کلمه جو
صفحه اصلی

بادام

فارسی به انگلیسی

almond

فرهنگ اسم ها

اسم: بادام (دختر) (فارسی)
معنی: میوه ای کوچک و کشیده با دو پوسته یکی نرم و سبز و دیگری سخت و چوبی

مترادف و متضاد

almond (اسم)
بادام، مغز بادام، درخت بادام

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درختی از تیر. گل سرخیان که سر دست. بادامیها است . گلها و برگهایش شبیه گلها و برگهای درخت هلو است . گلها شامل ۵ کاسبرگ و ۵ گلبرگ و ۲۵ تا ۳٠ پرچم است . ۲ - چشم محبوب : ئهانت پسته و چشمانت بادام . ۳ - مقدار اندک انداز. کم : یک بادام نان . یا بادام زمینی . ۱ - سعد سلطانی . ۲ - پست. زمینی .
آبی است در نزدیکی ترکستان

سرده‌ای از گل‌سرخیان شامل درختان یا درختچه‌های خاردار یا بدون خار با برگ‌های متناوب و خزان‌کننده معمولاً با دُم‌برگ‌های غده‌دار با گلبرگ‌‌های سفید یا صورتی و میوۀ شفت برون‌بَر معمولاً کرک‌دار با هستۀ نرم و صاف یا شیاردار و گل‌هایی که پیش از سبز شدن برگ‌ها ظاهر می‌شوند


فرهنگ معین

( اِ. ) درخت یا درختچه ای از تیرة گل - سرخیان با میوه ای که تازه اش سبز و کرکدار است ولی به تدریج پوستش سخت می شود که مغز آن شیرین ، خوراکی و روغن دار است .

لغت نامه دهخدا

بادام. ( اِ ) ترجمه گوز باشد. ( آنندراج ). لَوز. ( منتهی الارب ) ( دهار ). ابوالمثنی. نوع بادام «آمیگ دالوس » که میان بَرِ آنها خوراکی نیست ولی مغز هسته آنها که درشت میشود گاهی تلخ و در بعضی از جنس ها شیرین است. نوع خودروی آن را که هسته های کوچک دارد اَرْژَن مینامند. ( از گیاه شناسی گل گلاب چ 1321 هَ. ش. دانشگاه طهران ص 226 ). ارژن درختچه ای است که در نقاط خشک و کوهستانی اطراف طهران و کرج در ارتفاعات 1300 گزی روید. گونه های دیگر این درختچه نیز در فارسی وجود دارد که با گونه فوق شباهت دارند ولی تاکنون نامگذاری نشده اند. ( از درختان جنگلی ایران ثابتی ص 37 ). درخت بادام از تیره روزاسه آ و از جنس آمیگدالوس میباشد. یک گونه آن که بنام آمیگدالوس روتری نامیده میشود، درختی است که همراه پسته وحشی در جنگلهای فارس ، کرمان ، مکران و خراسان فراوان است و در جنگلهای خشک کرانه شمال نیز میروید و آنرا بنامهای ارژن ، ارجن ، ارجنک و بخورک در فارس ، بادامشک در خراسان و تنگرس در کلاک کرج میخوانند. سه گونه دیگر آن درختچه از قرار ذیل است :
1 - ابورنه آ در راه قم و طهران دیده میشود.2 - سکوپاریا در اطراف کرج میروید و آنرا بادامک میخوانند. 3 - سپارتیوئید در اطراف کرج و پشند میروید و آنرا بادامچه گویند. گونه های دیگر در جنگلهای فارس و کرمان و مکران و همچنین در گرگان هست که از نظرگیاه شناسی هنوز مشخص نگردیده و نامهای بومی آن با گونه روتری متمایز میباشد.
خواص و مصرف : درخت بادام مانند پسته دارای ریشه های ژرف است و از نم خاک بخوبی بهره مند میگردد از اینرو در خاکهای خشک خوب میروید. خاکهای آهکی را بهتر می پسندد ولی در خاکهای رستی نمناک و سرد خوب ایستادگی نمیکند. به بلندی هفت یا هشت متر میرسد. چوب آن سخت است و خوب رنده میشود. رنگ آن خرمائی و چوب برون آن سفید و مشخص است. بمصرف سوخت میرسد. درخت بادام وحشی دارای میوه ای ریز است که بوسیله پیوند مانند پسته محصول خوب و فراوانی میدهد. ریشه بادام در رنگرزی مصرف میشود. ( جنگل شناسی ساعی چ 1327 هَ. ش. دانشگاه طهران ج 1 صص 227 - 229 و ج 2 صص 130 - 131 ). بادام دارای گونه های وحشی مختلفی است و همه آنها مخصوص نواحی خشک و استپی میباشد. گونه هائی که در ایران دیده ایم عبارتند از: بادامک ، وامچک ، بادامک. به درختان جنگلی ایران ثابتی چ دانشگاه طهران ص 36 رجوع شود. بادام بر دو نوع است : بادام شیرین : لوز حُلْو که گرم و تر است در اول و گفته اند معتدل بود میان حرارت و برودت و بادام شیرین غذائی تمام است و نفث الدم و سرفه کهنه و ربو و ذات الجنب را سودمند بود و سنگ مثانه بریزاند. بادام تلخ ، لوز مُر گرم و خشک است و جَلاّء، و یک نوع آن بادام کاغذی معروفست که در قزوین بدست شودو در هیچ جای دیگر یافته نگردد.

بادام . (اِخ ) (آب ...) آبی است بنزدیکی محال قبی میتن ، نزدیک شهر کَش ترکستان و در کنار آن مابین قوای امیرتیمور و دشمنان جنگی درگرفته و غلبه باامیرتیمور بوده است : بیکبار مردان میدان پیکار تیغ و خنجر در یکدیگر بسته ابواب کشش و کوشش برگشادند و کنار آب بادام را از خون نوش لبان گل اندام عنابی ساخته ... و دلیران جانبین در کنار آب بادام باستعمال آلت کارزار پرداخته بباد حمله آتش قتال التهاب یافت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 404 - 405 و ج 1 ص 438).


بادام . (اِخ ) ابن عبداﷲ. نام مأموری که بفرمان هارون الرشید، یحیی برمکی را قید و بند کرد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 240).


بادام . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 14هزارگزی خاور شوسه ٔ بم و سبزواران . دارای 50تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


بادام . (اِخ ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. در 23500گزی شمال خاوری مهاباد و 4هزارگزی جنوب شوسه ٔ مهاباد به میاندوآب . سرزمینی است کوهستانی با آب و هوای معتدل و سالم و دارای 145 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه . محصولش غلات ، توتون . شغل مردمش زراعت و گله داری است . صنایع دستی اهالی جاجیم بافی .راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


بادام . (اِ) ترجمه ٔ گوز باشد. (آنندراج ). لَوز. (منتهی الارب ) (دهار). ابوالمثنی . نوع بادام «آمیگ دالوس » که میان بَرِ آنها خوراکی نیست ولی مغز هسته ٔ آنها که درشت میشود گاهی تلخ و در بعضی از جنس ها شیرین است . نوع خودروی آن را که هسته های کوچک دارد اَرْژَن مینامند. (از گیاه شناسی گل گلاب چ 1321 هَ . ش . دانشگاه طهران ص 226). ارژن درختچه ای است که در نقاط خشک و کوهستانی اطراف طهران و کرج در ارتفاعات 1300 گزی روید. گونه های دیگر این درختچه نیز در فارسی وجود دارد که با گونه ٔ فوق شباهت دارند ولی تاکنون نامگذاری نشده اند. (از درختان جنگلی ایران ثابتی ص 37). درخت بادام از تیره ٔ روزاسه آ و از جنس آمیگدالوس میباشد. یک گونه ٔ آن که بنام آمیگدالوس روتری نامیده میشود، درختی است که همراه پسته ٔ وحشی در جنگلهای فارس ، کرمان ، مکران و خراسان فراوان است و در جنگلهای خشک کرانه ٔ شمال نیز میروید و آنرا بنامهای ارژن ، ارجن ، ارجنک و بخورک در فارس ، بادامشک در خراسان و تنگرس در کلاک کرج میخوانند. سه گونه ٔ دیگر آن درختچه از قرار ذیل است :
1 - ابورنه آ در راه قم و طهران دیده میشود.2 - سکوپاریا در اطراف کرج میروید و آنرا بادامک میخوانند. 3 - سپارتیوئید در اطراف کرج و پشند میروید و آنرا بادامچه گویند. گونه های دیگر در جنگلهای فارس و کرمان و مکران و همچنین در گرگان هست که از نظرگیاه شناسی هنوز مشخص نگردیده و نامهای بومی آن با گونه ٔ روتری متمایز میباشد.
خواص و مصرف : درخت بادام مانند پسته دارای ریشه های ژرف است و از نم خاک بخوبی بهره مند میگردد از اینرو در خاکهای خشک خوب میروید. خاکهای آهکی را بهتر می پسندد ولی در خاکهای رستی نمناک و سرد خوب ایستادگی نمیکند. به بلندی هفت یا هشت متر میرسد. چوب آن سخت است و خوب رنده میشود. رنگ آن خرمائی و چوب برون آن سفید و مشخص است . بمصرف سوخت میرسد. درخت بادام وحشی دارای میوه ای ریز است که بوسیله ٔ پیوند مانند پسته محصول خوب و فراوانی میدهد. ریشه ٔ بادام در رنگرزی مصرف میشود. (جنگل شناسی ساعی چ 1327 هَ . ش . دانشگاه طهران ج 1 صص 227 - 229 و ج 2 صص 130 - 131). بادام دارای گونه های وحشی مختلفی است و همه ٔ آنها مخصوص نواحی خشک و استپی میباشد. گونه هائی که در ایران دیده ایم عبارتند از: بادامک ، وامچک ، بادامک . به درختان جنگلی ایران ثابتی چ دانشگاه طهران ص 36 رجوع شود. بادام بر دو نوع است : بادام شیرین : لوز حُلْو که گرم و تر است در اول و گفته اند معتدل بود میان حرارت و برودت و بادام شیرین غذائی تمام است و نفث الدم و سرفه ٔ کهنه و ربو و ذات الجنب را سودمند بود و سنگ مثانه بریزاند. بادام تلخ ، لوز مُر گرم و خشک است و جَلاّء، و یک نوع آن بادام کاغذی معروفست که در قزوین بدست شودو در هیچ جای دیگر یافته نگردد.
در قاموس کتاب مقدس آمده است : درختی معروف است . (سفر پیدایش 30 : 37 و 43 : 11). و ثمرش بسیارخوب میباشد و پیاله های چراغدان هیکل بادامی شکل بودند. (سفر خروج 25 : 33). و عصای هارون هم که شکوفه نمود شاخه ای از درخت بادام بود و درخت مذکور ازجمله ٔ درختهائی است که پیش از سایرین شکوفه میکند چنانکه معنی اسم عبرانیش مستعجل اشاره بهمین مطلب میباشد چنانکه در صحیفه ٔ ارمیای نبی مذکور است که خداوند ارمیا را گفت : ای ارمیا چه می بینی ؟ گفتم : شاخه ای از درخت بادام ، خداوند مرا گفت : نیکو دیدی زیرا که من بر کلام خود دیده بانی میکنم تا آنرا بانجام رسانم . لفظ «درخت بادام » و لفظ «دیده بانی میکنم » در عبرانی تماماً یکی است نهایت اینکه یکی اسم و دیگری فعل بمعنی شتاب وتعجیل میباشد. (ارمیا 1 : 11). و بعضی بر آنند که قصد صاحب کتاب واعظ یا جامعه در فصل 12 : 5 که میگوید: «و درخت بادام شکوفه آورد»، از سفیدی موی اشخاص مسن میباشد لکن بواضحی معلوم است که قصد وی از عجله ٔ آمدن پیری و مرگ میباشد. (قاموس کتاب مقدس ) :
بادام تر و سیکی و بهمان و باستار
ای خواجه کن همین و همی بر رهی شمار .

رودکی .


بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند.

منوچهری .


چند گوئی که چو هنگام بهار آید
گل ببار آید و بادام ببار آید؟

ناصرخسرو.


سربسته همچو فندق اشارت همی شنو
میپرس پوست کنده چو بادام کآن کدام ؟

خاقانی .


باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد.

سعدی .


و دیگر سه درم را بادام و سه درم رسته و سه درم مژانه شور بمن دهند. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی لغت نامه ص 83).
از مشک و قند وروغن و بادام و تخمکان
این رمز بر ترک بخطی تر نوشته اند.

بسحاق اطعمه .


به پیش چشم تو مغزی ندارد
اگر گیرند گاهی نام بادام .

؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).


|| کنایه از چشم محبوب و گاهی بر چشم محب نیز اطلاق کنند. واله هروی گوید :
محبت پیشه را از گریه منع از دوستی نبود
شود زین روغن بادام تر طیب دماغ او.

(از آنندراج ).


|| بکنایت شاهدان را گویند . (شرفنامه ٔ منیری ) :
دهانت پسته و چشمانْت بادام
فدای آن دهان و چشم بادام .

؟(از شرفنامه ٔ منیری ).


مغزک بادام بودی با زنخدان سپید
تا سیه کردی زنخدان را چوکنجاره شدی .

؟ (از فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ).


بگفت این و شد بر رخش اشک درد
چو سیم گدازیده بر زرّ زرد
ز بادام بر ماه مرجان خرد
گهی ریخت گاهی بفندق سترد.

اسدی .


تا کرد مرا بسته ٔ بادام دوچشم او
چون پسته دل از حسرت آکنده همی دارم .

خاقانی .


فندقه ٔ شکّر و بادام تنگ
سبزخط از پسته ٔ عناب رنگ .

نظامی .


از حیاهای دو بادام خودی سر در پیش
شاخ را میوه خم از غایت بسیاری داد.

کاتبی .


|| در تداول عوام ، مقدار اندک . اندازه ٔ کم : یک بادام نان .
- امثال :
اولاد بادام است ، اولاد اولاد مغز بادام .
دو بادام در پوستی ؛ دوستی و صمیمیت بنهایت .
قربان چشمهای بادامیت ، نه نه ، نه نه ، من بادام .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) میوه ای کوچک، کشیده، و تقریباً بیضی شکل با دو نوع تلخ و شیرین که روغن آن مصرف دارویی دارد.
۲. گیاه درختی این میوه با برگ های باریک و گل های صورتی.
۳. [قدیمی، مجاز] چشم معشوق.
* بادام کوهی: (زیست شناسی ) = ارژن

۱. (زیست‌شناسی) میوه‌ای کوچک، کشیده، و تقریباً بیضی‌شکل با دو نوع تلخ و شیرین که روغن آن مصرف دارویی دارد.
۲. گیاه درختی این میوه با برگ‌های باریک و گل‌های صورتی.
۳. [قدیمی، مجاز] چشم معشوق.
⟨ بادام‌ کوهی: (زیست‌شناسی) = ارژن


دانشنامه عمومی

بادام (Prunus dulcis, مترادف (زیست شناسی) Prunus amygdalus) نوعی میوه است، که درخت آن بومی ایران و کشورهای اطراف و آسیای مرکزی است، اما در مناطق بسیاری کشت می شود. در اصل بادام جزو مغزهای حقیقی به حساب نمی آید، بلکه از انواع شفت هاست که دارای یک پوسته بیرونی و یک پوشش درونی سخت است که دانه (مغز) در درون آن قرار می گیرد. ارتفاع درخت بادام ۴ تا ۱۰ متر است و قطر آن نیز می تواند به بیش از ۳۰ سانتیمتر برسد. نوع خودروی آن را که هسته های کوچک دارد اَرْژَن می نامند.Amygdalus amara Duhamel Amygdalus communis L. Amygdalus dulcis Mill. Amygdalus fragilis Borkh. Amygdalus sativa Mill. Druparia amygdalus Clairv. Prunus amygdalus Batsch Prunus communis (L.) Arcang. Prunus communis Fritsch
بزرگترین کشورهای تولیدکننده بادام در دنیا ایالات متحده آمریکا و اسپانیا هستند. ایران با تولید ۶٪ در رتبه پنجم تولیدکنندگان این میوه قرار دارد. ۴۹٪ دانه بادام را روغن تشکیل می دهد که ۶۲٪ آن اولئیک اسید غیر اشباع، ۲۴٪ لینولئیک اسید غیراشباع، و ۶٪ آن پالمیتیک اسید اشباع است. مقدار انرژی موجود در هر ۱۰۰ گرم مغز بادام، ۵۷۶ کیلوکالری است.بزرگترین بادامستان دیم در ایران، در کوهسرخ خراسان رضوی قرار دارد.
واژهٔ بادام ریشهٔ ایرانی دارد و از فارسی به زبان های ترکی، عربی، هندی و اردو راه یافته است.
منطقه تولید عمده بادام، کالیفرنیا در آمریکا است، بین فوریه و مارس، شکوفه هایی که شباهت زیادی به شکوفهٔ گیلاس دارند، شکوفا می شوند. نوع آب و هوا در این زمان، میزان تولید بادام در آن سال را به شدت تحت تأثیر قرار خواهد داد. از وضعیت گل اطلاعات بسیار مهمی در مورد برداشت محصول در آن سال به دست می آید؛ بنابراین، هر مرحله از وضعیت گل نام بخصوصی دارد:

دانشنامه آزاد فارسی

بادام (almond)
درختچه یا درختانی زیبا، از جنس Amygdallus متعلق به تیرۀ گل سرخ. این گیاهان پنج تا هشت متر ارتفاع، برگ های کامل و بیضوی دراز، و گل هایی صورتی یا گُلی روشن، و میوۀ شفتی با میان بر چوبی دارند. منشأ اصلی جنس بادام نواحی مرکزی و غرب آسیا، مخصوصاً افغانستان و ترکمنستان، است، ولی از قدیم در ایران، قفقاز، سوریه، و فلسطین پرورش یافته است. این جنس در نقاط گوناگون ایران دارای نوزده گونه است. بادام خوراکی هستۀ میوۀ بادام شیرین Amygdalus communis است که از آن روغن آشپزی کم کلسترول نیز تهیه می کنند. گل این گونه مُسهلی ملایم است. روغن بادام تلخرا، که از نوع Amygdalus amara به دست می آید، برای معطّرکردن غذا مصرف می کنند. بادام تلخ حاوی مادۀ سمّی اسید هیدروسیانیکاست که لازم است قبل از فرآوری روغن استخراج شود. از روغن بادام در مواد آرایشی، عطرها، و روغن های روان کار خاص نیز استفاده می کنند. ارژن، تنگس و بخورک از دیگر گونه های بادام می باشند.

فرهنگستان زبان و ادب

{Amygdalus} [گیاهان دارویی] سرده ای از گل سرخیان شامل درختان یا درختچه های خاردار یا بدون خار با برگ های متناوب و خزان کننده معمولاً با دُم برگ های غده دار با گلبرگ های سفید یا صورتی و میوۀ شفت برون بَر معمولاً کرک دار با هستۀ نرم و صاف یا شیاردار و گل هایی که ...

نقل قول ها

بادام نوعی میوه است، که درخت آن بومی نواحی خاورمیانه و جنوب آسیا می باشد.
• نشانه شناسی: به طور کلی بادام در ارتباط با پوستش، نماد جوهر پنهان در فروع و ضمائم است، نماد معنویت پوشیده شده در شرعیات و آداب جبری، نشانهٔ واقعیت مکتوم در زیر ظواهر، و در عرفان نماد حقیقت، گنج و چشمهٔ همواره پنهان است.»• «در سنت عرفانی، بادام نماد راز است و راز گنجی پنهان. در سایه می زید و برای خوردنش می باید آن را پیدا کرد. غلافی که بادام را پوشاند، با در و دیوار مقایسه می شود.»• «بادام بُن که شکوفه در بهار می دهد، علامت باززایی طبیعت و بیداری معطوف به اولین نشانه های بهار است. همچنین نهاد تُردی و شکنندگی است زیرا گل هایش که از اول هم باز می شوند، به آخرین سرمای زمستان سخت حسان اند.» -> ژان شوالیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بادام ثمره درخت بادام هست و از آن به مناسبت در باب صلات و حج سخن رفته است.
۱. ↑ العروة الوثقی ج۲، ص ۳۹۱.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۲، ص۳۸.
...

گویش مازنی

/baadaam/ کنایه از: گردویی که به آسانی مغزش جدا شود - بادام

۱کنایه از:گردویی که به آسانی مغزش جدا شود ۲بادام


جدول کلمات

لوز

پیشنهاد کاربران

بادام یک میوه ی بسیار مغذی است که برای بیماران نیز بسیار مفید است. پوره ی بادام و کمی عسل را با هم مخلوط کنید و در ان کمی شیر بریزید.

41 . ایران مرکز گسترش بادام ( Amygdalus communis یاPrunus amygdalus ) به اروپا و نیز به چین، تبت و هند بود. بادام در هند کشت می شود؛ در کشمیر و پنجاب هم اینجا و آنجا می کارند که مرغوب نیست. بی تردید بادام از ایران به هند دامن کشیده. از درختش ژدی آید که از ایران به بمبئی و از آنجا به اروپا برند. 1 بادام در افغانستان و در جهت شمال خاوری در قسمتهای بالای دره زرافشان و در کوههای چوتکال در بلندیهای هزار تا هزار و سیسد متری و نیز در آذربایجان، کردستان و میانرودان خودروست. به گفته شلمیر، 2 Amygdalus coparia در کوههای بلند بسیار دیده می شود و چوب آن بهترین زغال شود. 3
یونانیها بادام را از آسیای مرکزی گرفتند و گویا از یونان به ایتالیا رسیده باشد. 4 در بخشهای شمالی سرزمین ماد خوراک مردم میوه های درختی بود سیبها را خرد و خشک کرده با آن کلوچه سیب، و با بادام تفت داده نان می پختند. 5 فرمان بود همه روزه مقدار معینی بادام شیرین خشک بر خوان شاهان ایران گذارده شود. 6 در نوشته های پهلوی از این میوه نام برده شده است ( ص کتاب پیش رو ) .
در ( yin yai šen lan ) بادام میان گیاهان عدن نام برده شده. 7 تازیش لوز، lewze یا lauz است. در دارونامه ابو منصور که هم بادام شیرین را می شناخت و هم بادام تلخ را، خواص دارویی بادام زیر نام لوز بحث شده. 8 طرفه آنکه در کشور مغولان بادام تلخ پول بود. این بادامها را که در سرزمین های خشک و بی آب و علف بین سنگها می روید از ایران به استان گجرات می بردند؛ به تلخی حنظل است و هیچ نگرانی نیست که خوردنش سرگرمی کودکان شود. 1

بیشتر گفته های واترز2 درباره بادام نا دقیق یا نادرست است. "گویا نویسندگان چینی و دیگران برای نامیدن بادام که در چین نمی روید تنها نام فارسی بادان ( Bádán ) را به کار می برند. همین نام را چینی ها به صورت pa - tan یا و نیز، شاید چنان که برتشنایدر عنوان کرده به صورت pa - lan آوانگاری کرده اند. " نخست نام فارسی bādām ( بادام ) است؛ دودیگر نویسه هایی که واترز ارائه کرده آوانگاشت چینی این واژه نیستند، زیرا مجموعه نویسه های اولی همبرابر اســـت بـــــــا *pat - dam باستانی، و دومی همبرابر است با *pa - dan. هم و هم تنها یک صوت لبی گنگ آغازین داشتند و هیچ گاه دارای واکه گون لبی نبودند و به
همین دلیل نمی شده در دوره تانگ، یعنی دوره ای که بادام نخستین بار وارد چین شد، آنها را برای آوانگاری ba در واژه ای بیگانه بکار گرفته باشند، . گذشته از این، نویسه که خیشومی لبی پایانی ندارد، باز آفرینی چندان خوبِ جزء dam در چینی نیست. در واقع، واترز نویسه هایی را که به دست داده از Pen ts‛ao kanmu گرفته است، 3 و این نویسه ها تنها دخل و تصرف هائی به نسبت نو در صورت اولیه را در دوره ای نشان می دهند که آواهای واکه گون به آواهای گنگ تبدیل شدند. صورت اولی که واترز ارائه کرده، چنان که در خود Pen ts‛ao تصریح شده است، از Yin šan čen yao ( نک : ص ) نوشته هو سه ـ هویی ( Ho Se - hwi ) در دوره یوآن گرفته شده است؛ اما صورت دوم، چــــنان که ( Li Ši - čen ) خود بروشنی گفته، کار اوست و از همین رو هیــــــچ ارزش آواشناختی ندارد. اما آوانگاشت دقیقی از واژه ایرانی در اختیار است که از دوره تانگ به جا مانده؛ دوره ای که چینی ها هنوز از نعمت گوشهای ورزیده برخوردار بودند و با توجه به شمار بیشتر اصواتی که در گفتارشان بود این توانایی را داشتند که آنها را با دقت در زبان خود بازآفرینی کنند. این آوانگاشت به صورت p‛o - tan ، *bwa - dam، بادام ( Amygdalus communis یا pr‘unus amygdalus ) است که در واقع آوانگاری واژه vadam فارســــــــــــــــــــــــی میـــــــــــــــــــانه، bādām فارسی نو ( badem ، beïv و baif ’’درخت بادام‘‘ در زبان کردی ) است. 1 تا آنجا که من می دانم، این نام نخستین بار در Yu ya tsa tsu آمده، 2 و گوید: "هلوی تخت در سرزمین پو ـ سه ( ایران ) می روید و در آنجا آن را p‛o - tan می نامند. بلندای درخت به شانزده تا هجده متر و دور تنه آن به 120 تا 150 سانتی متر می رسد. برگهای آن به برگ هلو ماند، اما پهن تر و بزرگتر است. در سومین ماه شکوفه های سفید آرد. وقتی شکوفه ها می ریزد، میوه بظاهر چون هلو اما تخت است. از این رو آن را ’هلوی تخت‘ می نامند. گوشتش تلخ و گزنده است و ناجویدنی؛ اما مغز هسته آن شیرین است و در سرزمین های باختری و کلیه سرزمینهای دیگر برای آن ارزش فراوان قائل اند. " گرچه نویسنده ، توان چن ـ شی ( Twan Č‛en - ši ) ، بر ورود این گیاه به چین تأکید نکرده، بازنمود وی که گوئی خود بچشم دیده شاهدی است بر کشت بادام در آن خاک. شهادت سلیمان، تاجر عرب در سال 851 میلادی که بادام را در میان میوه هایی بر شمرده که از چین خیزد، این برداشت را تقویت می کند. 3 صورت تبتی ba - dam ، اویغوری و عثمانی badam ، و vātāma یا bādāma سنسکریت، بر گرفته از فارسی میانه، صحت آوانگاری چینی نام ایرانی بادام را تأیید می کنند. 4
بدبختانه لی شی ـ چن، نویسنده Pen ts‛ao kanmu متنِ پایه Yu yan tsa tsu را ندیده و ازیرا به این تعریف ناروشن رسیده که بادام از قلمرو قدیم مسلمانان می آید و می افزاید در روزگار او درخت بادام در کلیه سرزمین های باختر گذرگاه ( کوان سی Kwan si ؛ یعنی کان سو/ Kan - su شِن ـ سی / Šen - si ) بود ه است. برتشنایدر در برگردان این متن این جمله را انداخته، 5 شاید از آنرو که با دیدگاه شتابزده و بی پایه اش که درخت بادام در چین نمی روید نمی خوانده است. او هم متن Yu yan tsa tsu را در نیافته و دوکاندول هم پذیرای داده های گنگ او شده.
لوریرو1 می گوید بادام در چین خودرو و بستانی است. بانج می گوید کشت بادام در شمال چین متداول است، اما گیاهشناسانِ متأخر آن را در جنوب چین نیافته اند و آن نوع که نزدیک پکن می کارند Prunus davidiana است که گونه ای اســــت از P. persica ]هلو[. 2 به هر روی، این داده ها با گزارشهای چینی که در آنها کشت درخت بادام به چین نسبت داده شده نمی خواند و بس . . .

بادام ، میوة درختان گوناگونی از جنس آمیگدالوس ( خانوادة گلسرخیان ) که دوگونه است : شیرین و تلخ . هر دوگونه از روزگاران کهن در سراسر حوزة دریای روم ( مدیترانه ) شناخته شده بوده و کشت و پرورش گونة شیرین آن از قدیم در یونان ، آسیای صغیر، کشورهای مشرق دریای روم و خاورمیانه رواج داشته است . در ایران ، درخت بادام ، چه «بُستانی » و چه «بَرّی » ( بیابانی ، کوهی ) ، به صورت بومی وجود داشته است ، که از میان گونه های متعدد خودرو و تلخِ آن تا کنون چندین گونه ، از جمله اَرْژَن / اَرْجن ، بادامک ، وامْچَک یا بادامْچه شناخته شده است ( ساعی ، ج 1، ص 227 - 229؛ ثابتی ، 1326 ش ، ص 36 - 37؛ برای اطلاع مفصّل دربارة گونه های درخت بادام وحشی در ایران ، پراکنش و نامهای محلی آنها رجوع کنید به ثابتی ، 1355 ش ، ص 105 - 129 ) . عبرانیان قدیم بادام شیرین را یکی از گرانبهاترین نعمتها می دانستند، چنانکه یکی از «ثمرات » که نیکوی این زمین ] کنعان [ یعقوب برای فرمانروای مصر به ارمغان فرستاد بادام ( در عبری ، لُوز ) بود ( سفرِ پیدایش ، 43:11 ) . تئوفراستوس ، فیلسوف و طبیعیدان نامی یونانی ( ح 371 - 287 ق م ) شاید قدیمترین دانشمند غربی است که مطالب گیاهشناختی گوناگونی دربارة بادام و درخت آن ذکر ( ج 2، فهرست ، ص ¦ dale ¨ Prunus amug کرده است ) دو حکیم 440، ذیلِ ( یونانی دیگر، دیسقوریدوس ( قرن اول میلادی ) و جالینوس ( قرن دوم میلادی ) ، که ترجمة عربی نوشته هایشان مأخذ اصلی داروشناسی و گیاهشناسی حکما و دانشمندان دورة اسلامی بوده است ، عمدة مطالب راجع به خواص و مصارف درمانی بادام را بیان کرده اند. دیسقوریدوس ( به نقل ابن بیطار، ج 4، ص 111 - 112 ) می گوید: «ریشة درخت بادامِ تلخ ، اگر پخته و سپس نرم کوبیده و ساییده شود، کَلَف ( کک مک ) چهره را می زداید؛ ضماد خودِ بادام نیز همین اثر را دارد؛ فَرزَجة آن طَمث را روان می سازد؛ ضماد آمیزة آن با روغنِ وَرْد ( گُلِ سرخ ) و سرکه بر پیشانی ، برای رفعِ سردرد سودمند است ؛ آمیزة آن با عسل برای زخمهای بدخیم و نَمْله ( جوشهای چرکی ) و گزش سگ هار سودمند است ؛ خوردن آن درد را تسکین می دهد، شکم را لینت می بخشد، خواب می آورد و مُدِرّ پیشاب است ؛ استعمال آن با نشاستة گندم و نعناع برای نَفْث الدَّم خوب است ؛ چون با صمغِ بُطْم ( = تربانتین ) آمیخته و سپس مکیده شود برای درد کلیه و آماس گرم شُش سودمند است ؛ استعمال آن با مَیْبُخْتَج ( = میْ پُخته ، رُبّ انگور، سیکی ) برای رفع عُسْر البول راخُرد میکند؛ مکیدن مقدار یک فندق نافع است و سنگ از آن با عسل و شیر برای درد کبد و ] مثانه [ طحال ، سُرفه ، و نفخ رودة قولون خوب است . اگر روباه آن را بخورد می میرد. » جالینوس ( همانجا ) می گوید: «بادام تلخ قوّتش قوّة تلطیف است و دلیل بر این ، مزة آن است ؛ به تجربه دانسته شده است که گرفتگیهایی راکه از تراکم خلطهای غلیظ چسبناک در دورترین رگها پدید می آید، خوب می گشاید؛ نَمَش ( لک و پیس ، کک مک ) را می زداید؛ به دفع خلطهای غلیظ چسبناک از سینه و شُش کمک می کند؛ قولنج ، دردهای پهلو و طحال و کلیه . . . را درمان می کند. »
ابن بیطار ( ج 4، ص 111 ) سپس مطالب تازه ای از هفت مأخذ دورة اسلامی نقل کرده که اهمّ آنها چنین است : «بادام تلخ در درجة سوم گرم است » ( ابوالحَکَم مسیح دمشقی ، از پزشکان دربار معاویه ) ؛ «بادام تلخ شکم را قبض می کند، مبدّل به زرداب می شود و صِفار ( زردْ رویی ؟ ) را می افزاید؛ بادام تلخ تلطیف کننده و مُدِرّ بول است » ( اسحق بن عِمران از پزشکان زیادة اللّه بن عبد اللّه ، 290 - 296 ) ؛ «بادام شیرین گرم و تَر است در میانة درجة اول ؛ غذای اندکی به بدن می رساند؛ خوردن چغالة بادام لثه ها و دهان را دبّاغی می کند و با سردی و گسی و ترشیی که در پوست بیرونی چغالة بادام هست حرارتی را که در دهان و لثه باشد تسکین می دهد» ( مسیح بن الحَکَم ، متوفی 210 ) ؛ «در بادام شیرین اصلاً قابضیّت نیست ، بلکه شیرینی و تلطیف بر آن غلبه دارد، و لذا اندامهای درونی را جلا می دهد و آنها را تنقیه و به دفع رطوبات کمک می کند» ( ابوبکر محمدبن زکریای رازی ، ) ؛ «گلو را نرم می کند؛ ثقیل در «کتاب أغذیته » معده دیر می پاید اما باعث ] ؟ [ است و در گرفتگی نمی شود بلکه گرفتگی را می گشاید؛ حُرْقَة البول را تسکین می دهد؛ خوردن آن با قند، مَنی را می افزاید» ( همو، الطبّالمنصوری ) ؛ خوردنِ مغز بادامِ پوست کنده و گردو با طَبَرزَد ( = نبات ، در اصطلاح کنونی ) و پانیذ/ فانیذِ خَزائنی ( گونه ای از قندِ مُصفّی آمیخته به آرد یا عصارة جو ) مُخ و دماغ را می افزاید، غذایِ بسیار به بدن می رساند و آن را فربه می کند» ( همو، کتاب دفع مَضارّ الاغذیة ) .
اخوینی بخاری ( متوفی 373؟ ) در هدایة المتعلمین ، کهنترین پزشکینامة فارسیِ بازمانده ، مغز یا روغن بادام را ( با تصریح به نوع تلخ یا شیرین آن ) معمولاً در ترکیب با چیزهای دیگر برای درمان بسیاری از بیماریها تجویز کرده ، که بیشتر آنها را مؤلفان پیشین متذکر شده اند؛ ولی برخی از موارد درمانی مذکور در هدایة المتعلمین جدید می نماید؛ مثلاً: عوارض سِل ( ص 338، 340 ) ؛ استسقاء ( ص 456 ) ؛ مسمومیت از «سپیدة اَرْزیز» و شنگرف و مُردارْ سنگ و زرنیخ و «داروی موش » ( ص 635 - 636 ) ؛ داء الثعلب ( ص 210 ) ؛ آماس مفاصل ( ص 564 ) ؛ خنازیر ( ص 609 ) ؛ سَرسام ( ص 236 ) . ابومنصور موفق هروی در الابنیة عن حقائق الادویة ( تألیف قرن پنجم ) فقط برخی از مصارف درمانی بادام را به اختصار ذکر کرده است . تنها نکتة جالب آن این است که با تعمیم تجربة دیسقوریدوس در مورد روباه می گوید ( ص 298 ) : «بادام تلخ با پیه بُز چون بکوبند و پیش دَدان افکنند، هردَدی که آن را بخورد ( برای اطلاع بیشتر دربارة خواص درمانی رجوع کنید به بمیرد. » اَنطاکی ، بادام ، نیز ج 1، ص 266 - 267؛ حکیم مؤمن ، ص 770 - 772، نوع ] =بادام [ که چهار را ـ بادام شیرین ، بادام تلخ ، بادام برّی / کوهی ، و «لَوز ] گونه ای بادام برّی [ «لوز» ـ وصف کرده است ؛ و البربر» عقیلی خراسانی 794 - 796. )
مغز بادا . . .


کلمات دیگر: