کلمه جو
صفحه اصلی

وحدت وجود

فارسی به انگلیسی

monism or unitism, pantheism

pantheism


monism or unitism


فرهنگ فارسی

موجودات را همه یک وجود حق سبحانه و تعالی دانستن ووجود ماسوی را محض اعتبارات شمردن چنانچه موج و حباب و گردان و قطره و ژاله همه را یک آب پنداشتن یکی از مسائل مهم فلسفی مساله وحدت وجود است .

لغت نامه دهخدا

وحدت وجود. [ وَ دَ ت ِ وُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ( اصطلاح صوفیه ) موجودات را همه یک وجود حق سبحانه و تعالی دانستن و وجود ماسوی را محض اعتبارات شمردن چنانچه موج و حباب و گرداب و قطره و ژاله همه را یک آب پنداشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).یکی از مسائل مهم فلسفی مسأله وحدت وجود است. این اصل اساس فلسفی و هم عرفانی دارد. فرض آنکه جهان وجود از جمادات و نباتات و حیوانات و معادن و مفارقات و فلکیات همه یک وجودند که در مرتبت فوق و اقوی و اشد وجود خدا قرار دارد و بقیه موجودات برحسب مراتب قرب و بعد به مبداء اول که طرف اقوی است متفاوت اند بعضی شدید و بعضی ضعیفند وجود را دو طرف است یک طرف آن واجب الوجود و طرف دیگر آن هیولی و یا هر موجود ضعیفی که ضعیف تر از آن نباشد. مسأله وحدت وجود از نظر طبیعیان نیز بطرز دیگری بیان شده است. آنان نیز موجودات عالم را کلاً مرتبط به یکدیگر میدانسته و اجزاء ترکیب کننده آنها را ماده میدانستند و بدین ترتیب یک جهان طبیعت است و طبیعت و ماده اشیاء نیز یکی است. بدیهی است که وحدت وجود الهیان با وحدت وجود طبیعیان متفاوت است. معتقدان به خدای عالم نیز در بیان این معنی هر یک راهی انتخاب کرده اند بعضی خدای آفریننده را خارج از وجود عالم میدانند. و بعضی جزء وجود عالم میدانند نهایت در مرتبت اشد و اقوی و میدانیم که ازقدمای فلاسفه اکسینوفانس و پارمینا و رواقیان و فلوطینی وحدت وجودی بودند. عده ای مانند قیصری و صدرالدین نظر به اشکالات و لوازمی که مترتب بر وحدت وجود است قائل به وحدت وجود و کثرت موجود شده اند بدین طریق که گویند درست است که وجود واحد است و ذومراتب و همه رشح فیض حق و وجود واجب اند و یک وجود است که سرتاسر عالم را فراگرفته و وجود دریای بیکران است و موجودات همه امواج اویند و امواج عین دریا و در عین حال خود موجودند ولو موجود به وجود تبعی پس وجود واحد و موجود متکثر است. ( فرهنگ مصطلحات فلاسفه از شرح قیصری ).

دانشنامه عمومی

وحدت وجود (یکتایی هستی) اصطلاحی فنی در فلسفه اسلامی و -غالبا- عرفان اسلامی است. در طول تاریخ تفاسیر متفاوتی از وحدت وجود توسط طرفداران، مخالفین آن و اخیراً شرق شناسان غربی داده شده است. معمولاً اولین توضیح با تفصیل این اصطلاح به ابن عربی نسبت داده می شود، هرچند ابن عربی خودش از لفظ «وحدت وجود» استفاده نکرد و افرادی قبل از او هم سخنان مشابهی گفته بودند. به عنوان مثال، محمد غزالی (م ۵۰۵ق) بیان می کند که «هیچ وجودی غیر از خداوند نیست… وجود فقط به یکتا حقیقی متعلق است.» به گفته غزالی میوه معنوی صعود یک صوفی این است که «گواهی دهد که هیچ موجودیتی بجز خدا نیست و اینکه هر چیزی بجز چهره خدا نابود شونده است»
همه خدایی
خدافراگیردانی
همه دادارباوری
اولین کسی که عبارت وحدت وجود را به عنوان یک اصطلاح فنّی به کار برد، سعیدالدین فرغانی، نسل سوم از مکتب ابن عربی، بود.
در اندیشه اسلامی بحث وحدت (توحید) در مفهوم واحدیت (یکی) و احدیت (یکتایی) خدا از ابتدا مطرح بوده است اما بحث از وجود تقریباً دیرتر وارد شد و نقش مهمی را به ویژه در تحول فلسفه که غالباً هستی شناسی تعریف می شود ایفا کرد. اصطلاح وحدت وجود در هیچ کدام از منابع مقدم بر آثار ابن عربی یافت نمی شود اما بسیاری از عبارات صوفیه به محتوای آن اشاره دارد. معروف کرخی (م ۲۰۰ق) نخستین کسی بوده است که شهادت را به صورتی که در قرون بعد اکثراً به چشم می خورد بازگو کرد: «در هستی جز خدا نیست.» از ابوالعباس قصاب (قرن چهارم) سخن مشابهی نقل شده است: «در دو عالم به جز پروردگار من وجود ندارد و همه موجودات غیر از وجود او معدوم هستند.»خواجه عبدالله انصاری (م ۴۸۱ق) به «توحید خواص» با این واقعیت اشاره می کند که «جز او کسی نیست» (لیس غیره احد). پیش از غزالی (م ۵۰۵ق) واژه وجود بیشتر برای توضیح معنای توحید به کار رفته است.غزالی در کتاب مشکاةالانوار ثمره عروج معنوی عرفا را به این صورت شرح می دهد: «آنها از طریق یک شهود بی واسطه مشاهده می کنند که هیچ چیز جز خدا وجود ندارد و جز وجه او همه چیز هلاک شونده است» که به مفهوم وحدت شهود اشاره دارد که خود مقدمه مفهوم وحدت وجود است. او در کتاب مشهورش احیاء علوم الدین عبارت «هیچ چیز جز خدا وجود ندارد … وجود تنها به وجود حقیقی تعلق دارد.» را آورده که متعین در مفهوم وحدت وجود است.
وحدت وجود معانی مختلف زیر دارد و تنها مورد آخر مورد توجه عرفای اسلامی است:

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اندیشه وحدت وجود، از اندیشه های اساسی عرفان نظری اسلامی بوده و ابن عربی و مولانا از قلل رفیع آن هستند.
در بین اصطلاحات فنی صوفیه، کمتر اصطلاحی به شهرت وحدت وجود یا «یکتایی هستی» است، گرچه این تعبیر پیوندهایی تاریخی با مکتب ابن عربی دارد، گهگاه در مورد اشاره به دیدگاه های سایر صوفیان و از آن جمله شخصیت هایی که مدت ها قبل از ابن عربی زیسته اند نیز به کار رفته است. هم چنین نقل کرده اند که مولانا جلال الدین طرفدار وحدت وجود بوده است، اما اگر این سخن را به این معنا بگیریم که مولانا این اندیشه را از ابن عربی و یا شاگردان او اقتباس کرده است مجموعه ای از پرسش های عقلی و تاریخی را برمی انگیزد. برای فهم این مسائل، لازم است شخص تصور روشنی از معنای وحدت وجود داشته باشد.
معنای توحید
اصطلاح فوق از دو واژه وحدت و وجود تشکیل شده است که هر دو از همان آغاز در اندیشه اسلامی حایز اهمیت بوده اند. اساس اندیشه و عمل اسلامی، شهادت است، یعنی گواهی به این که خدایی جز الله نیست (لا اله الا الله). این تعبیر غالبا کلمه توحید خوانده می شود، یعنی عبارتی که یگانگی خداوند را اعلان می دارد. معنای اساسی توحید و یا اعلان یگانگی خدا این است که همه چیز در عالم از خدایی ناشی شده که حقیقت یکتا است. واژه توحید همانند سایر واژه های هم خانواده اش که اکثرا مورد بحث هستند، همچون احد و واحد (یکی)، احدیت و واحدیت (یکی بودن، یکتایی) با وحدت از یک ریشه اند. پیش تر در سخنان علی (علیه السّلام) چهار معنای مختلفی را که از عبارت ظاهرا ساده «خدا یکی است» استفاده می شود، ملاحظه کردیم. بحث از وجود تقریبا دیرتر از بحث وحدت، وارد اندیشه اسلامی شد و نقش مهمی را به ویژه در تحول فلسفه که غالبا هستی شناسی تعریف می شود ایفا کرد. با آن که اصطلاح وحدت وجود در هیچ کدام از منابع مقدم بر آثار ابن عربی یافت نمی شود، بسیاری از عبارات صوفیه به آن شباهت دارند. نقل کرده اند که معروف کرخی (م ۲۰۰ هجری) نخستین کسی بوده است که شهادت را به صورتی که در قرون بعد اکثرا به چشم می خورد بازگو کرد: در هستی جز خدا نیست. (لیس فی الوجود الا الله به نقل از عین القضات همدانی) از ابوالعباس قصاب (از قرن چهارم) سخن مشابهی نقل شده است: در دو عالم به جز پروردگار من وجود ندارد و همه موجودات غیر از وجود او معدوم هستند. (لیس فی الدارین الا ربی و ان الموجودات کلها معدومة)
← تقریر خواجه عبدالله از توحید
در تاریخ تفکر اسلامی شخصیت های انگشت شماری از گستره نفوذ ابن عربی برخوردار بوده اند. با وجود این، پژوهش گران جدید مطالعات جدی نسبتا کمی در آثار او به عمل آورده اند که همین ها هم معمولا در حوزه خاصی است. (این کتاب را اخیرا با ترجمه دکتر محمدجواد گوهری انتشارات روزبه تحت عنوان صوفیسم و تائوئیسم منتشر کرده است.) این ابدا عجیب نیست، زیرا ابن عربی یکی از پراثرترین و مشکل نویس ترین نویسندگان مسلمان است. تمامی آثار او نمایان گر یک باریک بینی و پیچیدگی فوق العاده در سطح بالا است که به طور قطع برای استفاده توده مردم در نظر گرفته نشده است. هرگاه که او با تحقیر به عامه اشاره می کند منظور او معمولا علمای ظاهر و یا فقها و یا کسانی هستند که آنها را علماء الرسوم می نامد و یا به تعبیر دیگر، طبقه تحصیل کرده مسلمان به معنای رایج کلمه.هم چنین این تعبیر را در مورد صوفیانی به کار می برد که تاکنون به مرتبه تحقیق نرسیده اند و هنوز تقلید می کنند. ابن عربی انتظار دارد که خوانندگان آثار او نه تنها باید اهل تصوف، بلکه باید با بیش تر حوزه های دانش به ویژه تفسیر قرآن، حدیث، فقه، کلام و فلسفه آشنا باشند و کسانی را که این علوم را به خوبی نمی دانند، کم تر به حساب می آورد.نوشته های او صریح، منسجم و به لحاظ منطقی نظام یافته اند، گو این که ممکن است برای کسانی که با آنها آشنایی ندارند، مبهم و غامض به نظر آیند. همان طور که جیمز موریس یادآور می شود «القاب عجیب و غریبی که در منابع اسلامی و یا در منابع غربی جدید بر ابن عربی اطلاق شده است (از قبیل «آشفته» (incoherent) «معتقد به همه خدایی»، (pantheist) «مرتد»، (heretic) «وحدت گرا»، (monist)، «دیوانه» (madman) و غیره) بیش از آن که بتوان آنها را داوری هایی مستدل در مورد مجموع آثار او دانست، بازتاب هایی هستند از توان آزمایی هایی مشقت بار، برای یکسان سازی و یکپارچه ساختن مطالب مختلف و دشوار.» به رغم این واقعیت که پژوهش های نسبتا کمی صرف تعالیم و آثار ابن عربی شده، شهرت وی به همراه شهرت وحدت وجود به فراسوی مجامع علمی و فرهنگی گسترش یافته است. اما خود ابن عربی تا آن جا که ما می دانیم تعبیر وحدت وجود را در آثار بزرگ و اصلی خود به کار نبرده است. (البته این امکان وجود دارد که این اصطلاح در یکی از نسخه های خطی به تازگی یافته شده از یکی از آثار ابن عربی پیدا شود، حتی در صورت چنین اتفاقی، احتمالاً در این سیاق از یک معنای فنی برخوردار نخواهد بود.) اگرچه به دفعات از وجود و این که می توان آن را متصف به صفت یکتایی یا وحدت کرد (که در مورد آنها تعابیر وحدت، وحدانیت و احدیت را به کار می برد) بحث می کند؛ مثلا: چیزی به واسطه وجود در وجود ظاهر نشد جز حق، پس وجود، حق است و حق یکی است. (فما ظهر فی الوجود بالوجود الاالحق و هو واحد) عین وجود یکی است، اما احکام آن متعدد هستند. (عین الوجود واحد و الاحکام مختلفه) عدد از واحدی گرفته می شود که ثانی دارد نه از واحد وجود. (العدد منشؤه من الواحد ئم الذی یقبل الثانی لا من الواحد الوجود.) کل وجود، در حقیقت یکی است چیزی همراه آن نیست. (الوجود کله هو واحد فی الحقیقه لاشی ء معه)
← مقصود ابن عربی از وحدت وجود
...

[ویکی فقه] وحدت وجود (عرفان). اندیشه وحدت وجود، از اندیشه های اساسی عرفان نظری اسلامی بوده و ابن عربی و مولانا از قلل رفیع آن هستند.
در بین اصطلاحات فنی صوفیه، کمتر اصطلاحی به شهرت وحدت وجود یا «یکتایی هستی» است، گرچه این تعبیر پیوندهایی تاریخی با مکتب ابن عربی دارد، گهگاه در مورد اشاره به دیدگاه های سایر صوفیان و از آن جمله شخصیت هایی که مدت ها قبل از ابن عربی زیسته اند نیز به کار رفته است.
نصرالله پور جوادی، سلطان طریقت، تهران، ۱۳۵۸، ص۱۰۴.
اصطلاح فوق از دو واژه وحدت و وجود تشکیل شده است که هر دو از همان آغاز در اندیشه اسلامی حایز اهمیت بوده اند. اساس اندیشه و عمل اسلامی، شهادت است، یعنی گواهی به این که خدایی جز الله نیست (لا اله الا الله). این تعبیر غالبا کلمه توحید خوانده می شود، یعنی عبارتی که یگانگی خداوند را اعلان می دارد. معنای اساسی توحید و یا اعلان یگانگی خدا این است که همه چیز در عالم از خدایی ناشی شده که حقیقت یکتا است. واژه توحید همانند سایر واژه های هم خانواده اش که اکثرا مورد بحث هستند، همچون احد و واحد (یکی)، احدیت و واحدیت (یکی بودن، یکتایی) با وحدت از یک ریشه اند. پیش تر در سخنان علی (علیه السّلام) چهار معنای مختلفی را که از عبارت ظاهرا ساده «خدا یکی است» استفاده می شود، ملاحظه کردیم.
W. C. Chittick، A Shi|ite Anthology (Albany، ۱۹۸۱) PP. ۳۷-۳۸
در تاریخ تفکر اسلامی شخصیت های انگشت شماری از گستره نفوذ ابن عربی برخوردار بوده اند. با وجود این، پژوهش گران جدید مطالعات جدی نسبتا کمی در آثار او به عمل آورده اند که همین ها هم معمولا در حوزه خاصی است.
H. Corbin، Creative Imagination in the Sufism of Ibn|Arabi (Princeton، ۱۹۶۹): T. Izutsu، SufismandTaoism، Tokyo، ۱۹۸۳.
...

پیشنهاد کاربران

در ابتدا عرض می نُمایم که تنها با فلسفه می شود وحدت وجود و یا شهود را درک نکرد. چون فلسفه با دَریدن هر چیز و چیزکی به دنبال قانون است. که البته اگر فضول فلسفه را کنار بنهیم، بس آمالی نکوست. لیکن مشکل اینجاست که در عالم هستی حتی یک چیزکی نیز نیست که قانونی دایم ثابت، داشته باشد. این ازآن روست که مطلق تنها اوی است و الباقی توهمات ذهنیت اند. آدمی از برای آنکه بتواند درین بلوا بِزید دست به دامانِ زمان شد تا بگوید لاقل در یک دوره های زمانی قوانینی دایمی در عالم هستی وجود دارد. لاکن خود زمان مفهومش ثابت نیست. به اختلاف زمانهای شرعی در طول یکسال بنگرید. با یکدیگر هیچگاه برابر نیستند. اینجا عالم اسرار است. بین مخلوقات هیچ توفیری موجود نیست. هر احد و نفر ی یک وقت معین را دارد که یا آمده وَ یا می آید وَ یا همچون ما درین جهان است. وَ این تنها قانون اینک ماست. معذالک وحدت وجود را نتوان از احساس فهم کرد. این فهمی ست که روح آنرا بر ما میسر می سازد. آدمی و هر چیز و چیزکِ دیگری در نیستی مطلق اند. شرط بقا در حیّومیت اوی است. که این مهم نیز بر اساس آمالِ تک به تک مخلوقات میسر می شود. به عبارت دیگر آدمی تنها توان بینندگی را دارد. او با مجموع حواس که از برکات روح در موجودیت سه گانه بشر به مدد حضرت هو ایجاد گشته تنها بیننده است. که البته مقصود تنها بینندگی از دیدگان نخواهد بود. هر فهمی منظره خویش را دارد که این یکی اتفاقا تنها از طریق توان چشم میسر نمی باشد. لهذا جمله افعالِ هر موجودیت دنیوی، از الهامِ حسی، آمال می شود. پس ما بیننده ای آمالگریم. هر آمال را اوی تنها فعل می سازد. چون ما ارباب این تن های در امانتمان نیستیم. تن از برای چشیدن اوی به روح اهدا شد. در حقیقت برای چیستی آن سیب خاک به اراده اوی تن گشت. حال ما در مقابلِ تنها اوییم. چون جمله محدودی از نامحدودیت استیم. حتی اینک، نیز اوی است. چرا چون فهم، نیز اوی است. روح نیز اوی است. این فهم تنها از برای عارفین نمی باشد. این فهم از برای آدمی ست. ازین روست که پیربلفضل، ابوسعید را می گوید در الله غرق شو تا بی نیاز گردی. چون آدمیِ در الله، در همه چیز موجود است. و این ازآن جهت است که اوی در هر چیز و چیزکی موجود است. و این وحدت ازآن جهت گنگ است که موجودیت اوی فرای فهم ماست. مرگ یعنی پایان. لاکن تن پس از مرگ در زیستنی معکوس قرار می گیرد. گویی در مرگ می زید. به عبارت دیگر جمله مخلوقات بدون اوی در نیستی و پوچی گرفتارند. پس وحدت وجود و شهود و حلول و . . . جمله یکی اند. همه اوی اَند و اوی جمله.

وحدت وجود:همدلی همهچیز
به عبارتی ساده همه چیز در اصل خداست نه موجودی جدا از خدا


کلمات دیگر: