کلمه جو
صفحه اصلی

امساک


مترادف امساک : اجتناب، احتراز، بخل، پرهیز، تجنب، تحرز، تنگ نظری، حذر، خست، خودداری، دوری، زفتی، صرفه جویی، قناعت، لئامت، نان کوری، نظرتنگی

برابر پارسی : خود داری، خویشتن داری، کم خواری

فارسی به انگلیسی

economy, parsimony, saving, thrift, thriftiness

thrift, parsimony


فارسی به عربی

امساک , جفلة

عربی به فارسی

يبوست , خشکي , خودداري , شکيبايي , تحمل , امساک , مدارا


مترادف و متضاد

اجتناب، احتراز، بخل، پرهیز، تجنب، تحرز، تنگ‌نظری، حذر، خست، خودداری، دوری، زفتی، صرفه‌جویی، قناعت، لئامت، نان‌کوری، نظرتنگی


forbearance (اسم)
خودداری، مدارا، طاقت، تحمل، شکیبایی، امساک

parsimony (اسم)
خست، صرفه جویی، امساک، کم خرجی، خسیسی

modesty (اسم)
محجوبیت، عفت، تواضع، فروتنی، امساک، شکسته نفسی، حیا، حجب، ازرم

فرهنگ فارسی

بازایستادن، چنگ درزدن، خودداری ازغذاخوردن ، بخل و خست، زفتی
۱ - ( مصدر ) باز ایستادن . ۲ - خودداری کردن از خوردن غذا. ۳ - چنگ در زدن تشبث کردن . ۴ - خاموش شدن . ۵ - ( مصدر ) باز داشتن . ۶ - نگاهداشتن . ۷ - ( اسم ) خودداری . ۸ - کم خواری . ۹ - بخل خست زفتی . یا امزجه در غذا . کم خوردن .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) نگاه داشتن . ۲ - نخوردن غذا. ۳ - (اِمص . ) خودداری . ۴ - بخل ، خست .

لغت نامه دهخدا

امساک. [ اِ ] ( ع مص ) چنگ درزدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مؤید الفضلاء ). چنگ در چیزی زدن. ( مصادر زوزنی ). تشبث کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). اعتصام. ( از اقرب الموارد ). گویند: امسک بالشی ٔ؛ اذا تمسک به. || بازایستادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). وا ایستادن. ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). درایستادن. ( مؤید الفضلاء ). || بند کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خاموش شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خودداری کردن از خوردن غذا. ( فرهنگ فارسی معین ). || بازداشتن. ( آنندراج ) ( ترجمان ترتیب عادل ) ( فرهنگ فارسی معین ). || نگاه داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان ترتیب عادل ) ( از مؤید الفضلاء ) ( آنندراج ) ( مصادر زوزنی ). || ببستن. ( یادداشت مؤلف ). بند آوردن. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِمص ) زفتی و خست و لاَّمت و بخل و کمی و تنگی و قصور. ( ناظم الاطباء ). بخل. خست. زفتی. ( فرهنگ فارسی معین ) : اگر مواضع حقوق به امساک نامرعی دارد بمنزلت درویشی باشد... ( کلیله و دمنه ). || خودداری. ( فرهنگ فارسی معین ). بازایستادگی و دارش. ( ناظم الاطباء ). || کم خواری. ( فرهنگ فارسی معین ).
- امساک درغذا ؛ کم خوردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
امساک از کدخدایی مدان . ( ... و عدالت میان هر دو صفت نگاهدار ). ( مرزبان نامه ) ( از امثال و حکم مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. خودداری از غذا خوردن.
۲. بخل، خست، زفتی.
۳. [قدیمی] بازایستادن.
۴. [قدیمی] چنگ درزدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امساک به معنی بازداشتن می باشد. از آن در باب‏های صوم، حج، رهن، طلاق، لعان و قصاص سخن رفته است.
مراد از آن به لحاظ اضافه شدنش به چیزی، متفاوت است. برای مثال، امساک از مفطرات به معنای خودداری از استعمال آن‏ها و امساک صید یا انسان به معنای گرفتن و نگهداشتن آن می‏باشد.

امساک در صوم
← مواردی که صائم باید امساک کند
← حرمت امساک از بوی بد در حج
...

پیشنهاد کاربران

در هر کلمه ای که اضافه بهش بشه فرق دارد مثلا امساک برای نماز مثلا ۵ دقیقه قبل از اذان صبح یا ظهر یا شب مخصوصا ماه رمضان که ۵ دقیقه قبل از اذان ب ای دست کشیدن از خوردنو میگن امساک
امساک=نگه داشتن دست کشیدن

صرفه جویی
مثال: در دوره گذار کشورهای اروپایی به امساک و انباشت سرمایه توجه میشد. ( امشاک و انباشت = صرفه جویی و انباشت )

ده دقیقه قبل از اذان صبح

صرفه جویی
امساک از مصارف غیرضرور = صرفه جویی از مصارف غیرضرور

بی عدالتی - کم خواهی - قانع بودن - مانع یا توصیه کننده انجام عمل یاصفت یارفتار و اخلاق خاصی شدن ( برای توضیح:در انسان ها وجوامع انسانی میشود هم اینگونه معنی کرد که مانع از عمل وکار وصفت ورفتاری شدن مثلاً، نخوردن، حسادت و. . . ؛هم می شود گفت به عمل یا کار یا صفتی تشویق
کردن مثلاًمودب، باشعور، افتاده وسربزیر بودن و. . . )

معنای کلمه ی امساک با توجه به اضافه شدنش به چیزی، می تواند متفاوت باشد. برای مثال، امساک از آن چه روزه را باطل می کند به معنای خودداری از آنهاست و امساک صید ( شکار ) یا انسان به معنای گرفتن و نگهداشتن آن می‏باشد.


کلمات دیگر: