کلمه جو
صفحه اصلی

صید


مترادف صید : شکار، طعمه، نخجیر، اقتناص

متضاد صید : صیاد

برابر پارسی : نخجیر، شکار

فارسی به انگلیسی

prey, hunting, fishing


prey, hunting, fishing, hunt

hunt, hunting


فارسی به عربی

غراب , مقلع الحجارة

عربی به فارسی

گرفتن , از هوا گرفتن , بدست اوردن , جلب کردن , درک کردن , فهميدن , دچار شدن به , عمل گرفتن , اخذ , دستگيره , لغت چشمگير , شعار , شکار کردن , صيد کردن , جستجو کردن در , تفحص کردن , شکار , جستجو , نخجير


مترادف و متضاد

شکار، طعمه، نخجیر ≠ صیاد


اقتناص


prey (اسم)
شکار، صید، نخجیر، قربانی، دستخوش

hunt (اسم)
شکار، جستجو، صید، نخجیر

ravin (اسم)
شکار، چپاول، صید

hunting (اسم)
صید، طعمه شکاری

quarry (اسم)
شکار، منبع، صید، معدن سنگ، لاشه شکار، توده انباشته، شیشه آلماسی چهارگوش

۱. شکار، طعمه، نخجیر
۲. اقتناص ≠ صیاد


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) شکار کردن . ۲ - ( اسم ) شکار . ۳ - آنچه که شکار کنند ۴ - آنچه که بدان شکار کنند دام .
صیود

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) شکار کردن . ۲ - (اِ. ) شکار. ۳ - آن چه که شکار کنند.

لغت نامه دهخدا

صید. [ ص َ ] (اِخ ) کوه بزرگ و مرتفعی است به یمن در مخلاف جعفر و در قله ٔ آن حصاری است موسوم به سماره . (معجم البلدان ).


صید. [ ص َ ] (ع اِ) شکار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). آنچه بگیرند از وحش و جز آن . (مهذب الاسماء). شکاری . (مجمل اللغة). نخجیر :
جمله صید این جهانیم ای پسر
ما چو صعوه مرگ بر سان زغن .

رودکی .


مرا چشم زخمی عجب رو نمود
که دهر آنچنان صیدی از من ربود.

فردوسی .


برزم ریزد؟ ریزد! چه چیز؟خون عدو
بصید گیرد؟گیرد! چه چیز؟ شیر ژیان .

فرخی .


بسیار صید دیگر بدست آمد از هر چیزی . (تاریخ بیهقی ).
ای دهر جز از من بجوی صیدی
نه مرد چنین مکر و افتعالم .

ناصرخسرو.


نخورد شیر صید خود تنها.

سنائی .


این شکارگاه من است و صید آن به من اولیتر. (کلیله و دمنه ).
خصم برکشتنم سبک برخاست
گفت صیدی عجب گران افتاد.

خاقانی .


شاه بدان صید چنان صید شد
کش همگی بسته ٔ آن قید شد.

نظامی .


یا کشد صید خویش را صیاد
یا دهد دانه یا کند آزاد.

دهخدا.


- امثال :
صید را چون اجل آید سوی صیاد رود .
|| دام و آنچه بدان شکار کنند. || هر چیز محکم و استوار که در ملک احدی نباشد. (منتهی الارب ). || (مص ) شکار کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی )(غیاث اللغات ) :
ناهید چون ترا دید روز صید
گفتا درست هاروت از بند رسته شد.

دقیقی .


از چو منی صید نباشد هوی
زشت بود شیر شکار شکال .

ناصرخسرو.


چو باز را بکند بازدار مخلب و پر
بروز صید بر او کبک راه گیرد وچال .

شاهسار (ازفرهنگ اسدی ).


بهر صیدم چند تازی خسته شد پای سمندت
صبر کن تا من به پای خویشتن آیم به بندت .

فرصت .


|| کج گردن ساختن کسی را. (منتهی الارب ).

صید. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صَیود. رجوع بدان کلمه شود.


صید. [ ص َ ی َ ] (ع مص ) شکار کردن . || سر بلند داشتن از کبر. || کج گردن شدن . (منتهی الارب ).


صید. [ صی / ص َ ی َ] (ع اِ) بیماری است شتران را که بدان بینی آنها آب راند و بدان جهت سر را بلند دارند. (منتهی الارب ).


صید.[ ص ُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صَیود. رجوع به صیود شود.


صید. [ ص َ ] ( ع اِ ) شکار. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). آنچه بگیرند از وحش و جز آن. ( مهذب الاسماء ). شکاری. ( مجمل اللغة ). نخجیر :
جمله صید این جهانیم ای پسر
ما چو صعوه مرگ بر سان زغن.
رودکی.
مرا چشم زخمی عجب رو نمود
که دهر آنچنان صیدی از من ربود.
فردوسی.
برزم ریزد؟ ریزد! چه چیز؟خون عدو
بصید گیرد؟گیرد! چه چیز؟ شیر ژیان.
فرخی.
بسیار صید دیگر بدست آمد از هر چیزی. ( تاریخ بیهقی ).
ای دهر جز از من بجوی صیدی
نه مرد چنین مکر و افتعالم.
ناصرخسرو.
نخورد شیر صید خود تنها.
سنائی.
این شکارگاه من است و صید آن به من اولیتر. ( کلیله و دمنه ).
خصم برکشتنم سبک برخاست
گفت صیدی عجب گران افتاد.
خاقانی.
شاه بدان صید چنان صید شد
کش همگی بسته آن قید شد.
نظامی.
یا کشد صید خویش را صیاد
یا دهد دانه یا کند آزاد.
دهخدا.
- امثال :
صید را چون اجل آید سوی صیاد رود.
|| دام و آنچه بدان شکار کنند. || هر چیز محکم و استوار که در ملک احدی نباشد. ( منتهی الارب ). || ( مص ) شکار کردن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی )( غیاث اللغات ) :
ناهید چون ترا دید روز صید
گفتا درست هاروت از بند رسته شد.
دقیقی.
از چو منی صید نباشد هوی
زشت بود شیر شکار شکال.
ناصرخسرو.
چو باز را بکند بازدار مخلب و پر
بروز صید بر او کبک راه گیرد وچال.
شاهسار ( ازفرهنگ اسدی ).
بهر صیدم چند تازی خسته شد پای سمندت
صبر کن تا من به پای خویشتن آیم به بندت.
فرصت.
|| کج گردن ساختن کسی را. ( منتهی الارب ).

صید. [ ص َ ] ( اِخ ) کوه بزرگ و مرتفعی است به یمن در مخلاف جعفر و در قله آن حصاری است موسوم به سماره. ( معجم البلدان ).

صید. [ ص َ ی َ ] ( ع مص ) شکار کردن. || سر بلند داشتن از کبر. || کج گردن شدن. ( منتهی الارب ).

صید. [ صی / ص َ ی َ] ( ع اِ ) بیماری است شتران را که بدان بینی آنها آب راند و بدان جهت سر را بلند دارند. ( منتهی الارب ).

صید. [ ص َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ صَیود. رجوع بدان کلمه شود.

فرهنگ عمید

۱. شکار کردن.
۲. (اسم ) = شکار
* صید حرم: [قدیمی] جانوری که در سرزمین حرم (حوالی کعبه ) باشد و کشتن و شکار کردن آن حرام است: دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار / وزآنچه با دل ما کرده ای پشیمان باش (حافظ: ۵۵۲ ).
* صید شدن: (مصدر لازم ) شکار شدن، به دام افتادن.
* صید کردن: (مصدر متعدی ) شکار کردن.

۱. شکار کردن.
۲. (اسم) = شکار
⟨ صید حرم: [قدیمی] جانوری که در سرزمین حرم (حوالی کعبه) باشد و کشتن و شکار کردن آن حرام است: ◻︎ دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار / وزآنچه با دل ما کرده‌ای پشیمان باش (حافظ: ۵۵۲).
⟨ صید شدن: (مصدر لازم) شکار شدن؛ به دام افتادن.
⟨ صید کردن: (مصدر متعدی) شکار کردن.


دانشنامه عمومی

گرفتن


دانشنامه آزاد فارسی

صِید
به دو معنی به کار می رود: ۱. گرفتن حیوان وحشی مباح، که موجب ملکیّت می شود؛ ۲. کشتن حیوان وحشی توسط حیوان (سگ آموزش دیده) یا آلت تیز مانند اسلحه و نیزه؛ که موجب تذکیۀ حیوان صید می شود. به هنگام تیراندازی یا فرستادن سگ، باید نام خدا را ببرند. باید سگ را بفرستند و اگر سگ خود، شکار کرد، موجب تذکیه نخواهد بود. صیاد نیز باید مسلمان باشد. به عقیدۀ برخی، صید لهوی که به منظور تفریح انجام می شود، حرام است و کسی که بدین قصدِ حرام، سفر کرد، شرعاً مسافر نیست و باید نمازش را تمام بخواند. صید حیوان خشکی بر مُحرِم، حرام است.

فرهنگستان زبان و ادب

[مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] ← شکار

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صید در لغت و به تبع در کلمات فقها به معنای شکار حیوان وحشی و نیز خود حیوان وحشی آمده است. مراد از شکار اعم از گرفتن، به دام افکندن و کشتن است.
از احکام آن در باب های حج ، تجارت و صید و ذباحه سخن گفته اند.
صید و حرم
از جمله محرمات احرام شکار حیوان وحشی است؛ در حرم باشد یا بیرون از حرم؛ چنان که شکار کردن در حرم حرام است؛ خواه شکارچی محرم باشد یا غیر محرم. با این تفاوت که خوردن گوشت شکار بر مُحرم مطلقا حرام است؛ هرچند مُحِلی آن را در بیرون حرم شکار کرده و به درون آورده باشد؛ لیکن خوردن آن برای مُحل جایز است. در حرمت شکار تفاوتی میان انواع شکار کردن، همچون کشتن، به دام افکندن و گرفتن نیست؛ بلکه کمک کردن دیگری بر شکار با اشاره، گفتار و یا در اختیار گذاشتن سلاح نیز حرام است. اگر مُحرم در بیرون حرم حیوانی را شکار کند، بنابر قول مشهور، گوشت آن حتی بر مُحل نیز حرام خواهد بود.
مراد از حیوان وحشی
مراد از حیوان وحشی، وحشی بالاصاله است. بنابراین، شامل وحشی ای که توسط انسان رام شده نیز می شود؛ لیکن شامل حیوانی که در اصل اهلی بوده و سپس وحشی شده نمی شود؛ لیکن در این که هر حیوان وحشی را؛ چه از حلال گوشت ها باشد یا از حرام گوشت ها در بر می گیرد یا اختصاص به حلال گوشت ها دارد و یا حلال گوشت ها به اضافه حرام گوشت هایی که در آن ها کفّاره ثابت است، مانند شیر، روباه و خرگوش ، اختلاف است. بنابر قول به تعمیم، کشتن حیوانی که انسان از آن برخود می ترسد و قصد تعرض دارد، جایز می باشد.
مراد از صید
...

جدول کلمات

شکار

پیشنهاد کاربران

شکار، طعمه، نخجیر، اقتناص


صید سگال :آنکه می اندیشد تا صید کند.
نیم خورد سگان صید سگال
جز به تعلیم علم نیست حلال
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۳۷.


کلمات دیگر: