کلمه جو
صفحه اصلی

منوچهری دامغانی

دانشنامه عمومی

اَبوالنَّجم احمَدبن قوص بن احمد منوچهری دامغانی (در گذشته به سال ۴۳۲ هجری) معروف به منوچهری شاعر ایرانی سده پنجم هجری اهل دامغان بود. او را شاعر طبیعت خوانده اند.تخلص خود را از نام نخستین ممدوح خود فلک المعالی منوچهر بن قاموس وشمگیر پنجمین حکمران زیاری گرفته است.بازتاب عناصر طبیعی نظیر رنگ، صوت، عناصر بویایی در آثار منوچهری چشمگیر است.هرچند منوچهری اولین سراینده ایرانی نیست که از سرایندگان عرب متاثر شده است، با وجود این، شاید در میان سرایندگان فارسی زبان پیش از خود یا معاصرانش هیچ کس به اندازه او از ادبیات عرب تأثیر نپذیرفته باشد.
معرفی کتاب دیوان منوچهری دامغانی، تصحیح محمد دبیرسیاقی شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۴۰۱-۰۰۱-۹ سایت خانهٔ کتاب
معرفی کتاب دیوان منوچهری دامغانی، تصحیح برات زنجانی شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۰۳-۵۷۸۱-۱ سایت خانهٔ کتاب
معرفی کتاب دیوان منوچهری دامغانی، تصحیح حبیب یغمایی، مقدمه سیدعلی آل داود شابک ‎۹۷۸-۶۰۰-۵۹۴۲-۳۳-۰ سایت خانهٔ کتاب
دیوان منوچهری دامغانی سایت کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
از کودکی و جوانی منوچهری در دامغان اطلاعات چندانی در دست نیست اما با توجه به سیاق متداول عصر و با توجه به وجود چندین حوزه علمیه و مدرسه علوم دینی در دامغان که قدمت برخی از آنها به زمانی پیش از عصر منوچهری می رسد احتمالا وی تحصیلات آغازین خود را در یکی از همین مدارس دینی گذرانده باشد که این امر می تواند سرآغاز آشنایی منوچهری با زبان و ادبیات عرب باشد، پس از آن وی به خدمت منوچهر قابوس زیاری در طبرستان رسید. پس از مرگ منوچهر قابوس، منوچهری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیر رسید که از طرف سلطان مسعود غزنوی در آن جا فرمانروایی داشت. وی از آنجا به دربار غزنه راه یافته، و به ستایشگری سلطان مسعود غزنوی مشغول شد. منوچهری برای جلب حمایت عنصری قصیدهای به نام «لغز شمع» سرود و در آن عنصری را ستایش کرد. در سال ۴۳۲ هجری قمری، منوچهری در حالی که سی و چهار سال داشت درگذشت.
بیشتر شعرهای او دربارهٔ طبیعت است. منوچهری علاوه بر آشنایی به زبان عربی، از دانش هایی چون نحو، پزشکی، ستاره شناسی، و موسیقی آگاهی داشت، و در شعر خود از واژه های خاص این دانش ها بهره می برد. دیوان منوچهری مشتمل بر اشعاری است که در قالب غزل، قصیده، مسمط، قطعه، و ترکیب بند سروده شده و موضوعاتی چون ستایش، وصف و خمریه را در بر می گیرد. منوچهری قالب مسمط را برای نخستین بار در شعر پارسی پدید آورده است. اشعار او معمولاً در دو سبک می باشد. یا تغزل و اشعاری که به جوانی او هنگام شاعری باز می گردد و دیگری مدح و ستایش سلاطین و بزرگان زمانه که از رسوم معمول شاعری آن زمان بوده است. در اشعار او مفردات و اصطلاحات عربی بسیار دیده می شود که توانایی او در ادبیات عرب را منعکس می سازد.
به کارگیری واژه ها و اصطلاحات عربی، حتی واژه های غریب و نامانوس، اشاره به نام نزدیک به سی سراینده عرب در دیوان او، اشاره به مطالعه و حفظ دیوانهای سرایندگان عرب، بهره گیری از اسلوب و درون مایه سروده های عربی، برخی از مصادیق این توجه به شمار می آیند. زبان او در شعرش نه به سادگی و روانی زبان رودکی و فرخی است و نه به استواری و پختگی زبان عنصری. عبدالحسین زرین کوب در توصیف زبان شعری اش اینگونه گفته است: "زبانی شیرین اما درشت و ناهموار است و رایجه ی فضل فروشی از آن به مشام می رسد".و علتش همان عربی دانی و عربی خوانی او و مراجعه مکررش به دیوان های شاعران عرب بوده است. مقاله ای که در حوزه ادبیات تطبیقی و با هدف بررسی میزان تأثیرپذیری منوچهری دامغانی از معلقه امرؤالقیس انجام شده است بیانگر تأثیرپذیری منوچهری دامغانی در دو چامه خود از معلقه امرؤالقیس در محور عمودی و موتیف است. علی رغم این موارد، در محور افقی ابتکار و استقلال عمل منوچهری، به ویژه در زمینه توصیفات کاملاً به چشم می خورد.

نقل قول ها

منوچهری دامغانی، ابوالنجم احمدبن قوص بن احمد منوچهر دامغانی از جمله شعرای بزرگ ایران در اوایل قرن پنجم هجری قمری است. وی در سال (۴۳۲ هجری قمری) درگذشت.
• «ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکند// احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند»• «از ستم کاران بگیر و با نکوکاران بخور// با جهان خواران بغلط و بر جهان داران بتاز»• «از مردم بداصل نخیزد هنر نیک// کافور نخیزد ز درختان سپیدار»• «اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب// نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است»• «ای منوچهری همی ترسم که از بی دانشی// خویشتن را هم به دست خویش بردوزی کفن»• «با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ// اژدها را جنگ ننگ آید که با حربا کند»• «بدین زودی ندانستم که ما را سفر باشد به عاجل// ولیکن اتفاق آسمانی کند تدبیرهای مرد باطل»• «بُرده ران و بُرده سینه بُرده زانو بُرده ناف// از هیون و از هزبر و از گوزن و از پلنگ»• «بر فراز همت او نیست جای// نیست آنسوتر ز عبادان دهی»• «بیمار بُد این ملکت،زو دور طبیب او// آشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری// اکنون که طبیب آمد نزدیک به بالینش// بهتر شودش درد و کمتر شودش زاری// بیمار کجا گردد از قوت او ساقط// دانی که به یک ساعت کارش نشود کاری// یک هفته زمان خواهد لابل که دو سه هفته// تا دور توان کردن زو سختی و دشواری// بر وی نتوان کردن تعجیل به به کردن// تعجیل به طب اندر باشد ز سبک ساری»• «پر پروانه بسوزد با فروزنده چراغ// چون چخیدن با چراغ روشن زهرا کند»• «تا باد بجنبد نبود خود ز پشه باک»• «تا روی به جنبش ننهد ابر شغب ناک// صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک»• «تا سفرهای تو دیدند و هنرهای تو خلق// برنهادند از تعجب قصهٔ شاهان به طاق»• «تا می ناب ننوشی نبود راحت جان// تا نبافند بریشم، خز و دیبا نشود»• «تجربت کردم و دانا شدم از کار تو من// تا مجرب نشود مردم، دانا نشود»• «چون کلنگان از هوا آهنگ او سوی نشیب// چون پلنگان از نشیب آهنگ او سوی فراز»• «چون نهنگان اندر آب و چون پلنگان از جبال// چون کلنگان در هوا و همچو طاووسان به کوی»• «حاسدم برمن همی پیشی کند این زو خطاست// بفسرد چون بشکفد گل پیش ماه فرودین»• «خورشید زد علامت دولت به بام تو// تا گشت دولت از بن دندان غلام تو»• «دشت را و بیشه را و کوه را و آب را// چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ»• « دم عقرب بتابید از سر کوه// چنان چون چشم شاهین از نشیمن»• «راحت کژدم زده کشته کژدم بود// می زده را هم به می دارو و مرهم بود»• «سختم عجب آید که چگونه بردش خواب// آن را که به کاخ اندر یک شیشه شراب است»• «سیصد وزیر گیری بیش از بزرگمهر// سیصد امیر بندی بیش از سپندیار»• «اشتر نادان به نادانی فروخسبد به راه// بی حذر باشد از آن شیری که اشترافکن است»• «شعر ناگفتن به از شعری که باشد نادرست// بچه نازادن به از ششماهه افکندن جنین»• «شمع تاری شده را تا نَبُری اطرافش// برنیفروزد و چون زهره زهرا نشود»• «قدرتش بر خشم سخت خویش می بینم روان// مرد باید کو به خشم سخت خود قادر شود»• «گرفتمت که رسیدی به آن چه می طلبی// گرفتمت که شدی آن چنان که می بائی// نه هرچه یافت کمال از پی اش بود نقصان؟// نه هرچه داد، ستد باز چرخ مینایی؟»• «گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوش تر// صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری»• «نام خرد و فهم نکو ما ز تو بردیم// انگور ز انگور برد رنگ و به از به»• «نجهد از بر تیغت نه غضنفر نه پلنگ// نرهد از کف رادت نه بضاعت نه جهاز»• «ور زان که بغردی به ناگاهان// پیرامن او پلنگ یا ببری»• «هرکه او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ// موش گرد آید بر او تا کار او زیبا کند»

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از اثر آفرینان است
منوچهری دامغانی، ابوالنجم احمد
شاعر، متخلص به منوچهری. در دامغان گذشت و بخشی از جوانی او در کناره های دریای خزر و دامنه های البرز به سرآمد. تخلص وی به سبب انتسابش به فلک المعالی منوچهر بن شمس المعالی قابوس بن وشمگیر (423-403 ق) است که در گرگان و طبرستان سلطنت می کرد و منوچهری ظاهرا ًدر آغاز کار در دربار او بسر می برده است. لیکن از مدایح منوچهری در حق این پادشاه قصیده ای در دیوان او نیست. پس از فوت منوچهر بن قابوس، او به ری رفت و مدتی در ملازمت طاهر دبیر، حاکم ری بسر برد. در 426 ق سلطان مسعود غزنوی که از نیشابور به سمت گرگان و مازندران لشکر کشیده بود، در مازندران منوچهری را از ری فراخوند و به این ترتیب منوچهری وارد دربار غزنویان شد.
منوچهری بر اثر جوانی و جودت ذهن و شیرینی زبان در خدمت مسعود دستگاهی داشت و به این دلیل محسود دیگران بود. قصاید و مسمطاتی که از منوچهری در دست است بیشتر در مدح سلطان مسعود و چند تن از رجال درگاه او است، از جمله: علی بن عبیداللَّه صادق سپهسالار و خواجه احمد بن عبدالصمد، وزیر سلطان مسعود و خواجه طاهر دبیر کدخدای ری و ابوسهل زوزنی از رجال مسعود و ابوالحسن بن حسن و فضل بن محمد و خواجه محمد و غیره. از شعرای معاصر او فرخی، زینبی علوی، عسجدی و عنصری است که او ظاهراً شاگرد عنصری بوده و قصیده ای نیز در مدح استادش سروده است.
منوچهری با وجود جوانی، اطلاعات وسیعی در شعر و ادب فارسی و عربی داشت چنان که در اشعارش از مضمونها و اسلوب شاعران عربی بسیار استفاده کرده و اغلب لغت های نادر و غریب عربی را در اشعار خود ذکر کرده و بعضی از قصاید معروف شاعران عرب را نیز استقبال نموده است. منوچهری صاحب «قصیده ی لامیه» مشهوری است. وی علاوه بر زبان و ادب عرب، او در علم طب و نجوم دست داشته و اصطلاحات نجومی در اشعارش دیده می شود. ظاهرا مسمط از ابداعات منوچهری است، زیرا پیش از او در اشعار فارسی اثری از آن نیست. بعضی از تذکره ها او را با احمد بن منوچهر مشهور به شصت کله یکی می دانند و بعضی منوچهری را شاگرد ابوالفرج سگزی می دانند که جای تردید است.
در مورد نام پدر وی نیز در بین تذکره نویسان اختلاف نظر وجود دارد و او را فرزند قوص، قوس، عوض و یعقوب ذکر کرده اند. از آثار وی: دیوان شعر که با همه اشتهار و تداول اشعارش نسخه های قدیم آن در دست نیست و غالب نسخ موجود از عهد قاجاریه و قدیم ترین آنها از دوره ی صفویه است.

پیشنهاد کاربران

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن


کلمات دیگر: