مترادف نفی : انکار، باطل، بطلان، رد، نسخ، منع، نهی، تبعید، طرد
متضاد نفی : اثبات
برابر پارسی : راندن، دورکردن، بیرون کردن
negation
انکار، باطل، بطلان، رد، نسخ ≠ اثبات
منع، نهی
تبعید، طرد
۱. انکار، باطل، بطلان، رد، نسخ
۲. منع، نهی
۳. تبعید، طرد ≠ اثبات
نفی . [ ن َف ْ فی ی ] (ع اِ) سفره مانندی است که بر آن پِسْت را بیزند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نُفیَة. نَفّیَّة. (از اقرب الموارد).
نفی . [ ن َ فی ی ] (ع اِ) کفک که دیگ جوشان فرواندازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کفی که از دیگ در حال جوشیدن فروریزد. (ناظم الاطباء). || آب که از رسن دلو چکد. (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). آبی که از ریسمان دول چکد. (ناظم الاطباء). || سنگریزه و جز آن که از سم ستور پراکنده گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آردی که سنگ آسیا به اطراف پراند. (اقرب الموارد). آرد که آسیا می اندازد. (مهذب الاسماء). || سپر برگ خرما. سپر از برگ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سپر از برگ خرما ساخته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خاک و گرد گردآمده از باد در بنهای درختان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خاکی که باد در بن درختان گرد آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ردی و هیچکاره از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نفاء. (اقرب الموارد). نفاة. نفایة. نفاوة. نفوة. (متن اللغة). رجوع به نفاء و نفاة شود. || گروهی که جدا شود از لشکر گران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || وعید. (اقرب الموارد). رجوع به نفی شود. || نفی المطر؛ ما ینفیه و یرشه . (منتهی الارب ). آنچه راکه از باران باد پراکنده می کند. (ناظم الاطباء). || ابن نفی ؛ آنکه او را پدرش از خانه بدر کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
خاقانی .
نایش