مترادف صید : شکار، طعمه، نخجیر، اقتناص
متضاد صید : صیاد
برابر پارسی : نخجیر، شکار
prey, hunting, fishing
hunt, hunting
گرفتن , از هوا گرفتن , بدست اوردن , جلب کردن , درک کردن , فهميدن , دچار شدن به , عمل گرفتن , اخذ , دستگيره , لغت چشمگير , شعار , شکار کردن , صيد کردن , جستجو کردن در , تفحص کردن , شکار , جستجو , نخجير
شکار، طعمه، نخجیر ≠ صیاد
اقتناص
۱. شکار، طعمه، نخجیر
۲. اقتناص ≠ صیاد
صید. [ ص َ ] (اِخ ) کوه بزرگ و مرتفعی است به یمن در مخلاف جعفر و در قله ٔ آن حصاری است موسوم به سماره . (معجم البلدان ).
رودکی .
فردوسی .
فرخی .
ناصرخسرو.
سنائی .
خاقانی .
نظامی .
دهخدا.
دقیقی .
ناصرخسرو.
شاهسار (ازفرهنگ اسدی ).
فرصت .
صید. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صَیود. رجوع بدان کلمه شود.
صید. [ ص َ ی َ ] (ع مص ) شکار کردن . || سر بلند داشتن از کبر. || کج گردن شدن . (منتهی الارب ).
صید. [ صی / ص َ ی َ] (ع اِ) بیماری است شتران را که بدان بینی آنها آب راند و بدان جهت سر را بلند دارند. (منتهی الارب ).
صید.[ ص ُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صَیود. رجوع به صیود شود.
۱. شکار کردن.
۲. (اسم) = شکار
〈 صید حرم: [قدیمی] جانوری که در سرزمین حرم (حوالی کعبه) باشد و کشتن و شکار کردن آن حرام است: ◻︎ دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار / وزآنچه با دل ما کردهای پشیمان باش (حافظ: ۵۵۲).
〈 صید شدن: (مصدر لازم) شکار شدن؛ به دام افتادن.
〈 صید کردن: (مصدر متعدی) شکار کردن.
گرفتن