کلمه جو
صفحه اصلی

هفته

فارسی به انگلیسی

hebdomad, week

week


مترادف و متضاد

hebdomad (اسم)
هفت، عدد هفت، شماره هفت، هفته

week (اسم)
هفته، هفت روز

فرهنگ فارسی

ده دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک . در ۲۶ کیلومتری خاور آستانه . کوهستانی سردسیر ۱۶۶۸ تن سکنه دارد . محصول عمده اش غله بنشن انگور و میوه است .
هفت روز، مجموع هفت روزهفته، روزهفتم درگذشت کسی
(اسم ) ۱- مجموع هفت روز که نزدمسلمانان ازشنبه شورع وبجمعه ( آدینه ) ختم میشود ونزد فرنگیان ازدوشنبه شروع وبه یکشنبه پایان پذیرد : (( ... دراین میانه عطاش کس ... فرستاد که ... قلعه بخواهیم داد جواب دادکه یک هفت. دیگر صبرکنید. ) ) توضیح ایرانیان باستان ماه را به ((هفته ) ) تقسیم میکردند بلکه هرماه رابه سی روز تقسیم میکردندو هرروزبنامی خاص خواندهمیشد ماه چهارهفته درمیان ایرانیان پس ازاسلام معمول شده است وحتی کلم. ((شنبه ) ) که درهم. ایام هفته بجز آدینه (جمعه ) هست لغتی است سامی (شنبه ) ولی بدون شک ایرانیان عد ساسانی ازاستعمال هفته درمیان اقوام سامی آگاه بودند. ۲- روزهفتم مرگ کسی .

فرهنگ معین

(هَ تِ ) (اِ. ) مجموع هفت روز یعنی از صبح شنبه تا شب شنبة دیگر، هر چهار هفته یک ماه است .

لغت نامه دهخدا

هفته. [ هََ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) واحدی از زمان که برابر با هفت شبانروز و یا 168 ساعت است. در ایران روز شنبه را آغاز و جمعه را پایان هفته میدانند :
به یک هفته آن لشکر جنگجوی
به روی اندر آورده بودند روی.
فردوسی.
به درگه یکی بزمگه ساختند
یکی هفته با رود و می باختند.
فردوسی.
پراندیشه شد زآن سخن شهریار
بدان هفته کس راندادند بار.
فردوسی.
ببودند یک هفته با رود و می
بزرگان به ایوان کاوس کی.
فردوسی.
بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش
زآرزوی بچه رز دل او خسته و ریش.
منوچهری.
هفته ای دو گذشت ، بوالمظفر خواست که برنشیند. ( تاریخ بیهقی ). تا یک هفته مقام کردند. ( تاریخ بیهقی ). اگر به جانب وی قصد باشد در هفته برافتد. ( تاریخ بیهقی ).
امروز دو هفته ست که روی تو ندیدم
وآن ماه دوهفت از خم موی تو ندیدم.
خاقانی.
تا دهی انصاف خلق ، روزی در هفته ای
هفته دارالسلام روز سلام تو باد.
خاقانی.
هر هفته ز تیغ تو عطیت
هفت اقلیم است سروران را.
خاقانی.
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد.
حافظ.
- دوهفته ؛ چهارده روزه. بیشتر به صورت صفت برای ماه و به کنایه برای چهره زیبایان به کار رود :
روی هر یک چون دوهفته گرد ماه
جامه شان غفه ، سمورینْشان کلاه.
رودکی.
مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد
دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش.
سعدی.
آن ماه دوهفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است.
سعدی.
دو هفته می گذرد کآن مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش برسیدم.
سعدی.
- هفته به هفته ؛ هر هفته یک بار :
قفلی به در باغ شما بر بنهادم
درهای شما هفته به هفته نگشادم.
منوچهری.
|| نیز هفته به معنی کسی است که از بسیاری ِ راه رفتن مانده شود. ( غیاث از سروری ).

هفته. [ هََ ت ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش سربند شهرستان اراک دارای 1668تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، بنشن ، انگور و میوه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

هفته. [ هََ ت َ ] ( اِخ ) نام قلعه ای محکم بوده است از بناهای شاپور ذوالاکتاف که محبس اعراب بوده و کسی را خاصه از عرب در آن راه نمیدادند. گویند آثار سور آن تا ششصد سال پیش دیده میشده است. ( انجمن آرا ).

هفته . [ هََ ت َ ] (اِخ ) نام قلعه ای محکم بوده است از بناهای شاپور ذوالاکتاف که محبس اعراب بوده و کسی را خاصه از عرب در آن راه نمیدادند. گویند آثار سور آن تا ششصد سال پیش دیده میشده است . (انجمن آرا).


هفته . [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ) واحدی از زمان که برابر با هفت شبانروز و یا 168 ساعت است . در ایران روز شنبه را آغاز و جمعه را پایان هفته میدانند :
به یک هفته آن لشکر جنگجوی
به روی اندر آورده بودند روی .

فردوسی .


به درگه یکی بزمگه ساختند
یکی هفته با رود و می باختند.

فردوسی .


پراندیشه شد زآن سخن شهریار
بدان هفته کس راندادند بار.

فردوسی .


ببودند یک هفته با رود و می
بزرگان به ایوان کاوس کی .

فردوسی .


بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش
زآرزوی بچه ٔ رز دل او خسته و ریش .

منوچهری .


هفته ای دو گذشت ، بوالمظفر خواست که برنشیند. (تاریخ بیهقی ). تا یک هفته مقام کردند. (تاریخ بیهقی ). اگر به جانب وی قصد باشد در هفته برافتد. (تاریخ بیهقی ).
امروز دو هفته ست که روی تو ندیدم
وآن ماه دوهفت از خم موی تو ندیدم .

خاقانی .


تا دهی انصاف خلق ، روزی در هفته ای
هفته ٔ دارالسلام روز سلام تو باد.

خاقانی .


هر هفته ز تیغ تو عطیت
هفت اقلیم است سروران را.

خاقانی .


غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته ٔ دیگر نباشد.

حافظ.


- دوهفته ؛ چهارده روزه . بیشتر به صورت صفت برای ماه و به کنایه برای چهره ٔ زیبایان به کار رود :
روی هر یک چون دوهفته گرد ماه
جامه شان غفه ، سمورینْشان کلاه .

رودکی .


مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد
دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش .

سعدی .


آن ماه دوهفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است .

سعدی .


دو هفته می گذرد کآن مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش برسیدم .

سعدی .


- هفته به هفته ؛ هر هفته یک بار :
قفلی به در باغ شما بر بنهادم
درهای شما هفته به هفته نگشادم .

منوچهری .


|| نیز هفته به معنی کسی است که از بسیاری ِ راه رفتن مانده شود. (غیاث از سروری ).

هفته . [ هََ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سربند شهرستان اراک دارای 1668تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، بنشن ، انگور و میوه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).


فرهنگ عمید

۱. مجموع روزهای شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه، و آدینه.
۲. هفت روز پیاپی که در تاریخی معین و هر ساله برای بزرگداشت مسئله ای خاص نام گذاری می شود و امور مربوط به آن مسئله در آن بررسی می شود.
۳. روز هفتم درگذشت کسی.

دانشنامه عمومی

هَفته یکایی از زمان برابر ۷ شبانه روز است.
شنبه= کیوان شید (زحل=Saturn)
یکشنبه= مهرشید (خورشید=Sun)
دوشنبه= مه شید (ماه=Moon)
سه شنبه= بهرام شید (مریخ=Mars)
چهارشنبه= تیرشید (عطارد=Mercury)
پنجشنبه= اورمزدشید یا هرمزشید (مشتری=Jupiter)
جمعه= ناهیدشید (زهره=Venus)
هفته از گام های چهارگانه ماه قمری گرفته شده و امروزه در همه جوامع از آن به عنوان یک واحد زمان استفاده می شود.∗
برخی مردم مدیترانه هر پاره زمان شبانه روز را تحت فرمانروایی یکی از اجرام هفتگانه آسمان (خورشید و ماه و پنج سیاره روشن) که خدایان آن ها بودند می دانستند. مصریان دورترین سیاره را زحل و آغاز این گردش را با آن می دانستند. مصریان معتقد بودند هر روز با گردش یک جرم آغاز می شود و به آن هم نامیده می شود. بنابرین عملاً روزهای متوالی هفتگانه را بنام اجرام شناسایی کردند. سربازان رومی مقیم در مصر به هفته هفت روزه خو گرفتند و آن را به سرزمین اصلی خود معرفی برای جایگزینی با هفته هشت روزه خود معرفی کردند. اکتاویان (سزار آگوستوین) و حاکمان رومی پس از او، این رسم را مجاز دانستند ولی تا زمان امپراتور کنستانتین در سال ۳۲۱ بعد از میلاد بطور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت.نام های انگلیسی (انگلوساکسون) ایام هفته، از نام های انگلوساکسون همان هفت اجرام آسمانی که مورد احترام مردم باستان بود گرفته شده است.
اما آنچه بیشتر مشهور است این است که بابلیان اسامی روزهای هفته را از روی اجرام هفتگانه منظومه شمسی نامگذاری می کردند که رومیان بعدها از روش آنان پیروی کردند بنام اجرام که خدایان آن ها بودند نامگذاری کرده و تقویم ژولیوسی و گریگوری را به وجود آوردند. طبق این قرارداد اولین روز یکشنبه (روز خورشید) - دوشنبه (روز ماه) - سه شنبه (روز مریخ=الهه جنگ) - چهارشنبه (روز عطارد) - پنجشنبه (روز مشتری=الهه رعد و برق) و جمعه (روز زهره=الهه عشق) و شنبه (روز زحل=الهه زمان یا کشت و زرع) نام گذاری شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

هَفته
دوره و واحد زمان،برابر با هفت شبانه روز. هفته را با الهام از قرارداد فرهنگ های باستانی آسیای غربی (ایران و بین النهرین)، که هر روز را تحت نفوذ یکی از سیاره های هفت گانۀ خورشید، ماه، عطارد، زهره، مریخ، زحل و مشتری تصور می کردند، معمولاً هفت شبانه روز در نظر می گیرند. هنوز نام روزهای هفته در زبان های اروپایی، برگرفته از این اجرام آسمانی است. اما امروزه در فارسی و عربی، روزهای بعد از جمعه و شنبه را با عددهای یک تا پنج نام گذاری کرده اند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: hafda
طاری: hafda
طامه ای: hafda
طرقی: hafta
کشه ای: hafda
نطنزی: hafda


جدول کلمات

اسبوع

پیشنهاد کاربران

به یک هفته : یک هفته بعد ، به فاصله ی یک هفته
( ( خواجه احمد بن حسن پس از حرکتِ رایتِ عالی به یک هفته گذشته شد. ) )
( گزیده تاریخ بیهقی ، دکتر نرگس روان پور ، چاپ هشتم ، 1378، ص 151 )

هفته
پارسی کهن: سپت۷
پارسی نو : هفت ۷
رومانی: شپته
هفته = هفت/سپ، ته
هفت/سپت = ۷
ته = پائین، پایان، پسین
سپته/هفته/شپته = شب پایانی ۷ روز.
یاداشت:
زبان = خزانه آواز، بانک آواز.
باید هنگام زبان شناسی ( واژگان/لغات ) را خواند و به زبانان همسایه و دور و بر دید انداخت تا معنی درست را دریافت.
در واژه ( هفته ) ما به چندین ( لهجه و ادا ) بر میخوریم. !
لهجه ( س ) و ( پ ) : سپته
لهجه ( ش ) و ( پ ) : شپته
لهجه ( ه ) و ( ب ) : هفته
سانسکریت: سپت ۷، سپتا رشی ( سپت شاب و یا هفت حکیم ) .
هفته = پایان هفتمین روز.
❤️✌️


کلمات دیگر: