کلمه جو
صفحه اصلی

گوراب

فارسی به انگلیسی

mausoleum, mirage


فرهنگ فارسی

جوراب
دهی است از دهستان مو گوئی بخش آخوره شهرستان فریدن که در ۱٠ هزار گزی شمال باختری آخوره و ۴ هزار گزی راه عمومی واقع شده است .

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - میدان اسب دوانی . ۲ - محلی که در آن هر هفته یک بار بازار تشکیل شود (در گیلان و مازندران )، هفته بازار. ۳ - سراب ، زمین شوره زار.
(اِمر. ) = گورابه : گنبدی که بر سر قبر سازند.

(اِمر.) 1 - میدان اسب دوانی . 2 - محلی که در آن هر هفته یک بار بازار تشکیل شود (در گیلان و مازندران )؛ هفته بازار. 3 - سراب ، زمین شوره زار.


(اِمر.) = گورابه : گنبدی که بر سر قبر سازند.


لغت نامه دهخدا

گوراب . (اِ) هفته بازار. رابینو آرد: این بازارها که گوراب نامیده میشوند، محلی است که هفته ای یک بار در آنجا بازار خریدوفروش برقرار میشود، ولی روزهای دیگر به کلی از جمعیت خالی است . این بازارها فقط در گیلان و مغرب مازندران تشکیل میشود و بنابه رسم و عادت فاصله ٔ آنها باید دست کم تقریباً یک فرسخ باشد. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینوصص 36-37). رجوع به متن انگلیسی این کتاب ص 16 شود.


گوراب . (اِخ ) نام شهری است که از مروشاه جان تا به آنجا چهارده روزراه است . (برهان ). نام شهری بوده به خراسان و از اجزای زابلستان محسوب میگشته ، گویند از شهر مرو تا آنجا چهارده روز راه مسافت دارد، چون در زمان قدیم سیستان و سند در تصرف سام و زال و رستم بوده مردگان خود را در گوراب دخمه میساخته اند، شاید سبب این نام همین باشد. و گوراب گنبدی را گویند که بر قبر بزرگان سازند. و آن شهر را گورابه نیز گفته اند... آنان که گفته اند گوراب از توابع مازندران است اصلاً خبری ندارند واین بیت را ابداً نشنیده اند... (انجمن آرا). سپس انجمن آرا شواهدی از ویس و رامین برای این مطلب آورده که مربوط به گوراب ملایر است . رجوع به همان مدخل شود.


گوراب . (اِ) میدانی را گویند که به جهت اسب دوانی ساخته باشند. (برهان ). || گنبدی که بر سر قبرها میسازند. (برهان ) (رشیدی ). گورابه :
مردم دانا نرهد زین دو گور
بالا گوراب و فروچاه گور.

امیرخسرو دهلوی .


جهان غرق بادا به دریای شور
که بالاست گوراب و ته چاه گور.

امیرخسرو.


|| و زمین شوره زاری باشد در صحرا که از دور به آب ماند و آن را سراب میگویند. (برهان ). قَلْت . (حبیش تفلیسی ). رَدْهة. (حبیش تفلیسی ). سراب . گوراب . (محمودبن عمر) :
بهر آب ار روی سوی گوراب
گم کنی جان و زو نیابی آب .

عنصری .


رجوع به کوراب شود.
|| و چاقشورساق کوتاه پشمی را نیز گفته اند که به جهت دفع سرما در زیر موزه پوشند، و معرب آن جوراب است . (برهان ). گورب . جوراب . جورب (معرب ). کردی گوره (جوراب ، پوشش پا)، غوره ، گوره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).

گوراب . (اِخ ) ده کوچکی است در جنوب دولت آباد ملایر. مینورسکی آرد: از این توصیف [ توصیفی که در ویس و رامین از گوراب شده ] جای تردیدی نمی ماند که گوراب همان جوراب است که جغرافی نویسان عرب ، آن را در ملتقای راه های نهاوند و همدان به کرج (بر چهارده فرسنگی شرق نهاوند و دوازده فرسنگی جنوب همدان ) (نگاه کنید به قدامه ص 199) ذکر کرده اند. هم اکنون نیز ده جوراب (گوراب ) همان موقعیت را (جنوب دولت آباد ملایر) دارد (ویس و رامین ، داستان عاشقانه ٔ پارتی ترجمه ٔ مصطفی مقربی در پایان ویس و رامین چ محمدجعفر محجوب ص 416). رجوع به فهرست نام جایهای کتاب ویس و رامین شود.


گوراب . (اِخ ) دهی است از بخش زرین آباد شهرستان ایلام واقع در 21000 گزی شمال خاور پهله و 3000 گزی شمال راه مالرو آبدانان به ارکواز. کوهستانی و گرمسیر و دارای 232 تن سکنه است . آب آن از چشمه ٔ گردآب تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات ، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است . اهالی زمستان به مرز عراق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 42هزارگزی جنوب باختری قاین . کوهستانی و معتدل است و سکنه ٔ آن 59 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


گوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 12 هزارگزی شمال فومن و 3 هزارگزی راه فرعی سیاه درویشان به بازارجمعه . جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی است و سکنه ٔ آن 419 تن است . آب آن از گازرودبار و استخر تأمین میشود. محصول آن برنج و توتون سیگار و صیفی و شغل اهالی زراعت و صید مرغابی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


گوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان رشت واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری رشت و 2 هزارگزی خاور شوسه ٔ رشت به بندرانزلی . جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی و سکنه ٔ آن 377 تن است . آب آن از خمام رود تأمین میشود. محصول آن برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


گوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری ایذه . کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 188 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


گوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع در 18000 گزی جنوب چرداول و 10000 گزی جنوب اتومبیل رو شیروان . کوهستانی و سردسیر است و 90تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و حبوب و ذرت و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی شهرستان فومن که در 13 هزارگزی شمال خاوری فومن ، کنار راه شوسه ٔ فومن به رشت واقع است . جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی و سکنه ٔ آن 825تن است . آب آن از شاخ رز و استخر تأمین میشود. محصول آن برنج و توتون و ابریشم و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . ده باب دکان کنار راه شوسه دارد. این ده به دو قسمت به نام گوراب لشامندان و گوراب سیدیعقوب تقسیم میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


گوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که در10 هزارگزی شمال باختری آخوره و 4 هزارگزی راه عمومی واقع شده است . در دامنه ٔ کوه واقع شده . سردسیر است و سکنه ٔ آن 243 تن است . آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


گوراب. ( اِ ) میدانی را گویند که به جهت اسب دوانی ساخته باشند. ( برهان ). || گنبدی که بر سر قبرها میسازند. ( برهان ) ( رشیدی ). گورابه :
مردم دانا نرهد زین دو گور
بالا گوراب و فروچاه گور.
امیرخسرو دهلوی.
جهان غرق بادا به دریای شور
که بالاست گوراب و ته چاه گور.
امیرخسرو.
|| و زمین شوره زاری باشد در صحرا که از دور به آب ماند و آن را سراب میگویند. ( برهان ). قَلْت. ( حبیش تفلیسی ). رَدْهة. ( حبیش تفلیسی ). سراب. گوراب. ( محمودبن عمر ) :
بهر آب ار روی سوی گوراب
گم کنی جان و زو نیابی آب.
عنصری.
رجوع به کوراب شود.
|| و چاقشورساق کوتاه پشمی را نیز گفته اند که به جهت دفع سرما در زیر موزه پوشند، و معرب آن جوراب است. ( برهان ). گورب. جوراب. جورب ( معرب ). کردی گوره ( جوراب ، پوشش پا )، غوره ، گوره . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

گوراب. ( اِ ) هفته بازار. رابینو آرد: این بازارها که گوراب نامیده میشوند، محلی است که هفته ای یک بار در آنجا بازار خریدوفروش برقرار میشود، ولی روزهای دیگر به کلی از جمعیت خالی است. این بازارها فقط در گیلان و مغرب مازندران تشکیل میشود و بنابه رسم و عادت فاصله آنها باید دست کم تقریباً یک فرسخ باشد. ( ترجمه مازندران و استرآباد رابینوصص 36-37 ). رجوع به متن انگلیسی این کتاب ص 16 شود.

گوراب. ( اِخ ) ده کوچکی است در جنوب دولت آباد ملایر. مینورسکی آرد: از این توصیف [ توصیفی که در ویس و رامین از گوراب شده ] جای تردیدی نمی ماند که گوراب همان جوراب است که جغرافی نویسان عرب ، آن را در ملتقای راه های نهاوند و همدان به کرج ( بر چهارده فرسنگی شرق نهاوند و دوازده فرسنگی جنوب همدان ) ( نگاه کنید به قدامه ص 199 ) ذکر کرده اند. هم اکنون نیز ده جوراب ( گوراب ) همان موقعیت را ( جنوب دولت آباد ملایر ) دارد ( ویس و رامین ، داستان عاشقانه پارتی ترجمه مصطفی مقربی در پایان ویس و رامین چ محمدجعفر محجوب ص 416 ). رجوع به فهرست نام جایهای کتاب ویس و رامین شود.

گوراب. ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی شهرستان فومن که در 13 هزارگزی شمال خاوری فومن ، کنار راه شوسه فومن به رشت واقع است. جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی و سکنه آن 825تن است. آب آن از شاخ رز و استخر تأمین میشود. محصول آن برنج و توتون و ابریشم و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ده باب دکان کنار راه شوسه دارد. این ده به دو قسمت به نام گوراب لشامندان و گوراب سیدیعقوب تقسیم میشود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

گوراب . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 13000 گزی خاور فهلیان و 3000 گزی شوسه ٔ کازرون به بهبهان . سکنه ٔ آن 29 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


فرهنگ عمید

= جوراب
۱. زمین شوره زار که از دور همچون آب به نظر آید، سراب.
۲. ‹گورابه› گنبدی که بالای قبر بسازند.

جوراب#NAME?


۱. زمین شوره‌زار که از دور همچون آب به نظر آید؛ سراب.
۲. ‹گورابه› گنبدی که بالای قبر بسازند.


دانشنامه عمومی

گورآب. گوراب ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گوراب (اندیکا)
گوراب (بویراحمد)
گوراب (رشت)
گوراب (صومعه سرا)
گوراب (ممسنی)

واژه نامه بختیاریکا

گُورَو

پیشنهاد کاربران

گوراب روستایی است در بخش سراب میه استان ایلام به معنی جایی که اب فراوان داشته است به معنی مرکز اب و چشمه های فراوان پر اب

شه راب ( شهراب ) . سوه راب ( سهراب ) . مه راب ( مهراب ) . کح راب ( کهراب ) . لی راب ( لیراب ) . فاراب. زه راب ( ظهراب ) . آند راب. گوراب ( گو راب ) . . . و هر کلمه ایی راب دارد. تورکی است.


کلمات دیگر: