کلمه جو
صفحه اصلی

کلیک


برابر پارسی : تلیک

فارسی به انگلیسی

little finger


فرهنگ فارسی

انگشت کوچک دست یاپا
( صفت ) کاژ لوچ احول : ( چون ببینم ترا ز بیم حسود خویشتن را کلیک سازم زود ) . ( مظفری )

فرهنگ معین

(کِ ) (ص . ) لوچ ، احول .
( ~ . ) (اِ. ) انگشت کوچک دست یا پا.
(کَ ) (اِ. ) = کلک : جغد.

(کِ) (ص .) لوچ ، احول .


( ~ . ) (اِ.) انگشت کوچک دست یا پا.


(کَ) (اِ.) = کلک : جغد.


لغت نامه دهخدا

کلیک. [ ک َ] ( اِ ) تخم گل را گویند و عربان بزرالورد خوانند. ( برهان ). تخم گل را گویند. ( آنندراج ). تخم گل سرخ. ( ناظم الاطباء ). || پرنده ای را نیز گویند که به نحوست مشهور است و آن را جغد و کوف و بوم نیز گویند. ( برهان ). بوم و جغد را نیز گویند چنانکه در کلک اظهار شده. ( آنندراج ). کلک. جغد. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کَلَک شود. || ( ص ) احول را گویند یعنی کژ چشم. ( لغت فرس چ اقبال ص 271 ). و به معنی کاژ و لوچ و احول هم بنظر آمده است. ( برهان ). احول و کاژ. ( از آنندراج ). کاج و لوچ و احول. ( ناظم الاطباء ). کِلِک. ( حاشیه برهان چ معین ). چپ. لوچ. کژ. کژچشم. دوبین. ( یادداشت بخطّ مرحوم دهخدا ) :
چون ببینم ترا ز بیم حسود
خویشتن را کلیک سازم زود.
مظفّری ( از لغت فرس ص 272 ).
کی فتد با قدر تو دیدار با چشم کلیک
کی رسد در مدح تو گفتار ربا پای قصیر
اثیراخسیکتی ( از آنندراج ).
و رجوع به کِلِک شود.

کلیک. [ ک ِ ] ( ص ) احول باشد. ( برهان ).و رجوع به کَلیک شود. || ( اِ ) بمعنی انگشت کوچک بود که به عربی خنصر گویند. ( برهان ). انگشت کهین. ( آنندراج ). کلک. کلیچک. کلیکک. ( فرهنگ فارسی معین ). کالوچ. خردک. خنصر. انگشت خردک. انگشتک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کلیک. [ ک َ / ک ُ ] ( اِ ) نسترن. ( فرهنگ فارسی معین ). در کرج و حوالی آن نام نسترن است. نامی است که در شهرستانک به «رزا آن سرینی فلیا» داده می شود. ایت بورنی . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 270 و 271 شود.

کلیک. [ ک ُل ْ ی َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بلده است که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و 170 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

کلیک. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مهربان است که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و 396 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

کلیک . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) نسترن . (فرهنگ فارسی معین ). در کرج و حوالی آن نام نسترن است . نامی است که در شهرستانک به «رزا آن سرینی فلیا» داده می شود. ایت بورنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 270 و 271 شود.


کلیک . [ ک َ] (اِ) تخم گل را گویند و عربان بزرالورد خوانند. (برهان ). تخم گل را گویند. (آنندراج ). تخم گل سرخ . (ناظم الاطباء). || پرنده ای را نیز گویند که به نحوست مشهور است و آن را جغد و کوف و بوم نیز گویند. (برهان ). بوم و جغد را نیز گویند چنانکه در کلک اظهار شده . (آنندراج ). کلک . جغد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کَلَک شود. || (ص ) احول را گویند یعنی کژ چشم . (لغت فرس چ اقبال ص 271). و به معنی کاژ و لوچ و احول هم بنظر آمده است . (برهان ). احول و کاژ. (از آنندراج ). کاج و لوچ و احول . (ناظم الاطباء). کِلِک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). چپ . لوچ . کژ. کژچشم . دوبین . (یادداشت بخطّ مرحوم دهخدا) :
چون ببینم ترا ز بیم حسود
خویشتن را کلیک سازم زود.

مظفّری (از لغت فرس ص 272).


کی فتد با قدر تو دیدار با چشم کلیک
کی رسد در مدح تو گفتار ربا پای قصیر

اثیراخسیکتی (از آنندراج ).


و رجوع به کِلِک شود.

کلیک . [ ک ِ ] (ص ) احول باشد. (برهان ).و رجوع به کَلیک شود. || (اِ) بمعنی انگشت کوچک بود که به عربی خنصر گویند. (برهان ). انگشت کهین . (آنندراج ). کلک . کلیچک . کلیکک . (فرهنگ فارسی معین ). کالوچ . خردک . خنصر. انگشت خردک . انگشتک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


کلیک . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهربان است که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و 396 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).



فرهنگ عمید

= جغد
کج چشم، چپ چشم، احول، لوچ، کلاژ.
انگشت کوچک دست یا پا.

جغد#NAME?


کج‌چشم؛ چپ‌چشم؛ احول؛ لوچ؛ کلاژ.


انگشت کوچک دست یا پا.


دانشنامه عمومی

کلیک به عمل فشردن دکمه ماوس در کار با رایانه گفته می شود.
کلیک (نظریه گراف)
کلیک نام روستایی در شهرستان ماکو، ایران.
کلیک (فیلم ۲۰۰۶) نام فیلمی با بازی آدام سندلر
کلیک (برنامه تلویزیونی) برنامه هفتگی فناوری تلویزیون فارسی بی بی سی
کلیک ضمیمه فناوری اطلاعات روزنامه جام جم

ک لیک:kilik:یک بند انگشت


(رایانه و اینترنت) اشاره، یا ضربه ای آهسته به دکمه های موشواره (موس) رایانه؛ (اصطلاح جدید) پافشاری و اصرار بر شخصی یا امری بیش از حد


فرهنگ فارسی ساره

تلیک


گویش مازنی

/kol yak/ نام محلی است در نزدیکی دهکده ی جیسا از لنگا واقع در منطقه ی عباس آباد & نوعی نسترن وحشی – بوته ی گل سگک

نام محلی است در نزدیکی دهکده ی جیسا از لنگا واقع در منطقه ...


نوعی نسترن وحشی – بوته ی گل سگک


پیشنهاد کاربران

در زبان لری با گویش کِل یک ب معنای انگشت ویا در زبان انگلیسی همون فشردن کلید موس رو کلیک میگن

فشار دادن_فشردن

در گویش زبان بختیاری کلیک به معنای انگشت دست وپا میشود.

کِلِنج در شیرازی کهن به مانای انگشت آمده است

انگشت کوچک درگویش مشهدی


کلیک
انگُشتَک ، اَنگُشتو
تِلِق ، تِلِغ ، تِلِک ، تَلَق ، تَلَغ
تَقه ، تَغه


در زبان لری بختیاری به معنی انگشت

جمعیت ایل لر بختیاری ( 17 میلیون نفر )

در لکی هم کلیک یعنی انگشت

صدای کوتاه ناشی از فشردنِ یک سویچ، تماسِ آرامِ دو جسم سخت، یا مکش زبان حین جداشدن از کام نرم


کلمات دیگر: