کلمه جو
صفحه اصلی

غریبه


مترادف غریبه : اجنبی، بیگانه، غریب، غیر، نامحرم

متضاد غریبه : آشنا، خودی

برابر پارسی : بیگانه، ناآشنا، ناشناس

فارسی به انگلیسی

alien, exotic, foreign, out-of-towner, outsider, stranger, unfamiliar, unknown


stranger, alien, exotic, foreign, out-of-towner, outsider, unfamiliar, unknown, strange thing

stranger


strange thing


فارسی به عربی

اجنبی , غریب , قریب

مترادف و متضاد

اجنبی، بیگانه، غریب، غیر، نامحرم ≠ آشنا، خودی


wonder (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، عجب، غریبه، اعجوبه

strange thing (اسم)
غریبه

foreign (صفت)
خارج، خارجه، بیگانه، خارجی، اجنبی، ناجور، بیرونی، غریبه، نا مناسب

strange (صفت)
غیر عادی، خل، بیگانه، خارجی، غریب، عجیب، عجب، اجنبی، نامعلوم، غریبه، ناشناس، نااشنا

فرهنگ فارسی

مونث غریبدرفارسی به معنی بیگانه میگویندمقابل آشناوخودی
( صفت ) بیگانه اجنبی مقابل آشنا خودی .
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز که در ۳۶ هزار گزی شمال باختری اهواز و ۲ هزار گزی شوسه به اندیمشک و کنار رود کرخه قرار دارد

فرهنگ معین

(غَ بِ ) [ ع . غریبة ] (ص . ) ۱ - مؤنث غریب . ۲ - زن دور از وطن .
( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص . ) بیگانه ، اجنبی ، ناآشنا.

(غَ بِ) [ ع . غریبة ] (ص .) 1 - مؤنث غریب . 2 - زن دور از وطن .


( ~ .) [ ع - فا. ] (ص .) بیگانه ، اجنبی ، ناآشنا.


لغت نامه دهخدا

غریبه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب (بلوک البراویة) بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36هزارگزی شمال باختری اهواز و 2هزارگزی شوسه و اندیمشک و کنار رود کرخه قرار دارد. زمین آن دشت و هوای آن گرمسیر است و سکنه ٔ آن 200 تن می باشد و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن می گویند. آب آن از رود کرخه تأمین می شود. محصول آنجا غلات بوده و شغل اهالی زراعت و گله داری است . و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است . ساکنین آن از طایفه ٔ البراویة هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


( غریبة ) غریبة. [ غ َ ب َ ] ( ع ص ) تأنیث غریب. ( منتهی الارب ). زن دور از وطن. ج ، غریبات ، غرائب. ( از اقرب الموارد ). نقیلة. ( منتهی الارب ). رجوع به غریب شود. || هرچیز نادر و بیگانه. هر چیز لطیف و ظریف و خوشنواز. هرچیز نو و بدیع. ( ناظم الاطباء ). || در تداول فارسی ، بیگانه. اجنبی. مقابل خودی. مقابل آشنا.
- امثال :
غریبه را پدرش بسوزی غریبه است .
غریبه غریبه است .( امثال و حکم دهخدا ).
مثل سگ نازی آباد ، نه غریبه میشناسد نه آشنا.
|| ( اِ ) آسیای دستی ، بدان جهت که همسایگان به هم به عاریت میگیرند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آسیای دستی را گویند زیرا نزد صاحبش نمیماند و عاریتی است. ج ، غرائب. ( از اقرب الموارد ).
غریبه. [ غ ُ رَ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ام الفخر بخش شادگان شهرستان خرم شهر که در 18هزارگزی شمال خاوری شادگان قرار دارد. راه مالرواهواز به شادگان از کنار آن می گذرد. زمین آن دشت و هوای آن گرمسیر مالاریائی است. سکنه آن 214 تن می باشد و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن می گویند. آب آن از رودخانه جراحی تأمین می شود و محصول آنجا غلات و خرما است و شغل اهالی زراعت ، تربیت و غرس نخل و گله داری بوده و صنایع دستی عبابافی است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

غریبه. [ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان آب ( بلوک البراویة ) بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36هزارگزی شمال باختری اهواز و 2هزارگزی شوسه و اندیمشک و کنار رود کرخه قرار دارد. زمین آن دشت و هوای آن گرمسیر است و سکنه آن 200 تن می باشد و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن می گویند. آب آن از رود کرخه تأمین می شود. محصول آنجا غلات بوده و شغل اهالی زراعت و گله داری است. و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. ساکنین آن از طایفه البراویة هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

غریبه . [ غ ُ رَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ام الفخر بخش شادگان شهرستان خرم شهر که در 18هزارگزی شمال خاوری شادگان قرار دارد. راه مالرواهواز به شادگان از کنار آن می گذرد. زمین آن دشت و هوای آن گرمسیر مالاریائی است . سکنه ٔ آن 214 تن می باشد و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن می گویند. آب آن از رودخانه ٔ جراحی تأمین می شود و محصول آنجا غلات و خرما است و شغل اهالی زراعت ، تربیت و غرس نخل و گله داری بوده و صنایع دستی عبابافی است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


غریبة. [ غ َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث غریب . (منتهی الارب ). زن دور از وطن . ج ، غریبات ، غرائب . (از اقرب الموارد). نقیلة. (منتهی الارب ). رجوع به غریب شود. || هرچیز نادر و بیگانه . هر چیز لطیف و ظریف و خوشنواز. هرچیز نو و بدیع. (ناظم الاطباء). || در تداول فارسی ، بیگانه . اجنبی . مقابل خودی . مقابل آشنا.
- امثال :
غریبه را پدرش بسوزی غریبه است .
غریبه غریبه است .(امثال و حکم دهخدا).
مثل سگ نازی آباد ، نه غریبه میشناسد نه آشنا.
|| (اِ) آسیای دستی ، بدان جهت که همسایگان به هم به عاریت میگیرند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آسیای دستی را گویند زیرا نزد صاحبش نمیماند و عاریتی است . ج ، غرائب . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. ناآشنا، بیگانه.
۲. = غریب

دانشنامه عمومی

غریبه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
غریبه (فیلم ۱۳۵۱) به کارگردانی شاپور قریب
غریبه (فیلم ۱۳۶۶) به کارگردانی رحمان رضایی
غریبه (فیلم ۱۹۴۶)، به کارگردانی اورسن ولز
غریبه ها فیلمی از برایان برتینو محصول ۲۰۰۸ میلادی
غریبه (مجموعه تلویزیونی ایرانی) به کارگردانی محمدعلی زرندی فر و محصول ۱۳۵۴
غریبه (مجموعه تلویزیونی آمریکایی)، براساس رمانی با همین نام
غریبه ها (فیلم ۲۰۱۰)
غریبه ها (مردگان متحرک)

نقل قول ها

غریبه (فیلم ۱۳۵۱). غریبه فیلم ایرانی به کارگردانی شاپور قریب و نویسندگی حسن رفیعی ساختهٔ سال ۱۳۵۱ و فیلم برداری شده در شهر شوشتر است.

واژه نامه بختیاریکا

تارسته وارستِه؛ چُنتری؛ تُلگنیدِه؛ هُوال؛ هوال هُم چشم؛ دَرِکی وَرِکی؛ نَمچِکَسی

جدول کلمات

ناشناس

پیشنهاد کاربران

بی نشان ، ناخودی ،

ناشناس. . . . نااشنا. . . . .


کلمات دیگر: