کلمه جو
صفحه اصلی

نقض


مترادف نقض : ابطال، اقاله، انهدام، بطلان، حذف، رد، شکستن، عهدشکنی، فسخ، لغو، نسخ، نکول، ویرانی

متضاد نقض : ابرام

برابر پارسی : شکستن

فارسی به انگلیسی

breach, violation

فارسی به عربی


عربی به فارسی

رد , تکذيب , ابطال , دليل رد


مترادف و متضاد

violation (اسم)
نقض عهد، تعدی، تجاوز، بلاء، نقض، تخلف، تخطی

reversal (اسم)
برگشت، نقض، واژگونی، واژگون سازی

contravention (اسم)
تشدید، نقض، تخلف

ابطال، اقاله، انهدام، بطلان، حذف، رد، شکستن، عهدشکنی، فسخ، لغو، نسخ، نکول، ویرانی ≠ ابرام


فرهنگ فارسی

شکستن، ویران کردن، شکستن عهدوپیمان
۱ - ( مصدر ) شکستن . ۲ - ویران کردن منهدم کردن . ۳ - شکستن عهد و پیمان . ۴ - باطل کردن حکمی که داده شده مقابل ابرام . ۵ - ( اسم ) شکست . ۶ - ویرانی . ۷ - عهد شکنی : و جزا و سزای نکث و نقض مواثیق و عهود که از طرف او اتفاق افتاده بود بدو رساند ... ۸ - ابطال حکمی که داده شده مقابل ابرام : شرم داشت که اثر تردد ظاهر گردد و نقض و ابرامی بیکدیگر متصل از خود فرا نماید . یا نقص اجمالی . تخلف حکم است از دلیل چنانکه مناظر پس از تمام شدن دلیل خصم گوید این دلیل درست نیست زیرا در فلان مورد همین دلیل میاید اما حکم صدق میکند .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکستن . ۲ - ویران کردن ، منهدم کردن . ۳ - شکستن عهد و پیمان .

لغت نامه دهخدا

نقض . [ ن َ ] (ع مص ) شکستن . (غیاث اللغات ). کسر. (تعریفات ). شکستن عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عهد شکستن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (زوزنی )(تاج المصادر بیهقی ). نقض امر و عهد؛ مقابل ابرام . تباه کردن آن را سپس استوار کردنش . (از اقرب الموارد). گسستن . ابطال . افساد. مقابل ابرام : در ابطال معالم شرع و نقض مرایر دین می کوشند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 398). زمام حل و عقد و بسط و قبض و ابرام و نقض به دست حراست و شهامت او دادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 41). هیچ حل و عقد و ابرام و نقض امور ممالک بی مداخلت او نبود. (المضاف الی بدایعالازمان ص 2). || باز کردن تاب رسن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). تاب باز دادن . (زوزنی ). تاب باز دادن ریسمان و رسن . (تاج المصادر بیهقی ). || خراب کردن بنا. (از ناظم الاطباء). هدم . (از اقرب الموارد). باز کردن بنا. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). وا کردن بنا. (زوزنی ). (تاج المصادر بیهقی ). || باطل شدن طهارت . || فاسد شدن زخم . || خراب شدن کار پس از استواری . (از ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض ) عبارت است از حذف حرف هفتم ساکن از مفاعلتن و ساکن کردن حرف پنجم ، یعنی حذف «ن » و اسکان «ل » که از آن «مفاعلت » باقی ماند و به مفاعیل تبدیل شود، و آن را منقوض نامند. (از تعریفات ) (از اقرب الموارد). رجوع به نقص شود. || (اِمص ) شکستگی عهد و پیمان . (ناظم الاطباء). شکست . فسخ . ابطال .
- نقض پیمان ؛ پیمان شکنی . عهدشکنی :
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها.

سعدی .


وصال یار به ما بس که نقض پیمان کرد
به عهد بعد رساندیم عهد قربی را.

علی خراسانی (از آنندراج ).


- نقض حکم ؛ مقابل ابرام حکم . (یادداشت مؤلف ). ابطال و شکستن حکم .
- نقض عهد ؛ شکستن پیمان . گسستن پیمان . پیمان شکنی . نکث عهد. (یادداشت مؤلف ) : و مردم کوره ٔ شاپور سوم بار نقض عهد کردند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 116). هرکه ملک را بر نقض عهد دلیر گرداند یاران و دوستان را در منجنیق بلا نهاده باشد. (کلیله و دمنه ص 297). هر کار که به قصد نقض عهد منسوب نباشد مجال تجاوز... فراخ تر باشد. (کلیله و دمنه ص 78).نقض عهد را در خاک می جست . (کلیله و دمنه ص 186). طبیعت فساد و خبث اعتقاد او را بر نقض عهد داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 25). خلاف رای صواب است و نقض عهد اولی الالباب . (گلستان ).
- نقض غرض ؛ خلاف غرض . مخالف مراد. خلاف مقصود. (یادداشت مؤلف ).
- نقض کردن ؛ فسخ کردن . رد کردن . ابطال کردن .
- نقض میثاق ؛ پیمان شکنی : تا جهانیان از شومی شقاق و نقض میثاق ایشان اعتبار گیرند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 265).

نقض . [ ن َ ق َ ] (ع ص ، اِ) نِقْض . (منتهی الارب ) (متن اللغة). رجوع به نِقْض شود. || بنای خراب شده ٔ فرودآمده . (ناظم الاطباء). رجوع به نِقْض شود.


نقض . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) عهد شکسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تاب رسن بازکرده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). تاب بازکرده ٔ از ریسمان . (ناظم الاطباء). || خراب شده از بنا. (ناظم الاطباء). بنای بازکرده . (از منتهی الارب ). بنای منقوض . (متن اللغة). اسم است بنای منقوض را چون ویران کرده شود. (از اقرب الموارد). نَقَض . (منتهی الارب ). || شتر لاغرشده ازبسیاری سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آن اشتر که از بسیاری رفتن لاغر شده باشد. (مهذب الاسماء). نفض . نقضة. (اقرب الموارد). || گلیم و خبای بازکرده ٔ غازنموده تا دوباره ریسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)(از متن اللغة). پارچه ای که تاب نخهای آن را باز کرده و غاز نموده تا دوباره ریسند. (ناظم الاطباء). نَقَض . (منتهی الارب ) (متن اللغة). (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بافتنی ازهم گشوده و واکرده تا دوباره بافند. || زمین درواشده وقت برآمدن سماروغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قشر زمینی که بر اثر برآمدن سماروغ شکافته شده و ترک خورده باشد. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نَقَض . (ناظم الاطباء). ج ، اَنقاض ، نُقوض . || پیخال زنبور عسل در جای عسل فتاده یا کرم مرده که در انگبین افتاده باشد که بدان جای زنبور را مع آس آلایند تا در آن جای آید و انگبین دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغتی است در نفض ، و نقض مشهورتر و درست تر است . (از متن اللغة). || آواز بنداندام مردم . (منتهی الارب ). || آواز چوزه ٔمرغ و عقرب و غوک و عقاب و شترمرغ و سمانی و باز و ونک و وزغ و مانند آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ).


نقض . [ ن ُ ] (ع ص ، اِ) بنای شکسته ٔ بازگردیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنار شکسته و خراب شده ٔ از بنا و عمارت . (ناظم الاطباء). آنچه منتقض شده باشد از بنا. (از اقرب الموارد). ج ، اَنقاض ، نُقوض .


نقض . [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) نوعی از بند کشتی گیری . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). نوعی از صراع . (از اقرب الموارد).


نقض. [ ن َ ] ( ع مص ) شکستن. ( غیاث اللغات ). کسر. ( تعریفات ). شکستن عهد و پیمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عهد شکستن. ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( زوزنی )( تاج المصادر بیهقی ). نقض امر و عهد؛ مقابل ابرام. تباه کردن آن را سپس استوار کردنش. ( از اقرب الموارد ). گسستن. ابطال. افساد. مقابل ابرام : در ابطال معالم شرع و نقض مرایر دین می کوشند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 398 ). زمام حل و عقد و بسط و قبض و ابرام و نقض به دست حراست و شهامت او دادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 41 ). هیچ حل و عقد و ابرام و نقض امور ممالک بی مداخلت او نبود. ( المضاف الی بدایعالازمان ص 2 ). || باز کردن تاب رسن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). تاب باز دادن. ( زوزنی ). تاب باز دادن ریسمان و رسن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خراب کردن بنا. ( از ناظم الاطباء ). هدم. ( از اقرب الموارد ). باز کردن بنا. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). وا کردن بنا. ( زوزنی ). ( تاج المصادر بیهقی ). || باطل شدن طهارت. || فاسد شدن زخم. || خراب شدن کار پس از استواری. ( از ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح عروض ) عبارت است از حذف حرف هفتم ساکن از مفاعلتن و ساکن کردن حرف پنجم ، یعنی حذف «ن » و اسکان «ل » که از آن «مفاعلت » باقی ماند و به مفاعیل تبدیل شود، و آن را منقوض نامند. ( از تعریفات ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به نقص شود. || ( اِمص ) شکستگی عهد و پیمان. ( ناظم الاطباء ). شکست. فسخ. ابطال.
- نقض پیمان ؛ پیمان شکنی. عهدشکنی :
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها.
سعدی.
وصال یار به ما بس که نقض پیمان کرد
به عهد بعد رساندیم عهد قربی را.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
- نقض حکم ؛ مقابل ابرام حکم. ( یادداشت مؤلف ). ابطال و شکستن حکم.
- نقض عهد ؛ شکستن پیمان. گسستن پیمان. پیمان شکنی. نکث عهد. ( یادداشت مؤلف ) : و مردم کوره شاپور سوم بار نقض عهد کردند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 116 ). هرکه ملک را بر نقض عهد دلیر گرداند یاران و دوستان را در منجنیق بلا نهاده باشد. ( کلیله و دمنه ص 297 ). هر کار که به قصد نقض عهد منسوب نباشد مجال تجاوز... فراخ تر باشد. ( کلیله و دمنه ص 78 ).نقض عهد را در خاک می جست. ( کلیله و دمنه ص 186 ). طبیعت فساد و خبث اعتقاد او را بر نقض عهد داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 25 ). خلاف رای صواب است و نقض عهد اولی الالباب. ( گلستان ).

فرهنگ عمید

۱. شکستن عهدو پیمان.
۲. شکستن.
۳. ویران کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نقض (النقض)، کتاب، اثری در تبیین و اثبات عقاید امامیه و رد اتهامات مخالفان و در نقض کتاب بعض فضائح الروافض، به فارسی، نوشتۀ عبدالجلیل قزوینی رازی در حدود سال ۵۶۰ می باشد.
نام اصلی کتاب، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض است، اما به «نقض» شهرت دارد. مؤلف کتاب، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل بن ابی الحسین بن ابی الفضل قزوینی رازی، از واعظان و عالمان امامی مذهب ساکن ری بوده و تصنیفاتی نیز داشته است، از جمله کتاب السؤالات و الجوابات در هفت جلد. قزوینی کتاب نقض را در رد کتابی به نام بعض فضائح الروافض نوشته، که نویسنده ای سنی مذهب ، ساکن ری، در محرّم سال ۵۵۵ تألیف آن را به پایان برده و ظاهراً تا سال ۵۵۹ به تکمیل آن مشغول بوده است.
نام نویسندۀ بعض فضائح الروافض
نام نویسندۀ بعض فضائح الروافض دانسته نیست. در نسخه ای از کتاب که به دست قزوینی رسیده بوده، نام مصنف ذکر نشده گویا مؤلف آن به افشای نام خود تمایل نداشته است. اما از برخی اشارات قزوینی می توان دریافت که وی مؤلف بعض را می شناخته، چنانکه به شصت سالگی او و به کتابی از او با نام تاریخ الایام و الانام اشاره کرده است. محمد بن علی راوندی در راحة الصدور (تألیف شده در ۵۹۹ - ۶۰۳) به کتابی از خود در «شرح فضایح و قبایح رافضیان و خبث عقیدت ایشان» اشاره کرده است. نظیر این عبارات در منقولات قزوینی از بعض فضائح الروافض نیز دیده می شود. از این رو، احتمال دارد مؤلف بعض فضائح الروافض راوندی باشد، گرچه با تاریخ تولد راوندی (حدود ۵۵۰ تا ۵۵۵) همخوانی ندارد. چون قزوینی مطالب بعض فضائح الروافض را عیناً نقل کرده و سپس به رد آن ها پرداخته است، می توان بعض فضائح الروافض را به طورکامل از نقض استخراج کرد. از منقولات قزوینی پیداست که بعض فضائح الروافض هرچند به فصل های جداگانه تقسیم شده بوده، نظم موضوعی خاصی نداشته، اما «فضائح» بخش مستقلی از آن بوده که در بخش پایانی کتاب جای داشته و مؤلف در آن، ۶۷ فضیحت برای شیعیان برشمرده است.
مذهب مولف بعض فضائح الروافض
مؤلف بعض فضائح الروافض، به گفتۀ خود، تا ۲۵ سالگی شیعه بوده و سپس به مذهب اهل سنت درآمده است. از این رو، قزوینی، به تعریض، از او با عنوان «خواجۀ نو سنی»، «مصنف نو سنی»، «مصنف نو ناصبی»، «مصنف انتقالی» و «خواجۀ نو مسلمان» یاد کرده و او را ناآگاه از عقاید و باورهای اهل سنت شمرده و به طعنه، «خواجۀ امام» خوانده است. از اشارۀ قزوینی و منقولات او از کتاب بعض فضائح الروافض برمی آید که مؤلف بعض فضائح الروافض شافعی مذهب بوده است اما، با وجود عداوت با شیعیان، برای اهل بیت ، مخصوصاً امام حسین علیه السلام، احترام بسیار قائل بوده و حتی به ایشان علاقه داشته است. مؤلف بعض به برخی آثار شیعی استناد کرده و به سفر خود به ساری و شنیده هایش از شیعیان آن جا اشاره نموده است. بعض فضائح الروافض بیش تر جنبۀ جدلی و تبلیغی داشته تا نقد کلامی و اعتقادی. قزوینی در ردیۀ خود به اشتباهات پیش پا افتادۀ مصنف بعض و نا آگاهی او از تاریخ توجه داده است. از جمله باورهای تعصب آمیز وی، که قزوینی نیز بر آن خرده گرفته، این بوده که خلافت تا ظهور عیسی علیه السلام در عباسیان باقی خواهد ماند.
تألیف ردیۀ قزوینی بر بعض فضائح الروافض
...

پیشنهاد کاربران

شکستن ، شکستن عهد و پیمان
کاربرد در جمله : ☕️☕️☕️
اگر خلاف آن چه در هنگام اسارت گفته ام ، مبادرت ورزم ، در وقت خلاص و فراغ به نقض عهد ، متهم گردم

حذف کردن - رد کردن .


نقض آشکار

زیر پا نهادن

نمونه:
�ناقضان حقوق کودک� که پارسی آن می شود: زیر پا نهندگانِ هوده ی کودک

بجای �نقض� بهتر است از �زیر پا نهادن� سود جست؛ و بجای �ناقض� نیز �زیر پا نهنده� یا �زیر پا گذارنده� نوشت و بکار برد.

برگرفته از یادداشت و پی نوشت آن در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/06/blog - post_94. html




نیمه کاره


کلمات دیگر: