کلمه جو
صفحه اصلی

قطار


مترادف قطار : راسته، رده، ردیف، صف، ترن

برابر پارسی : ردیف، رده، آهن نورد، پشت سر هم

فارسی به انگلیسی

aboard, railroad, train, row, file

train, row, file


aboard, railroad, train


فارسی به عربی

خیط , رتبة , قطار

عربی به فارسی

قطار , سلسله , تربيت کردن


مترادف و متضاد

راسته، رده، ردیف، صف


train (اسم)
دم، قطار

row (اسم)
صف، خط، سطر، رده، ریسه، ردیف، قطار، قیل و قال، راسته، رج، ردیف چند خانه

string (اسم)
عقد، سیم، زه، رشته، ریسمان، سلسله، نخ، ردیف، قطار، دراز

rank (اسم)
صف، ترتیب، نظم، پایه، رشته، مقام، سلسله، شکل، ردیف، رتبه، شان، قطار

file (اسم)
صف، صورت، خط، پرونده، فهرست، ضبط، سوهان، اهن سای، دسته کاغذ های مرتب، قطار

tandem (اسم)
جفت، قطار، دوپشته، دو اسبه، درشکه یا دوچرخه دو نفری

۱. راسته، رده، ردیف، صف
۲. ترن


فرهنگ فارسی

ردیف، چندحیوان بارکش که پشت سرهم ردیفشان کنند، چرخهایااطاقهای راه آهن که پشت سرهم حرکت میکنند
( اسم ) ۱ - چند ستور که از پی هم بروند ( مانند شترانی که پشت سر هم و بر یک نسق روند ) ۲ - جمعی از هر چیز : مردم اردو پراکنده شدند . نسائ و صبیان با اموال و اسباب اسیرو و تاراج شده هر قطاری بدست تاتاری در آمد . ۳ - صف ردیف : رو تو بقطار خویش ازیراک من با تو شتر نه در قطارم . یا درقطار . در ردیف . یا یک قطار . یک ردیف . ۴ - مجموعه اطاقهایی که با لوکوموتیو پشت سر هم روی خط آهن حرکت کند ترن . توضیح باین معنی در عربی قاطره گویند . ۵ - یکی از گوشه های دستگاه شور .
دهی از دهستان درختگان بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در ۴٠٠٠٠ گزی شمال خاوری کرمان و ۳٠٠٠ گزی شمال راه مالرو شهداد - کرمان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است .

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. )۱ - یک رشته شتر. ۲ - در فارسی نام وسیلة مسافربری ، ترن . ۳ - صف ، ردیف .

لغت نامه دهخدا

قطار. [ ق ِ ] ( ع اِ ) یک رسته شتر. ( منتهی الارب ). القطار من الابل ، قطعة علی نسق واحد. ج ، قُطُر، قُطُرات. تقول : رأیت قطاراً من الابل و قُطُراً. ( اقرب الموارد ).شتران قطارشده و بر یک نسق رونده ، و در اصطلاحات الشعرا ده شتر فراهم آمده. ( آنندراج ). || و حالااطلاق آن بر جمعی از هر چیز کنند، و با لفظ بودن و کشیدن و بستن استعمال نمایند. ( آنندراج ) :
از گوزنان هست بر هامون گروه اندر گروه
وز کلنگان هست بر گردون قطار اندر قطار.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
نبوده ست در کوچه لاله زار
شقایق بدین رنگ هرگز قطار.
ملا طغرا ( در تعریف نی ، از آنندراج ).
کاردلم به کودک شوخی فتاده است
کو همچو بیضه میشکند صد قطار دل.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
به تار موی ببندد هزار زیبا را
چو گل فروش که گل را قطار می بندد.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
ز شرزه شیران افکنده شد سپاه سپاه
ز زنده پیلان آورده شد قطارقطار.
؟( از آنندراج ).
|| مجموعه اطاقهایی که با لوکوموتیو پشت سر هم روی خطّ آهن حرکت کند. ترن . ( از فرهنگ فارسی معین ). || ج ِ قطرة. ( منتهی الارب ).

قطار. [ ق ُ ] ( ع اِ ) باران بزرگ قطره. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قطار. [ ق َطْ طا / ق ُطْ طا ] ( اِخ ) نام آبی است معروف در عرب ، و گویا در نجد باشد. ( معجم البلدان ).

قطار. [ ق ِ ]( اِخ ) موضعی است میان واسط و بصره. ( منتهی الارب ).

قطار. [ ق ِ ] ( اِخ ) شهری است میان شیراز و کرمان. ( منتهی الارب ).

قطار. [ ق َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 49000 گزی جنوب خاوری مراغه و 16000 گزی شمال خاوری راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنه آن 408 تن میباشد. آب آن از قوری چای و محصول آن غلات ، چغندر، کشمش ، بادام ، زردآلو و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

قطار. [ ق َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان آجرلو ااز بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 56000 گزی جنوب خاوری مراغه و 24500گزی خاوری شوسه شاهین دژ به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه آن 125 تن میباشد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

قطار. [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درختگان بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 40000 گزی شمال خاوری کرمان و 3000 گزی شمال راه مالرو شهداد به کرمان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 50 تن میباشد. آب آن ازقنات و محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


قطار. [ ق َطْ طا / ق ُطْ طا ] (اِخ ) نام آبی است معروف در عرب ، و گویا در نجد باشد. (معجم البلدان ).


قطار. [ ق ِ ](اِخ ) موضعی است میان واسط و بصره . (منتهی الارب ).


قطار. [ ق ُ ] (ع اِ) باران بزرگ قطره . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قطار. [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلو ااز بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 56000 گزی جنوب خاوری مراغه و 24500گزی خاوری شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 125 تن میباشد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


قطار. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 49000 گزی جنوب خاوری مراغه و 16000 گزی شمال خاوری راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 408 تن میباشد. آب آن از قوری چای و محصول آن غلات ، چغندر، کشمش ، بادام ، زردآلو و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


قطار. [ ق ِ ] (اِخ ) شهری است میان شیراز و کرمان . (منتهی الارب ).


قطار. [ ق ِ ] (ع اِ) یک رسته شتر. (منتهی الارب ). القطار من الابل ، قطعة علی نسق واحد. ج ، قُطُر، قُطُرات . تقول : رأیت قطاراً من الابل و قُطُراً. (اقرب الموارد).شتران قطارشده و بر یک نسق رونده ، و در اصطلاحات الشعرا ده شتر فراهم آمده . (آنندراج ). || و حالااطلاق آن بر جمعی از هر چیز کنند، و با لفظ بودن و کشیدن و بستن استعمال نمایند. (آنندراج ) :
از گوزنان هست بر هامون گروه اندر گروه
وز کلنگان هست بر گردون قطار اندر قطار.

امیرمعزی (از آنندراج ).


نبوده ست در کوچه ٔ لاله زار
شقایق بدین رنگ هرگز قطار.

ملا طغرا (در تعریف نی ، از آنندراج ).


کاردلم به کودک شوخی فتاده است
کو همچو بیضه میشکند صد قطار دل .

ملاطغرا (از آنندراج ).


به تار موی ببندد هزار زیبا را
چو گل فروش که گل را قطار می بندد.

امیرخسرو (از آنندراج ).


ز شرزه شیران افکنده شد سپاه سپاه
ز زنده پیلان آورده شد قطارقطار.

؟(از آنندراج ).


|| مجموعه ٔ اطاقهایی که با لوکوموتیو پشت سر هم روی خطّ آهن حرکت کند. ترن . (از فرهنگ فارسی معین ). || ج ِ قطرة. (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

قَطر#NAME?


۱. وسیله‌ای نقلیه، مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به‌وسیلۀ لکوموتیو حرکت می‌کند؛ تِرَن.
۲. چند حیوان بارکش که آن‌ها را پشت سر هم ردیف کنند.
۳. ردیف.
۴. (موسیقی) گوشه‌ای در بیات تُرک.


= قَطر
۱. وسیله ای نقلیه، مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، تِرَن.
۲. چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند.
۳. ردیف.
۴. (موسیقی ) گوشه ای در بیات تُرک.

دانشنامه عمومی

قطار گونه ای از حمل ونقل ریلی است که از وسایل نقلیهٔ به هم پیوسته ای تشکیل شده که به منظور جابجایی بار یا مسافران روی ریل راه آهن حرکت می کند.پس میتوان گفت قطار وسیله است که به همراه مامورین موظف به صورت پیوسته که حداقل شامل یک لکوموتیو و چندین سالن که به وسیله رئیس قطار فرماندهی و نظارت شود رئیس قطار ارشدترین مقام قطار است و وظیفه نظارت بر کار کلیه مامورین و ایمنی قطار است رئیس قطار مطرح در ایران آقایان داوود فراهانی ، مسعود آورند ، مصطفی نعمتی ، عزیز خداخواه ، مهدی امینی ، سواد آذری ، فرهاد محمدسلیمی ، صابر اسماعیل زاده ، صالح نوری می باشدامروزه قطار، پس از هواپیما و اتوبوس، امن ترین راه حمل و نقل در دنیا شناخته می شود.
۱۷۶۵:استاندارد عرض خطوط راه آهن ۱۴۳۵ میلی متر تعیین شد.
۱۸۰۴:اولین لوکوموتیو فعال با موتور بخار توسط ریچارد تروتیک در ولز جنوبی (انگلستان).
۱۸۱۴:اغاز به کار لوکوموتیو استفنسون در یک معدن.
۱۸۲۵:افتتاح اولین مسیر منظم قطار بین استاکتون و دارلینگتون.
۱۸۳۰:اولین مرکز ارائه خدمات منظم به مسافران میان منچستر و لیورپول.
۱۸۳۰:اولین قطار آمریکا در کارولینای جنوبی آغاز به کار کرد.
۱۸۵۹:ساخت اولین کوپهٔ خواب (آمریکا).
۱۸۶۳:ساخت اولین رستوران داخل قطار (آمریکا).
۱۸۶۳:راه اندازی اولین قطار زیر زمینی (مترو) در لندن.
۱۸۶۹:احداث خطوط راه آهن در سراسر آمریکا پایان یافت.
۱۸۷۹:ساخت اولین قطار برقی (المان).
۱۸۸۵:تکمیل خطوط راه آهن کانادا.
۱۹۲۵:ساخت اولین لوکوموتیو دیزل الکتیریک (کانادا)
آغاز به کار قطارها به سدهٔ ۱۵۰۰ میلادی بازمی گردد در ابتدا ریل قطار از جنس چوب ساخته و واگن ها توسط اسبان پر قدرت کشیده می شد. قطار بخار در اوایل سده ۱۸۰۰ اختراع گردید قطارها وسایل حمل و نقل مفیدی هستند زیرا بارهای سنگین را به راحتی روی ریل می کشند.
هنگامی که ریچارد ترویتیک برای اولین بار لوکوموتیو مجهز به موتور بخار خود را روی ریل های فولادی به حرکت درآورد و عصر قطارهای امروزی آغاز گردید.این اقدام در سال ۱۸۰۴ میلادی و در ولز جنوبی (انگلستان) انجام شد، او ابتدا یک لوکوموتیو با موتور بخار جهت حمل بار با ظرفیت حمل بار به وزن ۲۰ تن (۲۰۰۰۰ کیلوگرم) درست کرد و سپس یک لوکوموتیو با موتور بخار جهت حمل مسافر اختراع کرد و مردم شهر را سوار می کرد و قطار یک دور کامل به دور شهر می چرخید و پول ناچیزی از مردم دریافت می کرد تا اینکه یک روز یکی از چرخ های لوکوموتیو او شکست و از آن به بعد ریچارد دیگر از لوکوموتیو خود استفاده نکرد و آن را رها کرد.
اما کسی که در تبدیل قطار به وسیله بسیار مهم حمل و نقل عمومی نقش مهمی ایفا کرد جورج استفنسون انگلیسی بود وی یک قطار تقریباً بزرگ ساخت و برای مسافران درون ان قطار خود را به لوکوموتیوی با موتور بخار مجهز کرد.
قطار (استان غلیزان). قطار (به عربی: القطار) یک شهرداری در الجزایر است که در استان غلیزان واقع شده است.
فهرست شهرهای الجزایر

قطار (فیلم ۱۹۷۰). قطار (انگلیسی: The Train) فیلمی هندی در سبک مهیج است که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد.
راهول برمن

قطار (فیلم ۱۹۷۳). «قطار» (فرانسوی: Le Train) فیلمی در ژانر جنگی و رمانتیک است که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ژان لویی ترنتینیان، رومی اشنایدر، آن ویازمسکی، ژان-پیر کاستالدی، و پائول بانیفاش اشاره کرد.
۱۹۷۳ (۱۹۷۳)

قطار (فیلم ۲۰۰۷). قطار (انگلیسی: The Train) فیلمی است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به عمران هاشمی اشاره کرد.

قطار (فیلم ۲۰۰۸). قطار (به انگلیسی: Train) نام یک فیلم ترسناک آمریکایی به کارگردانی گیدئون راف محصول سال ۲۰۰۸ میلادی است.

قطار (فیلم ۲۰۱۱). «قطار» (انگلیسی: The Train (2011 film)) یک فیلم است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد.
۲۷ مه ۲۰۱۱ (۲۰۱۱-05-۲۷)

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:راه آهن

واژه نامه بختیاریکا

( قَطار ) ( عر ) ؛ حمایل فشنگ که بر بدن پیچیده باشد؛ کیس کمر؛ ردیف

جدول کلمات

ترن

پیشنهاد کاربران

واژه �آهن پیما� می تواند جایگزین درخوری باشد

در پاسخ به دوستِ گرامی، آقایِ بزرگمهر.
ترابر را به نظر می آید برای "transporter" بکار می برند؛ همانطور که ترابری را برای"transportation".

واژه ترن بهترین واژه هستش و نمیدونم کی واژه زشت و بی معنی قطار رو جایگزین کرد ، اگه قراره از واژه بیگانه بهرمند شیم ، لاتین که بهتره هم جهانیه و هم با فارسی همخونواده است

واقعا ادم تعجب می کند بعضی از دوستان از خود و بدون رفرنس میخواهند خواستگاه و ریشه کلمات را تغییر دهند. کلمه قطار کلمه ای ترکی و در این خصوص منابع متعددی وجود دارد همچنین کلمه مذکور به معنی چیزی به ترتیب و پشبت سر هم است مثل قطار فشنگ، یا ایستادن به صورت صفی پشت سر هم این کلمه در زبان ترکی بیش از 5 معنی دارد که کامل از یک ریشه و پیوسته می باشد. همچنین در دیوان کاشغری هم هست. کلمه قاطر ترکی و شاید هم مغولی باشد و تغییر یافته کلمه قطیر ترکی است. در مغولی، ژاپونی و کره ای نیز وجود دارد و بسیار کلمه قدیمی می باشد. بسیار کلمات در زبان فارسی ترکی هستند مثل اتاق، قاشق، چانگال؛ آقا، خانم، قالی، چتر، چاقو، منقل، قاب، اجاق و بگیر برو جلو، چجوریه که یک ترکی از قدیم تا الان همینه تغییر نکرده ولی زبان پارت ها رو به پارسی، پرس ها رو به پارسی ، پارسی میانه، پارسی باستان، و غیره ارتباط میدین. پس چرا بین این ها و زبان هندی که قاعدتا باید بین فارسی و آن ارتباط وجود داشته باشد ارتباط بسیار کمی وجود دارد. بنظر می رسد زبان پارت ها و پهلوی ارتباط چندانی با فارسی ندارد و بیشتر به ترکی نزدیک است. در ضمن هیچ رفرنس درست و درمانی وجود ندارد. و بعضی دوستانمان بزور می خواهند مثلا بگویند قط یعنی غد و قط و یعنی اتاق بیار. برادر ایرادی ندارد منتها شما باید رفرنس داشته باشید. من جایی دیدم کلمه افتابه را نوشته بود شامل آب تابه می باشد که شده افتابه. عزیز دل کلمه افتابه کلمه روسی می باشد و هنوز هم در حال استفاده در کشور مذکور است. در ضمن کلمه تابه از کلمه تاوا تابا مشتق شده و فارسی نیست. یا کلمه ترکی ترمز را نوشته بودند روسی که به منابع روسی مراجعه کردم دیدم نوشته شده ریشه کلمه ترکی و از تور ترکی به معنی توقف و ایستادن مشتق شده است. هر کسی که به چیز ی اشاره می کند باید دقیق رفرنس بدهد خواه ترکی خواه فارسی. گفتن عباراتی مثل پارسی باستان یا میانه به معنی رفرنس نیست. در ضمن اصل هر کتابی ملاک می باشد. بسیاری از افراد تعمدا نسخی از کلمات منتشر کرده اند که در رفرنس اصلی نیست. سول اصلی این است که اگر این کلمات در پارسی میانه یا اوستا وجود دارند چرا به کل در هزار سال این همه تغییر کرده اند. چرا کتاب محمود کاشغری هنوز پس از 1500 سال یک کلمه تلفظش تغییر نکرده است. این این تاریخ سازی برای زبان فارسی نیست. یا اینکه چگونه میشوند پارت ها و پرس ها زبانشان یکی باشد و چگونه قرابت فامیلی دارند یک نفر اینها را توضیح دهد. ممنون

البته شاید ، قطار واژه ای آریایی باشد ، چون در انگلیسی که زبانی آریایی و هند و اروپایی است واژه together یعنی باهم را داریم

دوست گرامی حمید :
ردیف واژه ای ایرانی است و با رده هم خانواده است و بسیاری از واژه هایی که گمان می کنیم عربی اند و اینطور به ما باور داده اند ، ایرانی اند ، زبان عربی ، بیشترش ، ایرانی ، سریانی و عبرانی است .

رض

مدیران محترم.
ادعای خاصی ندارم فقط ردیف کلمه عربیست و نمی تواند جایگزین قطار در فارسی باشد. از سوی دیگر مترادف سازی با کلمات خارجی مثل ترن راه حلی برای پاک سازی زبان پارسی نیست و باید دانشمندان زبان شناسی با استفاده از ریشه ها پارسی واژه بسازند. متاسفانه بجز دانشمندان در این رشته کسان دیگری صلاحیتحل این مشکل بزرگ نیستند. کلاه خود را قاضی کنید و برای متن که در بالا نوشته ام که با استفاده از ۲۰ واژه عربی نوشته شده است چند واژه فارسی میابید. تاکییدم براین است که تا انجمن فعالی که به تمام زبانهای زنده و مرده و گویشهای گوناگون ایران زمین آشنا باشد وجود نداشته باشد این کار گران انجام پذیر نیست.
ارادتمند

کاروان خودرو

درود بر کاربر گرامی اشکان که خیلی خوبه ریشه یابی می کنند، راهی منم چند ماهی ست دنبال می کنم

فکر مکنم قطار یک کلمه ی ترکی باشد . چون قاف در زبان فارسی نیست ومختص زبان ترکی و عربی است. و ط با اینکه مختص زبان عربی است . قدیمیها اکثر کلمه های ترکی را باط می نوشتند ( عمدا یا غیر عمدا ) مثل اطاق، اطراق، طهران، طناب، قاطر، قاطی ( این کلمات ترکی هستند نباید با ط نوشته شوند ) . . . . . . در شعر دورنالار قاتار قاتار کاملا مشخص می شود که کلمه ی قطار همان قاتار است. و ترکی است ( اگر کلمه ایی عربی باشد باید چند تا کلمه ی مترادف داشته باشد )

قطار
قطار :قَط آر
قَط= غَت، گَت، کَد به مینهء اُتاق/اُتاغ
- آر=پسوند فراوانی و سرشاری
بُنابَراین:غَتار، گَتار، کَدار
آهَن پیما، تَرارو، ریسو ( از ریسیدن =پُشت سر هم ) ،
ریسار، ریسال، ریسَن

دوستان انقدر سخت نگیرید و نسبت به یک زبان خاص تعصب نداشته باشید. همین زبانهای زنده دنیا از زمانهای قدیم تا حالا همشون انقدر پیچ و تاب خوردن و انقدر آدمها روی زمین جابجا شدند و با آشنایی با اقوام مختلف، زبانهای مختلف دچار تغییر شدند که الان این زبانها رسیدند به ما. از الان به بعد هم دنیا و طبیعت کار خودش رو خواهد کرد. اگر الان بخوابی ۵۰۰ سال دیگه از خواب پاشی دیگه این زبان فارسی به این صورت نخواهد بود همونطور که ادبیات مردم گذشته با الان فرق داشت. ضمن اینکه این تغییرات روزبروز بیشترم میشه بخاطر شبکه های اجتماعی و سرعت ارتباط آدمها نسبت به گذشته. پس مقاومت بی فایده هست. از زبان ما هم واژه هایی به زبانهای دیگه منتقل میشه و این یک تغییر و تبادله که خواه ناخواه رخ میده. انسانهای سرزمین های دیگه هم آدمند و هممون مسافریم و این تغییرات طبیعت این دنیاست. نسبت به زبان، نژاد، سرزمین، قومیت و هر آنچه به انتخاب خودمان نبوده تعصب نداشته باشیم. فقط دوست بداریم و عاشق باشیم اما با رهایی. خط قرمز های ما باید اون چیزهایی باشه که به انتخاب خود ماست مثل: مرام، معرفت، خوش قلبی، رفتار خوب و. . . .

قَطار - تِرَن
درست است که بسیاری از واژه ها خاستگاه هنبازی ( مشترکی ) دارند ولی باید یکم بر پایهء آهنگ زبان پارسی و هماهنگ با دیگر واژه های یک فراز باشند ؛ دُیُم اینکه مینه ( معنی ) آنها زودیاب ( شفاف ) باشد.
سِیُم اینکه هر چه مینه ژرف تر باشد و بتواند مهندترین ویژگی آن را آشکار کند نشان از ژرف اندیشی فَرهنگ و مردم آن دارد.
تِرَن
این واژه میتواند به پیموده/فهمیده ( مفهوم )
از این سو به آن سو = تَرا و پسوند ابزار ساز - اَن
ساخته شده باشد : تَرااَن<تَرَن<تِرَن
قَطار
این واژه هم میتواند از شمار بسیاری چهاردیوارک که پشت سر هم رَده شده اند ساخته شده باشد:
قَطار<کَدار

قطار به ترکی: " قاتار "

واژه قطار از واژه پارسی پهلوی ویتر به چم گذر گرفته شده است و با واژگانی مانند وتر، قَطر ، قُطر، قطره ، قاطر و غیره هم خانواده هستند که همگی به چم گذر کردن هستند، بسیاری از واژه های پارسی پهلوی با سدای و آغاز می شدند در پارسی نوین این سدا به سدای گ دگرگون شده است مانند وتر: قطار - گذر، وِل : گُل ورز : گُرز ، وراز : گُراز، ورک : گرگ، ویناس: گناه، ویشات: گشاد، ویسترگ: بستر، ویستاخ:گستاخ، وینجشک :گنجشک، ویشتاسپ :گشتاسب، همچنین واژه ترن که در زبان های اروپایی برا قطار به کار میرود از واژه پارسی ترا به چم بردن گرفته شده است.

قطار : [اصطلاح راه آهن] مجموع لکوموتیو و چند واگن که متصل به هم در یک مسیر مشخص حرکت می کند.

عربی شده ی واژه ی ویتر یا گذر پارسی بسنجید با وتر ، وتار ، گذر ، ودر . ولی برابری پارسی را می سزد ( نرده پیما )

هر واژه ای را برای دانستنش باید رجوع به تاریخ واژه کرد و اگر ممکن نبود باید ریشه یابی و مصدر آن را پیدا کرد و فهمید از کدام زبان است.

قتار= قاتار = قات ( ردیف ، چیده ) ار ( اک ) = ردیف شده ، پشت سر هم چیده ، این کلمه عربی نیست از معانی دیگر آن در ترکی همپا شدن و همراه شدن ( قاتیلماق = دوست و همراه شدن ، قاتی جمع شدن ) است که همان هم قطار شدن است ، هم قافله ، هم ردیف شدن است.

برای کاربر شهاب این نکته را بگویم که رفیق در زبان فارسی واژه ای با حرف "ق" نداریم یا عربی است یا ترکی
واژه اتاق را همینجا هم جستجو کنی میبینی دهخدا هم نوشته ترکی و واژه ترکی قاطر یا قاتْر هم از مصدر "قاتماق=ترکیب کردن" است که ترکیب آمیزش خر و اسب است.

زبان فارسی که جامع ترین لغتنامه اش برای 90 سال پیش است از منظر لغت شناسی بسیار بسیار واژه زبان دیگر دارد.




تَرابَر

بر بنیاد آنچه پارسی نویسان و پارسی پژوهان ارژمند در بالا نوشته و روشنگری کرده اند، واژه ی �ترابر� را بجای �ترن� و �قطار� پیشنهاد می کنم. نمی دانم چرا در برخی واژه نامه ها، این واژه را تنها به آرشِ جابجایی از راه هوا ( هواپیما ) آورده اند. بگمانم می توان آن را به آرشی دربرگیرنده ی هرگونه جابجایی زمینی و هوایی و زیرزمینی و دریاییِ رهسپاران و کالاها بکار برد.

آهن پیما


کلمات دیگر: