کلمه جو
صفحه اصلی

هزل


مترادف هزل : بذله گویی، جوک، شوخی، طیبت، ظرافت، لاع، لافی، لطیفه، لودگی، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هجا، هجو

برابر پارسی : شوخی، یاوه

فارسی به انگلیسی

humor


facetious saying, joke, humor

facetious saying


عربی به فارسی

مورداستهزاء قراردادن , دست انداختن , شوخي کنايه دار , خوشمزگي , شوخ , خوش مزگي , طرب , سبک , سبک سري , رفتار سبک , لوسي


مترادف و متضاد

smut (اسم)
سخن زشت، دوده، رنگ سیاه، لکه، هزل

بذله‌گویی، جوک، شوخی، طیبت، ظرافت، لاع، لافی، لطیفه، لودگی، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هجا، هجو، هجو


فرهنگ فارسی

مزاح کردن، مزاح، شوخی، سخن بیهوده، سخن غیرجدی
۱- (مصدر ) مزاج کردن بیهودهگفتن . ۲- (اسم ) مزاح شوخی . ۳- (اسم ) مزاح آمیز وغیرجدی
نیک بیهوده کار

فرهنگ معین

(هَ ) [ ع . ] (اِ. ) مسخرگی ، مزاح ، شوخی .

لغت نامه دهخدا

هزل . [ هََ زِ ] (ع ص ) نیک بیهوده کار. (منتهی الارب ).


هزل . [ هَُ ](ع مص ) لاغر گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


هزل . [ هََ ] (ع مص ) لاغر گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لاغر گردیدن مرد. || مردن شتران کسی پس از درویش شدن وی . || (اِ) بیهودگی . خلاف جد. (منتهی الارب ). لاغ . سخن بیهوده . (یادداشت به خط مؤلف ). آن است که از لفظ معنای آن اراده نشود، نه معنای حقیقی و نه مجازی ، و آن ضد جِدّ است . (تعریفات ). در اصطلاح اهل ادب شعری است که در آن کسی را ذم گویند و بدو نسبت های ناروا دهند، یا سخنی است که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید :
محال رانتوانم شنید و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی .

منجیک ترمذی .


گاه نظم و گاه نثر و گاه مدح و گاه هجو
روز جد و روز هزل و روز کلک و روز دن .

منوچهری .


مکن فحش و دروغ و هزل پیشه
مزن بر پای خودزنهار تیشه .

ناصرخسرو.


بر هزل وقف کرده زبان فصیح خویش
بر شعر سخف کرده دل و خاطر منیر.

ناصرخسرو.


میگوی محال زآنکه خفته
باشد به محال و هزل معذور.

ناصرخسرو.


هزل همه ساله آب مردم ببرد. (کلیله و دمنه ). آنگاه آن را به صورت هزل فرانموده . (کلیله و دمنه ). و اگر نادانی ، این اشارت را که بازنموده شده است ، بر هزل حمل کند، مانند کوری بود که احولی را سرزنش کند. (کلیله و دمنه ).
از هزل و جد چو طفل بنگزیردم که دست
گاهی به لوح و گه به فلاخن درآورم .

خاقانی .


طریق هزل رها کن به جان شاه جهان
که من گریختنی نیستم به هیچ ابواب .

خاقانی .


بس کن این هزل چیست خاقانی
که ز هزل آفت روان بینی .

خاقانی .


از حدائق جد و هزل و حقایق فضایل و فضل ریان گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
هزل تعلیم است آن را جد شنو
تو مشو بر ظاهر هزلش گرو.

مولوی .


هر جدی هزل است پیش هازلان
هزلها جدّ است پیش عاقلان .

مولوی .


گوش سر بربند از هزل و دروغ
تا ببینی شهر جان با فروغ .

مولوی .


به مزاحت نگفتم این گفتار
هزل بگذار و جد از او بردار.

سعدی .


هزل آبت ز رخ فروریزد
وز فزونیش دشمنی خیزد.

اوحدی .


و رجوع به هجو شود.
ترکیب ها:
- هزل گو . هزل گوی . هزل مانند. رجوع به این مدخل ها شود.
|| (ص ) بیهوده . (ترجمان جرجانی ).

هزل . [ هََ زَ ] (ع اِمص ) بیهودگی . || (مص ) بازی کردن . (منتهی الارب ).


هزل. [ هََ ] ( ع مص ) لاغر گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || لاغر گردیدن مرد. || مردن شتران کسی پس از درویش شدن وی. || ( اِ ) بیهودگی. خلاف جد. ( منتهی الارب ). لاغ. سخن بیهوده. ( یادداشت به خط مؤلف ). آن است که از لفظ معنای آن اراده نشود، نه معنای حقیقی و نه مجازی ، و آن ضد جِدّ است. ( تعریفات ). در اصطلاح اهل ادب شعری است که در آن کسی را ذم گویند و بدو نسبت های ناروا دهند، یا سخنی است که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید :
محال رانتوانم شنید و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی.
منجیک ترمذی.
گاه نظم و گاه نثر و گاه مدح و گاه هجو
روز جد و روز هزل و روز کلک و روز دن.
منوچهری.
مکن فحش و دروغ و هزل پیشه
مزن بر پای خودزنهار تیشه.
ناصرخسرو.
بر هزل وقف کرده زبان فصیح خویش
بر شعر سخف کرده دل و خاطر منیر.
ناصرخسرو.
میگوی محال زآنکه خفته
باشد به محال و هزل معذور.
ناصرخسرو.
هزل همه ساله آب مردم ببرد. ( کلیله و دمنه ). آنگاه آن را به صورت هزل فرانموده. ( کلیله و دمنه ). و اگر نادانی ، این اشارت را که بازنموده شده است ، بر هزل حمل کند، مانند کوری بود که احولی را سرزنش کند. ( کلیله و دمنه ).
از هزل و جد چو طفل بنگزیردم که دست
گاهی به لوح و گه به فلاخن درآورم.
خاقانی.
طریق هزل رها کن به جان شاه جهان
که من گریختنی نیستم به هیچ ابواب.
خاقانی.
بس کن این هزل چیست خاقانی
که ز هزل آفت روان بینی.
خاقانی.
از حدائق جد و هزل و حقایق فضایل و فضل ریان گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
هزل تعلیم است آن را جد شنو
تو مشو بر ظاهر هزلش گرو.
مولوی.
هر جدی هزل است پیش هازلان
هزلها جدّ است پیش عاقلان.
مولوی.
گوش سر بربند از هزل و دروغ
تا ببینی شهر جان با فروغ.
مولوی.
به مزاحت نگفتم این گفتار
هزل بگذار و جد از او بردار.
سعدی.
هزل آبت ز رخ فروریزد
وز فزونیش دشمنی خیزد.
اوحدی.
و رجوع به هجو شود.
ترکیب ها:
- هزل گو. هزل گوی. هزل مانند. رجوع به این مدخل ها شود.

فرهنگ عمید

۱. مزاح، شوخی، سخن غیر جدی.
۲. سخن بیهوده.
۳. (ادبی ) سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است.

دانشنامه عمومی

هزل (آلمان). هزل (به آلمانی: Hesel) یک شهر در آلمان است که در Hesel واقع شده است. هزل ۴٬۱۹۳ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان

دانشنامه آزاد فارسی

هَزْل
(در لغت به معنای بیهوده گویی و مزاح) در اصطلاح ادبی، سخنی منظوم یا منثور با مضامین و واژه های ناپسند و مغایر با اخلاق و ادب، مانند «تو آهویی، مکن جانا گرازی ـ تو شاعر نیستی تصنیف سازی» (ایرج میرزا، از «عارف نامه»). هزل از این منظر که هدفی جز تفنن ندارد، از هجو و طنز متمایز است. هزلی را که در آن ادب و اعتدال رعایت شود، مطایبه دانسته اند، مانند اشعار شیخ ابواسحاق اطعمه در وصف خوراکی ها. نمونه هایی از هزل را در آثار کسانی چون اثیرالدین اخسیکتی، انوری، سوزنی سمرقندی و ایرج میرزا می توان یافت. از قرن ۹ق توجه به سرودن هزلیات بیشتر شد. نمونه های فراوان هزلیات را در تذکره های معروف قرون ۱۰ تا ۱۲ق، ازجمله تذکرۀ تحفۀ سامی، می توان یافت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] هزل واژه ای عربی و معنی آن مزاح و بیهوده سخن گفتن است.
هزل واژه ای عربی و معنی آن مزاح و بیهوده سخن گفتن است. این واژه با کِعب (= مزاح و شوخی) و هذیان (= سخن لاف و گزاف، سخن مهمل، لاغ، چرند، جفنگ، بیهوده گویی) و سخریه (= ریشخند و سخن مسخره آمیز) مترادف است. چنان که در معنی هزل در آیه چهاردهم سوره الطارق قرآن و«وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ؛
طارق/سوره۸۶، آیه۱۴.
در ادبیات هزل را نوشتاری گویند که زبان و مضمونی رکیک و خلاف ادب داشته باشد و بی پرده از روابط جنسی سخن بگوید. از این منظر هزل در تقابل با جد، پند و حکمت قرار می گیرد. به همین دلیل سعدی در گلستان گفته است:به مزاحمت نگفتم این گفتار ••• هزل بگذار و جِد از او بردار
فرق هزل با طنز و هجو
هزل به دنبال موضوعی جدی نیست و هدفش تفریح، شوخی و نشاط لحظه ای است، پس با طنز و هجو فرق دارد. چرا که طنز خنده را وسیله ای برای نیل به هدفی والاتر می پندارد و هجو در حمله های خود جنبه های فردی یا سیاسی اجتماعی را در نظر دارد.کمال الدین حسین واعظ کاشفی سبزواری در کتاب بدیع الافکار فی صنایع الاشعار هزل را الفاظی دانسته که از نظر عقل درست و دقیق نباشد و تنها مایه تفریح خاطر شود.
باطن هزل
...

[ویکی الکتاب] معنی هَزْلِ: شوخی
تکرار در قرآن: ۱(بار)
هزل به معنی لاغر شدن است راغب گوید: هزل هر کلام بی فایده است. تشبیه شده به لاغری. طبرسی آن را لعب گفته است یعنی: این قرآن کلامی قاطع است و شوخی نیست. در نهج البلاغه خطبه 189 در وصف دنیا فرموده: «جِدُّها هَزْلٌ» جدی آن شوخی است. این لفظ فقط یکبار در کلام اللَّه آمده است.

جدول کلمات

مزاح

پیشنهاد کاربران

مسخرگی ، شوخی ، مزاح
کاربرد در جمله : 🥩🥩
قومی لباس هزل و هجو و خوشه ی فحش و غیبت از نهاد خویش برکیشدند ( خارج 92 )

1. شوخی و مزاح
2. شعر خلاف ادب و اخلاق

غیر واقعی


کلمات دیگر: