کلمه جو
صفحه اصلی

کپک

فارسی به انگلیسی

mildew, mold, yeast, mould, mustiness

mould, mustiness


mildew, mold, yeast


فارسی به عربی

عفن فطری

مترادف و متضاد

mildew (اسم)
بادزدگی، زنگ گیاهی، کپک، پرمک

mold (اسم)
قالب، کالبد، کپک، کپک قارچی، الگو، کپرک، قارچ انگلی گیاهان

mould (اسم)
کالبد، کپک، کپک قارچی، کپرک، قارچ انگلی گیاهان

فرهنگ فارسی

ونیززنگ سفیدیاسبزرنگی که نوعی ازقارچ است وروی نان وبعضی ازغذاهای شب مانده پیدامیشود
( اسم ) مسکوک خرد معمول در روسیه ( دور. تزاری و شوروی )
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز

فرهنگ معین

(کَ پَ ) (اِ. ) نک کفک .
(کَ پِ ) [ روس . ] (اِ. ) مسکوک خرد معمول در روسیه (دورة تزاری و شوروی ).

(کَ پَ) (اِ.) نک کفک .


(کَ پِ) [ روس . ] (اِ.) مسکوک خرد معمول در روسیه (دورة تزاری و شوروی ).


لغت نامه دهخدا

کپک . [ ک َ ] (اِ) کف دست را گویند. (اوبهی ).


کپک . [ ک َ پ َ ] (اِ)کفره . کپره . کره . سبزی و سپیدی که بر روی اطعمه و نانهای مانده افتد و آن نوعی قارچ ذره بینی است . (یادداشت مؤلف ). کفک . (فرهنگ فارسی معین ). اُور (در لهجه ٔ مردم قزوین ). (یادداشت مؤلف ). کفک ها بسرعت در سطح مواد غذایی و در مجاورت هوا پدید می آیند زیرا که هاگ های آنها همیشه در هوا پراکنده است . مهمترین آنها عبارتند از: 1 - کفک سفید که بر روی خمیر و نان مرطوب ، تشکیل کلافه ٔ سفیدی مانند پنبه می دهد. 2 - پرنسپوره ها که انگل رستنی های مختلف می شوند و در کشاورزی بدانها اهمیت زیاد می دهند. قارچ کلم که برگ کلم را فاسد می کند و قارچ مو که برگهای مو را آلوده می سازد و انگور را بتدریج از میان می برد از آن جمله اند. 3 - ساپرلگنیا که شماره ٔ آنها کمتر و طرز تکثیر آنها مختص به خود آنهاست و عموماً بر روی بدن حیوانات تشکیل رشته هایی می دهند که مانند نمدی تمام سطح را می پوشاند (مخصوصاً در ماهی ها). (از گیاه شناسی گل گلاب ص 141). و رجوع به کفک شود. || سبوس . سبوس گندم و جو. نخاله . (یادداشت مؤلف ). آنچه از بیختن آرد گندم یا جو در آردبیز بماند.


کپک . [ ک َ پ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز. سکنه 188 تن . آب از چشمه . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


کپک . [ ک ُ پ َ ] (اِ) مسکوک خرد معمول در روسیه . پشیز روسیان .


کپک . [ ک ُ پ َ ] (ترکی ، اِ) سگ باشد به زبان ترکی . (یادداشت مؤلف ).


کپک . [ ک ُپ ْ پ َ ] (اِ) در تداول مردم گناباد خراسان گوسپندی است که چهار دست و پای کوتاه دارد.


کپک. [ ک َ پ َ ] ( اِ )کفره. کپره. کره. سبزی و سپیدی که بر روی اطعمه و نانهای مانده افتد و آن نوعی قارچ ذره بینی است. ( یادداشت مؤلف ). کفک. ( فرهنگ فارسی معین ). اُور ( در لهجه مردم قزوین ). ( یادداشت مؤلف ). کفک ها بسرعت در سطح مواد غذایی و در مجاورت هوا پدید می آیند زیرا که هاگ های آنها همیشه در هوا پراکنده است. مهمترین آنها عبارتند از: 1 - کفک سفید که بر روی خمیر و نان مرطوب ، تشکیل کلافه سفیدی مانند پنبه می دهد. 2 - پرنسپوره ها که انگل رستنی های مختلف می شوند و در کشاورزی بدانها اهمیت زیاد می دهند. قارچ کلم که برگ کلم را فاسد می کند و قارچ مو که برگهای مو را آلوده می سازد و انگور را بتدریج از میان می برد از آن جمله اند. 3 - ساپرلگنیا که شماره آنها کمتر و طرز تکثیر آنها مختص به خود آنهاست و عموماً بر روی بدن حیوانات تشکیل رشته هایی می دهند که مانند نمدی تمام سطح را می پوشاند ( مخصوصاً در ماهی ها ). ( از گیاه شناسی گل گلاب ص 141 ). و رجوع به کفک شود. || سبوس. سبوس گندم و جو. نخاله. ( یادداشت مؤلف ). آنچه از بیختن آرد گندم یا جو در آردبیز بماند.

کپک. [ ک َ ] ( اِ ) کف دست را گویند. ( اوبهی ).

کپک. [ ک ُ پ َ ] ( اِ ) مسکوک خرد معمول در روسیه. پشیز روسیان.

کپک. [ ک ُ پ َ ] ( ترکی ، اِ ) سگ باشد به زبان ترکی. ( یادداشت مؤلف ).

کپک. [ ک ُپ ْ پ َ ] ( اِ ) در تداول مردم گناباد خراسان گوسپندی است که چهار دست و پای کوتاه دارد.

کپک. [ ک َ پ َ ]( اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز. سکنه 188 تن. آب از چشمه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

=کفک

کفک#NAME?


دانشنامه عمومی

کَپَک، کفک، کفره یا کپره نامی است همگانی برای همهٔ گونه های قارچهای ذره بینی که به ریخت رشته های چندسلولی (که هایف نامیده می شود) رشد می کنند.شلیل کپک زده   کپک در قوطی رب   گوجه فرنگی کپک زده   سمنوی کپک زده
در گذشته از کپک ها برای درمان بیماری ها نیز بهره می بردند. برخی کپک ها دارویی به نام پنیسیلین پدیدمی آورند.
از نمونه های کپک می توان کپک سفید را برشمرد که بر روی خمیر و نان نمدار کلافه ای سفید مانند پنبه درست می کند.از دیگر نمونه های کپک، پرنسپوره ها هستند که انگل رستنی های گوناگون می شوند و کشاورزان می کوشند از رویش آن جلوگیری کنند. قارچ کلم که برگ کلم را می گنداند و قارچ مو که برگهای مو را می آلاید و انگور را اندک اندک از میان می برد.
کپک ها می توانند در یخچال نیز برویند. برخی کپک های زیان آور، زهرهایی به نام مایکوتوکسین از خود تراوش می کنند که می تواند به چَنگارهای (سرطان های) گوناگون و زاده شدن نوزادان نارسا و بی اندام بیانجامد. از آنجایی که این سم به ژرفای خوراک رخنه می کند و آن را می آلاید، نمی توان گفت که بخش کپک زده خوراک را جدا کرده و بخش دیگر آن را بخورید.

دانشنامه آزاد فارسی

کَپَک (mould)
کَپَک
کَپَک
کَپَک
ساختار خزمانندی که بر اثر رویش هر یک از گروه های قارچ ها (← قارچ۱) روی مواد غذایی و مواد آلی دیگر ایجاد می شود. برخی از کپک ها انگل گیاهان، جانوران یا سایر کپک هایند. بسیاری از کپک ها کاربردهایی در پزشکی و صنعت دارند. مثلاً، آنتی بیوتیک پنی سیلین از نوعی کپک به دست می آید.
fungus

گویش مازنی

/kopak/ پیر زن پرحرف

پیر زن پرحرف


واژه نامه بختیاریکا

کفه

پیشنهاد کاربران

کُپَک در زبان ترکی یک نو ع گیاه است خار دار که گل آن به شکل توپ بوده و در ظاهر زیبا ولی در باطن زیر گل ها ی آن خارهای تیزی وجود دارد . اسم سگ هم از اسم این گیاه گرفته شده به خاطر گزنده بودن



سلام
کسی می دونه ‹کپک› و ‹ایت› که هر دو به معنی سگ هستن آیا تفاوت کاربردی ای با هم دارن یا خیر؟

کپک در ترکی به سگ نر گفته میشود .

ریشه ی واژه های #کپک در فارسی و kir در ترکی ( اکثر لهجه های ترکی ) و همچنین kifir در ترکی آذربایجانی ✅

تقریبا تمام ترک ها به صورت kir استفاده میکنند و kifir در آذربایجان استفاده میشود.

بن این واژه از kif است و فعل نزدیک به آن به صورت kifsəmək به معنی گندیدن ، فاسد شدن و به معنی کپک زدن هم هست به صورت کیفلنمک هم به معنی کپک زدن بکار میرود. ♦️

اصل بن ریشه ی این واژه کوپمک - k�pmək به معنی باد کردن ، نفخ کردن است و برای ترشیدن خمیر هم استفاده میشود
خب مسلما کیف اسم از آن است و اشاره گر به فاسد شد آن است و از تفسیر تورم باد کردن به معنی گندیدن و کپک زدن ( مربوط به رشد قارچ و باکتری ) آمده است.

کیف به صورت کپک وارد فارسی شده است.
طریقه ی حذف ف یا و در kir چنین آمده است.
kivir - kiğir - kir ( حذف *و* و حذف بلندی در ادای آن و کوتاه شدن به صورت کیر )
#kifsəmək


کلمات دیگر: