logwood, sapanwood
بقم
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
یا بقم . درخت جوزماثل . درخت جوزماثل که درخت تاتوره باشد .
فرهنگ معین
(بَ قَ) [ معر. ] ( اِ.) درختی بلند و تناور با گل های ریز و برگ هایی مانند برگ بادام ، دارای میوه ای گرد و سرخ رنگ . از این درخت مادة رنگینی به نام هماتین یا هماتوکسیلین می گیرند که برای ساختن رنگ های بنفش ، آبی ، سرخ ، خاکستری و سیاه استفاده می شود و در رنگرزی پارچه های ابریشمی و پشمی به کار می رود.
لغت نامه دهخدا
بقم . [ ب ُ ق ْ ق َ ] (ع اِ) بُقُم بُقَم . جوز ماثل . (اقرب الموارد). درخت جوز ماثل . (منتهی الارب ). درخت جوز ماثل که درخت تاتوره باشد. (ناظم الاطباء).
بقم . [ ب َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاشهرستان اردستان است که 115 تن سکنه دارد. آب از قنات . محصول آنجا غلات ، خشکبار، محصولات حیوانی . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
بقم . [ ب َ ق َ ] (ع مص ) بیمار گردیدن شتر از خوردن عنظوان که نوعی از شور گیاه است . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
بردم طاوس ماه ، بر سر هدهد کلاه
بر رخ دراج گل بر لب طوطی بقم .
منوچهری .
کجا خنجر از زخم بفراختی
بر الماس آب بقم تاختی .
اسدی (گرشاسب نامه ).
آب مهر دوستانت خورده زان خوش گشت عود
خون بدخواهانت خورده گشت از آن رنگین بقم .
مسعودسعد.
به اره گر ز سرش تا قدم فرود آرند
دو نیمه گردد زوناچکیده خون چو بقم .
مسعودسعد.
...بترسید [ صیاد ] و از بیم خون در تن وی چون شاخ بقم شد و پوست بر اندام وی چون زعفران شاخ گشت . (کلیله چ مینوی ص 189).
هست بر لکلک زجیلان و بقم منقار و پای
پس چرا گشت آبنوسین هر دو پرلکلک بچه .
سوزنی .
در پیکر دیو از شهاب رمحت
خون صورت شاخ بقم گرفته .
انوری (از شرفنامه ٔ منیری ).
آب بقم شد شفق ، مه خم و شب رنگرز
از لب خم نیمه ای غرقه در آب بقم .
خاقانی .
عیسی از معجزه بر سازد رنگ
او چه محتاج به نیل و بقم است .
خاقانی .
بر طرف لب تو جان عیسی
از نیل و بقم دکان نهاده .
خاقانی .
درستش شد که این دوران بدعهد
بقم با نیل دارد سرکه با شهد.
نظامی .
بقم . [ ب ُ ق َ ] (ع اِ) رجوع به بُقَّم شود.
بردم طاوس ماه ، بر سر هدهد کلاه
بر رخ دراج گل بر لب طوطی بقم.
بر الماس آب بقم تاختی.
خون بدخواهانت خورده گشت از آن رنگین بقم.
دو نیمه گردد زوناچکیده خون چو بقم.
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
بقم از دوران قدیم به عنوان یک رنگ طبیعی استفاده می شده و هم اکنون نیز به عنوان یک منبع مهم هایماتوزیلین، که در بافت شناسی برای رنگ کردن بافت ها استفاده می شود. برگ و پوست آن نیز کاربردهای دارویی فراوانی دارند. همچنین در گذشته یک رنگ متنوع محسوب می شده و به طور گسترده روی پارچه و حتی کاغذ استفاده می شده که رنگ آن، وابسته به شرایط دندانه دار کردن و میزان پی اچ متفاوت است . در شرایط اسیدی به سوی قرمز و در شرایط قلیایی به سوی آبی گرایش خواهد داشت.
گویش مازنی
رنگ قرمز که مورد استفاده رنگرزان است
پیشنهاد کاربران
منابع
فرهنگ لغت معین
انگلیسی:
logwood
haematoxylon
بلندی آن به 15 متر میرسد جایگاه رویشی آن مکزیک است. ساقه راست « خشب الحمر » یا « خشب الدم » درختی است با نام دیگر
پرشاخه که بر هرکدام آن خارهای بزرگ و بسیاری دیده میشود که ماندههای شاخکهایی است که رشد آنها ایستا شده است.
چوب آن بسیار سخت و براقشدنی میباشد.
شده بکم، بگم چوبی سرخرنگ که رنگرزان آن را بکار برند. « تازی » : ( ذ
به عربی عندم، به هندی مجیه، کهرم گویند. ( دهخدا ) ) « کامپش » پرنیان، دار پرنیان به فرانسه ، « جوز المائل »
گویا این واژه از پتنگه سنسکریت آمده و احتمالاً از طریق فارسی به عربی راه یافته است. لُغویان عرب دخیل بودن این واژه را بازشناخته و برای اثبات صحّت این مطلب گفته اند که در عربی اسم دیگری بر این وزن دیده نشده است ( رجوع کنید به ابن منظور، ذیل واژه ) . آنان عموماً عَنْدَم را معادل عربی [ برای بقّم ]دانسته اند، ولی عندم بیشتر بر «خونِ سیاوَشان » دلالت دارد، و آن صمغ سرخی است که از بعض درختان می تراود. این تشخیص نادرست را می توان ناشی از این دانست که از این هر دو، رنگِ سرخ به دست می آمد.
داروشناسان مسلمان مصارف درمانی چندی برای بقّم ذکر کرده اند: جراحات را التیام می دهد، قرحه ها را می خشکاند، خونریزی را بند می آورد؛ عصاره آن پوست را لطیف و رنگ چهره را زیبا می کند. از ریشه آن زهری حاصل می شود که زود کارگر می افتد.
منابع : ابن بیطار، الجامع لِمفردات الادویه و الاغذیه ، بولاق 1291، ج 1، ص 103؛ ابن سیده ، المخصص ، ج 11، ص 212؛ ابن منظور، لسان العرب ، بیروت 1955ـ1956؛ داودبن عمر انطاکی ، تذکرة اولی الالباب و الجامع للعجب العجاب ، قاهره 1324، ج 1، ص 74 ؛ تحفة الاحباب فی ماهیة النبات والاعشاب ، مع ترجمه بالفرنساویه و حل مشکلاته لِرنو و کلن ، پاریس 1934، ص 139 و بعد؛ احمد بن داود دینوری ، کتاب النبات ، چاپ برنهارد لوین ، اوپسالا و ویسبادن 1953؛ احمد بن محمد غافقی ، منتخب کتاب جامع المفردات ، چاپ ماکس مایرهوف و جورجی صبحی ، قاهره 1932ـ1940، ش 123؛
I. Lخw, Aramaeische Pflanzennamen, Leipzig 1881, index, s. v. ; idem, Die Flora der Juden , III, Wien & Leipzig ( 1924 ) , 128 f. ; idem, "Semitische Fجrberpflanzen", Zeitschrift fدr Semitistik und verwandte Gebiete , I ( 1922 ) , 145f.
/ ل. کُپْف ( د. اسلام ) /