کلمه جو
صفحه اصلی

نوزاد

فارسی به انگلیسی

larva


babe, baby, infant, neonate, newborn, tad, tot, young


babe, baby, newborn, tad, tot, infant, neonate, young, larva

فارسی به عربی

طفل رضیع , فتاة جمیلة , فرخ , مولود جدید , یرقة

مترادف و متضاد

grub (اسم)
کوتوله، نوزاد، خوراک، نویسنده مزدور، مزدور، خوشه چین، کرم حشره، بچه مگس

babe (اسم)
شخص ساده و معصوم، کودک، طفل، نوزاد

baby (اسم)
شخص ساده و معصوم، کودک، طفل، نوزاد، بچه، بچه کوچک

newborn (اسم)
نوزاد

hatchling (اسم)
نوزاد، جوجه سرازتخم دراورده، جانور تازه متولد

bambino (اسم)
نوزاد، بچه کوچک، تصویر مسیح در قنداق

chick (اسم)
نوزاد، بچه، جوجه

newborn (صفت)
نوزاد، تازه زاییده شده، تازه تولد شده

فرهنگ فارسی

ده دهستان مومن آباد بخش در میان شهرستان بیرجند استان نهم . در ۱۶ کیلومتری شمال باختری در میان ۹۱۶ تن سکنه دارد . محصولش غلات است .
نوزادتازه زاییده شده، کودک تازه بدنیا آمده
( صفت ) نوزاده : (( نه پیر است و نه نوزاد میان این و آن . ) )
دهی است از دهستان مومن آباد بخش در میان شهرستان بیرجند در ۱۶ هزار گزی شمال غربی درمیان در دامن. معتدل هوائی واقع است و آبش از قنات محصولش غلات شغل مردمش زراعت و قالی بافی است .

فرهنگ معین

(نُ ) (ص مف . ) کودکی که تازه به دنیا آنده .

لغت نامه دهخدا

نوزاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش خوسف شهرستان بیرجند، در 27 هزارگزی شمال غربی شوسف و 8 هزارگزی جنوب غربی جاده ٔ مشهد به زاهدان ، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 301 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


نوزاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 16 هزارگزی شمال غربی درمیان در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 916 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


نوزاد. [ ن َ / نُو ] (ن مف مرکب ) جدیدالولاده . نوآمد. مولود. ولید. ولیده . (یادداشت مؤلف ). نوزاده . نوزاده شده . بچه که به تازگی تولد یافته است :
به گوش آمد آواز نوزاد من
وز آن شادتر شد دل شاد من .

نظامی .



نوزاد.[ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد، در 29 هزارگزی شمال غربی طرقبه در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 158 تن سکنه دارد. آبش ازقنات ، محصولش غلات و بنشن و سیب زمینی و میوه ها، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


نوزاد. [ ن َ / نُو ] ( ن مف مرکب ) جدیدالولاده. نوآمد. مولود. ولید. ولیده. ( یادداشت مؤلف ). نوزاده. نوزاده شده. بچه که به تازگی تولد یافته است :
به گوش آمد آواز نوزاد من
وز آن شادتر شد دل شاد من.
نظامی.

نوزاد.[ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه شهرستان مشهد، در 29 هزارگزی شمال غربی طرقبه در دامنه معتدل هوائی واقع است و 158 تن سکنه دارد. آبش ازقنات ، محصولش غلات و بنشن و سیب زمینی و میوه ها، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

نوزاد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان کاشمر، در 3 هزارگزی جنوب غربی کاشمر و 2 هزارگزی جنوب جاده کاشمر به بردسکن ، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و زیره و انار و انگور، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

نوزاد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه بخش خوسف شهرستان بیرجند، در 27 هزارگزی شمال غربی شوسف و 8 هزارگزی جنوب غربی جاده مشهد به زاهدان ، در منطقه کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 301 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

نوزاد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 16 هزارگزی شمال غربی درمیان در دامنه معتدل هوائی واقع است و 916 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

نوزاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر، در 3 هزارگزی جنوب غربی کاشمر و 2 هزارگزی جنوب جاده ٔ کاشمر به بردسکن ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و زیره و انار و انگور، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

طفلی که تازه به دنیا آمده، تازه زاییده شده.

دانشنامه عمومی

نوزاد فرزند تازه زاده شده انسانها و جانوران است.
در پزشکی، نوزاد به شیرخواری گفته می شود که در ۲۸ روز اول زندگی (از بدو تولد تا ۴ هفته پس از تولد، کمتر از یک ماهه) باشد. کلمه «نوزاد» شامل نوزاد زودرس، نوزادان دیررس (از ۱ هفتگی تا ۹ ماهگی) و نوزاد کامل تازه به دنیا آمده می شود. واژهٔ نوزاد از واژه های «نو» و «زاد» گرفته شده که «نو» به معنای جدید و «زاد» به معنی زاده شده می باشد.
در لغتنامه دهخدا نوزاد اینطور تعریف شده: "کودک . (ص) کوچک. صغیر. (فرهنگ فارسی معین). پهلوی، کوتک ۞ بمعنی صغیر. (از حاشیهٔ برهان چ معین). صورت دیگر آن کوچک است. (اِ) طفل و بچه خواه پسر باشد یا دختر. (ناظم الاطباء). فرزندی که به حد بلوغ نرسیده (پسر یا دختر). طفل. ج، کودکان. (فرهنگ فارسی معین). ولید. صبی. (ترجمان القرآن). طفل. بچه؛ ولید. صبی (پسر). صبیه (دختر)." در اصطلاح عام به نوزاد یا کودک نی نی نیز می گویند.
کلمهٔ انگلیسی آن، Infant از infans کلمه لاتین، به معنی «ناتوان به صحبت نمودن» یا «لال» مشتق شده است. این به طور معمول به کودکانی بین سنین ۱ تا ۱۲ ماه اعمال می شود؛ با این حال، تعاریف بین تولد و ۳ سالگی متفاوت است.

فرهنگستان زبان و ادب

{nascent} [شیمی] ویژگی اتم یا ترکیبی ساده در لحظۀ آزاد شدن از ترکیب شیمیایی که در آن هنگام دارای فعالیت بیشتری نسبت به حالت معمولی است
{neonate} [علوم سلامت] کودک، از تولد تا چهارهفتگی

گویش اصفهانی

تکیه ای: vačaširi
طاری: vačaširi
طامه ای: vačaširi
طرقی: vačaširi
کشه ای: vačaširi
نطنزی: vačaširi


واژه نامه بختیاریکا

لِلوره

جدول کلمات

ولید

پیشنهاد کاربران

جدیدالولاده. نوآمد. مولود. ولید. ولیده. نی نی

هم معنی نوباوه

نی نی

نوزاد چند روزه'' A new born baby

نوزاد به ترکی: کؤرپه ، بَبَه


کلمات دیگر: