هلو
فارسی به انگلیسی
peach
فارسی به عربی
فرهنگ اسم ها
معنی: عقاب ( نگارش کردی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(هُ ) (اِ. ) درختی از تیرة گل سرخیان و از دستة بادامی ها که دارای میوة آب دار شفت و هستة ناهموار درشت است . گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند. ، ~پوست کنده کنایه از: شخص خوش بر و رو، خوش آب
( ~.) (اِ.) ریسمانی که کودکان از جایی آویزند و بر آن نشینند و در هوا آیند و روند؛ ارجوحه ، تاب .
(هُ) (اِ.) درختی از تیرة گل سرخیان و از دستة بادامی ها که دارای میوة آب دار شفت و هستة ناهموار درشت است . گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند. ؛ ~پوست کنده کنایه از: شخص خوش بر و رو، خوش آب و رنگ و دارای طراوت جوانی .
لغت نامه دهخدا
هلو. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش بانه ٔ شهرستان سقز که 75 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، توتون ، لبنیات و چوب جنگلی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
هلو.[ هَُ ] (اِ) نوعی از شفتالو باشد و آن را شفتالوی آردی میگویند. به غایت پرآب و شیرین و بی جرم میباشد. (برهان ). شفتالو. فوخ . درافن . (یادداشتهای مؤلف ). قیاس کنید با آلو و خلو، هلی ، هلگ . (یادداشت دیگر).
- مثل هلوی پوست کنده ؛ در وصف چهره ای گویند که زیبا، شاداب و سرخ و سفید باشد. (از یادداشتهای مؤلف ).
- امثال :
همین هلو، همین گلو ؛ یعنی همین است که هست . جز این نخواهد بود.
|| ریسمانی را گفته اند که طفلان از جایی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (برهان ).
- مثل هلوی پوست کنده ؛ در وصف چهره ای گویند که زیبا، شاداب و سرخ و سفید باشد. ( از یادداشتهای مؤلف ).
- امثال :
همین هلو، همین گلو ؛ یعنی همین است که هست. جز این نخواهد بود.
|| ریسمانی را گفته اند که طفلان از جایی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند. ( برهان ).
هلو. [ هََ ] ( اِخ ) دهی است از بخش بانه شهرستان سقز که 75 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، توتون ، لبنیات و چوب جنگلی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
فرهنگ عمید
۲. درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو، یا زردآلو پیوند می زنند.
۳. شخص زیبا.
دانشنامه عمومی
هلو مثل تمام میوه ها خواص ادرارآور و ملین دارد. گوشت هلو دارای سلولوزهای نرم است و کاملاً هضم می شود. هلو میوه ای نسبتاً کم ترشی است. مواد قندی و نشاسته ای آن به آسانی هضم می شود و معده به راحتی هضم آن را تحمل می کند.
هلو سرشار از انواع ویتامین هاست، به خصوص ویتامین های ب۱، ب۲ و آ.
هلو داری انواع مختلف با گونه ها و طعم های متفاوت است. از انواع مختلف این میوه می توان به بلخی، کاردی، زعفرانی (که دارای دو نوع هسته جدا و هسته چسب موجود است و مورد استفاده قرار می گیرد)، هلو انجیری، هلو هلندری (که شباهت فریبنده ای به زرد آلو دارد) نام برد. از استان های تولیدکننده عمده هلو می توان به استان چهار محال و بختیاری و به صورت عمده شهر گردشگری و زیبای سامان و استان البرز و شهر کرج اشاره کرد. هلوی بلخی، که بسیار بزرگ و شیرین است، از تولیدش بسیار کاسته شده است، زیرا بلافاصله بعد از تماس لک می شود و چهرهٔ بدی به خود می گیرد.
فرودگاه بین المللی کانزای (اوساکا)
فرودگاه ناها
فرودگاه بین المللی ناریتا (توکیو)
دانشنامه آزاد فارسی
هُلو
میوۀ خوراکی گرد درخت هلو، با رنگ زرد مایل به قرمز، متعلق به تیرۀ گل سرخ. این درخت را برای استفاده از میوه اش در مناطق معتدل می کارند. برگ های آن بیضوی و کوچک اند و گل هایش غالباً صورتی رنگ اند. میوه ها دارای پوستی ضخیم و مخملی اند. شلیلنوع دیگر این میوه و دارای پوستی صاف است.
گویش اصفهانی
تکیه ای: alg-e sür
طاری: hülü
طامه ای: helu
طرقی: hülü
کشه ای: holu
نطنزی: hulu
گویش مازنی
جفت گوساله که از رحم حیوان آویزان باشد
۱گشاد ۲زشت و بدترکیب
واژه نامه بختیاریکا
شارا
پیشنهاد کاربران
به دختر یا پسر زیبا و خوشتیپ هم هلو میگن
به فرانسه: پش
هلو:میوه