با احترام کامل به نظریات فلاسفه و حکیمان دینی، این حقیر بر این باور است که تقسیم هستی و وجود بیکران به عوالم سه گانه
عقل و مثال و ماده و عوالم چهار گانه لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت و عوالم هفتگانه لاهوت:
عالم ذات و عالم اسماء و صفات ، عالم جبروت : اعلی و سفلی، عالم ملکوت: بالا و پایین و عالم ناسوت ، تقسیماتی مصنوعی بوده و حاصل فعالیت و خرد محض انسانی در افق های دور دست خیالات واهی و اوهامات بریده از واقعیت و بطور کلی نتیجه ناپختگی قوای فهم و عقل انسان در مراحل مقدماتی بیداری یا به قول هگل فیلسوف آلمانی در دوران مهد کودک فلسفه در یونان باستان. همان طور که باور های اسطوره ای و اعتقادات دینی حاصل فعل و انفعال و فعالیت قوای فهم و عقل عملی و محض در دوران مقدماتی و ناپختگی آگاهی تاریخی و بیداری و یاد آوری ضعیف همراه با خیال و وهم که با اقتباس از هگل میتوان آن دوران را مهد کودک دین نامید. در آن دوران اولیه باور به دوگانگی بدن و روان بین اقوام باستان مصر و هند و یونان و دوگانگی جان و تن بین اقوام ایران باستان و دوگانگی نِفِس و نفس یا روح در بین پیروان ادیان ابراهیمی وجود داشته است و هنوز هم وجود دارد. بخصوص طبق باور دین اسلام روح امر خداوند و ماده خلق خداوند نامیده میشوند. از دیدگاه یکی از شخصیت های دین اسلام، روح در جسد مانند معنی در لفظ و کلمه می باشد.
ملاصدرا حکیم مسلمان در تعریف انسان آنرا موجودی جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء نامیده است، بدون اینکه بذر و نطفه ماده را در روح و بذر و نطفه روح در ماده را در نظر گرفته باشد. این حکم ناقص فلسفی - حکمی نه تنها در تعریف انسان بلکه در تعریف طبیعت و کیهان هم قابل استعمال می باشد. طبیعت و کیهان هم جسمانیته الحدوث و روحانیته البقاء اند. البته نه بصورت ناقص بیان شده در حکمت متعالیه صدرایی بلکه روح اولیه دارای بذر و نطفه مادی در وجود خویش بوده است و ماده فعلی دارای بذر و نطفه روحی در وجود خویش می باشد. در بحث های دیگر اشاره شد که روح و ماده با همدیگر یک نوسانگر دوقطبی را تشکیل میدهند که قطب های این نوسانگر قابل تبدیل به همدیگر اند اما جدایی ناپذیر از همدیگر. این تبدیل به دو گونه صورت می پذیرد، یکی بطور مستقیم و دیگری غیر مستقیم . تبدیل غیر مستقیم از طریق افزایش جمعیت موجودات زنده گیاهی، حیوانی و انسانی صورت میگیرد و تبدیل مستقیم در لحظات اولیه ماقبل وقوع مه بانگ های متوالی که در آن لحظات محتوای کل کیهان بر اثر انقباض به دمای محض تبدیل گشته و آماده قالب ریزی در قالب های ذرات زیر اتمی و اتمی و ذرات نور میگردد. باور دینی معاد جسمانی و روحی از این طریق به روشنی قابل تبیین و تشریح می باشد و آنهم نه به صورت تفکیک جسمانی از روحی بلکه بصورت جسمانیت روحی که در بر گیرنده جسمانیت مادی در قالب ناپیدای بذر و نطفه باشد و نه بطور کامل مجرد و بریده از آن. لذا رجعت و برگشت انسان به حالت امکان اشرف و حالت قبل از آن از طریق قبض و جدایی نفس یا روح های انفرادی از بدن های مادی و مهاجرت آنها به عالم بزرخ و پس از آن تجمع کلیه آنها پس از بر پایی روز قیامت در صحرای محشر به وقوع نمی پیوندد بلکه بهمراه طبیعت و کیهان بر اثر نوسانات متوالی انبساط و انقباض و متعاقب آن وقوع مه بانگ های متوالی و متعاقب آن تبدیل مستقیم قطب های مادی و روحی به همدیگر. فهم و عقل هردو قوای ادراکی اند و احساسات و افکار ابزار اندیشیدن فهم و خیال و اوهام ابزار اندیشیدن عقل عملی و محض و همه در خدمت مجرد ترین بخش وجود انسان یعنی " من یا خود مجرد انفرادی " اند و نمیتوانند جدا و مستقل از آن وجود داشته و هرکدام دارای عالم خاص و ویژه خویش باشند. من یا خود مجرد انفرادی در طول زندگی بطور بیدار و در طول مرگ بطور خوابیده در ذهن خداوند موجود می باشد. جسم های سه گانه ماده و روح و روان منزل گاه وی می باشند و از آنجاییکه کل کیهان قطره ناچیزی در کنار قطرات بیشمار از اقیانوس بیکران وجود خداوند می باشد، لذا همانند خداوند، کیهان هم دارای ذهن بوده و خود های مجرد انفرادی در ذهن کیهان موجود می باشند و به هنگام شکل گیری جسم های سه گانه از حالت امکان بالقوه و محض ذهنی به فعلیت در می آیند و پس از مرگ و انحلال اجسام سه گانه دوباره به خواب رفته و به امکان بالقوه و ذهنی محض تبدیل میگردند. به زبان تمثیل و مشابهه اگر یک ملکول از عنصر آب را در نظر بگیریم که از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن ساخته شده است و آنرا با کل آبهای اقیانوس ها از نقطه نظر ناچیزی و بزرگی مقایسه کنیم، کیهانی که در آن زندگی میکنیم به اندازه یک ملکول آب می باشد در اقیانوس وجود الاهی، با این تفاوت که آب اقیانوس ها محدود و متنهای و وجود الاهی بیکران و نامتناهی. همانطور که حالت و امکان اشرف در نیم سفر های نزولی
علت حالت و امکان اخس فعلی می باشد، به همان سان امکان اخس فعلی در نیم سفر های صعودی علت امکانات بر تر و سر انجام علت امکان اشرف خواهد بود. لذا علت اولیه و معلول آخری هردو یکی اند و روی هم قرار دارند با اختلاف زمانی بسیار ناچیز به طول زمان پلانک که برابر با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه می باشد. و این حقیقت به این معنا است که این سفر به خود خداوند تعلق دارد و ما انسانها و طبیعت و کیهان همیشه به همراه خداوند بوده و خواهیم بود و هرگز از او جدا نبوده و نخواهیم شد. نتیجه اینکه اندیشمندان انسانی در میدان های دینی، فلسفه و حکمت و شعر و هنر و عرفان که تا کنون به تجرد ماده و یا روح، جدایی عالم غیب از عالم شهود، جدایی عالم عقل و مثال از عالم طبیعت و محسوسات، جدایی عالم فانی از باقی، جدایی عالم ملکوت از خاک، جدایی جسم های مادی و روحی و روانی از هم باور داشته اند، مفیدتر خواهد بود که در باور های خویش تجدید نظر بنیادی بنمایند. خداوند متعال در طول این سفر در قالب جزییات از طریق زبان انسان و موجودات زنده دیگر بطور دائم با خویشتن در حال گفت و شنود به سر میبرد و با هیچ انسانی در قالب کل گفتگویی ننموده است. عبارت : روح در جسد مانند معنی در لفظ را میتوان بصورت زیر تفسیر نمود : یک عبارت یا یک جمله دارای یک معنی کلی می باشد، زمانیکه این عبارت را تجزیه کنیم ، آن معنی کلی از عبارت جدا نمیشود که در گوشه ای بایستد و به ما خیره گردد، بلکه به همراه الفاظ و کلمات تجزیه میشود و به معانی جزئی تبدیل میشود و در بطن کلمات و الفاظ باقی می ماند. به همان ترتیب زمانیکه جسم مادی به تحلیل میرود و به ملکول ها و اتم ها تجزیه میشود، اجسام روحی و روانی در قالب کلی از آن جدا نمی شوند بلکه تجزیه گردیده و به واحد های جزئی در قالب میدان های الکتریکی و مغناطیسی در دل اتم ها و در اطراف ذرات تشکیل دهنده اتم ها باقی می مانند. زمانیکه اتم ها دوباره به هم به پیوندند و یک جسم مادی زنده را ایجاد کنند، به همراه آنها میدان ها هم به هم می پیوندند و جسم های روحی و روانی خاص و بویژه آن بدن مادی را ایجاد میکنند. از طرف دیگر جاودانه بودن حیات انسانی و حقیقت وجودی اورا نیاید از طریق جدایی نفس یا روح از بدن مادی تبیین نمود. حقیقت انسان
" من یا خود مجرد انفرادی " است و نه چیز دیگری. حقیقت برتر از همه حقایق این است که انسان تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی نبوده بلکه پنج نوع مختلف. در پیرامون این حقیقت برتر در منابع دینی ، فلسفی و حکمی و عرفانی و حتا در منابع علوم طبیعی و تجربی کوچکترین اشاره ای به آن نشده است. در حال حاظر و در آینده اگر انسان دوباره به فکر خود شناسی و خدا شناسی و تعیین حقیقی مراتب هستی و وجود، مطابق با واقعیت بیافتد، راهی مطمئن تر از شناخت این سرنوشت های پنجگانه از طریق شناخت تمایلات جنسی فرعی و پنهانی در پشت پرده ظاهری میل جنسی اصلی، وجود ندارد. بحث امروز و کلام کودکانه خودرا با یک رباعی از حکیم عمر خیام به پایان می رسانم:
در گوش دل ام گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من می دانی
در گردش خویش گر مرا دست بُدی
خودرا برهاندمی زین سرگردانی