مترادف قرق : حفاظت، قدغن، ممنوع الورود
برابر پارسی : بازداری
حفاظت، قدغن، ممنوعالورود
قرق . [ ق َ ] (ع اِ) آواز ماکیان . (منتهی الارب ). آواز مرغ گاهی که روی تخم خفته باشد. (اقرب الموارد).
قرق . [ ق َ رِ ] (ع ص ) جای هموار. قَرَق .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَرَق شود.
قرق . [ ق ِ ] (ع اِ)اصل ردی و هیچکاره . (منتهی الارب ). اصل ردی . (اقرب الموارد). || خوی و عادت مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || صغار مردم . (اقرب الموارد). || بازی سُدِّر که در آن چهل خط کشند و سنگریزه ها به صف نهند. (منتهی الارب ). که بیست وچهار خط بطور چهارگوشه توی درتو کشند و میان آن چهارخانه ها به طریق مخصوصی ریگهای خرد به صف نهند، و عامه این بازی را دریس نامند. (اقرب الموارد). دوزبازی .
قرق . [ ق ُ رَ ] (ترکی ، اِ) قُرُق . رجوع به قُرُق شود.
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع در 24000 گزی گرگان کنار راه شوسه ٔ گرگان به گنبد. موقع جغرافیایی آن دشت ، هوای آن معتدل و مرطوب مالاریائی است و 150 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج ، غلات ، توتون ، سیگار، صیفی ، به خصوص هندوانه است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرازپی بخش مرکزی شهرستان آمل که در 2000 گزی شمال باختر آمل و1000 گزی شوسه ٔ آمل به محمودآباد واقع است . موقع جغرافیایی آن دشت ، هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریائی . 245 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد واقع در 22 هزارگزی باختر بروجرد و یکهزارگزی خاور راه شوسه ٔ بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم است . 318 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد واقع در 5 هزارگزی شمال باختری دورود و 3 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بروجرد به دورود. موقع جغرافیایی آن جلگه وهوای آن معتدل است و 363 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
؟
شفائی (از آنندراج ).
قرق .[ ق َ رَ ] (ع ص ) جای هموار. و از این معنی است : قاع قرق . رجوع به قَرِق شود. || (مص ) در زمین هموار رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در بیابان سیر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهدواقع در 80 هزارگزی شمال باختری مشهد و 8 هزارگزی شمال باختری مشهد به رادکان . موقع جغرافیایی آن دامنه ، هوای آن معتدل و دارای 86 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
( مصدر ) ممنوع کردن اشخاص بیگانه از ورود در محلی .
محلی که اختصاص به کسانی دارد و ورود دیگران ممنون است. منع و بازداشت _
قُرُقْ:(ghorogh) در گویش گنابادی یعنی ممنوع ، مورد حفاظت قرار گرفته ، ورود ممنوع
ملک محصور شده که ورود و استفاده ی عموم به هر صورت یا در زمان ...
۱چابک ۲شاداب – سرحال
منطقه ای حفاظت شده در شرق گرگان
از توابع شهرخواست واقع در شهرستان ساری
یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان آمل