بوسه تماس دادن لب با جایی است که معمولاً برای ابراز محبت، نشان دادن احترام و یا به عنوان سلام و خداحافظی استفاده می شود.
• «اسلحه را با بوسه و گلوله را با گل نمی توان نابود کرد.» ->
ایزابل آلنده• «یک بوسه کافی است که گناهی محسوب شود.» ->
انوره دو بالزاک• «برای یک زن نخستین بوسه پایان یا آغازی است و برای مرد نخستین بوسه آغاز پایانی است.»هلن رولند بدون منبع• «خر به بوسه و پیغام آب نمی خوره.»• «هزار سیلی مادر را در ازای یک بوسه از مادر خریدارم.» ->
ضرب المثل ارمنی• «آن که لبش مایهٔ حلاوت قند است// کاش بگوید که نرخ بوسه به چند است» ->
فروغی بسطامی• «آیی و گویی که بوسه خواهی؟ خواهم// کور چه خواهد بجز دو دیده روشن» ->
فرخی سیستانی• «از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب خر را بوسه زد خواندش کریم» ->
مولوی• «از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم// اینم نمی ستاند و آنم نمی دهد» ->
حافظ• «از لب شکرین او بوسه بجان خریده ام// ز آن که حلاوتی بود جنس گران خریده را» ->
فروغی بسطامی• «ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس// بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس» ->
حافظ• «بگفتمش: به لبم بوسه ای حوالت کن// بهخنده گفت: کی ات با من این معامله بود؟» ->
حافظ• «بوسه ای ز آن دهن تنگ بده یا بفروش// کاین متاعی است که بخشند و بها نیز کنند» ->
سعدی• «به بوسه ای ز دهان تو آرزومندم// فغان که با همه حسرت به هیچ خرسندم» ->
فروغی بسطامی• «پی یک بوسه گرد پایه حوض// بسی گشتم تو دل دریا نکردی» ->
خاقانی شروانی• «تو بوسه ده که منت جان نثار خواهم کرد// کسی معامله بهتر از این دوتا نکند» ->
عارف قزوینی• «جان به لب آمد و بوسید لب جانان را// طلب بوسه جانان به لب آرد جان را» ->
فروغی بسطامی• «خوش آن که ز می مست شوی بی خبر افتی// پنهان ز تو من بوسه زنم آن کف پا را» ->
عبدالرحمن جامی• «دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی ست// که اگر باز ستانند دوچندان گردد» ->
صائب تبریزی• «روی نگار در نظرم جلوه می نمود// وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم» ->
حافظ• «سرمست در قبای زرافشان چو بگذری// یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن» ->
حافظ• «شاعر و آنگاه رد بوسه شیرین// کودک و آنگاه ترک دانه خرما» ->
قاآنی شیرازی• «قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست// بوسه ای چند برآمیز به دشنامی چند» ->
حافظ• «گفتم: ز لعل نوش لبان پیر را چه سود// گفتا: به بوسه شکرینش جوان کنند» ->
حافظ• «گفتمش: بوسی از آن تُنگ شکر قسمت ماست// گفت: این نقطه دگر قابل قسمت نبود» ->
وصال شیرازی• «گفت: مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو؟// مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو» ->
حافظ• «گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم// وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم نه یک» ->
حافظ• «مرد گستاخی نی ام تا خوش در آغوشت کشم// بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست» ->
سعدی• «منِ خاکی که از این در نتوانم برخاست// از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند» ->
حافظ• «هر بوسه کز آن تنگ دهان می خواهی/عمریست که از معدن جان می خواهی//در ظلمت خط او نگر زیر لبش/از آب حیات اگر نشان می خواهی.» ->
سیف فرغانی