کلمه جو
صفحه اصلی

مهاجرت


مترادف مهاجرت : جلای وطن، رحلت، کوچ، هجرت

متضاد مهاجرت : اقامت

برابر پارسی : ترک میهن

فارسی به انگلیسی

emigration


emigration, immigration, passage, trek, run

emigration, immigration, migration, passage, trek


فارسی به عربی

استعمار , حجرة
( مهاجرت (مرغان یا حشرات ) ) طیران

استعمار , حجرة


مترادف و متضاد

جلای‌وطن، رحلت، کوچ، هجرت ≠ اقامت


flight (اسم)
گریز، پرواز، سلسله، مهاجرت، عزیمت، یک رشته پلکان

colonization (اسم)
استعمار، مهاجرت، کوچ

emigration (اسم)
مهاجرت، کوچ

exodus (اسم)
مهاجرت، خروج، مهاجرت دسته جمعی، سفر خروج

expatriation (اسم)
مهاجرت، جلای وطن

out-migration (اسم)
مهاجرت

فرهنگ فارسی

ازجائی بجای دیگررفتن ودر آنجامنزل کردن، دوری کردن ازشهرودیارخود
( مصدر ) از موطن خود بجایی دیگر انتقال کردن هجرت گزیدن .

[ژئوفیزیک] پیشروی کانون زمین‌لرزه در امتداد کمربند زلزله یا زون ‌گسلی (fault zone)، از مکانی به مکان دیگر، ناشی از انباشت کرنش [شیمی] حرکت ذرات باردار در محلول برق‌کاف تحت تأثیر یک میدان الکتریکی


فرهنگ معین

(مُ جِ رَ ) [ ع . مهاجرة ] (مص ل . ) هجرت کردن ، از جایی به جای دیگر رفتن و در آن جا مسکن گزیدن .

لغت نامه دهخدا

مهاجرت. [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] ( از ع ، اِمص ) ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی. ( ناظم الاطباء ). بریدن از جایی به دوستی جایی دیگر. ( یادداشت مؤلف ). ترک دیار گفتن و در مکان دیگر اقامت کردن. مهاجرة.
- مهاجرت کردن ؛ هجرت کردن. کوچ کردن.
|| مفارقت. جدائی. ( از ناظم الاطباء ).

مهاجرة. [ م ُ ج َ رَ ] ( ع مص ) از کسی بریدن. ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان البلاغه علامه جرجانی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بریدن از جایی به دوستی جای دیگر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || از زمینی به زمینی رفتن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). از زمینی به زمینی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بیرون رفتن به سوی دهات. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مهاجرت شود.

مهاجرت . [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). بریدن از جایی به دوستی جایی دیگر. (یادداشت مؤلف ). ترک دیار گفتن و در مکان دیگر اقامت کردن . مهاجرة.
- مهاجرت کردن ؛ هجرت کردن . کوچ کردن .
|| مفارقت . جدائی . (از ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن.
۲. دوری کردن از شهر و دیار خود.

دانشنامه عمومی

مهاجرت به معنای جابه جایی مردم از مکانی به مکانی دیگر برای کار یا زندگی است. مردم معمولاً به دلیل دور شدن از شرایط یا عوامل نامساعد دورکننده ای مانند فقر، بیماری، مسائل سیاسی، کمبود غذا، بلایای طبیعی، جنگ، بیکاری و کمبود امنیت مهاجرت می کنند. دلیل دوم می تواند شرایط و عوامل مساعد جذب کنندهٔ مقصد مهاجرت مانند امکانات بهداشتی بیشتر، آموزش بهتر، درآمد بیشتر، مسکن بهتر و آزادی های سیاسی بهتر باشد.
اگرچه مهاجرت بشر برای مدت صدها هزار سال وجود داشته و دارد، «مهاجرت» در مفهوم مدرن به حرکت و کوچ افراد از یک ملیت- کشور به کشور دیگر، که در آنجا شهروند نیستند، محسوب می شود. مهاجرت به طور ضمنی به اقامت درازمدت با مهاجرت اطلاق می شود توریستها و بازدید کنندگان موقتی و کوتاه مدت به عنوان مهاجر شناخته نمی شوند؛ اما با وجود این، مهاجرت فصلی کارگران و نیروی کار (به طور نمونه برای مدت کمتر از یک سال) اغلب به عنوان شکلی از مهاجرت به حساب می آیند. میزان جهانی مهاجرت، درشرایط کامل بالا ولی در شرایط مرتبط پایین است. بر طبق آمار تخمینی سازمان ملل متحد در حدود ۱۹۰ میلیون مهاجر بین المللی در سال ۲۰۰۵ وجود داشته است، که ۳٪ از کل جمعیت دنیا را شامل می شود. ۹۷٪ بقیه جمعیت دنیا در کشورها و محلهایی زندگی می کنند که به دنیا آمده اند یا به طور خانوادگی زندگی کرده اند.
عقاید جدید درباره مهاجرت به توسعه و پیشرفت مربوط می شود، مخصوصا در قرن نوزدهم میلادی به ملیت ها و کشورهایی با معیارهای مشخص شهروندی پاسپورت وکنترل دائم و مستمر مرزها وحدود و قانون ملیت وجود داشته است. شهروندی و تابعیت یک کشور- ملیت به یک نفر خارجی و بیگانه حق اقامت در آن کشور و منطقه می داد، ولی اقامت بخاطر مهاجرت منوط به شرایط بود که توسط قانون مهاجرت تعیین می شود. مهاجرت بدون تایید رسمی می تواند طبق این قوانین یک خلاف تلقی شود و حتی اگر آن به عنوان خلاف تعریف نشود، دولتها معمولاً برای مهاجرت غیر قانونی بازداشت و حبس تعیین می کنند. این ملیت ها- کشورها هم چنین مهاجرت را یک مورد سیاسی، با تعریف وطن و تابعیت اصلی یک ملت را که به عنوان میراث شراکتی نژادی و یا فرهنگی اصلی به شمار می آید، در بیشتر موارد مهاجرت شرایط نژادی و فرهنگی مختلفی پیدا می کند. این مسئله باعث تنش های اجتماعی ترس و واهمه از خارجی و برخورد و مقابله با هویت ملی وبومی، در بسیاری از کشورهای توسعه یافته به حساب می آید.
کشورهای مهاجرپذیر نیز از نیروی کار مهاجران نفع می برند. بسیاری از کشورهای صنعتی برای گردش اقتصاد خود به نیروی کار ارزان مهاجرین نیاز دارند. مهاجران به ویژه در بخش های کشاورزی، ساختمان، رستوران داری و هتل داری، مراقبت از سالمندان، نظافت و خدمتکاری منازل مشغول به کار هستند. حتی در درون اتحادیه اروپا نیز انجام کار محدودیت های اقامتی برای بعضی از کشورها دارد و این امر رسماً به مهاجرت و کار غیرقانونی دامن می زند. در واقع در بحث های مربوط به مهاجرت غالباً چنین جلوه داده می شود که مهاجرین خود را به زور به جوامع مرفه تر تحمیل می کنند. در این میان نه تنها به علل مهاجرت، که ریشهٔ بسیاری از آنان، مناسبات اقتصادی جهانی است، اشاره نمی شود، بلکه درباره منافع سرشاری که از راه مهاجرت قانونی و غیرقانونی نصیب سوداگران می گردد نیز سکوت می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

کوچ ایل بختیاری
نقل مکان افراد از محل اقامتشان به جایی دیگر. اگر از کشوری به کشور دیگر رخ دهد مهاجرت بین المللی یا برون کوچ نامیده می شود و اگر در یک کشور از منطقه ای به منطقۀ دیگر باشد مهاجرت داخلی یا درون کوچ. همچنین مهاجرت ممکن است موقت (نظیر مسافرت های ایام تعطیل) یا فصلی (نظیر کوچ عشایر) یا دایمی باشد. آنچه افراد را وادار به ترک یک محیط می کند عوامل دفع و آنچه آنان را به محیط دیگر می کشاند عوامل جذب (نظیر مسکن بهتر، شغل مناسب تر، امکانات بیشتر) نام دارد. مهاجرت در مقیاس وسیع بیشتر علت اقتصادی دارد و گاه آزارهای اجتماعی یا سیاسی یا دینی به این کار سبب می شود (که پناهندگان را پدید می آورد) و باعث می شود که کشورهای خاصی در این خصوص قوانین محدودکننده ای وضع کنند. نوعی دیگر از مهاجرت، مهاجرت اجباری است که برخی علل آن عبارت اند از مواجهه با جنگ، آزار مذهبی، قحطی، بردگی، بلایای طبیعی. امریکا در مقیاسی وسیع تر از کشورهای دیگر و بیش از ۵۰میلیون نفر در طول تاریخ خود مهاجر پذیرفته است. در بریتانیای کبیر مقررات مهاجرت ساکنان کشورهای مشترک المنافع در ۱۹۶۲ و ۱۹۶۸ تصویب شد و در ۱۹۷۱ نظام واحد نظارتی جایگزین آن شد. قانون ۱۹۸۱ ملیت انگلستان، با این حکم که فقط شهروند انگلیسی حق زندگی کردن در بریتانیای کبیر را دارد، مهاجرت به انگلستان را محدود کرد. مهاجرت در دین اسلام نیز احکامی مخصوص دارد. اگر مسلمانی در شرایطی قرار گیرد که دینش در خطر افتد و به او ظلم شود، واجب است که از آن سرزمین هجرت کند. (نساء ۹۷ـ۹۸؛ انفال، ۷۲؛ نحل، ۱۱۰؛ عنکبوت، ۵۶) به نظر فقیهان مسلمان شرایطی که مهاجرت را واجب می کند عبارت اند از ۱. گریز از شکنجۀ ظالمان؛ ۲. یادگیری احکام دینی (توبه، ۱۲۲)؛ ۳. تقویت دولت اسلامی. همچنین اگر مهاجرت باعث شود که مسلمانی احکام و معارف اسلام را، به علت دور از دسترس بودن، فراموش کند، حرام است.

فرهنگستان زبان و ادب

{migration} [ژئوفیزیک، شیمی] [ژئوفیزیک] پیشروی کانون زمین لرزه در امتداد کمربند زلزله یا زون گسلی (fault zone )، از مکانی به مکان دیگر، ناشی از انباشت کرنش [شیمی] حرکت ذرات باردار در محلول برق کاف تحت تأثیر یک میدان الکتریکی

نقل قول ها

• «هیچ انسانی با خوشحالی وطنش را ترک نمی کند.»• «هرگز زندگانی برای کسی که از دیار خود مهاجرت کرده مانند دیگران نیست.»• «مهاجرت خیلی تلخ است، خیلی سنگین و دشوار است. آرزو می کنم هیچ کس مجبور نشود از محل زندگی اش مهاجرت کند.» -> رضا فیاضی

جدول کلمات

کوچ

پیشنهاد کاربران

نجو

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
فَروایِش farvãyesh ( پهلوی: فْرَوایِیشن fravãyishn )
پَرواس ( سنسکریت: پْرَواسَ )
کوژین ( کردی: کوچین )

Move away

در پهلوی " فاتورش ، فروایش " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
فاتوریدن ، فرواییدن = مهاجرت کردن ، کوچیدن

مهاجرت ( Migration ) :[اصطلاحات پلیمری]عبارتی است که برای قابلیت حرکت مواد رنگدار ( کلرانت ) استفاده می شود و معمولاً منسوب است به حلالیت جزئی در پلیمر یکی از اجزای تشکیل دهنده رنگ. این مسئله می تواند بصورت” رنگ پس دادن” یا ” کدر شدن رنگ” ظاهر شود.

فراروی کردن . . ( فرا رو ) مهاجر . . .


کلمات دیگر: