کلمه جو
صفحه اصلی

اطمینان


مترادف اطمینان : استظهار، اعتماد، ایقان، ایمان، ایمنی، تکیه، ثقه، خاطرجمعی، وثوق، یقین

برابر پارسی : آرامش، آرام دلی، آرمیدن، استواری، آسودگی، بی گمانی

فارسی به انگلیسی

assurance, belief, certainty, confidence, credit, dependence, reassurance, reliance, sureness, surety, trust


assurance, belief, certainty, confidence, credit, dependence, reassurance, reliance, sureness, surety, trust, safety

confidence, assurance, safety


فارسی به عربی

اقناع , امن , تامین , ثقة , حقیقة , یقین

مترادف و متضاد

persuasion (اسم)
تشویق، تحریک، قسم، اطمینان، نوع، ترغیب، اجبار، عقیده دینی، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان

certainty (اسم)
امر مسلم، اطمینان، یقین، عین الیقین

surety (اسم)
کفیل، اطمینان، ضامن، وثیقه، گرو، ظن قوی، پابندان

affiance (اسم)
نامزدی، اطمینان، اعتماد، پیمان ازدواج

confidence (اسم)
اطمینان، اعتماد، خود رایی، خود سری، اعتقاد، صمیمیت، رازگویی

assurance (اسم)
گرفتاری، اطمینان، گستاخی، خود رایی، خود سری، تعهد، تضمین، بیمه، ضمانت، قید، پشت گرمی، خاطرجمعی، وثیقه، گروی، دلگرمی

trust (اسم)
مسئولیت، اطمینان، اعتماد، ائتلاف، اعتبار، اعتقاد، ایمان، قرض، توکل، امید، امانت، ودیعه، اتحادیه شرکتها

security (اسم)
اطمینان، ضامن، تضمین، ضمانت، وثیقه، ضمانت نامه، گرو، سلامت، سلامتی، امان، اسایش خاطر، امنیت، ایمنی، تامین

certitude (اسم)
دقت، اطمینان، یقین

fideism (اسم)
اطمینان، اعتماد، امانت

trustful (صفت)
اطمینان، اعتماد، معتمد

استظهار، اعتماد، ایقان، ایمان، ایمنی، تکیه، ثقه، خاطرجمعی، وثوق، یقین


فرهنگ فارسی

آرام گرفتن، آسایش خاطرداشتن ، خاطرجمعی، آسودگی خاطر
۱ - ( مصدر ) آرامیدن آسودن . ۲ - ( اسم ) آرامش آسایش آسودگی خاطر . ۳ - خاطر جمعی یقین . یا اطمینان خاطر . آرامش خاطر .

اطمینان

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) آرامش خاطر یافتن . ۲ - (اِمص . ) آرامش .

لغت نامه دهخدا

اطمئنان. [ اِ م ِءْ ] ( ع مص ) اطمینان. رجوع به اطمینان شود.

اطمینان. [ اِ ] ( ع مص ) اطمئنان. اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان. و فی الحدیث عن النبی ( ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. ( از منتهی الارب ). طمأنینة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ).رجوع به طمأنینة شود. آرامیدن. ( از ترجمان تهذیب عادل ) ( مجمل اللغة ) ( مؤید الفضلاء ). آرامیدن و قرار گرفتن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). سکون. آرامی. ( زمخشری ). بیارامیدن. قرار گرفتن. ( یادداشت مؤلف ). آسایش. آرامش. استراحت. تسکین. آسودگی. قرار و آرام. خرسندی و خوشنودی. امنیت. خاطرجمعی و اعتماد و اعتقاد. تیقن. اعتبار. کفالت و ضمانت. اعتماد خاطر. عدم تشویش. ( ناظم الاطباء ). استواری. ( یادداشت مؤلف ). بی گمانی.
- اطمینان بخش ؛ مطمئن کننده. مایه یقین و بی گمانی.
- اطمینان حاصل کردن ؛ مطمئن شدن. یقین کردن. خاطرجمع گشتن.
- اطمینان خاطر ؛ یقین داشتن. آرامش دل. آرمیدن فکر و اندیشه و خیال. نگرانی نداشتن.
- اطمینان دادن ؛ خاطرجمعی دادن. امنیت دادن. ( ناظم الاطباء ).
- اطمینان داشتن ؛ مطمئن بودن. اعتماد داشتن.
- اطمینان قلب کسی به چیزی یا کسی ؛ آرامش یافتن و اعتماد کردن بدان. ( از متن اللغة ).
- اطمینان نفس ؛ جمعیت خاطر. طمأنینه. سکون خاطر. آرامش خیال.
- اطمینان یا اطمئنان به چیزی ؛ آرام گرفتن و ایمن شدن بدان. ( از اقرب الموارد ).
- اطمینان یافتن ؛ خاطرجمع شدن. ( ناظم الاطباء ). طمأنینه پیدا کردن. مطمئن شدن.
|| اطمینان از انجام دادن کاری ؛ فروگذاشتن آن. ترک کردن آن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || اطمینان فلان در حال نشستن ؛ مستقر شدن وی در نشستن خویش. || اطمینان زمین ؛ منخفض شدن آن. پست شدن آن. ( از متن اللغة ). || سخت شدن از پیری. ( زوزنی ).

فرهنگ عمید

۱. خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین؛ تردید نداشتن در مورد چیزی.
۲. آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی.
⟨ اطمینان دادن: (مصدر لازم) خاطرجمعی دادن؛ آسوده‌خاطر ساختن.
⟨ اطمینان داشتن: (مصدر لازم)
۱. اعتماد داشتن.
۲. یقین داشتن.
⟨ اطمینان یافتن: (مصدر لازم) خاطرجمع شدن؛ مطمئن شدن.


۱. خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین، تردید نداشتن در مورد چیزی.
۲. آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی.
* اطمینان دادن: (مصدر لازم ) خاطرجمعی دادن، آسوده خاطر ساختن.
* اطمینان داشتن: (مصدر لازم )
۱. اعتماد داشتن.
۲. یقین داشتن.
* اطمینان یافتن: (مصدر لازم ) خاطرجمع شدن، مطمئن شدن.

فرهنگ فارسی ساره

بی گمانی، استواری، آسودگ


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سکون و آرامش را اطمینان گویند.
سکون یا حسّی است یا نفسانی.
← سکون حسی و نفسانی
از سکون نفسانی به علم عرفی و عادی و نیز ظنّ غالب و متآخم (نزدیک) به علم تعبیر می شود و همچون علم یقینی، در موضوعات و احکام شرعی حجّت است. از این رو در همۀ باب های فقهی کاربرد دارد.

پیشنهاد کاربران

اطمینان: دل استواری؛ استواردلی

این واژه عربی است و پارسی آن آستاریت می باشد که از اوستایی: اَستَرِتَ ساخته شده است. همچنین، ویشرام که از سنسکریت: ویشرَم ساخته شده است

یقین

باور
باور قلبی
باور درونی
باورمند بودن
باورمندی

باور استوار
باور درونی
باور ژرف
باورمندی
باورمند بودن

دل ایستار

کیفیتی که در آن فرد به جوهره وجودی خود وصل شده است

خوش گمان/خوش گمانی

آسودگی ، آرامش

دل آسودگی ، خاطر جمعی ، خاطر آسودگی

شک به دل راه ندادن


کلمات دیگر: