شفت
فارسی به انگلیسی
drupe
crooked
فرهنگ فارسی
ستبر، گنده، ناهموار، ناتراشیده، چوب دستی کلفت
( صفت ) ۱ - ستبر گنده ناهموار : چوب شفت . ۲ - کج ناراست ناهموار . ۳ - کم بها ازران . ۴ - یکی از گونه های درخت سیاه ال است که به نام چپ چپی نیز نامیده می شود . میوه این گیاه شبیه میوه زغال اخته است . ۵ - گونه ای میوه گوشتی ناشکوفا که فقط میان بر میوه ضخیم و گوشتی میشود و درون بر میوه تبدیل به نسجی سخت و صلب می گردد که روی دانه را می پوشاند و روی دانه را نیز غشائ نازکی بنام تگومان فرا می گیرد ( مانند میوه زردالو هلو و گیلاس و گوجه ) در این میوه ها آن چه را که به نام هسته می نامیم از مجموع دانه و درون بر میوه تشکیل یافته است .
لب مردم و شفه یکی و اصل آن شفوه یا شفهه و مصغر آن شیفهه و جمع آن شفاه است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
شفت . [ ش ُ ] (ص ) ممسک و بخیل . (ناظم الاطباء) (برهان ). بخیل . (آنندراج ).
شفت . [ ش ِ ] (اِمص ) تراوش خون و ریم و زرداب از زخم . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا).
شفت . [ ش َ ] (اِخ ) نام قریه ای از گیلان که در آنجا ظروف مانند کاسه و حقه ومرتبان کاشی نیک سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از انجمن آرا). قصبه ٔمرکز دهستان شفت واقع در نه هزارگزی جنوب شرقی فومن .روزهای دوشنبه بازار عمومی دارد. (فرهنگ فارسی معین ). قصبه و مرکز دهستان شفت از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). و رجوع به شفت (نام یکی از دهستانهای ...) شود.
شفت . [ ش َ / ش ِ ] (ص )خم و کج و ناراست و ناهموار. (ناظم الاطباء) (از برهان ). چیز کج و ناهموار. (آنندراج ) (انجمن آرا). || مرد نادان و ابله ، و در آذربایجان بدین معنی به فتح استعمال کنند. (آنندراج ) (از انجمن آرا).
شفت . [ ش َ ف َ] (ع اِ) لب . (غیاث اللغات ). لب مردم و شفة یکی ، و اصل آن شفوة یا شفهة و مصغر آن شُفَیهَة و جمع آن شِفاء و شَفَوات است . (آنندراج ). و رجوع به شفة شود.
شفت .[ ش َ ] (ص ) فربه و سمین و لحمی و گنده و ستبر و ضخیم . (از برهان ) (ناظم الاطباء). فربه و گنده . (از فرهنگ جهانگیری ). || کم بها و ارزان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). چیز کم بها. (انجمن آرا). || مفت . (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || ناتراشیده و ناسترده . (از برهان ) (ناظم الاطباء). || (اِ) گیله . (یادداشت مؤلف ). میوه ٔ گوشتدار مانند هلو. (لغات فرهنگستان ). گونه ای میوه ٔ گوشتی ناشکوفا که فقط میان بر میوه ضخیم و گوشتی میشود و درون بر میوه تبدیل به نسجی سخت و صلب میگردد که روی دانه را میپوشاند و روی دانه را نیز غشاء نازکی بنام تگومان فرامیگیرد (مانند میوه ٔ زردآلو و هلو و گیلاس و گوجه )، در این میوه ها آنچه به نام هسته مینامیم از مجموع دانه و درون بر میوه تشکیل یافته است . (از فرهنگ فارسی معین ). || یکی از گونه های درخت سیاه دل است و «چپ چپی » نیز نامیده میشود . میوه ٔ این گیاه شبیه میوه ٔ زغال اخته است . (فرهنگ فارسی معین ). یکی از اقسام ال و آن درختچه ای است که در جنگلهای ارسباران و بجنورد موجود است . (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 260) (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ال شود.
شفت. [ ش ِ ] ( اِمص ) تراوش خون و ریم و زرداب از زخم. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ).
شفت. [ ش ُ ] ( ص ) ممسک و بخیل. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). بخیل. ( آنندراج ).
شفت. [ ش َ ف َ] ( ع اِ ) لب. ( غیاث اللغات ). لب مردم و شفة یکی ، و اصل آن شفوة یا شفهة و مصغر آن شُفَیهَة و جمع آن شِفاء و شَفَوات است. ( آنندراج ). و رجوع به شفة شود.
شفت.[ ش َ ] ( ص ) فربه و سمین و لحمی و گنده و ستبر و ضخیم. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). فربه و گنده. ( از فرهنگ جهانگیری ). || کم بها و ارزان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). چیز کم بها. ( انجمن آرا ). || مفت. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). || ناتراشیده و ناسترده. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) گیله . ( یادداشت مؤلف ). میوه گوشتدار مانند هلو. ( لغات فرهنگستان ). گونه ای میوه گوشتی ناشکوفا که فقط میان بر میوه ضخیم و گوشتی میشود و درون بر میوه تبدیل به نسجی سخت و صلب میگردد که روی دانه را میپوشاند و روی دانه را نیز غشاء نازکی بنام تگومان فرامیگیرد ( مانند میوه زردآلو و هلو و گیلاس و گوجه )، در این میوه ها آنچه به نام هسته مینامیم از مجموع دانه و درون بر میوه تشکیل یافته است. ( از فرهنگ فارسی معین ). || یکی از گونه های درخت سیاه دل است و «چپ چپی » نیز نامیده میشود . میوه این گیاه شبیه میوه زغال اخته است. ( فرهنگ فارسی معین ). یکی از اقسام ال و آن درختچه ای است که در جنگلهای ارسباران و بجنورد موجود است. ( از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 260 ) ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ال شود.
شفت. [ ش َ ] ( اِخ ) نام قریه ای از گیلان که در آنجا ظروف مانند کاسه و حقه ومرتبان کاشی نیک سازند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). قصبه ٔمرکز دهستان شفت واقع در نه هزارگزی جنوب شرقی فومن.روزهای دوشنبه بازار عمومی دارد. ( فرهنگ فارسی معین ). قصبه و مرکز دهستان شفت از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان فومن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ). و رجوع به شفت ( نام یکی از دهستانهای... ) شود.
شفت . [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . مرکز آن قصبه ٔ شفت است که روزهای دوشنبه بازار عمومی دارد. قسمت جنوب دهستان کوهستانی و قسمت شمال آن جلگه و مستور از جنگل . از 47 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل یافته و جمعیت آن در حدود سی هزار تن است . دیه های مهم آن چوبر، چماچاه ، سیامزگی ، مردخه ، احمد سرگوراب ، کمسار است . از مرکز دهستان دو راه فرعی به رشت و فومن احداث شده و فقط در فصل غیربارانی قابل استفاده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] ناهموار، ناتراشیده.
۳. (اسم ) [قدیمی] ستبر، گنده.
دانشنامه عمومی
شفت (محور) عضو دورانی یا رفت و برگشتی ای است که برای انتقال نیرو و گشتاور بکار می رود.
شفت (مهندسی عمران) یک گذرگاه عمودی یا شیب دار زیرزمینی
شفت (گیاه شناسی) میوه ای که یک پوستهٔ نازک، میانه ای گوشتی و یک هستهٔ سخت دارد
شفت (میوه)
شفت تک دانه ای: این میوه ها از تخمدان های تک حجره ای یا چند تخمکی مشتق می شوند ولی فقط یکی از تخمک ها به حد بلوغ می رسد. مثال های متداول آن در طایفهٔ گوجه از تیره گل سرخ دیده می شود. مانند گوجه، گیلاس، هلو، زردآلو که در این گروه تخمدان جوان دارای دو تخمک است که معمولاً یکی از آن ها به ثمر نمی رسد.
شفت چنددانه ای: این میوه ها معمولاً از تخمدان های چند حجره ای حاصل می شوند که هر حجره یک هستهٔ تک دانه ای یا چنددانه ای را به وجود می آورند. میوه قهوه شفتی است (به شکل گیلاس) با دو هستهٔ پوست مانند که هریک فقط یک دانه را دربرمی گیرد. (دانه قهوه واجد آلبومن شاخی است) مانند میوه های طایفهٔ گلابی از تیره گل سرخ (گلابی، سیب، به، ازگیل و زالزالک) از نوع شفت های چند هسته ای است.
معدودی از میوه های 'چند شفتی' شناخته شده است که گل های به وجود آورندهٔ آن ها به تعداد پرچم های مجزای خود به شفت های مشخصی به نام شفتک مبدل شده اند. بهترین مثال در این مورد تمشک خوراکی و جنگلی است که این حالت نباید با میوه مرکب اشتباه گرفته شود.
دانشنامه آزاد فارسی
شَفت
شَفت
شَفت
شَفت
شَفت
میوۀ گوشتی. یک یا چند دانۀ محصورشده با لایۀ محافظتی سخت دارد. گیلاس، بادام، و آلو از آن جمله اند. دیوارۀ میوه (پیرابر) به پوست خارجی (برون بر)، لایۀ گوشتی (میان بر)، و لایۀ سخت محصورکنندۀ دانه (درون بر) تفکیک می شود. میوۀ نارگیل شفت است، اما پیرابر آن در مرحلۀ رسیدن خشک و فیبری می شود. تمشک میوه ای فراهم، متشکل از یک خوشه از شفت های کوچک، است.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
آدم سبک عقل – دیوانه – خل
ماستی که خوب نگرفته و آبکی شده باشد
۱نام مکانی در ولوپی در منطقه ی سوادکوه ۲نام محلی بین راه ...
۱شاخه های نازک و ترکه ای درخت ۲آغل ۳کپک
واژه نامه بختیاریکا
( شَفت ) برگ خشک درختان
پوسته اول بلوط
پیشنهاد کاربران
لَپ Lap ( پهلوى: درست آن لَپ lap است و لب که امروز میگوییم تحت تأثیر زبان تازى تغییر کرده. . . لَپ Lap همریشه واژه Lip در انگلیسى و واژه Levre در فرانسوى و واژه Lippe در آلمانى و واژه Labbro در ایتالیایى و واژه Labio در اسپانیایى و واژه Lip در سوئدى و دانمارکى
ست. لوچه Locheh ( پارسى: لَپ ، لَپ و لوچه ، لَپ کوچک )