کلمه جو
صفحه اصلی

ساوه

فارسی به انگلیسی

saveh

فرهنگ اسم ها

اسم: ساوه (پسر) (فارسی)
معنی: نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام دلاور تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی

فرهنگ فارسی

یا ساوه شاه پهلوانی تورانی از خویشان کاموس کشانی که در جنگ با رستم کشته شد .
( اسم ) ۱ - زر خالص شکسته و ریزه ریزه براده طلا . ۲ - بوته زرگری .
رستاق

فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) برادة طلا.

لغت نامه دهخدا

ساوه . [ وَ ] (اِخ ) شهر قدیم مرکز شهرستان ساوه است . این شهر در 50 درجه و 18 دقیقه ٔ طول شرقی گرینویچ و 35 درجه و یک دقیقه ٔ عرض شمالی در ارتفاع 960 متر در 140 کیلومتری جنوب باختر تهران و 90 هزارگزی شمال باختر قم واقع گردیده است . موقعیت طبیعی شهر جلگه و انتهای تپه ٔ دام چلی . هوای آن معتدل مایل بگرمی است . آب شهر از رودخانه های مزدقانچای و قره چای و قنوات خیرآباد و اسکندرآباد تأمین میگردد ولی بطور کلی ساوه کم آب است زیرا آبهای مذکور در خارج شهر بمصرف زراعت میرسد. اکثر خانه های معتبر ساوه دارای آب انبار و در حدود 25 آب انبار عمومی بزرگ نیز دارد که در زمستان پر شده و تا مدتی آب محله را تأمین مینماید. ساوه یکی از شهرهای قدیمی ایران بوده ، زمانی که سد معروف قره چای سالم بوده آبادی اطراف بیش از حال وخود شهر نیز از آب استفاده می نموده است . شهر قدیم خراب شده ولی آثار قلاع و باروی آن مشاهده میشود. چند خیابان جدید در سالهای اخیر احداث شده که هنوز طرفین خیابان ساختمان نشده و نیمه کاره است . بازار سرپوشیده ٔ ساوه از طرف شمال بخیابان سلمان ساوجی و از طرف جنوب بمیدان بزرگ منتهی می گردد. در شهر ساوه یک دبیرستان و 5 دبستان وجود دارد. ابنیه ٔ قدیم ساوه یکی مسجد جامع است که در زمانی در مرکز شهر قدیم بوده حالیه در خارج شهر جدید مشاهده میشود چنانچه در نگاهداری آن توجه نشود رو بخرابی است . دیگر مسجد میدان بزرگ است که مطابق کتیبه ٔ سردر سال 924 هَ . ق . به امر شاه اسماعیل بهادرخان بوسیله ٔ خواجه شمس الدین محمد بنا شده است . بنای امام زاده های شاهزاده اسحاق ، شاهزاده حسین ، امام زاده یحیی ، سید ابورضا، سید بشیر نسبتاً قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). شهر نیکوئیست در میان ری و همدان و نزدیک وی شهر دیگر موسوم به آوه یافت شود، اهالی ساوه سنی شافعی و اهالی آوه شیعه ٔ امامی میباشند. در بین این دو دو فرسخ مسافت است . (معجم البلدان ). حد اول قم از ناحیت همدان است تامیلادجرد که آن ساوه است . (تاریخ قم ص 26). از بعضی متقدمان حکایت است که آبه دریا یکی بوده است ، یکی ازپادشاهان عجم اتفاقاً که بر آن بگذشت در جوانب آن دریاچه صید کردن خوش یافت بفرمود تا آن آب را بگشادندو کوشکی بدان موضع بنا کردند و ببالای آن بر آمد آثار کهنه و قدیمه دید گفت این نشانها و علامت ها و اثرهاچیست یکی از حاضران گفت بزبان ایشان خد بود پس آن موضع را بود نام نهادند و تا بدین وقت آبادان است و برخی ، از بعض روات عجم حکایت کند که اول موضعی که از مواضع رساتیق ساوه و حوالی آن بنا نهادند آبه بود و بیب بن جودرز آن را بنا کرده و سبب بنای آن آن بود که کیخسرو بدانجا رسید و آن دریاچه ای بود و در موضع و جای آبه آبی پاکیزه و صافی بود بدان آب فرود آمد و بزبان عجم گفت که بدین آب ساای افا استی یعنی این آب محتاجست بسایه ای و بنایی و عمارتی پس آبه را بقول کیخسرو که گفت آب آبه نام کردند و گویند که بیب بن جودرز از کیخسرو خواست که بدانجا عمارتی کنند و بنایی . کیخسرو او را دستوری داد پس بیب کریه ٔ آبه را بنا کردبه اذن و اجازت کیخسرو و گویند که چون بیب بن جودرز در صحبت کیخسرو از بلاد ترک باز گردید در صحرایی بلنداز صحاری و مواضع قم فرود آمد و بدان صحرا هیچ عمارتی و بنایی نبود پس بیب آبه را بنا کرد و میلادبن جرجین میلادجرد و بعضی گویند که ابتدای بنای رستاق ساوه در ایام کیخسرو بود و آن چنان بود که چون کیخسرو و بهمدان فرود آمد و همدان را زینستان ایرانشهر نام بودیعنی خزینه ٔ سلاحها و مالهای این همدان را بمالی از آل کردام ستده بودند و هیچکس دیگر را با آن کاری نبودو مراد از آل کردام ، رستم بن کردام است و او را سی و دو برادر بوده اند، راوی گوید که در آن روزگار بجبال بغیر از همدان و ری و اصفهان شهر دیگر نبوده است پس چون کیخسرو از همدان برخاست و بجانب افراسیاب عزیمت کرد در طلب خون پدرش سیاوش چون بزرقار رسید و این زرقار بزبان عجم اسفید نام بود نظر کرد با ساوه و قم ودر آن حال هر دو دریا یکی بودند. رجوع به تاریخ قم ص 79، 80، 81 و 82 و رجوع به آبه شود : شهرکیست [ از جبال ] انبوه و آبادان و با نعمت بسیار و خرم و هوای درست و راه حجاج خراسان . (حدود العالم ).
چون قصد به ری کرد و به قزوین و به ساوه
شد بوی و بها از همه بویی و بهایی .

منوچهری .


تفاح جان و گلشکر عقل شعر اوست
کاین دوبساوه هست سپاهان شناسمش .

خاقانی .


ملک ملکان مجوس آمده اند از شرق یعنی زمین پارس از آوه و ساوه تا بیت المقدس . (انجیل متّی ترجمه ٔ دیاتسارون ).

ساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است تورانی خویش ِ کاموس کشانی که در جنگ رستم کشته شد و او را ساوه شاه نیز میگویند. (برهان ). نام پهلوانی بود کشانی او را ساوه شاه نیز میگفته اند ودر دست رستم کشته شد. (آنندراج ). نام مبارزی قرابت کاموس که رستمش کشته . (شرفنامه ٔ منیری ) :
یکی خویش کاموس بد ساوه نام
سرافراز و بر جای گسترده کام .

فردوسی .


وز ایرانیان نامور مرد چند
بدژ ماند با ساوه ٔ ارجمند.

فردوسی .



ساوه . [ وَ / وِ ] (اِ) زر خالص را گویند که شکسته و ریزه ریزه شده باشد. (برهان ). ریزه ٔ زر. (شرفنامه ٔ منیری ). زر خالص که شکسته و ریزه ریزه بود و آن را ساو نیز گویند. (جهانگیری ). زر ساوه ، زر خرد باشد چون گاورس و کوچکتر. (صحاح الفرس ). ریزه ٔ زر. (رشیدی ) :
فزون زآنکه بخشی بزایر تو زر
نه ساوه نه رسته برآید ز کان .

فرالاوی .


نرگسی خوشبوی دارد زرّ ساوه در دهن
لاله ٔ خودروی دارد مشک سوده در کنار.

تاج المآثر (از جهانگیری ).


رجوع به ساو شود.

ساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام شهر مشهور و معروف در عراق و گویند دریاچه ای در آنجا بود که هر سال یک کس در آن غرق میکردند تا از سیلان ایمن میبودند و در شب ولادت سرور کاینات آن دریاچه خشک شد. (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی است در عراق نزدیک آوه . گفته اند که سابقاً اهالی آوه شیعی بوده اند و نهری مابین آنهاست پل آن هفت طاق دارد ازبناهای اتابک شیرگیر در کمال استحکام . (آنندراج ).


ساوه. [ وَ / وِ ] ( اِ ) زر خالص را گویند که شکسته و ریزه ریزه شده باشد. ( برهان ). ریزه زر. ( شرفنامه منیری ). زر خالص که شکسته و ریزه ریزه بود و آن را ساو نیز گویند. ( جهانگیری ). زر ساوه ، زر خرد باشد چون گاورس و کوچکتر. ( صحاح الفرس ). ریزه زر. ( رشیدی ) :
فزون زآنکه بخشی بزایر تو زر
نه ساوه نه رسته برآید ز کان.
فرالاوی.
نرگسی خوشبوی دارد زرّ ساوه در دهن
لاله خودروی دارد مشک سوده در کنار.
تاج المآثر ( از جهانگیری ).
رجوع به ساو شود.

ساوه. [ وَ ] ( اِخ ) نام پهلوانی است تورانی خویش ِ کاموس کشانی که در جنگ رستم کشته شد و او را ساوه شاه نیز میگویند. ( برهان ). نام پهلوانی بود کشانی او را ساوه شاه نیز میگفته اند ودر دست رستم کشته شد. ( آنندراج ). نام مبارزی قرابت کاموس که رستمش کشته. ( شرفنامه منیری ) :
یکی خویش کاموس بد ساوه نام
سرافراز و بر جای گسترده کام.
فردوسی.
وز ایرانیان نامور مرد چند
بدژ ماند با ساوه ارجمند.
فردوسی.

ساوه. [ وَ ] ( اِخ ) نام شهر مشهور و معروف در عراق و گویند دریاچه ای در آنجا بود که هر سال یک کس در آن غرق میکردند تا از سیلان ایمن میبودند و در شب ولادت سرور کاینات آن دریاچه خشک شد. ( برهان ) ( آنندراج ). نام ولایتی است در عراق نزدیک آوه. گفته اند که سابقاً اهالی آوه شیعی بوده اند و نهری مابین آنهاست پل آن هفت طاق دارد ازبناهای اتابک شیرگیر در کمال استحکام. ( آنندراج ).

ساوه. [ وَ ] ( اِخ ) شهر قدیم مرکز شهرستان ساوه است. این شهر در 50 درجه و 18 دقیقه طول شرقی گرینویچ و 35 درجه و یک دقیقه عرض شمالی در ارتفاع 960 متر در 140 کیلومتری جنوب باختر تهران و 90 هزارگزی شمال باختر قم واقع گردیده است. موقعیت طبیعی شهر جلگه و انتهای تپه دام چلی. هوای آن معتدل مایل بگرمی است. آب شهر از رودخانه های مزدقانچای و قره چای و قنوات خیرآباد و اسکندرآباد تأمین میگردد ولی بطور کلی ساوه کم آب است زیرا آبهای مذکور در خارج شهر بمصرف زراعت میرسد. اکثر خانه های معتبر ساوه دارای آب انبار و در حدود 25 آب انبار عمومی بزرگ نیز دارد که در زمستان پر شده و تا مدتی آب محله را تأمین مینماید. ساوه یکی از شهرهای قدیمی ایران بوده ، زمانی که سد معروف قره چای سالم بوده آبادی اطراف بیش از حال وخود شهر نیز از آب استفاده می نموده است. شهر قدیم خراب شده ولی آثار قلاع و باروی آن مشاهده میشود. چند خیابان جدید در سالهای اخیر احداث شده که هنوز طرفین خیابان ساختمان نشده و نیمه کاره است. بازار سرپوشیده ساوه از طرف شمال بخیابان سلمان ساوجی و از طرف جنوب بمیدان بزرگ منتهی می گردد. در شهر ساوه یک دبیرستان و 5 دبستان وجود دارد. ابنیه قدیم ساوه یکی مسجد جامع است که در زمانی در مرکز شهر قدیم بوده حالیه در خارج شهر جدید مشاهده میشود چنانچه در نگاهداری آن توجه نشود رو بخرابی است. دیگر مسجد میدان بزرگ است که مطابق کتیبه سردر سال 924 هَ. ق. به امر شاه اسماعیل بهادرخان بوسیله خواجه شمس الدین محمد بنا شده است. بنای امام زاده های شاهزاده اسحاق ، شاهزاده حسین ، امام زاده یحیی ، سید ابورضا، سید بشیر نسبتاً قدیمی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ). شهر نیکوئیست در میان ری و همدان و نزدیک وی شهر دیگر موسوم به آوه یافت شود، اهالی ساوه سنی شافعی و اهالی آوه شیعه امامی میباشند. در بین این دو دو فرسخ مسافت است. ( معجم البلدان ). حد اول قم از ناحیت همدان است تامیلادجرد که آن ساوه است. ( تاریخ قم ص 26 ). از بعضی متقدمان حکایت است که آبه دریا یکی بوده است ، یکی ازپادشاهان عجم اتفاقاً که بر آن بگذشت در جوانب آن دریاچه صید کردن خوش یافت بفرمود تا آن آب را بگشادندو کوشکی بدان موضع بنا کردند و ببالای آن بر آمد آثار کهنه و قدیمه دید گفت این نشانها و علامت ها و اثرهاچیست یکی از حاضران گفت بزبان ایشان خد بود پس آن موضع را بود نام نهادند و تا بدین وقت آبادان است و برخی ، از بعض روات عجم حکایت کند که اول موضعی که از مواضع رساتیق ساوه و حوالی آن بنا نهادند آبه بود و بیب بن جودرز آن را بنا کرده و سبب بنای آن آن بود که کیخسرو بدانجا رسید و آن دریاچه ای بود و در موضع و جای آبه آبی پاکیزه و صافی بود بدان آب فرود آمد و بزبان عجم گفت که بدین آب ساای افا استی یعنی این آب محتاجست بسایه ای و بنایی و عمارتی پس آبه را بقول کیخسرو که گفت آب آبه نام کردند و گویند که بیب بن جودرز از کیخسرو خواست که بدانجا عمارتی کنند و بنایی. کیخسرو او را دستوری داد پس بیب کریه آبه را بنا کردبه اذن و اجازت کیخسرو و گویند که چون بیب بن جودرز در صحبت کیخسرو از بلاد ترک باز گردید در صحرایی بلنداز صحاری و مواضع قم فرود آمد و بدان صحرا هیچ عمارتی و بنایی نبود پس بیب آبه را بنا کرد و میلادبن جرجین میلادجرد و بعضی گویند که ابتدای بنای رستاق ساوه در ایام کیخسرو بود و آن چنان بود که چون کیخسرو و بهمدان فرود آمد و همدان را زینستان ایرانشهر نام بودیعنی خزینه سلاحها و مالهای این همدان را بمالی از آل کردام ستده بودند و هیچکس دیگر را با آن کاری نبودو مراد از آل کردام ، رستم بن کردام است و او را سی و دو برادر بوده اند، راوی گوید که در آن روزگار بجبال بغیر از همدان و ری و اصفهان شهر دیگر نبوده است پس چون کیخسرو از همدان برخاست و بجانب افراسیاب عزیمت کرد در طلب خون پدرش سیاوش چون بزرقار رسید و این زرقار بزبان عجم اسفید نام بود نظر کرد با ساوه و قم ودر آن حال هر دو دریا یکی بودند. رجوع به تاریخ قم ص 79، 80، 81 و 82 و رجوع به آبه شود : شهرکیست [ از جبال ] انبوه و آبادان و با نعمت بسیار و خرم و هوای درست و راه حجاج خراسان. ( حدود العالم ).

ساوه . [ وَ ] (اِخ ) (رستاق ...) مراد به رستاق ساوه شهرستان ساوه نیست که از کوره ٔ همدان است بلکه غیر آن است و الیوم شهری است که آن را میلادجرد میخوانند و این دو رستاق ساوه میخوانند یکی از رستاق اصفهان بوده است و آن دیگر از همدان و حد این هر دو رستاق بیکدیگر متصل است و هر دو را ساوه میخوانند و فرق میان ایشان به اصفهان و همدان است و چنین گویند که ساوه ٔ اصفهان و ساوه ٔ همدان و مثل این بسیار است . (تاریخ قم ص 57).


فرهنگ عمید

۱. زر سوده و ریزه ریزه، ریزۀ زر.
۲. زر خالص: فزون زآنکه بخشی به زائر تو زر / نه ساوه نه رشته برآید ز کان (فرالاوی: شاعران بی دیوان: ۴۱ ).

دانشنامه عمومی

ساوه از شهرهای استان مرکزی و مرکز شهرستان ساوه، در کشور ایران است. جمعیت این شهر در سال ۲۰۱۲ برابر با ۲۰۱۸۲۸ نفر است. ساوه یکی از شهرها و مناطق باستانی بازمانده از دوره ساسانی است که در اواخر آن دوره و در اوایل دوره اسلامی یعنی سال ۲۲ هجری، جزو ایالت جبال یا کوهستان بوده است.
ساوه بر وزن کاوه، از نام پهلوانی تورانی به نام «ساوه شاه» گرفته شده است.
ساوه تغییریافته واژه سه آبه به معنای مکانی با سه رودخانه خوانده شده است.
ساوه در زبان فارسی به معنای خرده طلا است، نام بخش هایی مانند زرند، گواه کاربرد این معنی برای منطقه ساوه است.
نام شهری است نامدار در عراق عجم، گویند دریاچه ای در آن جا بود که هر سال یک کس را در آن غرق می کردند تا از سیلاب ایمن بمانند و در شب ولادت پیامبر اسلام آن دریاچه خشک شد.
گروهی نام آن را مأخوذ از واژه اوستایی «سَوا» Sava یا واژه پهلوی «سَوَکا» Savaka دانسته اند.
ساوه از شمال به شهرستان زرندیه و استان قزوین، از جنوب به شهرستان تفرش و استان قم، از شرق به استان تهران و قم و از غرب و جنوب غربی به استان همدان و شهرستان کمیجان محدود می گردد.
ساوه یکی از شهرها و مناطق باستانی بازمانده از دوره ساسانی است. این شهر در دوران گذشته در برخورد کلان ترین راه های کاروانی میان ری باستان، همدان، اصفهان، قزوین، زنجان، قم و کاشان قرار داشته و در روزگار پارتیان یکی از خانمان های مهم میان راهی بوده و در سدهٔ ۷ (پیش از میلاد) یکی از دژها و خانمان های سرزمین ماد به شمار می رفته و زیست همگانی در این بخش از ایران از پیشینه و دیرینگی بسیار برخوردار است و از دید زمین شناسی از آن دوران سوم و چهارم زمین شناسی می باشد.ساوه نخست از توابع میدان بوده و بعد بخشی از ری بزرگ شده و به سبب نزدیکی با میانه های نیرومند برخی دودمان و پادشاهان بر ایران گذشته از این که همواره از ارزش ویژه ای برخوردار بوده دارائی و چمنزارهای آن نیز از دیرباز جای توجه دودمان ها بوده و روی همین پایه فرمانروایان آن اغلب از میان دولتمردان بنام برگزیده شده اند بعد از ساسانیان حکومت سامانیان و آل بویه و سپس سلجوقی بر این سرزمین دست داشتند.
ساوه در جریان حمله مغول در قرن هفتم هجری صدمه و آسیب فراوان دید، مغولان شهر را ویران کردند و ساکنان آن را از دم تیغ گذراندند.کتابخانه های بزرگ و موزه های ساوه طعمه حریق شد وکتاب ها و ابزار دانشی کتابخانه و دانشوران نابود شدند.

دانشنامه آزاد فارسی

ساوِه
در شاهنامۀ فردوسی دو تن بدین نام خوانده شده اند؛ ۱. پهلوان ایرانی که در سپاه زَریر به روم رفت و چون زریر تاج شاهی لُهراسب شاه ایران را به گشتاسب داد، او را به شاهی ستود. او همچنین از یاران اسفندیار در رفتن به رویین دژ بود. اسفندیار پس از گشودن رویین دژ، کشتن اَرجاسپ و رهانیدن زندانیان، ساوه را به پاسداری از آن جا گماشت تا تورانیان را به دژ راه ندهد و چون که سپاه توران به پیرامون دژ درآید سر اَرجاسپ را به سوی آنان افکند؛ ۲. دلاوری تورانی که سابه، شابه و شیابه نیز خوانده شده است و در هَماون در سپاه توران و چین از خویشان کاموس کُشانی بود. او پس از کشته شدن کاموس، داوطلب نبرد با رستم شد، اما رستم با گرزی که بر سرش کوفت او را از پای درآورد و با رَخش از روی او گذشت و درفشش را سرنگون کرد.

پیشنهاد کاربران

واژه ساوه می تواند به هریک از موارد زیر اشاره داشته باشد:
شهرستان ساوه نام یکی از شهرستانهای استان مرکزی است.
ساوه نام یکی از شهرهای باستانی ایران واقع در استان مرکزی است.
ساوه شاه نام یکی از شاهان ترک نژاد در شاهنامه فردوسی است.

سایت امام زاده سید اسحاق ساوه
http://eshaqiyeh. ir/
مهندس محمد شرافت ساوجی


ساوه به معنی خورده طلا - زیزه طلا - ساوه در دنیا یکی است saveh


کلمات دیگر: