج . منج انگبین . منگ انگبین . زنبور انگبین . نحل . ذباب . (از منتهی الارب ). حشره ای است از راسته ٔ نازک بالان که دارای نژادهای مختلف است و از روی رنگشان تمیز داده میشوند. و از فواید آن تهیه ٔ عسل و موم است . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به زنبور شود :
از خانه ٔ مار آید زنبور عسل بیرون
گر یک رقم همت بر مار کشد عدلش .

خاقانی .


جَحل ؛ مهتر زنبوران عسل . (منتهی الارب ).
- ماه عسل ؛ در تداول امروز، آن یک ماه است که عروس و داماد بلافاصله پس از ازدواج به مسافرت روند و بگردش و تفریح پردازند، و آن از آداب و رسوم ممالک غربی است . (از فرهنگ فارسی معین ).
|| شبنم و تری اندک که بر شکوفه و جز آن گرد آید و زنبور عسل برگیرد، و آن بخاری است که برآید و در جوّ آسمان پخته گردد و مستحیل و درشت و سطبر گردد و عسل شده فروافتد، و گاهی در حقیقت انگبین گردیده و مردم برگیرند و بخورند و آن را ترنجبین و شیرخشت گویند. (منتهی الارب ). || طبرزد و شیره ٔ قند و شیره ٔ نبات . (مخزن الادویة). || نی بوریا، که گیاهی است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بوریا شود. || غوزه ٔ آب روان و خط آن . (منتهی الارب ). حباب آب آنگاه که حرکت میکند. (از اقرب الموارد). ژاله . || ذکر جمیل و طیب ثناء. (منتهی الارب ). ثنای نیکو بر شخص .(از اقرب الموارد). || شتر ماده ٔ تیزرو. عَسْل . و رجوع به عَسْل شود. || دوشاب خرمای تر. (منتهی الارب ). صقر و دوشاب رطب . (از اقرب الموارد). || صیغ عرفط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عرفط شود.

فرهنگ عمید

مادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گل ها و گیا هان فراهم می آورد و در کندوی خود خالی می کند، انگبین.
* عسل مصفّا: عسلی که مومش را گرفته باشند.

مادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گل‌ها و گیا‌هان فراهم می‌آورد و در کندوی خود خالی می‌کند؛ انگبین.
⟨ عسل مصفّا: عسلی که مومش را گرفته باشند.


دانشنامه عمومی

عَسَل یا اَنگَبین (همچنین «انگُبین» و «اَنگُوین») مایعی شیرین و گران رو است که توسط زنبورعسل و برخی حشرات دیگر تولید می شود. زنبورها، عسل را از ترشحات شکری گیاهان و گل ها یا ترشحات برخی حشرات دیگر (مانند عسلک) از راه بالااوری، فعالیت آنزیمی و تبخیر آب تولید می کنند. زنبورها عسل را در ساختارهایی از جنس موم به نام کندو ذخیره می کنند. عسلی که توسط زنبورهای عسل تولید می شود به دلیل تولید جهانی و تجاری سازی آن، بیشترین شهرت را دارد. عسل از کلونی های زنبورهای وحشی یا از کندوهای زنبورهای اهلی جمع آوری می شود، که به این فعالیت زنبورداری گفته می شود.
عسل شیرینی خود را از مونوساکاریدها، فروکتوز و گلوکز بدست می آورد و شیرینی نسبی آن در حد ساکارز است. میزان کالری عسل حدود ۳۲۵ کیلو کالری انرژی در هر ۱۰۰ گرم است. عسل به لحاظ داشتن برخی مواد تخمیری در تبادلات غذایی و کمک به هضم غذا بالاترین مرتبه را در میان غذاها دارد.
عسل به علت اسیدیته خاص، مقدار بسیار اندک آب و وجود هیدروژن پراکسید به سختی فاسد می شود و از همین روی نگهداری، انتقال و تجارت آن آسان است. قبل از کریستال سازی شربت نیشکر و تهیه شکر، عسل تنها ماده غذایی بود که جهت شیرین کنندگی توسط بشر استفاده می شد. مصرف عسل برای کودکان زیر دو سال به دلیل ایجاد سم بوتولینم، خطرناک است.
عسل با گذشت زمان خودبخود شکرک می زند و این یک فرایند طبیعی است که هیچگونه تأثیری بر روی خواص شیمیایی یا کیفیت آن نمی گذارد. برای آب کردن این شکرک می توان از آب گرم استفاده کرد ولی باید توجه شود که اگر عسل با دمایی بیش از ۴۰ درجه سلسیوس گرم شود، مواد بیولوژیکی فعال آن از بین خواهد رفت.
عسل (فیلم). عسل (به ترکی استانبولی: Bal) نام فیلمی محصول ۲۰۱۰ از کشور ترکیه به کارگردانی سمیح کاپلان اوغلو است. شخصیت اول این فیلم یک پسر شش ساله است.
عسل پس از تخم مرغ و شیر، سومین قسمت از سه گانهٔ کاپلان اوغلو است. این فیلم در شصتمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم برلین، موفق به کسب جایزهٔ خرس طلایی بهترین فیلم سال ۲۰۱۰ شد.

دانشنامه آزاد فارسی

عسل (honey)
شهدی که زنبور عسل از شیرۀ گل ها تولید می کند. در کندو نگهداری و مازاد بر مصرف آن برای زمستان ذخیره می شود. عسل شامل قندهای گوناگون، عمدتاً لَوولُز و دکستروز، آنزیم ها، مواد رنگی، اسیدها و ذرات گرده است. عسل دارای مواد ضد باکتری است و در ایران، مصر، یونان و روم باستان، از آن برای مرهم زخم استفاده می شد. عسل هنوز هم برای گلودرد، در آب داغ یا به صورت قرص مکیدنی، تجویز می شود.

نقل قول ها

عسل یک مادهٔ غذایی شیرین ساخته شده توسط زنبور با استفاده از شهد گل هاست.
• «زنبور درشت بی مروت را گوی /باری چو عسل نمی دهی نیش مزن» گلستان،باب هشتم در آداب صحبت بخش ۶۸ -> سعدی
• «نهاده ست باری شفا در عسل/نه چندان که زور آورد با اجل۸/عسل خوش کند زندگان را مزاج/ولی درد مردن ندارد علاج//رمق مانده ای را که جان از بدن/برآمد، چه سود انگبین در دهن؟» بوستان،باب هشتم در شکر بر عافیت نظر در اسباب وجود عالم -> سعدی
• «... مردی صیّاد در بادیه ها وحشیان صید می کرد. روزی در شکاف کوهی به زیر سنگ اندر عسل بسیار یافت. از ان عسل جمع آورده در مشکی که با خود داشت بگذاشت و مشک به دوش گرفته به شهر درآمد و آن صیاد،• از -> هزار و یک شب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عسل غذای شیرینی است که اغلب به صورت مایع بوده و از زنبور عسل به دست می آید.
در قرآن کریم از مواد غذایی مختلفی نام برده شده است، اما تنها در مورد عسل است که آن را «شفا» نامیده است.
قال الله تعالی: «و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللاً یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس».
«و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» و الهام غریزی نمود که : از کوه ها و ثمرات گل ها بخور و راه هایی را که پروردگارت برای تو تعیین کرده است به راحتی بپیما؛ از درون شکم نوشیدنی با رنگ های مختلف خارج می شود که در آن شفا برای مردم است.»

← نکات تفسیری
عسل از زمان های قدیم مورد توجه بشر بوده است. علاوه بر جنبه ی غذائی آن، در زمان «بقراط» و در متون «تورات» به عنوان یک ضد عفونی کننده در بیماری های پوستی و زخمها مورد توجه بوده است.
در کتاب مقدس می گوید: «همواره در اراضی مقدسه شیر و عسل جاری است.» فقیرترین و بی چاره ترین مردم عسل را توانند خورد.

حکمت ها و اسرار علمی
بسیاری از صاحب نظران، مفسران و پزشکان در مورد اهمیت غذائی و دارویی (شفابخشی) عسل سخن گفته و بر قرآن کریم آفرین گفته اند که آن را «شفا» خوانده است.

مواد تشکیل دهنده
...

[ویکی الکتاب] معنی عَسَلٍ: عسل (عسل مصفی ، یعنی عسل خالص و بدون موم و لرد و خاشاک و سایر چیزهایی که در عسل دنیا هست و آن را فاسد و معیوب میکند )
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَصْلِ: اصل - ریشه
معنی مُّصَفًّی: صاف شده (عسل مصفی ، یعنی عسل خالص و بدون موم و لرد و خاشاک و سایر چیزهایی که در عسل دنیا هست و آن را فاسد و معیوب میکند)
معنی نَصَحْتُ: خیرخواهی کردم - نصیحت کردم (از کلمه نصح به معنای به کار بردن نهایت درجه قدرت خود در عمل و یا سخنی است که در آن عمل و یا سخن مصلحتی برای صاحبش باشد و به عبارتی به معنی خالص و ناب کردن عمل است لذا ناصح عسل به معنای عسل خالص است .ناصح به معنی خیاط نیز م...
معنی نَصَحُواْ: خیرخواهی کردند - نصیحت کردند (از کلمه نصح به معنای به کار بردن نهایت درجه قدرت خود در عمل و یا سخنی است که در آن عمل و یا سخن مصلحتی برای صاحبش باشد و به عبارتی به معنی خالص و ناب کردن عمل است لذا ناصح عسل به معنای عسل خالص است .ناصح به معنی خیاط نیز...
معنی نُصْحِی: خیر خواهی من - نصیحت من (کلمه نصح به معنای به کار بردن نهایت درجه قدرت خود در عمل و یا سخنی است که در آن عمل و یا سخن مصلحتی برای صاحبش باشد و به عبارتی به معنی خالص و ناب کردن عمل است لذا ناصح عسل به معنای عسل خالص است .ناصح به معنی خیاط نیز می باشد...
معنی نَاصِحٌ: نصیحت کننده - خیر خواه (کلمه نصح به معنای به کار بردن نهایت درجه قدرت خود در عمل و یا سخنی است که در آن عمل و یا سخن مصلحتی برای صاحبش باشد و به عبارتی به معنی خالص و ناب کردن عمل است لذا ناصح عسل به معنای عسل خالص است .ناصح به معنی خیاط نیز می باشد ...
معنی نَاصِحُونَ: خیرخواهان - نصیحت کنندگان (کلمه نصح به معنای به کار بردن نهایت درجه قدرت خود در عمل و یا سخنی است که در آن عمل و یا سخن مصلحتی برای صاحبش باشد و به عبارتی به معنی خالص و ناب کردن عمل است لذا ناصح عسل به معنای عسل خالص است .ناصح به معنی خیاط نیز می با...
معنی نَّاصِحِینَ: خیرخواهان - نصیحت کنندگان (کلمه نصح به معنای به کار بردن نهایت درجه قدرت خود در عمل و یا سخنی است که در آن عمل و یا سخن مصلحتی برای صاحبش باشد و به عبارتی به معنی خالص و ناب کردن عمل است لذا ناصح عسل به معنای عسل خالص است .ناصح به معنی خیاط نیز می با...
ریشه کلمه:
عسل (۱ بار)

انگبین. . این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است مقاربت را به طور کنایه عُسیله گویند در حدیث است که رسول خدا «صلّی اللّه علیه و آله و سلم» به آن زن فرمود «حَتّی تَذُوقی عُسیلَتَهُ وَ یَذُوقُ عُسیلَتَکِ» (مفردات - نهایه) یعنی تو لذّت مقاربت او را بچشی و او لذّت مقاربت تو را بچشد.

گویش مازنی

/assel/ عسل & از دهستان های ولوپی واقع در منطقه ی قائم شهر - عسل

۱از دهستان های ولوپی واقع در منطقه ی قائم شهر ۲عسل


جدول کلمات

نوش

پیشنهاد کاربران

انگبین، شهد


عسل یعنی شیرینی بیش از حد . . . . و دوس داشتنی همه دخترا که اسمشون عسله دوستون دارم


عسل یعنی خوشگلو زیبا


عسل یعنی خوشرویی ، شیرینی بیان و زیبایی ، که این زیبایی نه به معنای زیبایی ظاهر بلکه به معنای زیبایی که درون انسان نهفته شده کسانی که اسمشون عسل هست با حرف زدنشون ، نگاهوشن میتونی شیرینی درونشون رو با تمام وجود حس کنی.

عسل اسمی زیبا در دنیا و ارامش دهنده برای ما

کسی که اسمش عسل هست کام همه رو شیرین میکنه
شیرینی زندگی یعنی عسل❤❤

عسل یعنی مهربون و صادق در تمام لحظه ها و با تمام افراد
همیشه لبخند بر لب وپر انرژی

عسل یعنی شهد عشق ، مزه عشق
غزل یعنی رشته عشق تار و پود عشق

عسل شیرینی زندگی عسل خبر خوب زندگی نو را می دهد برای همین ماه عسل همش زن و شوهر عسل می خورند

عسل یعنی شیرین وتودلبرو. . . . ینی شکلاتو آبنبات
عسلیا دوستون دارم


انگبین بسیار مهربان

ماده ای که زنبور با شیره ی گل درست می کند

فارسی:انگبین
کردی سورانی:هنگوین


مرهم و شفابخش

زیبا ؛ سفید و دوست داشتنی

عسل یعنی عشق بی پایان به پدرش

عسل همینطور که گفت یعنی بسیار شیرین و دوست داشتنی. اصولا کسانی که اسمشون عسله ادم های شاد و شیطون و اجتماعی ای هستن ( البته تعریف از خود نباشه ) ممنون از توضیحات زیبای ستاره خانوم عزیز

عسل به معنای واقعی زندگی بهش نگاه کنیم یعنی خوش رویی شیرینی لطفافت و کم رویی اون هایی که اسمشون عسل هست خیلی شاد اجتماعی راز دار شیرین زیبا هستند که فقط بعضی از کسانی که نامشون عسل هست از این زیبایی برخوردارند

شیرینی غیر قابل وصف

عسل یعنی خیلی دوست داشتنی وبه دله همه میشینه

عسل ها پوست روشن دارند و کمی بور والبته ظریف و بانمک و شیرین هستند!

عسل یعنی شهد و شیرینی اسم عشقت هم عسل باشه روزگارت شیرین میشه

بعضی از آدم ها که اسمشون عسل هستش گوشت تلخ نیستند و همینطور خسته کننده.

عسل شیر ین و دوست داشتنی و بازیگوش و عشق من دخترم عسل واقعا مثل اسمش شیرین و دلنیشینه

عسل یعنی دوست داشتنی و دلنشین زیبا و جذاب

انگبین

عسل بسیار خوشگل و دوست داشتنی و بانمک هست که همه عاشقشن

عسل یعنی جذاب و صمیمی و تو دل برو

عسل از اسمش پیداس شیرینی که داره رو هیچ کسی جز خودش نداره جز شیرین بودنش خیلی بازیگوشو شیطونم هس❤

عسل اسمی است عربی. . . اگه براتون پارسی بودن اسم یا عربی بودن اسم فرقی نمی کنه، به عسل هم میشه فکر کرد.

عسل شیرینی زندگی
تقدیم به همه ی عسل های دنیا

طرحم رو تقدیم اسم عسل می کنم

از همه ی رنگ ها بیزارم
همه ی آنها برایم تلخی خاصی دارند
دیوار را عسل می پاشم
دنیایم دیگر به شیرینی نیاز دارد

( پیمان کریمی )

عسل یعنی شیرینی زندگی
همه ی عسل ها خودم شیطون هستند
البته به کسانی که اسمشون عسل نیست بر نخوره ها: - )

عسل یعنی عشق یعنی خوشگل یعنی خوشتیپ که همه عاشقشن

عسل یعنی خوشگل یعنی جیگر که همه هم عاشقشن

عسل عربی هستش
وواژه برابر ایرانی عسل میشود


کوردی. . . . هنگوین
پارسی. . . . . انگبین
البته کردی کورمانجی و زبان اوستایی یعنی زبان باستانیه ایرانیان دقیقا یکی هستن

لطفا لطفا یه خرده در مورد زبان کرمانجی تحقیق کنید♥️

اگر شما بچه دار شدید و بچتون دختر بود و همچنین سفید هم بود ، توصیه میکنم اسمشو بذارید عسل
صد در صد وقتی بزرگ شه عاشق اسمش میشه و حتما حتما حتما مثل اسمش شیرین میشه
اسم خود من عسله همه هم به من میگن شیرینی شوکولات نبات شکر و. . .
اصلا عسل یعنی شیرینی زندگی
عشق مامان و باباش

هر کی اسمش عسل باشه حتم بر این نیست که سفید باشه ممکنه تیره تر هم باشه

شیرین و دوست داشتنی

اره عسل ها انقد شیرینن ک هیچوقت تنها نمیشن.

الف : عسل
واژه ی عسل در فارسی از واژه ی ئسل گرفته شده که ئسل خودش از لغت ایرانی azā به معنای صمغ یا شیره گرفته شده که آنرا در لاتین asa میخوانند. آس=انگبین است . لغت ئسل در زبان پهلوی به شکل at�r ( ئـتر - ئـزر ) به معنای انگبین angabin ظبط گردیده . واژه ی ئسل پس از ورود به زبان عربی به شکل عسل در آمد . بنابر این عسل به فارسی انگبین ( صمغ ) به یونانی مالی و به هندی مد یا شهد می باشد .
امروزه در زبان های زنده دنیا عسل به شکل های زیر دیده می شود .
ازبکی Asal ، تاجیکی Asal ، سواحیلی Asali ، عربی ، easal ، مالتی Għasel ، اویغوری :ھەسەل
ب ) شهد
شهد هم یکی از کلمات مترادف عسل در زبان های زیر دیده می شود .
پنجابی sahida ، اندونزیایی Sayang ، آلمانی Schatz ، لوگزامبورگی Schatz ، هندی shahad ، فیلیپینی Sinta ، پشتو : :شات ، اردو : شہد
ج ) بال
در زبان آذری به عسل بال گفته می شود . این واژه را به معنی عسل در زبان های زیر می بینیم .
( ترکمنی ، ترکی آذربایجانی ، ترکی استانبولی ، مغولی ، قرقیزی ، تاتاری ، قزاقی Bal )
د ) Meli
اصل واژه ی Meli ( مالی ) از زبان یونانی می باشد . Meli در زبان یونانی در لغت به معنی زرد مایل به قرمز، ملایم و شیرین و در اصطلاح به معنی عسل می باشد . واژه melody به معنی آواز ملایم از این کلمه گرفته شده است . زنبور عسل را به این خاطر در زبان یونانی Melisses یا " ( حشره ) آواز خوان " می نامند در زبان آذری به زنبور موزا هم می گویند . که با واژه موزیک درزبان انگلیسی ارتباط دارد . مگس را در زبان آذری میلچک می گویند به معنی ( همچون میل ) شبیه آن دستکش الجک ( مثل دست )
عسل با این لفظ در زبان های زیر دیده می شود .
یونانی Meli ، اسلواکی ، بلغاری ، روسی ، کروات ، مقدونی Med ، لتونیایی Medus ، لیتوانیایی Medus ، پرتغالیMel
کاتالان Mel ، لاتینmel ، ولزیMel ، ساموآییMeli ، مجاریmez ، سینهالیmī p�ṇi ، فرانسویmiel ، ایتالیاییmiele ، اسپرانتو Mielo ، رومانیایی miere ، ایرلندیMil ، گیلی اسکاتلندی Mil ، آلبانیاییmjalt� ، سندی :ماکی ، گجراتی Madha ، مراتی Madha ، بنگالی Madhu ، جاوه ای Madu ، مالاییMadu ، نپالی Maha ، سومالیایی Malab ، امهریmari
م ) کردی Honey
Honey در زبان کردی به معنی عسل و شهد می باشد . عسل با این لفظ در زبان های زیر آمده است .
کانارا Hani ، تلوگویی Hanī ، آفریکانس heuning ، انگلیسی Honey ، کورسیHoney ،
مائوریایی Honey مالاگاسیایی Honey ، یدی honik ، هلندی Honing ، دانمارکی honing ، نروژی honing ،
، سوئدی honung ، فنلاندی hunaja ،


عسل چون عین دارد. به ظاهر عربی است. . . . . . . . . . . . . اگر کلمه ایی حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) داشته باشد. ولی عربی نباشد. . . . . 99در صد تورکی است. مثل اصلان=اسلان. . . . عقاب=اوقاپ. . . عروس=اروس. . . عروسک=اروسک. . . . . . و اما روستای بابا طاهر ( عریان= اوریان ) . . . . . . عسل =اسل. . . یک کلمه ی تورکی است

اگه یه بچه به اسم پانیذ دارید اسم دختر دوم تون رو عسل نگذارید
عسل یعنی شهد و انگبین

جذاب و شیرین و با وفا

مثل گل زیبا ومثل فرشته مهربون ومثل خودم شیطون

عسل از لحاظ خوراکی یعنی انگبین
و از لحاظ معنای اسم دختر یعنی زیبا دوست داشتنی و شیرین زبان


دوستایی که اسمشون عسل هستش من اون ها رو خواهر دو قلوی خودم میدونم


عسل یعنی شیرین و شاد و خوشگل و به همه انرژی میدن و اتمعاد به نفس به خودشون دارن خیلی جیگرن و مزلوم سلیقه هاشو هم خیلی خوبه اصلا عالیه
اصلا اونایی که اسمشون عسل هست خیلی خوشگل هستن اصلا بهترین ها توی دنیا هستن طعریف از خود نباشه داشتم بهتون انرژی میدادم البته به عسلااااا ❣❣❣❣🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤💯💯

بلکه نظرات پچه ها درست بود زیرا چون خودم اسمم غزل هست این را می گوییم تعریف از خود ندارم ولی راست می گویند انسان بسیار اجتماعی شیطون بسیار اسم معروف در این کشور خوش رو و زیبا باوفا تو دل برو ، جیگر ، ناز ، سفید عشق مامان باباشه دوست داره حرف حرفه خودش باشه خدا پرس
خوشحالم از این که اسم من عسل است

من نظر های شمارو خوندم یک دوست عزیز نظر داده بود که عسل ها پوستشون روشنه و شاد و شیطونن
فکر کنم من با شما فرق دارم چون رنگ پوستم تیره هست و یکم تپلم چشمام بادومی کوچیک و دماغ گوشتی و لب قلوه ایی دارم رنگ چشمام قهوه ایی تیرست خلاصه فدای همه عسلی های جهان
هرکی بنظرش قیافم خوبه لایک👍 کنه و هرکی بنظرش قیافم خوب نیست لایک برعکس👎بزاره ممنون

مترادف عسل: انگبین، شهد
برابر پارسی: انگبین، انگپین
به انگلیسی میشه: honey
به دانمارک: honing
منچون خودم دانمارک رو دوست دارم اسممو به دانمارکیم نوشتم
و تمام دخترایی ک اسمتون عسله خواهرای دوقلومین❤🌼
لایک کنید لطفا🖒
معنیش شیرین هم میشه
نوشته هامو در کلمات attendant و cello لایک کنید🌼


کلمات دیگر: