کلمه جو
صفحه اصلی

مصحف


مترادف مصحف : تصحیف شده | قرآن، کتاب، نامه، جلد، مجلد

فارسی به انگلیسی

misspelled or misread, tampered with, one who misreads something or tampers with it, book, volume, one who misreads something

one who misreads something


volume


مترادف و متضاد

تصحیف‌شده


کتاب، نامه


جلد، مجلد


۱. قرآن
۲. کتاب، نامه
۳. جلد، مجلد


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کسی که در خواندن کلمهای را غلط تلفظ کند . ۲ - آنکه کلمهای را بغلط ضبط کند . ۳- کسی که باکاستن یا افزودن نقطه های حروف کلمهای را تغییر دهد جمع : مصحفین .

فرهنگ معین

(مُ حَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نامه ها و اوراقی که در یک جلد جمع کرده باشند. ۲ - قرآن مجید. ج . مصاحف .
(مُ صَ حَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - کلمه ای که خطا نوشته شده . ۲ - کلمه ای که خطا خوانده شده . ۳ - کلمه ای که به واسطة کاستن یا افزودن نقطه های حروف تغییر یافته مانند: باد، یاد، روز، زور.

(مُ حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نامه ها و اوراقی که در یک جلد جمع کرده باشند. 2 - قرآن مجید. ج . مصاحف .


(مُ صَ حَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کلمه ای که خطا نوشته شده . 2 - کلمه ای که خطا خوانده شده . 3 - کلمه ای که به واسطة کاستن یا افزودن نقطه های حروف تغییر یافته مانند: باد، یاد، روز، زور.


لغت نامه دهخدا

مصحف. [ م ُ / م َ / م ِ ح َ ] ( ع اِ ) نامه های فراهم آورده شده. ( ناظم الاطباء ). || کراسه. ج ، مصاحف. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کراسه.( دهار ) ( زمخشری ). رجوع به کراسه شود. || چیزی که در او صحیفه ها و رساله ها جمع شود. ( از غیاث )( از آنندراج ). مجموعه اوراقی که در یک جلد جای دهند. جلد. مجلد : این کتاب را [ یعنی قرآن را] بیاوردند از بغداد چهل مصحف بود. ( ترجمه تفسیر طبری ج 1 ص 5 ). || کتاب. کتاب آسمانی. || ( اِخ ) قرآن مجید. ( ناظم الاطباء ) :
همه بزرگان حال از منجمان پرسند
خدایگان زمانه ز مصحف و قرآن.
فرخی.
چندین از زهاد و پارسایان بر مصلی نماز نشسته و مصحف ها در کنار بکشته بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 471 ). اگر قرآن به قول این گروه قدیم است و خدای یکی است پس قرآن با خدای دو بوند نه یکی ، و چون قرآن این آیتهای مفصل مقروء مکتوب است پس بهری از خدای تعالی اندر مصحف است. ( جامعالحکمتین ص 222 ).
تأویل باﷲ نمودی تو را
رهبرت ار مصحف کوفیستی.
ناصرخسرو.
عثمان رضی اﷲعنه در خانه نشسته بود و مصحف در پیش نهاده قرآن می خواند. ( مجمل التواریخ و القصص ).
چو تو در مصحف از هوا نگری
نقش قرآن تو را کند در بند.
سنائی.
مظلوم چون به خانه زندیق مصحفم
محروم چون ز چشمه حیوان سکندرم.
جمال الدین عبدالرزاق.
شریف معنی وحی است اگرنه در صورت
به خط و جلد ز یک نسبتند مصحف و زند.
اثیرالدین اخسیکتی.
خاک درگاهش به عرض مصحف است
جای سوگند کیان در شرق و غرب.
خاقانی.
کعبه ما طرف خم ، زمزم ما درد خام
مصحف ما خط جام ، سبحه ما نام صبح.
خاقانی.
بوسه بر سنگ سیاه و مصحف روشن دهم
گرچه چون کوثر همه تن لب شود اجزای من.
خاقانی.
آتش ز من بنهفت دم کز زندخوانم دید کم
مصحف ز من بگریخت هم کز اهل ایمان نیستم.
خاقانی.
سوگند می خورد که نبوسد بجز دو جای
یا مصحف معظم یا سنگ کعبه را.
خاقانی.
مصحف و شمشیر بینداخته
جام و صراحی عوضش ساخته.
نظامی.
هرگز ندید هیچکس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی.
عطار.
سالها گوید خدا آن نان خواه

مصحف . [ م ُ / م َ / م ِ ح َ ] (ع اِ) نامه های فراهم آورده شده . (ناظم الاطباء). || کراسه . ج ، مصاحف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کراسه .(دهار) (زمخشری ). رجوع به کراسه شود. || چیزی که در او صحیفه ها و رساله ها جمع شود. (از غیاث )(از آنندراج ). مجموعه ٔ اوراقی که در یک جلد جای دهند. جلد. مجلد : این کتاب را [ یعنی قرآن را] بیاوردند از بغداد چهل مصحف بود. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ج 1 ص 5). || کتاب . کتاب آسمانی . || (اِخ ) قرآن مجید. (ناظم الاطباء) :
همه بزرگان حال از منجمان پرسند
خدایگان زمانه ز مصحف و قرآن .

فرخی .


چندین از زهاد و پارسایان بر مصلی نماز نشسته و مصحف ها در کنار بکشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 471). اگر قرآن به قول این گروه قدیم است و خدای یکی است پس قرآن با خدای دو بوند نه یکی ، و چون قرآن این آیتهای مفصل مقروء مکتوب است پس بهری از خدای تعالی اندر مصحف است . (جامعالحکمتین ص 222).
تأویل باﷲ نمودی تو را
رهبرت ار مصحف کوفیستی .

ناصرخسرو.


عثمان رضی اﷲعنه در خانه نشسته بود و مصحف در پیش نهاده قرآن می خواند. (مجمل التواریخ و القصص ).
چو تو در مصحف از هوا نگری
نقش قرآن تو را کند در بند.

سنائی .


مظلوم چون به خانه ٔ زندیق مصحفم
محروم چون ز چشمه ٔ حیوان سکندرم .

جمال الدین عبدالرزاق .


شریف معنی وحی است اگرنه در صورت
به خط و جلد ز یک نسبتند مصحف و زند.

اثیرالدین اخسیکتی .


خاک درگاهش به عرض مصحف است
جای سوگند کیان در شرق و غرب .

خاقانی .


کعبه ٔ ما طرف خم ، زمزم ما درد خام
مصحف ما خط جام ، سبحه ٔ ما نام صبح .

خاقانی .


بوسه بر سنگ سیاه و مصحف روشن دهم
گرچه چون کوثر همه تن لب شود اجزای من .

خاقانی .


آتش ز من بنهفت دم کز زندخوانم دید کم
مصحف ز من بگریخت هم کز اهل ایمان نیستم .

خاقانی .


سوگند می خورد که نبوسد بجز دو جای
یا مصحف معظم یا سنگ کعبه را.

خاقانی .


مصحف و شمشیر بینداخته
جام و صراحی عوضش ساخته .

نظامی .


هرگز ندید هیچکس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی .

عطار.


سالها گوید خدا آن نان خواه
همچو خر مصحف کشد ازبهر کاه .

مولوی .


شبی در خدمت پدر نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز در کنار گرفته . (گلستان ).
شاهدی در میان کوران است
مصحفی در سرای زندیقان .

(گلستان ).


از حقیقت به دست کوری چند
مصحفی ماند و کهنه گوری چند.

اوحدی .



خط خوبان غنیم عاشق پرآرزو گردد
که یارب کرد نفرینش که مصحف خصم او گردد.

محسن تأثیر (از آنندراج ).


- امثال :
مثل مصحف در خانه ٔ زندیق . (امثال و حکم دهخدا).
نامه ٔ مانی کجا چون مصحف قرآن بود ؟

معزی .


- مصحف امام ؛ نام قرآن و مصحفی است که به نام عثمان معروف است و متداول به نام مصحف یاد کرده شود، و آن به خط عثمان نیست و به غلط گمان برده اند که به خط عثمان بوده است بلکه به خط زیدبن ثابت نوشته شده بود، و برخی گفته اند اظهر آن است که مقصود از مصحف امام هر قرآنی است که طابق النعل بالنعل از روی آن نوشته و تدوین شود و مشابه با قرآنی باشد که عثمان برای شخص خود در مدینه تهیه و فراهم آورده بود و مانند آن قرآن چند قرآن دیگر فراهم آورده به مکه و شام و کوفه و بصره فرستاد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- مصحف بغلی ؛ قرآن کوچک جیبی . (ناظم الاطباء). قرآنی که اوراق کوتاه داشته باشد، چنانچه در بغل نگاه توان داشت . (آنندراج ) :
عزیزدار دل پاره پاره ٔ ما را
که شمع را پر پروانه مصحف بغلی است .

صائب (از آنندراج ).


- مصحف خوردن ؛ کنایه از قسم به مصحف خوردن ، مثل قرآن فروخوردن . (آنندراج ) :
عارضش را زخم کردی باز منکر می شوی
جای دندان است پیدا مدعی مصحف مخور.

محمدسعید اشرف (ازآنندراج ).


- مصحف سپید گشتن (شدن ) ؛ نشان قیامت است . (از آنندراج ) :
بر خط زدی تراش جهان در ندامت است
مصحف سپید گشت نشان قیامت است .

؟ (از آنندراج ).


- مصحف سجاوندی ؛ مصحفی که آیات او را موافق سجاوندی که نام کتابی است در علم قرائت به شنگرف و آب طلا نوشته باشند و این کنایه از مزین و مکلف است . (آنندراج ).
- مصحف گردون ؛ فلک . آسمان :
از مصحف گردون ار پنج آیت زر کم شد
آمد پر طاووسش دیدار به صبح اندر.

خاقانی .


- مصحف مُذَهَّب ؛ قرآن مذهّب یعنی مطلا. (از آنندراج ) :
دین باخت هرکه دولت دنیا بر او فزود
مصحف ز بیم دزد مذهّب نکرده ام .

میر محمدعلی رایج (از آنندراج ).


- مصحف نوشتن ؛ قرآن نوشتن : اغلب و اکثر قوت او از اجرت کتابت قرآن بود، پیوسته مصحف نوشتی . (لباب الالباب چ نفیسی ص 43).
- مصحف یاقوت ؛ قرآن به خط یاقوت . (ناظم الاطباء). کنایه از مصحف به خط یاقوت که نام خوشنویس قرن هفتم هجری است . (از آنندراج ) :
لبش نوشته حدیثی به خط ریحانی
که من به مصحف یاقوت هم سخن دارم .

حکیم الملک شهرت (از آنندراج ).



مصحف . [ م ُ ص َح ْ ح َ ] (ع ص ) خطاشده در نبشته . (ناظم الاطباء). کلمه که خطا نوشته شده است . || کلمه ای که خطا خوانده شده . لفظی که به تغییر نقطه لفظ دیگر خوانده شود، چون عید و عبد، و توشه و بوسه ، و جز آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کلمه ای را نامند که درآن تصحیف واقع شده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).شکسته . تصحیف شده . کلمه ای که حرف یا حروفی از آن با تغییر نقطه دگرگون شده باشد. سخن از جای بگردیده . ازجای بگردیده به نقطه . (یادداشت مؤلف ) :
گردون مگر مصحف نامش شنیده بود
کابشر نوشت نامش بر تاج مشتری .

خاقانی .


ابلیس وار پیر و جوانند از آنکه کرد
ابلیس هم به پیر مصحف خطابشان .

خاقانی .


عید آمد و من مصحف عید
این نقد بسخته ام به میزان .

خاقانی .


- مصحف انس ؛ کنایه از آتش است :
انسیان را هم از مصحف انس
روضه ٔ انس و جان کنید امروز.

خاقانی .


|| (اصطلاح بدیع) نظم یا نثری است که چون نقطه ها یا حرکات آن را عوض کنند ثنا و آفرین ، هجو و نفرین شود. (از نفائس الفنون ص 46). صنعتی است که شاعر در آن ، صورت کلمه را حفظ کند ولی نقطه ٔ آن را بگرداند و در نتیجه نفرین ثنا و آفرین شود. مصحف بر دو گونه است : مضطرب ، منتظم ؛ در مصحف مضطرب ، حروف درهم پیوسته بود و به جهد و فکرت مقاطع و مفاصل کلمات را پیدا باید آورد تا تصحیف حاصل آید. مثال در تصحیف قسورةبن محمدبن شیر گفته است : فی تنور هیثم جمدٌ. مثال از نثر پارسی : برو بشری دیگر کهتر تست . این همه را مقاطع و مفاصل کلمات پیدا باید آورد. اما مصحف منتظم آن است که هر کلمه را علی حده به تصحیف بتوان خواندن و مقاطع و مفاصل کلمات در تصحیف معین و مبین باشد و در استخراج آن به جهد حاجت نبود. مثال از تازی : انت الحبیب المحبب . دیگر: انت سِرﱡ البَاءْس . دیگر پارسی : ما در میان دولت تو می زییم . دیگر: آن کوزمغز بدست از نخشب صد تیر بربست .
دیگر قطعه :
خواجه بلعز من ای با شرف و عز
کبر در کوی تو و خانه ش بر در.
دیگر:
من کوز تو را بیارم ای خواجه بنیر
تو نیز زبهر من یزی بر سر گیر.
مثال دیگر:
ندارم به تو جز به نیکی گمانی
که ما را تو از جمله ٔ دوستانی
یقینم که امروز تو کبر کویی
بترسم که تو هم بر این سان بمانی
اگر تیزتر بست من بی گناهم
نکردم من ای خواجه پالیزبانی
ستورم تو را گر روی تا بخانه
برنجت پزیم ار کنی میهمانی
بزن تیر چون کبر بینی به کویت
وگرنه بدین کار همداستانی .
هیچ بیت از این قطعه از یک تصحیف یا دو خالی نیست هرچند که ابیات در نفس خویش لطفی ندارد اما مثال را تمام است . (حدائق السحر صص 67 - 69). || در علم حدیث آن است که در سند یا متن او تصحیف واقع شده باشد. در اصطلاح رجال و درایه حدیثی است که نام بعضی از روات مسند و یا الفاظ متن حدیث را به مشابهات تغییر داده باشند.

مصحف . [ م ُ ص َح ْ ح ِ ] (ع ص ) از جای گرداننده ٔ سخن . بگرداننده به نقطه . تصحیف کننده . آنکه تصحیف کند کلمه ای را یعنی نقطه ٔ حرف یا حروفی از آن را تغییر دهد. (از یادداشت مؤلف ). || آنکه کلمه ای را غلط تلفظ کند. (از یادداشت مؤلف ). || آنکه کلمه ای را غلط ضبط کند. (یادداشت مؤلف ).


فرهنگ عمید

۱. نامه ها و اوراقی که آن ها را در یک جلد جمع کرده باشند، کتاب.
۲. قرآن مجید.
= تصحیف

۱. نامه‌ها و اوراقی که آن‌ها را در یک جلد جمع کرده‌باشند؛ کتاب.
۲. قرآن مجید.


تصحیف#NAME?


دانشنامه عمومی

کتاب آسمانی، کتاب


مصحف مجموعه برگه هایی است که در یک جلد جای می دهند.صحیفه نیز به معنی مصحف به کار رفته و جمع مکسر آن صحف است.قرآن از کتابهای پیامبران پیشین به صحف یاد می کند؛ مانند صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَیبا وجود این قرآن خود را به نام کتاب معرفی می کند نه مصحف.
مصحف زید بن ثابت به دستور ابوبکر گردآوری شد.
مصحف امام (مصحف عثمان) شامل قرائتهای هفتگانه است.
مصحف ابن مسعود ۱۱۱ سوره داشت.
مصحف ابی بن کعب دارای ۱۱۵ سوره بود.
مصحف علی به ترتیب نزول قرآن بود.
به نام قرآنی که در زمان عثمان گردآوری شد و به خط زید بن ثابت نوشته شده است مصحف امام گویند. این مصحف را عثمان برای خود در مدینه فراهم کرد و ۴ نسخه از آن قرآن را به مکه و شام و کوفه و بصره فرستاد.مصحف های اولیه بدون نقطه و فاقد هرگونه علامت و نشانه بودند.دهخدا به نقل از ناظم الاطباء می نویسد مُصَحَّفْ لفظی است که با تغییر نقطه با لفظ دیگر خوانده شود؛ مانند عید و عبد یا توشه و بوسه.
مصحف های گوناگون با قرآن رایج در میان مسلمانان ظاهراً تفاوتهایی داشت. برخی از این مصحف ها عبارتند از:
مصحف فاطمه چیزی دربارهٔ قرآن یا احکام و حلال و حرام ندارد.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تصحیف

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] مُصْحَف، چیزی که قرآن به صورت کامل بر آن نوشته شده است. این واژه وقتی برای قرآن به کار گرفته شد که به شکل امروزی اش جمع آوری و تدوین شد. در تاریخ آمده است به دستور عثمان (خلیفه سوم)، برای دوری از اختلاف قرائت ها، مصحف ها یکسان سازی شدند و مصحفی واحد تدوین شد. مصحف احکام خاصی دارد؛ مثل اینکه نباید آن را نجس کرد و اگر نجس شود، واجب است که آن را آب بکشند یا مس کردن خط قرآن نیازمند وضو است و کسی که وضو ندارد یا جُنُب است، حرام است به خط قرآن دست بزند.
مُصحَف در لغت به معنای چیزی بوده که صحیفه ها در آن جمع شده است؛ یعنی چیزی که دارای دو رُویه (جلد) بوده و در آن، اوراق جمع آوری و نگهداری می شده است. واژه مُصحَف در قرآن نیامده است؛ اما هم ریشه آن یعنی واژه صُحُف، ۸ بار به کار رفته است و به کتاب پیامبرانی چون ابراهیم، موسی و به لوح محفوظ و نامه اعمال صحف گفته شده است. صُحُف جمع صحیفه است و صحیفه صفحه ای است که بر آن می نویسند. واژه مصحف بعدها برای قرآن به کار گرفته شده است.
نام یا اصطلاح مُصحَف برای قرآن، بیشتر در زمانی رواج یافت که به شکل امروزی اش تدوین شد؛ به عبارت دیگر، هنگامی که پس از رحلت پیامبر(ص) قرآن را یکجا جمع کردند و نوشتند، آن را «مُصحَف» خواندند. محمدباقر حجتی درباره نامگذاری قرآن به مصحف می نویسد: «بر طبق منابع تاریخی اهل سنت، چنین استفاده می شود که نامگذاری قرآن به مصحف به زمان خلافت ابوبکر بازمی گردد». وی پس از نقل روایات گوناگون در این زمینه به نقد و بررسی این نظریه پرداخته است.

پیشنهاد کاربران

یکى پیش عثمان رفت و او گفت: "کتاب خدا میان من و تو باشد. " گوید: مصحف جلوى روى او بود. گوید: و اما شمشیر بطرف او افکند که دست خود را جلو آورد و دست او را برید. عثمان گفت: "بخدا این نخستین دستى بود که قرآن نوشت. " گوید خون همچنان در آن مصحف بجا مانده و پاک نکرده اند. تاریخ طبرى ج ٦ ص ٢٢٧٤

در اوستا " نپی " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .

قرآن

کتاب آسمانی یا قرآن کریم

مُصحَف در آب انداختن: کنایه از نابود کردن و زایل کردن
دکتر شفیعی کدکنی در مورد " مُصحَف در آب انداختن" می نویسد : ( ( کتاب در آب انداختن کنایه از نابود کردن و زایل کردن در اصل هر مجموعه ورقی که در یک مجلد باشد مُصحَف است . ) )
( ( عقل ناکس روی را مُصحَف در آب انداختن
عشق ِبرنا پیشه را شمشیر بُرّان داشتن ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 413. )

معمولا به معنی قرآن و گاهی کتاب


کلمات دیگر: