کلمه جو
صفحه اصلی

پنگان

فارسی به انگلیسی

cup, socket


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- طاسی باشد از مس و امثال آن که در بن آن یوراخ تنگی کنند بقدر زمانی معین یعنی چون آن طاس را بر روی آب ایستاده نهند بقدر آن زمان معین پر شود و به ته آب نشیند و بیشتر آبیاران و مزارعان دارند . ۲- ظرف آبی که در قدیم با آن پاسهاو ساعتهای شبانروز را معین میکرده اند ساعت آبی صندوق ساعت طاس ساعت بنکام . ۳- هر کاسه و طاس رویین و مسین را که ظرف طعام و یا آب باشد پنگان گویند کاس . ۴- تبوک سرطاس . ۵- جام زلفه اجانه انجانه . ۶- طشت تشت . ۷- ده برخ شبانروز ( چه شبانروز را بده هنگام کرده اند ). یا پیروزه پنگان . آسمان نیلی پنگان . یا نیلی پنگان .

گل‌آذینی با گل‌های کوچک و تک‌جنسی با گریبانی (involucre) که با غدد شهدی یا گلبرگی (petaloid glands) احاطه شده و کل گل‌آذین به یک گل شبیه است


فرهنگ معین

(پَ ) [ معر. ] (اِ. ) کاسه ای مسی که ته آن سوراخ داشت و دهقانان در گذشته از آن برای تعیین مدت زمان استفاده از آب چشمه یا قنات استفاده می کردند. به این طریق که این کاسه را روی ظرفی از آب قرار می دادند، مدت زمان پر شدن این کاسه ، فرصت استفاده هر دهقان از آب

(پَ) [ معر. ] (اِ.) کاسه ای مسی که ته آن سوراخ داشت و دهقانان در گذشته از آن برای تعیین مدت زمان استفاده از آب چشمه یا قنات استفاده می کردند. به این طریق که این کاسه را روی ظرفی از آب قرار می دادند، مدت زمان پر شدن این کاسه ، فرصت استفاده هر دهقان از آب چشمه یا قنات بود.


لغت نامه دهخدا

پنگان. [ پ َ ] ( اِ ) طاسی باشد از مس و امثال آن که در بن آن سوراخ تنگی کنند بقدر زمانی معین یعنی چون آن طاس را بر روی آب ایستاده نهند بقدر آن زمان معین پر شود و به ته آب نشیند و بیشتر آب یاران و مزارعان دارند چه آن را در تقسیم در میان تغار آبی نهند بقدر آنچه میان ایشان مقرر شده باشد بعضی را یک پنگان و بعضی را بیشترآب دهند که به زراعت ایشان رود و در هندوستان به جهت دانستن ساعات شبانروزی معمول است. ( برهان قاطع در کلمه پنگ ). کاسه مسین که آن را در آب انداخته اندازه گهری [ گری ؟ ] گیرند و آن کاسه را نیز گهری [ گری ؟ ] گویند... ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). و فنجان معرب آن است و در یزد آن را سبو گویند. ( فرهنگ خطی ). گری. گریال. طشت و سبو. پنگ. || ساعت آبی. صندوق ساعت. طاس ساعت. بنکام ( ج ، بنکامات ) :
در این صندوق ساعت عمرها این دهر بیرحمت
چو ماهارند بر اشتر بدین گردنده پنگانها.
ناصرخسرو.
که دانست از اول چه گوئی که ایدون
زمان را بپیمود باید به پنگان.
ناصرخسرو.
از بدنیتی و ناتوانایی
پرمشغله و تهی چو پنگانی.
ناصرخسرو.
در جهانی چه بایدت بودن
که به پنگان توانش پیمودن.
سنائی.
|| ده برخ و بهره شبانه روز چه شبانه روز را به ده هنگام کرده اند. || طاس. ( لغت نامه اسدی ). هرکاسه و طاس روئین و مسین را که ظرف طعام و یا آب باشد پنگان گویند و فنجان معرب آن است. کاس. ( آنندراج ). || تبوک ( و آن ظرفی است که بقالان در آن میوه و جز آن کنند و در ترازو نهند ). سرطاس. || جام. زُلفة. زَلَفة. قَرو. اجّانة. انجانة. ایجانة. ( منتهی الارب ) :
سر و بن چون سر و بن پنگان
اندرون چون درون باتنگان.
بوشکور ( از لغتنامه اسدی ).
چیست این گنبد که گوئی پرگهر دریاستی
یا هزاران شمع در پنگانی از میناستی.
ناصرخسرو.
که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را
بدین نورسته نرگسها و زراندود پنگانها .
ناصرخسرو ( دیوان ص 20 ).
و دردی روغن زیت که اندر پنگان مسین بر آتش نهاده باشند یا اندر آفتاب تا سطبر شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بیمار را بنشانند و دو پنگان آب گرم بغایت ، اندر زیر دامن او نهند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
بر سر آید ز تهی مغزی خصمت چه عجب

پنگان . [ پ َ ] (اِ) طاسی باشد از مس و امثال آن که در بن آن سوراخ تنگی کنند بقدر زمانی معین یعنی چون آن طاس را بر روی آب ایستاده نهند بقدر آن زمان معین پر شود و به ته آب نشیند و بیشتر آب یاران و مزارعان دارند چه آن را در تقسیم در میان تغار آبی نهند بقدر آنچه میان ایشان مقرر شده باشد بعضی را یک پنگان و بعضی را بیشترآب دهند که به زراعت ایشان رود و در هندوستان به جهت دانستن ساعات شبانروزی معمول است . (برهان قاطع در کلمه ٔ پنگ ). کاسه ٔ مسین که آن را در آب انداخته اندازه ٔ گهری [ گری ؟ ] گیرند و آن کاسه را نیز گهری [ گری ؟ ] گویند... (آنندراج ) (غیاث اللغات ). و فنجان معرب آن است و در یزد آن را سبو گویند. (فرهنگ خطی ). گری . گریال . طشت و سبو. پنگ . || ساعت آبی . صندوق ساعت . طاس ساعت . بنکام (ج ، بنکامات ) :
در این صندوق ساعت عمرها این دهر بیرحمت
چو ماهارند بر اشتر بدین گردنده پنگانها.

ناصرخسرو.


که دانست از اول چه گوئی که ایدون
زمان را بپیمود باید به پنگان .

ناصرخسرو.


از بدنیتی و ناتوانایی
پرمشغله و تهی چو پنگانی .

ناصرخسرو.


در جهانی چه بایدت بودن
که به پنگان توانش پیمودن .

سنائی .


|| ده برخ و بهره ٔ شبانه روز چه شبانه روز را به ده هنگام کرده اند. || طاس . (لغت نامه ٔ اسدی ). هرکاسه و طاس روئین و مسین را که ظرف طعام و یا آب باشد پنگان گویند و فنجان معرب آن است . کاس . (آنندراج ). || تبوک (و آن ظرفی است که بقالان در آن میوه و جز آن کنند و در ترازو نهند). سرطاس . || جام . زُلفة. زَلَفة. قَرو. اجّانة. انجانة. ایجانة. (منتهی الارب ) :
سر و بن چون سر و بن پنگان
اندرون چون درون باتنگان .

بوشکور (از لغتنامه ٔ اسدی ).


چیست این گنبد که گوئی پرگهر دریاستی
یا هزاران شمع در پنگانی از میناستی .

ناصرخسرو.


که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را
بدین نورسته نرگسها و زراندود پنگانها .

ناصرخسرو (دیوان ص 20).


و دردی روغن زیت که اندر پنگان مسین بر آتش نهاده باشند یا اندر آفتاب تا سطبر شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بیمار را بنشانند و دو پنگان آب گرم بغایت ، اندر زیر دامن او نهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
بر سر آید ز تهی مغزی خصمت چه عجب
زاب چون گشت تهی آید پنگان بر سر.

کمال الدین اسماعیل (از فرهنگ خطی ).


چون روز شد معلوم کردند که هیچ غایب نشده بود جز یکی پنگان زرین و وزیر وی از مال خالص خود پنگانی فرمود که وزن او هفتصد مثقال بود. (تاریخ بخارا). تو همچون جمنده ای در بن پنگان آسمان و زمین مانده .(کتاب المعارف ). سطل ؛ پنگان بادسته . سَیْطَل ؛ پنگان بادسته . (منتهی الارب ). || طشت . (آنندراج ). تشت :
گر بانگ بی معاینه مان باید
انگشت برزنیم به پنگانی .

ناصرخسرو.


چو مست خفت ببالینش بر تو ای هشیار
مزن گزافه به انگشت خویش پنگان را.

ناصرخسرو.


نوبتم گر رب و سلطان میزنند
مه گرفت و خلق پنگان میزنند.

مولوی .


- امثال :
مست خفته را پنگان مزن .
بر بالین مست خفته پنگان مزن .
- پیروزه پنگان ؛ کنایه از آسمان :
دشت محرم صحن محشر گشته وز لبیک خلق
نفخه ٔ صور اندر این پیروزه پنگان دیده اند.

خاقانی .


- نیلی پنگان ؛ کنایه از آسمان . (آنندراج ) :
حاصل از چشم عدوی تو و اشعار من است
جمله آبی که درین نیلی پنگان دیدم .

رضی الدین نیشابوری (از آنندراج ).


و شعر ذیل را که بعض لغت نامه ها شاهد برای معنی آسمان آورده اند،غلط است ، کلمه پنگان نیست ، پیکان است ، جمع پیک :
گر باورم نداری ازین شرح نکته ای
پیکان هفت دایره دارند باورم .

عطار.



فرهنگ عمید

۱. پیالۀ مسی که ته آن سوراخ دارد و دهقانان سابقاً موقعی که می خواستند آب قنات یا رودخانه را میان خود تقسیم کنند آن را مقیاس قرار می دادند به این طریق که پنگان را میان تغاری پر از آب می گذاشتند تا کم کم پر شود و مدتی را که پنگان پر آب می شد یک پنگان می گفتند.
۲. ساعت آبی که در قدیم با آن ساعت های شب و روز را معین می کردند: در جهانی چه بایدت بودن / که به پنگان توانش پیمودن (سنائی: ۱۴۷ ).
۳. کاسه، طاس، پیاله: این چه خیمه ست این که گویی پرگهر دریاستی / یا هزاران شمع در پنگان از میناستی (ناصرخسرو: ۲۲۵ ).

دانشنامه عمومی

پنگان یا ساعت آبی به یک کاسه واحد سنجش زمان گفته می شده است. پنگان یا فنجان کاسه ای مدرج و نشانه گذاری شده است که در وسط آن یک روزنه تعبیه شده است و این فنجان بر روی یک دیک پرآب قرار می گیرد.دربیشترمناطق ایران ازجمله خراسان تقسیم عادلانه آب درمیان کشاورزان اهمیت فراوانی دارد. از این رو برای اینکه بتوانند سهم آب هرکشاورز را به دقت تعیین کنندازواحد زمانی به نام «فنجان» استفاده می کنند. این واحد را با ابزاری به همین نام می سنجند که در هرمکان شکلی و نامی دارد.
نام پنگاندر علوم دوره اسلامی، گاهی به طور عام به همه انواع ساعت های آبی اطلاق می شده است. در طبقه بندی علوم اسلامی، ساخت و کاربرد پنگان و دیگر انواع ساعت های آبی جزو علم ” البنکامات ” که از فروع علم هندسه به شمار می آمده بوده است. علم البنکامات را چنین تعریف کرده اند: علمی که با شناختن و به کار بردن ابزار آن، زمان اندازه گیری می شود و هدف ازآن آگاهی ازاوقات نمازونیایشهای شبانه و نظروتأمل در امور مملکت و رعیت که با وقت و زمان ارتباط پیدا می کرده بوده است. کسانی که به پنگان و علم البنکامات می پرداخته اند، «فنجامییّن» لقب داشته اند .
بر اساس بررسی های اولیه ساعتی آبی در ایران دست کم ثبت مکتوب و کاربرد ۲۴۰۰ ساله دارد.
کالیستنس مورخ یونانی که در لشکرکشی اسکندر مقدونی به ایران همراه او بود و رویدادهای روز و مشاهداتش را به طور منظم یادداشت می کرد دریادداشتی که بعداً با محاسبات تقویمی معلوم شده که متعلق به سپتامبر ۳۲۸ پیش از میلاد است نوشته است: در اینجا (ایران)، در دهکدهها که آب را بر حسب نوبت به کشاورزان برای زراعت می دهند، یک فرد از میان آنان (کشاورزان) انتخاب می شود تا بر زمان نوبت (تقسیم زمانی سهم) نظارت داشته باشد. این فرد در کنار مجرای اصلی آب و محل انشعاب آن میان کشاورزان، بر سکویی می نشیند و ظرفی فلزی را که سوراخ بسیار ریزی در آن تعبیه شده است در ظرفی بزرگ تر و پر از آب قرار می دهد که پس از پر شدن ظرف کوچک (یک بار یا چند بار) که به آهستگی و طبق محاسبه قبلی ابعاد سوراخ آن صورت می گیرد، آب را قطع و آن را به جوی کشاورز دیگر باز می کند و این کار دائمی است و این وسیله (ساعت آبی) عدالت را برقرار کرده و از نزاع کشاورزان بر سر آب جلوگیری می شود و…. با توجه به این گزارش کالیستنس، می توان گفت که ساعت آبی قبل از دوره اسکندر مقدونی درایران گسترده بوده و اختراع آن باید سده های قبل درایران روی داده باشد. ساعت آبی انواع مختلفی داشته اما ساده ترین و دقیق ترین آن ساعت آبی ایرانی، پنگان یا فنجان یا پنگال بوده است که بر اساس دو ظرف و دستکم یک محاسبه گر انسانی قرار داشته است.

دانشنامه آزاد فارسی

پَنْگان
رجوع شود به:فنجان

فرهنگستان زبان و ادب

{cyathium} [زیست شناسی- علوم گیاهی] گل آذینی با گل های کوچک و تک جنسی با گریبانی (involucre ) که با غدد شهدی یا گلبرگی (petaloid glands ) احاطه شده و کل گل آذین به یک گل شبیه است


کلمات دیگر: