کلمه جو
صفحه اصلی

میوه


مترادف میوه : بار، بر، ثمر، فاکهه، محصول، ثمره، حاصل، نتیجه

فارسی به انگلیسی

fruit

فارسی به عربی

فاکهة

مترادف و متضاد

fruit (اسم)
بار، سود، فایده، میوه، ثمر، شایه

fruitage (اسم)
میوه، میوه جات، حاصل

بار، بر، ثمر، فاکهه، محصول


ثمره، حاصل، نتیجه


۱. بار، بر، ثمر، فاکهه، محصول
۲. ثمره، حاصل، نتیجه


فرهنگ فارسی

بر، ثمر، بار در ت ، میوه دل: کنایه ازفرزند
( اسم ) محصولی که پس از عمل لقاح در گلها براثر رشد مادگی بوجود میاید . میوه معمولا شامل دو قسمت است : یک قسمت بسبب رشد و نمو برچه هابوجود میاید که معمولا قسمت اندوخته یی و میوه خوراکی را میسازد و بنام پریکارپ خوانده میشود و قسمت دیگر که بر اثر رشد و نمو تخمک بوجود میاید آنرا دانه نامند . پریکارپ در میوه ها معمولا از سه قسمت ساخته شده است : یکی اپیدرم خارجی که همان پوسته ظاهری میوه است و بناماپی کارپ نیزخوانده میشود. در برخی میوه هامانند بادام و هلو و به روی اپی کارپ را کرکهای نرمی پوشانده است . دیگر قسمت زیرا اپی کارپ که معمولا قسمت خوراکی میوه را تشکیل میدهد و بنام مزوکارپ خوانده میشود و بالاخره قسمتی را که روی دانه را فرا گرفته و در برخی میوه ها( مانند هلو وزردالو و بادام و گردو و آلو و گیلاس و غیره ) چوبی و سخت شده است و بنام آند و کارپ مینامند . میوه ها را نسبت باختلافی که در ساختمان پریکارپ آنهادیده میشود بدو دسته مختلف تقسیم میکنند : یکی میوه های گوشتی که دارای مزوکارپ ضخیم و نرم و گوشتی هستند مانند میوه گوجه و انگور و سیب دیگرمیوه های خشک که مزوکارپ آنهانازک و خشکاست مانندمیوه زردک و خشخاش و زبان در قفا. میوه های گوشتی بدو نوع شکوفا و ناشکوفا تقسیم میشوند . در نوع اول میوه پس از رسیدن شکافته میشود و دانه ها بخارج میریزند مانند میوه جوز بویا و میوه گل حنا. در نوع دوم معمولاپس از رسیدن دانه را در خود محبوس نگاه میدارد بار ثمر جمع :میوه ها میوجات ( غلط مشهور ). یامیوه دل .۱ - فرزند دلبند : [ مرزبانشاه گفت : ای پدر عزیز و ای میوه دل و ای روشنی دیده . ] ۲ - شعر . ۳ - سخن . یا میوه ها. جمع میوه بارها و ثمرهای گیاهان .

ساختاری در گیاهان که از نمو دیوارۀ تخمدان حاصل می‌شود و دانه یا دانه‌های رسیده را در بر می‌گیرد


فرهنگ معین

(وِ ) (اِ. ) بار، ثمر. ، ~ی دل کنایه از: فرزند است .

لغت نامه دهخدا

میوه . [ می وَ / وِ ] (اِ) بار و ثمر و هر محصولی از نباتات که از عقب گل و شکوفه برآمده و حاوی تخم می باشد. (ناظم الاطباء). ثمرة. ثَمار. بار. بر. حاصل . قطف . با دادن و خوردن و چیدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). به کسر و فتح اول هر دو آمده . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: بر هر میوه از خربزه و هندوانه و انارو انجیر و لیمو و نارنج اطلاق شود و خانه رس و نیم رس و گلوسوز و از شاخ کنده از صفات اوست و با لفظ افشاندن و خوردن و گزیدن . مستعمل . (از آنندراج ). فاکه . (دهار). فکهه . (منتهی الارب ) (دهار) (یادداشت مؤلف ) (ترجمان القرآن ). ثمره . ثمر. (منتهی الارب ) (دهار) ترجمان القرآن ) (یادداشت مؤلف ) (نصاب الصبیان ) :
پر از میوه کن خانه را تا به در
پر از دانه کن خنبه را تا به سر.

ابوشکور بلخی .


همان میوه ٔ تلخت آرد پدید
از او چرب و شیرین نخواهی مزید.

فردوسی .


از آن پیش کاین کارها شد بسیج
نبد خوردنیها جز از میوه هیچ .

فردوسی .


بدیشان چنین گفت کاین سبزجای
پر ازمیوه و مردم و چارپای ...

فردوسی .


توان دانست که میوه بر هرچه جمله آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
تن ما چو میوه ست و او میوه دار
بچینند یک روز میوه ز دار.

اسدی .


میوه ٔ او را نه هیچ بوی و نه رنگ است
جامه ٔ او را نه هیچ پود و نه تار است .

ناصرخسرو.


هر آن میوه که نبود طعم و بویش
نباشد باغبان در جستجویش .

ناصرخسرو.


هزاران میوه رنگارنگ و لونالون و گوناگون
نگویی تا نهان او را که در شاخ شجر دارد.

ناصرخسرو.


میوه در خواب روزی است از شاه
لیک نه اندر زمان کاندرگاه .

سنائی .


میوه ٔ شاخ فریبرز فلک
هم به باغ ملک آبا دیده ام .

خاقانی .


میوه ٔ دولت منوچهر است
اخستان افسر کیان ملوک .

خاقانی .


در بوستان عهد شنیدم که میوه هاست
جستم به چند سال و گیایی نیافتم .

خاقانی .


چو کردی درخت از پی میوه پست
جز آن میوه دیگر نیاید به دست .

امیرخسرو دهلوی .


همی میوه ز میوه رنگ گیرد
ز خوبان خوبرو خوبی پذیرد.

جامی .


ز میخوش گزکها در این انجمن
نمایان شده میوه زار چمن .

ملاطغرا (از آنندراج ).


- میوه ٔ جان ؛ کنایه از فرزند است .
- میوه ٔ دل ؛ فرزند. (ناظم الاطباء). فرزند را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). کنایه از فرزند دلبند باشد. (برهان ) :
کو آن شکوفه ٔ طرب و میوه ٔ دلم
اکنون که پر طلسم شکوفه ست میوه دار.

خاقانی .


قرةالعین من آن میوه ٔ دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد.

حافظ.


- || معشوق را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
- || شعر و سخن . (ناظم الاطباء). به معنی شعر و سخن نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). شعر و سخن را نیز گویند. (برهان ) :
ای میوه ٔ دل من ، لابل دل
ای آرزوی جانم ، لابل جان .

فرخی (از انجمن آرا).


- میوه ٔ عمر ؛ کنایه از فرزند :
دریغ میوه ٔعمرم رشید کز سرپای
به بیست سال برآمد به یک نفس بگذشت .

خاقانی .


- امثال :
میوه از درخت بید نباید جست . (امثال و حکم دهخدا).
|| اهالی تبرستان بخصوصه امرود را میوه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || نقل . نقل شراب . (زمخشری ). مزه ٔ شراب . || حاصل . نتیجه . بهر. بهره . (یادداشت لغت نامه ).

میوه. [ می وَ / وِ ] ( اِ ) بار و ثمر و هر محصولی از نباتات که از عقب گل و شکوفه برآمده و حاوی تخم می باشد. ( ناظم الاطباء ). ثمرة. ثَمار. بار. بر. حاصل. قطف. با دادن و خوردن و چیدن صرف شود. ( یادداشت مؤلف ). به کسر و فتح اول هر دو آمده. ( غیاث ). صاحب آنندراج گوید: بر هر میوه از خربزه و هندوانه و انارو انجیر و لیمو و نارنج اطلاق شود و خانه رس و نیم رس و گلوسوز و از شاخ کنده از صفات اوست و با لفظ افشاندن و خوردن و گزیدن. مستعمل. ( از آنندراج ). فاکه. ( دهار ). فکهه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( یادداشت مؤلف ) ( ترجمان القرآن ). ثمره. ثمر. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ترجمان القرآن ) ( یادداشت مؤلف ) ( نصاب الصبیان ) :
پر از میوه کن خانه را تا به در
پر از دانه کن خنبه را تا به سر.
ابوشکور بلخی.
همان میوه تلخت آرد پدید
از او چرب و شیرین نخواهی مزید.
فردوسی.
از آن پیش کاین کارها شد بسیج
نبد خوردنیها جز از میوه هیچ.
فردوسی.
بدیشان چنین گفت کاین سبزجای
پر ازمیوه و مردم و چارپای...
فردوسی.
توان دانست که میوه بر هرچه جمله آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ).
تن ما چو میوه ست و او میوه دار
بچینند یک روز میوه ز دار.
اسدی.
میوه او را نه هیچ بوی و نه رنگ است
جامه او را نه هیچ پود و نه تار است.
ناصرخسرو.
هر آن میوه که نبود طعم و بویش
نباشد باغبان در جستجویش.
ناصرخسرو.
هزاران میوه رنگارنگ و لونالون و گوناگون
نگویی تا نهان او را که در شاخ شجر دارد.
ناصرخسرو.
میوه در خواب روزی است از شاه
لیک نه اندر زمان کاندرگاه.
سنائی.
میوه شاخ فریبرز فلک
هم به باغ ملک آبا دیده ام.
خاقانی.
میوه دولت منوچهر است
اخستان افسر کیان ملوک.
خاقانی.
در بوستان عهد شنیدم که میوه هاست
جستم به چند سال و گیایی نیافتم.
خاقانی.
چو کردی درخت از پی میوه پست
جز آن میوه دیگر نیاید به دست.
امیرخسرو دهلوی.
همی میوه ز میوه رنگ گیرد
ز خوبان خوبرو خوبی پذیرد.
جامی.
ز میخوش گزکها در این انجمن

فرهنگ عمید

تخمدان بارورشده و رسیدۀ گل که دانه ها را در بر می گیرد، به ویژه درصورتی که دارای گوشته باشد، بار، بر، ثمر.
* میوهٴ دل: [مجاز] فرزند.

تخمدان بارورشده و رسیدۀ گل که دانه‌ها را در بر می‌گیرد، به‌ویژه درصورتی‌که دارای گوشته باشد؛ بار؛ بر؛ ثمر.
⟨ میوهٴ دل: [مجاز] فرزند.


دانشنامه عمومی

در ""گیاه شناسی"" به نهنج و تخمدان رسیده یک گیاه گلدار، میوه یا بَر می گویند. میوه ها خود معمولاً تخم گونه خود را نیز در دل دارند.آلبالو   انگور   هندوانه   نارنگی   موز   سیب   انجیر   توت قرمز
هنگامی که در آشپزی بحث از میوه به عنوان غذا می شود، این واژه معمولاً فقط به میوه گیاهانی گفته می شود که شیرین و گوشتدار هستند مانند آلو، سیب، پرتقال و… درحالیکه گروه بسیار زیادی از سبزیجات معمولی، مغزها و غلات، میوه گیاهان خود محسوب می شوند. میوه هایی که معمولاً در آشپزی جزو میوه ها به حساب نمی آیند عبارت اند از کدوها (مثل کدو و کدو حلوایی)، ذرت، سیب زمینی و فلفل سبز. اینها از نظر یک گیاه شناس میوه هستند اما عموماً در آشپزی جزو سبزیجات در نظر گرفته می شوند. گاهی نیز میوه های مربوط به آشپزی، از نظر گیاه شناسی جزو میوه ها به شمار نمی آیند؛ مانند ریواس که در آن فقط برگ شیرین دمبرگ قابل خوردن است. همچنین بعضی از ادویهها مانند فلفل شیرین و جوز هندی، میوه هستند.
گاهی اوقات اصطلاح «میوه کاذب» در مورد یک میوه مثل انجیر یا یک ساختار گیاهی که شبیه میوه است، اما از یک گل یا تعدادی گل حاصل نمی شود بکار می رود. بعضی از بازدانگان از قبیل گیاه سرخدار دارای آریلهای گوشتدار شبیه میوه هستند و تعدادی از ارسها، مخروطهای گوشتداری شبیه گیلاس دارند.
در بیشتر میوه ها، گرده افشانی بخش مهمی از پرورش میوه است و عدم دانش کافی در مورد گرده سازها و گرده افشان ها می تواند به تولید محصولات ضعیف یا نامرغوب منجر شود. در تعداد کمی از گونه ها فرایندی به نام بکرمیوه دهی (parthenocarpy) وجود دارد که در آن احتمال تولید میوه در غیاب گرده سازها / گرده افشان ها وجود دارد؛ این گونه میوه ها بدون دانه هستند.

دانشنامه آزاد فارسی

میوه (fruit)
در گیاه شناسی، تخمدان رسیدۀ گیاهان گلدار که یک یا چند دانه یا تخمدان رشد کرده و یک یا چند هسته دارند. کاربرد آن حفظ تخم ها در جریان رشد و کمک به بذرافشانی است. اغلب میوه ها خوراکی، شیرین، آبدار و رنگی اند و ویتامین ها، کانی ها و آنزیم های بدن را تأمین می کنند، اما پروتئین اندکی دارند. بیشتر میوه ها از درخت های پایا حاصل می شوند. براساس شرایط اقلیمی رشد خود، از لحاظ طبقه بندی کشاورزی به سه دسته تقسیم می شوند: ۱. میوه های آب و هوای معتدل که در فصل سرد، رشد مناسب دارند؛ مهم ترین آن ها عبارت اند از سیب، گلابی، هلو، زردآلو، گیلاس، آلو و میوه های بی هسته، مانند توت فرنگی؛ ۲. میوه های نیمه استوایی که به شرایط گرم نیاز دارند، اما در برابر سرمای سبک نیز مقاوم اند و عبارت اند از پرتقال و سایر مرکبات، خرما، انار و آووکادو؛ ۳. میوه های گرمسیری که دمای نزدیک به صفر درجه را تحمل نمی کنند و عبارت اند از موز، انبه، آناناس، پاپایا و لیچ (میوۀ درخت بنگالی). میوه ها را می توان از لحاظ گیاه شناسی به خشک (مانند پوشینه، غلاف دار، خشکبار، آجیل و تخم برهنه) و گوشت دار (مانند آلویی و توت مانند) نیز تقسیم کرد. ساختار میوه شامل دیوارۀ میوه است که معمولاً به چند لایۀ متمایز تقسیم می شود. گاه، سایر بخش ها به غیر از تخمدان در ساختار میوه وارد می شوند که به آن ها شبه میوه می گویند. سیب و توت فرنگی از آن جمله اند، اما گوجه فرنگی، پرتقال، هندوانه، و موز میوه های اصلی اند. میوه ها شاید ترکیدنی باشند که برای انداختن تخم ها باز می شوند، و ممکن است غیر ترکیدنی باشند که بازنشده باقی می مانند و به عنوان یک واحد افشانده می شوند. میوه های معمولی (مانند هلو) از یک تخمدان تولید می شوند، در حالی که میوه های ترکیبی (مانند تمشک) از تخمدان های چند گل تشکیل می شوند. معمولاً فقط میوه های گوشتی و شیرین، به عنوان میوه مصرف می شوند. بسیاری از میوه های گیاه شناختی، مانند میوۀ بلوط، غلاف باقلا یا لوبیا، کُرکِ خارِ پنبه و خیارها، میوه محسوب نمی شوند. برای جلوگیری از انباشتگی و قادر ساختن گیاهان به رشد در نواحی جدید، بذرافشانی مناسب ضرورت دارد. کاربرد طبیعی میوه در پراکندن تخم ها بسیار سودمند است. بذرافشانی روش های مختلفی دارد: میوه های بالدار را معمولاً درختان تولید می کنند، مانند زبان گنجشک و نارون که به وسیلۀ باد بذرافشانی می کنند. برخی از میوه های بادافشان، مانند کُلَک (کلماتیس) و پنبه، دارای کُرک اند؛ بقیه بسیار سبک اند، مانند خشخاش، که در آن پوشینه مانند فلفل دان عمل می کند و تخم ها را به هنگام وزش باد می افشاند. بعضی از میوه ها بر آب شناور می شوند. تخم نارگیل می تواند به وسیلۀ میوۀ شناورش با عبور از اقیانوس ها پراکنده شود. تخم شمعدانی عطری، اولکس فرنگی و خیارها در هنگام ترکیدگی میوه با فشار بیرون انداخته می شوند؛ این میوه ها مکانیسم انفجاری دارند. جانوران غالباً عوامل بذرافشان اند. آن ها میوه های چسبیده (خَسَک ها) به بدنشان را جابه جا می کنند یا میوه های آب دار را می بلعند و تخم های میوه ها بدون آسیب دیدگی از دستگاه گوارش جانور عبور کرده و دفع می شود. تولید جهانی میوه در اواسط دهۀ ۱۹۸۰ حدود ۳۰۰میلیون تُن در سال بود. پیشرفت های فنی در نگهداری و حمل میوه های گرمسیری را در دسترس مصرف کنندگان مناطق معتدل قرار داده است، و میوه های تازۀ مناطق معتدله در تمام سال در بازارهای بزرگ موجودند.

فرهنگستان زبان و ادب

{fruit} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ساختاری در گیاهان که از نمو دیوارۀ تخمدان حاصل می شود و دانه یا دانه های رسیده را در بر می گیرد

گویش اصفهانی

تکیه ای: miva
طاری: miva
طامه ای: miva
طرقی: miva
کشه ای: miva
نطنزی: miva


گویش مازنی

/mive/ آمرود – گلابی وحشی - درفهم

۱آمرود – گلابی وحشی ۲درفهم


واژه نامه بختیاریکا

مِش میوه

جدول کلمات

بر

پیشنهاد کاربران

کیوى

در گویش شهرستان بهاباد به میوِه/mive/مِیْوِه/meyve/ می گویند و کلمات ترکیبی چون بشقاب میوه خوری نیز بر اساس همان تلفظ مِیْوِه بیان می شود.

کیوی بر موز طالبی

میوه: بار، بَر، ثمر، بهره، قسمتی از گیاه سبز که غذای اضافی در آن ذخیره می شود. گیاهان سبز مواد معدنی ( موجود در خاک یا محلول در آب ) ، گاز کربنیک، نور خورشید، آب و کلروفیل ( سبزینه ) موجود در برگهایشان، عمل فتوسنتز ( غذاسازی ) انجام می دهند. قسمتی از غذای ساخته شده به مصرف گیاه می رسد تا برای ادامه زندگی و رشد از آن استفاده نماید و قسمت اضافی هم در اندامی به نام میوه ذخیره می شود. در گیاهان بی بَر گیاه فقط به اندازه مصرف خود غذا تولید می کند. گیاهان بدون کلروفیل ( سبزینه ) قدرت غذاسازی ندارند و برای تغذیه به گیاهان سبز وابسته اند.

بار، بر، ثمر، فاکهه، محصول، ثمره، حاصل، نتیجه

میوه. [ می وَ / وِ ] ( اِ ) بار و ثمر و هر محصولی از نباتات که از عقب گل و شکوفه برآمده و حاوی تخم می باشد. ( ناظم الاطباء ) . ثمرة. ثَمار. بار. بر. حاصل. قطف. با دادن و خوردن و چیدن صرف شود. ( یادداشت مؤلف ) . به کسر و فتح اول هر دو آمده. ( غیاث ) . صاحب آنندراج گوید: بر هر میوه از خربزه و هندوانه و انارو انجیر و لیمو و نارنج اطلاق شود و خانه رس و نیم رس و گلوسوز و از شاخ کنده از صفات اوست و با لفظ افشاندن و خوردن و گزیدن. مستعمل. ( از آنندراج ) . فاکه. ( دهار ) . فکهه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( یادداشت مؤلف ) ( ترجمان القرآن ) . ثمره. ثمر. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ترجمان القرآن ) ( یادداشت مؤلف ) ( نصاب الصبیان ) :
پر از میوه کن خانه را تا به در
پر از دانه کن خنبه را تا به سر.
ابوشکور بلخی.
همان میوه ٔ تلخت آرد پدید
از او چرب و شیرین نخواهی مزید.
فردوسی.
از آن پیش کاین کارها شد بسیج
نبد خوردنیها جز از میوه هیچ.
فردوسی.
بدیشان چنین گفت کاین سبزجای
پر ازمیوه و مردم و چارپای. . .
فردوسی.
توان دانست که میوه بر هرچه جمله آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ) .
تن ما چو میوه ست و او میوه دار
بچینند یک روز میوه ز دار.
اسدی.
میوه ٔ او را نه هیچ بوی و نه رنگ است
جامه ٔ او را نه هیچ پود و نه تار است.
ناصرخسرو.
هر آن میوه که نبود طعم و بویش
نباشد باغبان در جستجویش.
ناصرخسرو.
هزاران میوه رنگارنگ و لونالون و گوناگون
نگویی تا نهان او را که در شاخ شجر دارد.
ناصرخسرو.
میوه در خواب روزی است از شاه
لیک نه اندر زمان کاندرگاه.
سنائی.
میوه ٔ شاخ فریبرز فلک
هم به باغ ملک آبا دیده ام.
خاقانی.
میوه ٔ دولت منوچهر است
اخستان افسر کیان ملوک.
خاقانی.
در بوستان عهد شنیدم که میوه هاست
جستم به چند سال و گیایی نیافتم.
خاقانی.
چو کردی درخت از پی میوه پست
جز آن م . . .

درباره ی ریشه ی واژه ی میوه:
در پهلویگ ؛ میوگ
که گویا از ریشه ی فعل اوستایی میو ( miv ) باشد.
Miv : فربه کردن، چاق کردن ، نیرومند کردن ، نیرو بخشیدن، قوی کردن.
که با چم واژه ی میوه جور است، خوراکی که نیرومند کننده است و توان بخش ( ویتامین )

زیر مجموعه واژه های زیر را بنویسید مثل رنگ

ثمر . . .

گلابی. انبه. خیار. سیب. آناناس . کبوی



کلمات دیگر: