کلمه جو
صفحه اصلی

کله پاچه

فارسی به انگلیسی

sheep's head and trotters

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مجموع سرو پاچه های حیوان ( مانند گوسفند ) . ۲ - خوراکی که از کله و پاچ. گوسفند سازند . تهی. آن : مو های کله و پاچه را با آب آهک سوزانند و کله و پاچه را جوشانده داخل ینی و دهان گوسفند را پاک کنند و با چاقو تراشند . سپس با پیاز یا شکنبه و شیردان بار کنند و یک قطعه دنبه و قدری گوشت گردن هم بدان علاوه نمایند .

فرهنگ معین

( ~ . چِ ) (اِمر. ) نوعی غذا که از کله و پاچه چهارپایان حلال گوشت به ویژه گوسفند تهیه می شود.

لغت نامه دهخدا

کله پاچه. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) کله پاچه از هر حیوانی. ( ناظم الاطباء ). مجموع سر و پاچه های حیوان ( مانند گوسفند ). ( فرهنگ فارسی معین ).
- کله پاچه شدن ؛ مضطرب و سراسیمه شدن. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پا شدن شود.
|| خوراکی که از کله و پاچه گوسفند سازند. طرز تهیه آن چنین است که موهای کله و پاچه را باآب آهک سوزانند و کله و پاچه را جوشانده داخل بینی و دهان گوسفند را پاک کنند و با چاقو تراشند و سپس با پیاز و شکنبه و شیردان بار کنند و یک قطعه دنبه و قدری گوشت گردن هم بدان علاوه نمایند. ( فرهنگ فارسی معین ). آبگوشتی که از سر و پاچه های گوسفند و جز آن سازند و گاه بر آن گوشت گردن و شکنبه گوسفند افزایند.طعامی که از کله گوسفند و پاچه آن کنند. شاخ دار. چشم دار . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- امثال :
موش چیست تا کله پاچه اش چه باشد ؟!؛ یعنی از شخصی کوچک توقعی بزرگ داشتن بیجاست.

فرهنگ عمید

۱. مجموع سر و پاچه های یک گوسفند.
۲. خوراکی آبدار که با کله و پاچۀ گوسفند تهیه می شود.

دانشنامه عمومی

کله پاچه یا خاش (ارمنی: խաշ) یک غذای سنتی است که در خاورمیانه و قفقاز جنوبی متداول است. روش طبخ آن در کشورهای مختلف کمابیش مشابه است و در ایران و ترکیه، کله پاچه، در کشورهای عربی «باجَة» (برگرفته از «پاچهٔ» فارسی)، در بلغارستان پاچه، و در جنوب قفقاز (ارمنستان، آذربایجان و گرجستان) خاش نامیده می شود.
پرونده های رسانه ای مربوط به کله پاچه در ویکی انبار
این غذا بسیار چرب و پر انرژی است. کسانی که چربی خون بالا دارند یا کلسترول و اسید اوریک خونشان بالاست و مبتلا به نقرس هستند، باید از مصرف کله پاچه اجتناب کنند. کله پاچه از پختنِ سر و دست و پا و اندام های درونی گوسفند (در جنوب قفقاز گوساله) تهیه می شود. اجزای این غذا شاملِ بناگوش، زبان، مغز، چشم، گوشت صورت و پاچه است. واحد شمارش کله پاچه «دست» است و هر دست شامل یک کله و چهار پاچه می شود. آب این غذا نیز به عنوان پیش غذا به همراه نان خورده می شود.
کله پاچه غذایی دیرپز است و طبخِ آن زمان زیادی طول می کشد. کله پاچه را گاه با آبلیمو سرو می کنند.
کله پاچه در ایران معمولاً در رستوران های خاصی به نام کله پزی یا طباخی سِرو می شود. کله پزها تقریباً همیشه سر کار هستند. مواد اولیه صبح به دست طباخ می رسد. طباخ تا ظهر آن را پاک و آماده طبخ می کند و سرانجام از ظهر تا صبح فردا آن را می پزد. بر اساس یک سنت قدیمی، شب های پایانی ماه رمضان یا به عبارتی ۲۳ رمضان فروش کله پز ها زیاد می شود و مشتریان بیشتری تمایل به خرید کله پاچه دارند. در فرهنگ بعضی از شهرهای ایران، در شب ۲۷رمضان که شب قصاص قاتل امام علی، ابن ملجم است، بیشتر مردم آن شهر «کله پاچه» می خورند و بر قاتل امام لعنت می فرستند.

واژه نامه بختیاریکا

( کَله پاچه ) سر پا؛ سر پا کَلِه

پیشنهاد کاربران

غذای چربی که معمولا برای صبحانه خورده می شود و سنگین هم هست
خیلی ها دوست ندارن ولی به نظر من خیلی خوشمزه است

ماهیچه ( ماچا ) ماچا بر وزن پاچا ( کله پاچه ) تورکی است. چون در عربی و لهجه هایش حروف گچپژ وجودندارد. حروف گچپژ مخصوص زبان تورکی است.

ساق البقر. [ قُل ْ ب َ ق َ ] ( ع اِ مرکب ) آن را بپارسی پاچه ٔ گاو خوانند. ( ریاض الادویه ) . چون آن را بسوزانند و بکوبند و بیاشامند نافع بود جهت خون رفتن شکم. ( اختیارات بدیعی ) .

کَلَپچ.


کلمات دیگر: