کلمه جو
صفحه اصلی

فضل الله نوری

نقل قول ها

شیخ فضل الله نوری کیایی مازندرانی (۲۴ دسامبر ۱۸۴۳، لاشک – ۳۱ ژوئیه ۱۹۰۹، تهران؛ دفن شده در قم) فقیه شیعه، نویسنده و کنشگر سیاسی جنبش مشروطه ایران بود.
• «خدایا تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم، به این مردم گفتم. خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.» -> آخرین سخنانش پیش از اعدام
• «تفریق مجتمعات و جمع مختلفات … نه به مساوات …»• «آن بازار شام، آن شیپور سلام، آن آتش بازیها، آن ورود سفرا، آن عادیات خارجه، آن هورا کشیدنها و آنهمه کتیبه‏ های زنده باد زنده باد، و زنده باد مساوات و برابری و برادری، می خواستید یکی را هم بنویسید: زنده باد شریعت، زنده باد قرآن، زنده باد اسلام.».• «فتنه ای که کودک در آن پیر می شود و بزرگ سال در آن فرتوت می شود.» (نقش فتنه تعریف شیخ فضل الله نوری)• … چه انقلابی از بی ترتیبی … چه قتل ها، چه ظلم ها، چه نهب ها، چه غارت ها، … به نحوی که به طور مطلق، امنیت برداشته شده…(فتنه تعریف شیخ فضل الله نوری)• "... امروز دشمنان شما در این مملکت به دستیاری منافقین وضعی فراهم آورده اند که دین شما و دولت شما هر دو را ضعیف کرده اند و در خطر عظیم جماعت آزادی طلب به توسط دو لفظ دلربای عدالت و شورای برادران ما را فریفته و به جانب لامذهبی می رانند آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید. اگر این سرّ سیاسی را از دارالخلافه و غیرها استکشاف فرمودید، خواهید دید که در این فتنه عظمی برز الاسلام کلّه الی الکفر کلّه …" (ترکمان، ص ۱۴۹ و ۱۵۰)• «... بدان که حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیئت مقنّنه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلاً مطابق با اکثر آراء بنویسند موافق مقتضی عصر به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر بلکه هر چه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند مشروط به اینکه اساس تمام مواد آن قانون به دو اصل مشؤوم که مساوات و حریّت (استقلال، آزادی) افراد سکنه مملکت است، باشد و سوای این، آنچه به تو گفته اند کذب محض است.» (ترکمان، ص ۴۶)• در این عصر ما فرقه ها پیدا شده اند که بالمره منکر ادیان و حقوق و حدود هستند. این فرق مستحدثه را، بر حسب تفاوت اغراض، اسمهای مختلف است: آنارشیست، نیهیلیست، سوسیالیست، ناطورالیست، بابیست؛ و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اثاره فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشی که در این کارها کرده اند، هر جا که هستند، آنجا را آشفته و پریشان می کنند. سالهاست که دو دسته اخیر از اینها، در ایران پیدا شده و مثل شیطان، مشغول وسوسه و راهزنی و فریبندگی عوام اضل من الانعام هستند. یکی فرقه بابیه است و دیگر فرقه طبیعیه (ماتریالیست). این دو فرقه، لفظاً مختلف است و لبّاً متفق هستند و مقصد صمیمی آنها نسبت به مملکت ایران، دو امر عظیم است: یکی تغییر مذهب، و دیگری تبدیل سلطنت . (ر. ک: رسائل، اعلامیه ها…، ترکمان، ص ۷۴)• «ای مسلمانان کدام عالم است که می گوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجراء احکام اسلام کند، بد است و نباید باشد. تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بی دین که احکام شریعت قیدی است برای آن ها. می خواهند نگذارند که رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجراء آن.»• «امّا فوائدی که برای مشروطه برشمردید و آن این که برای پادشاه و وزیران حدودی معین می شود، بسیار نیکو است، ولی این که فرمودید آزادی کامل برای ملت خواهد بود، این سخن از نظر اسلامی باطل و کفر است و آزادی کامل که هر فرد برای هر کاری آزاد باشد، چنین آزادی در اسلام نیست و این که فرمودید قانونی وضع خواهد شد، اوّل این که قانون ما مسلمین در هزار و سیصد و اندی سال قبل وضع شده است و اگر هم برای تنظیم و اصلاح روابط اجتماعی و اداری قانونی نوشته شود، باید مطابق با شریعت اسلامی باشد و امّا این سخن که فرمودید برای شرع حدّی معین خواهد شد، بدانید که برای شرع و دین حدّی نیست».• «آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از اشتباه کاری خصم بی مروت بی دین تحرّز نمایند، این است که چنین ارائه می دهند که علما دو فرقه شده اند و با هم حرف دینی دارند؛ و با این اشتباه کاری عوام بیچاره را فریب می دهند که یک فرقه مجلس خواه و دشمن استبدادند و یک فرقه ضد مجلس و دوست استبدادند. لابدعوام بیچاره می گویند: حق با آنهاست که ظلم و استبداد را نمی خواهند. افسوس که این اشتباه با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بی انصاف نمی گذارد، یعنی اصلاً نمی گذارند. (شیخ فضل الله نوری لوایح حضرت عبدالعظیم)• «... به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده ما هم به اختلاف به آنها رفتار کنیم تا آنکه در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم.» (ترکمان، ص ۵۹)• " خدایا تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم. خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم. خدایا تو شاهد باش که در این دم آخر هم باز به این مردم می گویم که مؤسس این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند. این اساس، مخالف اسلام است. محاکمه من و شما مردم بماند پیش پیغمبر اکرم حضرت محمد ابن عبدالله (صلی الله علیه و آله وسلم)"• "... چیزی نگذرد که حرّیت مطلقه، رواج و منکرات، مجاز و مسکرات، مباح و مخدّرات، مکشوف و شریعت، منسوخ و قرآن، مهجور بشود …" (ترکمان، ص ۱۵۰)• "... چرا اینهمه جرائد پر از کفر را که سبب تضعیف عقاید مسلمین بود، منع نمی کردند…"• سال گذشته از سمت فرنگستان سخنی به مملکت ما سرایت کرد؛ و آن سخن این بود که هر دولتی که پادشاه و وزرا و حکامش به دلخواه خود با رعیّت رفتار می کنند، آن دولت سرچشمهٔ ظلم و تعدّی و تطاول است… تا آنجا که بالمرّه آن مملکت از استقلال می افتد و در هاضمهٔ جانورهای جهانخوار به تحلیل می رود؛ و گفتند معالجهٔ این مرض مهلک مفنّی (نابود کننده) آنست که مردم جمع بشوند، و از پادشاه، بخواهند که سلطنت دلخواه را تغییر بدهد و در تکالیف دولتی… قرار بگذارند که من بعد رفتار و کردار پادشاه و طبقات خدم و حشم او هیچوقت از آن قرار تخطّی نکنند؛ و این قرارداد را هم مردمان عاقل و امین و صالح از خود رعایا به تصویب یکدیگر بنویسند… و گفتند نام آن حکمرانی به دلخواه به زبان این زمان سلطنت استبدادی است، و نام این حکمرانی قراردادی سلطنت مشروطه است، و نام قرارداد دهندگان وکلا و یا مبعوثین است، و نام مرکز مذاکرات آنها مجلس شورای ملّی است، و نام قراردادهای آنها قانون است، و نام کتابچه ای که آن قراردادها را در آن می نویسند نظامنامه است. (اعلامنامهٔ نخستین (جمادی الثانی ۱۳۲۵) به کوشش اسماعیل رضوانی در مجلهٔ تاریخ)• چرا از روی قانون قرآن رفتار نکنیم و از روی قانون آلمان و انگلیس وضع قانون نماییم.• «مشروطه ای که از دیگ پلو سفارت انگلیس سر بیرون بیاورد به درد ما ایرانی ها نمی خورد»• «اکنون که این افراد مخالف قدرت ضعیفی دارند، اگر نتوانیم وضع را اصلاح کنیم فردا که قدرت پیدا کردند، هرگز نخواهیم توانست وضع را تغییر داده و اصلاح کنیم. ما را به حال خود بگذارید و بروید زیرا با این وضع آمدن ما میسر نیست، اما این را به شما بگویم که اگر قصد اصلاح داشته باشید، بدانید که تا آن وقت آن ها، شما را به خاک سیاه خواهند نشاند.»• «... ایّها الناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم … صریحاً می گویم … که من آن مجلس شورای ملی را می خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی می خواهندکه اساسش براسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی (ص) و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من همچنین مجلسی می خواهم.»• «این عمامه را از سر من برداشتند، از سر همه برخواهند داشت.»• "... ، وقتی را صرف این کار با جمعی از علما کردم و بقدر میسور تطبیق به شرع، یک درجه شد … لیکن فرقه که زمام امور حلّ و عقد مطالب و قبض و بسط مهامّ کلیه بدست آنها بود مساعدت نمی کردند بلکه صریحاً و علناً گفته اند که ممکن نیست مشروطه منطبق شود با قواعد الهیه و اسلامیه و با این تصحیحات و تطبیقات دول خارجه ما را به عنوان مشروطه نخواهند شناخت."• "ای عزیز اگر مقصود حفظ شرع بود نمی گفتند که مشروطه محبوب ماست، نخواهیم راضی شد که کلمه مشروعه نزد او نوشته شود …"• «اگر این جماعت مقصودی جز اجراء قانون الهی نداشتند، چرا قانون مجازاتشان، تمام بر خلاف قانون الهی بود.»• والله! والله! والله! مُسَلَّم بدان که هم مرا می کشند و هم تو را. اینجا بمانید تا یک «مجلس شورای ملی اسلامی» درست کنیم و از این کفریات جلوگیری کنیم.»• «این آزادی (بی حدود) که این مردم (مشروطه چیان افراطی) تصور کرده اند. .. کفر در کفر است. من شخصاً از روی آیات قرآن بر شما اثبات و مدلل می دارم که در اسلام، آزادی (انکار دین)، کفر است. اما فقط در آزادی شان، یک چیز است که فقط و فقط در خیر عموم، اگر کسی چیزی به خاطرش می رسد بگوید، لاغیر. اما نه تا اندازه ای باید آزاد باشد که بتواند توهین از کسی بکند. مراد ازخیر عموم، ثروت است و رفتن در راه ترقی است، و پیدا کردن معدن است، بستن سدهای عدیده است و ترقیات دولت و ملت. آیا گفته اند کسی که دارای این آزادی است، باید توهین از مردمان محترم بکند؟! آیا گفته اند فحش باید بگوید و بنویسد؟! آیا گفته اند انقلاب و آشوب و فتنه در مملکت حادث کند و پارتی اجانب باشد برای دولت خارج کار کند؟! از همه این مراتب گذشته، آزادی قلم و زبان برای این است که جراید آزاد، نسبت به ائمه اطهار هر چه می خواهند بنویسند و بگویند؟.»!• «من والله با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بی دین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که می خواهند به اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه ها به انبیاء و اولیاء توهین می کنند و حرف های کفرآمیز می زنند. علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم می شوم؟ من در همین جا قرآن را از بغل خود درآورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیده ام قرار دادم که مخالف مشروطه نیستم. معاندین گفتند این قرآن نبوده است، بلکه قوطی سیگار بوده، حال با همچو مردمی چگونه مخالفت نکنم؟ چگونه بی طرف شوم و سخنی نگویم؟ من مخالف اساس مشروطیت نیستم؛ بلکه اول کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم امّا مشروطه به همان شرایطی که گفتم که قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت باید مطابقت با شرع داشته باشد.»• عامّه مطبوعات غیر از کتب ضلال و موادّ مضرّه به دین مبین، آزاد و ممیّزی در آنهاممنوع است، به موجب این ماده بسیاری از محرّمات ضروری الحرمة تحلیل شد زیراکه مستثنی فقط دو امر شد و حال آنکه یکی از محرّمات ضروریه، افتراست و یکی از محرّمات مسلّمه غیبت از مُسلم است و همچنین قذف مُسلم و ایذاء و سبّ و فحش و توهین و تخویف و تهدید و آن من الممنوعات الشرعیة و المحرّمات الالهیة، ..."• «اولاً معنی مشروطیت چیست و حدود مداخله مجلس تا کجاست، و قوانین مقرره در مجلس می تواند مخالف با قواعد شرعیه باشد یا خیر؟ «ثانیاً مراد از حرّیت و آزادی چیست و تا چه اندازه مردم آزادند و تا چه درجه حریّت دارند. ما داعیان که در ابتدای امر در تأسیس این اساس دخالت داشته ایم… جداً خواهش داریم که زودتر جواب این دو سئوال را در کمال وضوح مرحمت و لطف بفرمائید که رفع وحشت قلوب بشود.»• از برادران و «هم کیشان ایرانی نژاد» سئوال می کنیم که «آیا این فتنه های عجیب و این مفسده های عظیم» در این مملکت واقع شده است یا نه؟ «احترام می کنیم و نمی گوئیم این شرور و مفاسد از مجلس متولّد شده، و اینها اولاد اوست – می گوئیم اینها همزاد اوست.» برادران دینی ما باید بدانند در این عصر فرقه ها پیدا شده اند که «بالمرّه منکر ادیان و حقوق و حدود هستند… و برحسب مقاومت اغراض اسم های مختلف است: آنارشیست، نهلیست، سوسیالیست، ناتورالیست، بابیست؛ و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اثارهٔ فتنه و فساد دارند، و به واسطهٔ ورزشی که در این کارها کرده اند هرجا که هستند آنجا را آشفته و پریشان می کنند. سالهاست که دو دسته اخیر از اینها در ایران پیدا شده و مثل شیطان مشغول وسوسه و رهزنی و فریبندگی عوام اضّل من الانعام هستند: یکی فرقه بابیّه است و دیگری فرقه طبیعیّه… و مقصد صمیمی آنها نسبت به مملکت ایران دو امر عظیم است: یکی تغییر و دیگری تبدیل سلطنت. این اوقات این دو فرقه از سوءالقضا هر دو در جهات مجلس ملّی ما مسلمان ها وارد و متصرّف شده اند، و جداً جلوگیری از اسلامیت دارالشورای ایران می کنند، و می خواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند».• «... به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده ما هم به اختلاف به آنها رفتار کنیم تا آنکه در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم.»• اگر مقصودشان اجرای قانون الهی بود و فایده مشروطیت حفظ احکام اسلامیه بود، چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند، که هر یک از این دو اصل موذی خراب، نماینده رکن قویم قانون الهی است، زیرا قوام اسلام بر عبودیت است، نه بر آزادی و بنای احکام آن به تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است، نه به مساوات … مگر نمی دانی که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن فَرْق ضاله و مضله، و طایفه امامیه نَهَج واحد محترم باشند و حال آن که، حکم ضال یعنی مرتد، به قانون الهی آن است که قتلشان واجب است و زنشان بائن است و مالشان منتقل می شود به مسلمین از وراثشان، جنازه آن ها احترام ندارد، غسل و کفن و صلوة و دفن ندارند. بدنشان نجس است، … اما یهود و نصارا و مجوس حق قصاص ابداء ندارند و دیه آنان هشتصد درهم است. پس اگر مقصود، اجرا قانون الهی بود، مساوات بین کفار و مسلمین نمی طلبیدند و این همه اختلافات که در قانون الهی نسبت به اصناف مخلوق دارد، در مقام رفع آن برنمی آمدند و مساوات را قانون مملکتی خود نمی خواندند. … پس ای کسی که میل داری مساوی با مسلم باشی در بلد اسلام تو اسلام قبول نما تا مساوی باشی، والا به حکم خالق قهار باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی. رساله تذکرةالغافل، منسوب به شیخ فضل الله نوری. (رسائل مشروطیت به کوشش غلامحسین زرگری نژاد، تهران، کویر، چاپ اول، صفحه های ۱۷۷ و ۱۷۸.)• یکی از مواد آن ضلالت نامه (ترجمه قانون اساسی فرانسه) این است که افراد مملکت متساوی الحقوقند و در این طبع آخر به این عبارت نوشته شده: «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود» و این کلمه مساوات، «شاع وذاع حتی خرق الاسماع»، و این یکی از ارکان مشروطه است که به اخلال ، مشروطه نمی ماند. نظرم است در وقت تصحیح، در باب این ماده، یکی نفر از اصول هیئت معدود بود، گفت به داعی: که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه مواد را تغییر بدهند، دول خارجه ما را به مشروطه می شناسند و اگر این ماده نباشد لیکن تمام مواد، باقیه باشد ما را به مشروطگی نخواهند شناخت. فدوی در جواب او گفتم: فعلی الاسلام السلام و برخاستم و گفتم: حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات. (رساله حرمت مشروطه از شیخ فضل الله نوری، کتاب رسائل مشروطیت، صفحه های ۱۵۱ تا ۱۶۷)• ای مُلحد اگر این قانون دولتی مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات، و اگر مخالف اسلام است، مُنافی با آنچه که در چند سطر قبل نوشته شده که آنچه که مخالف اسلام است قانونیت پیدا نمی کند. ای بی شرف، ای بی غیرت، ببین صاحب شرع برای اینکه تو مُنتحل به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داد تو را، و تو خودت از خودت سلب امتیاز می کنی و می گویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم. (رساله حرمت مشروطه از شیخ فضل الله نوری، کتاب رسائل مشروطیت، صفحه های ۱۵۱ تا ۱۶۷)• ای خداپرستان این شورای ملی و حریت و آزادی و مساوات و برابری و اساس قانون مشروطهٔ حالیه لباسی است به قامت فرنگستان دوخته که اکثر و اغلب طبیعی مذهب و خارج از قانون الهی و کتاب آسمانی هستند هویدا است. این فرقه فرنگان که سپاس دین و آیین ندارند قهراً و بالضروره ناگزیر از تأسیس ذاکون و قانونی خواهند بود که اساس مملکت داری و سیاست گذاری و تنظیمات ملکیه و انتظامات کلیه و حفظ حقوق و نفوسشان در تحت آن قانون و مربوط بدان ذاکون باشد و الا حیات و زندگانی صورت نبندد، بلکه مجبور از مشروطیت نیز خواهند بود… ولی ما فرقه علیه اسلامیان که با افتخار و مباهات بحمدالله و المنه کتابی داریم آسمانی، ناسخ صحف انبیاء جپن قرآن مجید و پیغمبری عقل اول و صفوت آدمیان که و ما ینطق عن الهوی ان هولا وحی یوحی، عاشیهٔ رسالتش به دوش و حلقهٔ اطاعتش در گوش چگونه توانیم به مجلس آزادان درآییم و شورای ملی و مساوات بخواهیم متابعت فرنگان خسیس و مشروطه طلبان پاریس و انگلیس نماییم دین به دنیا فروشیم و در تحریف کتاب خدا بکوشیم.• «این پیر دعاگو، آفتاب لب بام هستم؛ دیگر هوس زندگی ندارم و آنچه را که در دنیا باید ببینم، دیدم. لکن تا هستم، در همراهی اسلام کوتاهی نخواهم کرد» (شیخ در نامه برای مشیرالدوله صدراعظم)• «خدای تعالی راضی مباد از کسی که دربارة مجلس شورای ملی غیر از تصحیح، تکمیل و تنقیح، خیالی داشته باشد و بر سخط و غضب الهی گرفتار باشند کسانی که مطلب مرا بر خلاف واقع انتشار می دهند و با تدلیس مسلمانان، آنان را به اشتباه می اندازند، و راه رفع شبهه را از هر جهت مسدود می سازند تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و به خرج مردم بدهند که فلانی و سایر مهاجرین منکر اصل مجلس شورای ملی شده اند.» (شیخ فضل الله نوری لوایح حضرت عبدالعظیم)• «اگر کسی را گمان آن باشد که مقتضیات عصر، تغییردهنده بعض آن قانون الهی است یا مکمل آن است؛ چنین کس هم از عقاید اسلامی خارج است؛ به جهت آن که پیغمبر (ص) ما خاتم الانبیاست و قانون او ختم قوانین است. خاتم آن کسی است که آنچه مقتضای صلاح حال عباد است الی یوم الصور، به سوی او وحی شده باشد و دین را کامل کرده باشد. پس بالبدیهه چنین اعتقاد، کمال منافات را با اعتقاد به خاتمیت و کمال دین او دارد و انکار خاتمیت به حکم قانون الهی، کفر است. (همان: ۵۷)• «این عده قلیل به تدلیس و تلبیس می خواستند که قانون و دین اسلام را تغییر بدهند.»• «پس جعل قانون کلا ام بعضاً منافات با اسلام دارد و این کار، کار پیغمبری ست، لذا هر رسولی که مبعوث شد از برای همین کار بود، بعضی از احکام پیغمبر سابق را امضا می فرمود و بعضی را تغییر می داد تا آنجا که خاتم انبیاء صلی الله و علیه و آله مبعوث شد و دین خدا را کاملاً بیان فرمود؛ لذا او خاتم انبیاست و قانون الهی که او آورد دیگر نقص نخواهد داشت، حتی نسبت به تمام ایام و نیز نسبت به تمام مردم.» (همان: ۵۸–۵۷)• شیخ فضل الله نوری: یک نفر واعظ متهم فاسد العقیده در بالای منبر، هزاران ناسزا… به علما و پیشوایان… دین و… وزرا و اعیان و اشراف و غیرها می گوید و شما در پای منبر گوش]میمیمینند[ با شما راه می روند؛ امروزه چون محتاج به شما هستند این است که شما را با لفظ، به مراتب عالیه رسانده اند، برای این است که قوه و قدرتی به دست بیاورند آن وقت شما را از درجات علیا به مرتبه سفلی برمی گردانند… امروز نوبت من است، چند روز دیگر نوبت شما می رسد! می دانم امروز ابداً این مطالب من به گوش شما فرونمی رود، و لکن به شما می گویم و می سپارم گول نخورید، که این مردم بر ضد شما هستند. اگر شما از همین امروز ایراد سخت در کار نامشروعشان می کردید شما هم به حالت من بودید.• چیزی که قبل از مشروطه مطرح شد، عمدتاً عدالتخانه ملی بود آن چیزی که شیخ فضل الله و سیدین به خاطرش به قم رفتند و متحصن شدند و از مظفرالدین شاه خواستند و او هم حکمش را صادر کرد و بر اساس آن مجلس شورا تشکیل شد، عدالتخانه ای بود متشکل از نمایندگان طبقات و اصناف مختلف جامعه از جمله صنف روحانیت. حتی شاهزاده ها هم به عنوان یک صنف، منهای خوانین در آن عضویت داشتند و در خصوص حوزه اقتدارات و دخالت های محدود دولت نظر می دادند، قانون می نوشتند، قانون ه دولت ابلاغ می شد و دولت موظف بود اجرا کند و بعد هم بر عملکرد دولت نظارت می شد.• مراد از حریت (استقلال، آزادی)، حریت در حقوق مشروعه و آزادی بیان در مصالح عامه است تا اهالی این مملکت مثل سوابق ایام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند برای آن ها مقدر است مطالبه و اخذ نمایند، نه حریت ارباب ادیان باطله و آزادی در اشاعه منکرات شرعیه که هر کس آنچه بخواهد بگوید و به موقع اجرا بگذارد.• شیخ اصلاح امور را با تأسیس مجلسی با عنوان عدالتخانه میسر می دانست. در واقع شیخ به دنبال تأسیس نهادی بود که از این طریق جلوی بی عدالتی ها را بگیرد.• شیخ ما می گفت ما به مرحله گذار نیاز داریم که از دید او، عدالتخانه بود به نظر من عدالتخانه، یعنی مشروطه حداقلی. مشروطه اگر به معنای نفی خودکامگی دولتمردان و قانونمند کردن سیستم اداره کشور باشند، شیخ همیشه با این موضوع موافق بود و هیچ وقت هم از این تفکر عدول نکرد.• «اگرچه حفظ نظام عالم محتاج به قانون است و هر ملتی که تحت قانون داخل باشند و برطبق آن عمل نمودند، امور آنها به استعداد قابلیت قانون شان منظم شد، ولی بر عامه متدینین معلوم است که بهترین قوانین، قوانین الهی است و این مطلب از برای مسلم، محتاج به دلیل نیست و بحمدالله ما طایفه امامیه، بهتر و کاملترین قوانین الهیه را در دست داریم؛ چون که این قانونی است وحی فرموده او را خداوند عالم به سوی اشرف رسلش و خاتم الانبیاءاش و وحی فرموده که: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی». (ترکمان، ۱۳۶۲: ۵۶)• این قانون الهی ما، مخصوص به عبادات نیست، بلکه حکم جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل و اوفی داراست، حتی آرش الخدش؛ لذا ما ابداً محتاج به جعل قانون نخواهیم بود.» (همان: ۵۷–۵۶)• «ماها باید برحسب اعتقاد اسلامی، نظم معاش خود را قسمی بخواهیم که امر معاد ما را مختل نکند و لابد چنین قانون منحصر خواهدبود به قانون الهی؛ زیرا اوست که جامع جهتین است؛ یعنی نظم دنیا و آخرت است. اگر کسی را گمان آن باشد که ممکن است و صحیح است جماعاتی از عقلا و حکما و سیاسیون جمع شوند و به شوری ترتیب قانونی بدهند که جامع این دو جهت باشد و موافق رضای خالق هم باشد، لابد آن کس از ربقه اسلام خارج خواهدبود؛ چون اسلام بدون اقرار به نبوت محقق نیست و اقرار به نبوت به غیر دلیل عقلی متصور نیست و دلیل بر نبوت، سوای احتیاج ما به چنین قانونی و جهل و عجز ما از تعیین آن نمی باشد و اگر خود را قادر بر آن بدانیم، پس دیگر دلیل عقلی بر نبوت نخواهیم داشت.» (همان: ۵۷)• «گر دراساسیه، محض تدلیس از باب لابدی نوشتند باید موادش مطابق باشد ولی باز درهمان نوشتند که تمام مواد قانونیه قابل تغییر است و از آن جمله مواد ماده موافق شرع بودن اوست و او را استثناء نکرده اند و به حکم این ماده آن هم تغییر داده می شد به قوه جبریه قانون مشروطه مطلقه؛ و حالا هم محض بستن دهان من و تو، اسم شرع را به زبان می رانند و لذا عملشان تماماً برخلاف و فاسد بود.» (همان: ۶۵–۶۴)• «فصل دائر بر مراعات موافقت قوانین مجلس باشرع مقدس و مراقبت هیئتی از عدول مجتهدین درهر عصر بر مجلس شوری به همان عبارت که همگی نوشته ایم بر فضول نظام نامه افزوده شود و هم مجلس شوری را به هیچ وجه حق دخالت در تعیین آن هیئت از عدول مجتهدین نخواهد بود و اختیار انتخاب و تعیین و سایر جهات راجعه به آن هیئت، کلیه با علماء مقلدین هر عصر است لاغیر.» (همان ۲۶۷–۲۶۸)• «من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه من مدخلیت خود را در تأسیس این اساس، بیش از همه کس می دانم؛ زیرا که علماء بزرگ ما که مجاور عتبات عالیات و سایر ممالک هستند، هیچ یک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین، من همراه کردم. از خود آن آقایان عظام می توانید این مطلب را جویا شوید. الان هم من همان هستم که بودم. تغییر در مقصد و تجددی در رأس من به هم نرسیده است. صریحاً می گویم همه بشنوید و به غائبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را می خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند؛ به این معنی که البته عموم مسلمانان را می خواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی (ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. اختلاف میانه ما و لامذهب هاست که منکر اسلامیت، و دشمن دین حنیف هستند؛ چه بابیه مزدکی مذهب و چه طبیعیه فرنگی مشرب طرف من و کافه مسلمین، این ها واقع شده اند و شب و روز در تلاش و تک و دو هستند که برمسلمان ها این فقره را مشتبه کنند ونگذارند که مردم ملتفت و متنبه شوند که من و آن ها، همگی هم رأی و همراه هستیم و اختلافی نداریم». (همان: ۲۴۶–۲۴۵).• خدمت با برکت حضرات علماء اعلام و حجج اسلام و عموم آقایان عظام و کافّه تابعین ائمه انام علیهم السلام اطال الله بقائهم.• در این جا مناسب می دانم اصل دوم قانون اساسی را که خون بهای آیت الله شهید حاج شیخ فضل الله است، عیناً بیاورم:• مراد از خیر عموم، ثروت است و رفتن در راه ترقی است، و پیدا کردن معدن است، بستن سدهای عدیده است و ترقیات دولت و ملت.• «ای مسلمان اسلام که دین ما و امتان حضرت ختمی مرتبت است از همه ادیان اکمل و بنای آن برعدل تام است کما قال الله تعالی (إن الله یامر بالعدل و الاحسان) و در دین اسلام بحمد الله تعالی نیست، مگر عدل؛ و نبوت و سلطنت در انبیاء سلف، مختلف بود. گاهی مجتمع، و گاهی مفترق؛ و در وجود مبارک نبی اکرم و پیغمبر خاتم- علیه و علی آله الصلاة ما دام العالم- و همچنین در خلفاء آن بزرگوار، حقّاً اَم غیره، نیز چنین بود. تا چندین ماه بعد از عروض عوارض و حدوث سوانح مرکز این دو امر یعنی تحمل احکام دینیه (اشاره به علما) و اعمال قدرت و شوکت و دعاء امنیت (اشاره به حاکمان۵) در دو محل واقع شد و فی الحقیقه این دو هر یک مکمل و متمم دیگری هستند یعنی بنای اسلامی براین دو امر است: نیابت در امور ثبوتی، و سلطنت . و بدون این دو، احکام اسلامیه معطل خواهد بود. فی الحقیقة سلطنت قوه اجرائیه احکام اسلام است پس تحصیل عدالت به اجراء احکام اسلام است و در اسلام انذار وعد و وعید مثل اقامه حدود هر دو در کار اجرا است بلکه اندازه مدخلیت آن بیشتر است و آن عبارت است از خدا ترسی و اذعان به مبدأ و معاد که از این رو خوف ورجاء حاصل شود و این دو امر قلبی نفسی باطنی بیشتر مؤثر است در اقدام به معروف و اجتناب از منکر که حقیقت عدل است و هر مقدار تدین به مبدأ و معاد و خدا ترسی و امیدواری شدیدتر است عدالت منبسط تر خواهد بود و هر چه از این تدین کاسته شود بی اعتدالی زیاده خواهد شد.»• «امور عامه یعنی اموری که مربوط به تمام افراد رعایای مملکت باشد و تکلّم در امور عامه و مصالح عمومی ناس، مخصوص است به امام (ع) یا نواب او و ربطی به دیگران ندارد.»• ابراهیم زنجانی، دادستان محکمه ای که رای به اعدام شیخ فضل الله نوری داد در یادداشتهای خویش (رساله مکالمات با نورالانوار) مربوط به دوران نخست وزیری امین السلطان در مشروطة اول، از «گستاخی» شیخ نوری با شاه و صدراعظم سخن می گوید: شیخ نوری «… محرم مجالس بزرگان و امرای پایتخت، بلکه گستاخ با صدارت و نفس سلطنت (قاجار) است.»• اقرار می نمایم که آنچه دارا هستم از اموال … ملک طلق مال خالص علیه عالیه متعالیه خانم والده محترمه (سکینه دختر محدث نوری) فرزندی آقا ضیاءالدین و غیره سلمهم اللّه تعالی (است) و ابداً احدی از ورثه را نمی رسد با ایشان چون و چرا نماید، مال خود ایشان است، هر نحو بخواهند در آن تصرف نمایند؛ و به هر که میل ایشان باشد بدهند.• شیخ فضل الله نخستین کسی است که اجازه تأسیس مدارس دخترانه و پسرانه را در ایران می دهد.• خدا قرار داده زن را مختارة النفس به آنچه شریعت حکم فرموده عیبی نیست.• ناظم الاسلام کرمانی در روزنامه کوکب دری در شماره ۱۳ سال اوّل خود در حمله به شیخ فضل الله نوری و اطرافیانش نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغی شد و (معاویه) قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را کشتند. حالا این مردم روضه خوانی می نمایند، خرج می دهند و مال خود را بی جهت تفریط می نمایند. یک جماعتی به خاک کربلا اعتقاد دارند، این خاک چه مزیت و برتری با خاکهای دیگر دارد».• جهانگیرخان صور اسرافیل و یحیی کاشانی در روزنامه حبل المتین (۲۶ ذی قعده ۱۳۲۵ قمری) چنین می نویسند: «خراب باد ناحیه نور مازندران که آب و خاکش شرارت خیز و فساد انگیز است سرزمینی که مادر و وطن حیله گران ترّار و مسقط الرأس شیادان مکار است، هنود را عقیدت بر آن است که دیو بزرگ یامها دیورا مسکن اصلی و نقطه مرکزی خطه مازندران است و فردوسی این وادی را آرامگاه دیوان و خوابگاه ددان و غولان می نویسد و الحق از تجربیات اخیره می توان استکشاف نمود که این سخن تا حدی قرین به صحت است افسانه نیست و یاوه نه برآورد دکانش باطنی پلید و روانی نا پاک دارند اگر چه حکم کلی نمی توان کرد و همه اهالیش را متهم نشاید ساخت لیکن بی شائبه اغراق و غلو از دیگر نقاط شریر و بدطینت زیاد دارد و نادرست و بد افکار فراوان پرورش می دهد» (حبل المتین، ۱۳۸۳، چ دانشگاه تهران: ۸۲۵).• علامه امینی (عبدالحسین امینی نجفی متولد ۱۳۲۰ هجری قمری در تبریز) در کتاب شهداء الفضیله می نویسد: ” تا دسته ای از تبهکاران او را که دشمن زشتکاری و فریب و کفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد”• شهید مرتضی مطهری در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» در خصوص شیخ فضل الله، می گوید: «مرحوم نوری مرد بزرگی بود، مجتهد مسلم و تا حدودی که شنیده ایم مردی بسیار پاک و با تقوا و عادلی بوده است. مجتهد مسلّم العداله و عادل مسلم الاجتهاد بود.»• میرزا حبیب الله رشتی نیز که عمدتاً از اعطای اجازة اجتهاد به دیگران اکراه داشته و نوعاً در این امر احتیاط زیادی به خرج می داد، در تقریظ بر رسالة فقهی شیخ فضل الله با عنوان «قاعدة ضمان الید» مقام علمی و تحقیقی شیخ را به نحوی شگفت و کم نظیر ستوده است. ایشان در بخشی از این تقریظ چنین می آورد:• میرزای شیرازی شیخ را به منزله «نفس خویش» می شمرد و معروف است در پاسخ این سؤال که آیا اجازه می دهید به عنوان ارجاع احتیاطات فتوا به «غیر»، به شیخ رجوع کنیم؟ فرموده بود: میان من و شیخ فضل الله، غیریتی نیست؛ او «خود من» و «نفس من» است! سخن میرزای شیرازی در جواب یکی از اهالی تهران که برای حل مسائل شرعی به ایشان مراجعه کرده بود، دال بر عظمت علمی ایشان است که فرموده بود: «مگر شیخ فضل الله در تهران نیست که به من مراجعه می کنید؟• محدث نوری در تقریظ بر «صحیفهٔ مهدویه ی» شیخ، این اوصاف شگرف را در مدح او می آورد: «کوه بلند علم و ستون استوارفضل، مقتدای فقیهان برجسته و معتمد عالمان چیره دست، جامع علوم معقول و منقول، حاوی حقایق فروع و دقایق اصول، بوستان علم و اقیانوس فضل، عالم عامل کامل…»• مرحوم مولا محمد آملی از یاران شیخ فضل الله نوری (۱۲۶۳ ق. آمل - ۱۳۳۶ ق. آمل) پدر بزرگوار محمدتقی آملی (۱۳۰۴ آمل - ۱۳۹۱ تهران) دربارهٔ مقام علمی مرحوم شیخ فضل الله نوری می نویسد: روزی حضرت استاد اعظم سید ابوالحسن رفیعی قزوینی (۱۳۱۰ ق. قزوین - ۱۳۹۵ ق. تهران) معروف به علامه رفیعی پس از جلسه درس به مناسبتی فرمودند: مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری مجتهد مسلم بوده است و بسیار جای تعجب است که چه پیش آورده اند که یک روحانی مجتهد مسلم برای حفظ جانش تقیه نکرده است و نیز حضرت استاد علامه شعرانی، روزی بعد از جلسه درس مکاسب شیخ انصاری به مناسبتی فرموده است من حواشی مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری را بر مکاسب شیخ دیده ام و حقا با حواشی آقا سید محمد کاظم یزدی برابری می کرد و از آن کم نداشت.• نکتهٔ مورد تأمل دیگر در گزارش مورخان آن است که گزارش گران به طور کلی از مخالفان سرسخت شیخ بوده و چه بسا نگارش تاریخ را فرصتی برای تصفیه حساب شخصی و خطی خویش با شیخ انگاشته اند. توجه به این نکته نیز دیوار بی اعتمادی را بین خواننده و آن ها ضخیم تر ساخته و پژوهشگران را وامی دارد که برای درک «واقعیّت» ماجرا به جست وجوی اسناد و مدارک دست اول تاریخی برخیزند. برای نمونه، می توان به «ناظم الاسلام کرمانی» اشاره کرد که شیخ فضل ‏الله نوری او را به علت درج مقالات کفرآمیزدر روزنامهٔ «کوکب دری» تکفیر کرده و کرمانی نیز از این امر بسیار ناراحت بود.• محمد تقی فلسفی فرزند محمدرضا تنکابنی نقل می کند: "حاج شیخ فضل الله نوری به دلیل طرفداری از مشروطه مشروعه در وضعیتی قرار گرفت که ناچار به ترک تهران شد لذا به ری رفت و در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم متحصن شد. در آن ایام هم در مضیقه مالی قرار گرفت اما آن بحران را به خوبی گذراند. شایع شده بود که از نقطه مجهولی برای او پول می آید اما کسی نمی دانست کجا و چه کسی. بعد از گذشت سالیان طولانی از ماجرای مشروطه مرحوم حسین خاکباز فرزند مرحوم آیةالله محسن اراکی (حاج آقامحسن سلطان آبادی عراقی (اراکی)) برایم نقل نمود که آن پولها را پدرم که املاک قابل ملاحظه ای داشت و در امر زراعت فعالیت می کرد به طور محرمانه برای ایشان فرستاد، چون ایشان نیز طرفدار مشروطه مشروعه بود و احساس می کرد حاج شیخ در معرض خطر کشته شدن است لذا به همراه پولها بیتی بر روی کاغذی کوچک نوشت و به حامل داد که به ایشان برساند. آن بیت این بود:من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش -چون به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش"• پیتر آوری: «برخی ادعا کردهاند که شیخ به مقام سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی و… رشک می برد و همین موضوع موجب کناره گیری او از روحانیون گردید، اما شیخ فضل الله را بایستی نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند می دانند و نه از مردم و شاه.»• ماشاءالله آجودانی: «بی انصافی است اگر بخواهیم حمایت بی دریغ او را از محمدعلی شاه و مخالفت عمیق و بنیادی اش را با مشروطه، صرفاً به مسائل شخصی و اختلافات خصوصی با بهبهانی و طباطبایی بر سر ریاست روحانی مجلس تقلیل دهیم… او به روشنی بر تناقض عمیق دموکراسی و نظام مشروطیت با اسلام و مبانی اعتقادی آن انگشت نهاد.»• جلال آل احمد در کتاب خدمت و خیانت روشن فکران می نویسد: «شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف مشروطه که خود در اوایل امر مدافعش بود بلکه به عنوان مدافع مشروطه باید بالای دار برود و من می افزایم و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی … و به هر صورت از آن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام مملکت ما افراخته شد و اکنون در لوای این پرچم ما شبیه به قومی از خود بیگانه ایم.»• سید محمود طالقانی گفته است: «کشته شدن مرحوم آقا شیخ فضل­الله نوری بدون محاکمه، لکّه ننگی در تاریخ مشروطیت نهاد.»• ناظم الاسلام از مخالفان سرسخت شیخ بعد از جلسه ای خصوصی با شیخ فضل الله نوری (که علامه قزوینی سرشناس ترین غربشناس تاریخ ایران هم شاگردش بود و هم معلم فرزندانش) چنین می گوید: «ناظم الاسلام، ترابه حقیقت اسلام قسم می دهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمی کند؟»• آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی، ضمن اشاره به روابط خاص شیخ با حاج میرزا عبدالغفار خان نجم الدوله (ریاضیدان و منجم نامدار و دانشمند ذوفنون عصر قاجار) می گفت: «اوراق و نشریاتی که در خارج کشور نشر می یافت و ارتباط به اسلام و ایران داشت، به وسیله مرحوم نجم الدوله تهیه می شد و همراه با ترجمه آن قسمت از آنها که به زبانهای غیر شرقی نوشته شده بود، تحویل مرحوم شیخ می گردید. ضمناً شنیده می شد که حاج نجم الدوله رابط شیخ با سید جمال الدین اسدآبادی همدانی معروف بوده اند. به گفته وی: برای عدم کشف این وضع، ارتباط شیخ و نجم الدوله به شکل مجلس درس انجام می یافته، او در خدمت شیخ از فقه و اصول و کلام بهره مند می شده و شیخ هم علم نجوم و هیئت را که خود در آن سابقه داشته به وسیله مباحثه با این منجم هیوی معروف، تکمیل می کرده است. در تأیید سخنان لنکرانی، می توان از نزدیکی و مشابهتی که میان سخنان شیخ (در لوایح ایام تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام در صدر مشروطه، راجع به ماهیت مکاتب غربی نظیر ناتورالیسم و …) با مندرجات رساله سید جمال الدین در رد نیچریه وجود دارد، شاهد مثال آورد.» (برای نامه مذکور، ر. ک: «دیده بان، بیدار!» از همین قلم)• آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی: «برای تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا دربارهٔ ایران، در اواخر عمر خویش از میرزا محمدخان قزوینی معروف بهره می گرفت که خود زمانی نزد شیخ درس خوانده بود و در صدر مشروطه در اروپا به سر می برد. در همین زمینه، نامه مهمی از قزوینی به شیخ وجود دارد که در آن، قزوینی ضمن تأکید بر امتیاز خاص روحانیت شیعه بر مقامات کلیسا (در رهبری نهضتهای رهایی بخش و عدالتخواه)، شرحی زباندار از مصادره اموال کلیسا و اخراج اسقف بزرگ پاریس در همان ایام توسط دولت فرانسه، و موافقت مردم آن کشور با این امر، به شیخ نوشته و شاید به طور ناخواسته، توجه شیخ را به ماهیت ضد دینی فرهنگ و تمدن غرب، جلب کرده است.» (برای نامه مذکور، ر. ک: «دیده بان، بیدار!» از همین قلم)• شیخ شهید نسبت به علوم زمان و رویدادهای عصر آگاهی داشت و هرگاه احساس می کرد چیزی را که باید بداند، به یادگیری آن همت می گماشت. یکی از هم عصران شیخ می گوید: در این اواخر نزد مرحوم میرزا جهان بخش منجّم مشغول خواندن علم نجوم و اسطرلاب بود. من عرض کردم آقا در این آخرعمر برای چه علم نجوم تحصیل می کنید؟ فرمود: من از این علم بی بهره ام و این مسئله برای من، یعنی برای اهل علم، خوب نیست که از آن بی بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم بهتر است که نادانسته بمیرم.• «قانون یا باید خود را «حافظ شریعت» بداند و یا خود، شریعتی دیگر خواهد شد. پس، رویکرد تاریخی ما به قانون در مشروطیت روی آوردن به شریعتی دیگر بود، بی آنکه خود بدانیم. شیخ فضل الله نوری به همین «نسبت» توجه یافته بود، چرا که «شرع» نیز در مقام احکام به مجموعه ای از شرط ها و حدود – یعنی قانون – مبدل می شود.»• «متفکر مشروطیت مشروعه شیخ فضل الله نوری بود. از علمای طراز اول که پایه اش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبایی و بهبهانی شناخته اند»• «شیخ فضل الله از لحاظ علم و آراستگی به کمال، معروف و فقیه جامع و کامل … مجتهد سرشناس و عالمی متبحر… و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود»• «روزی که مشار الیه (شیخ فضل الله) در خانه آقای طباطبایی بود، در مجلس در ضمن مذاکره گفت ملای سیصد سال قبل به کار امروز نمی خورد. شیخ در جواب گفت: خیلی دور رفتی بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمی خورد. ملای امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز بداند.»• محمداسماعیل رضوانی: «شیخ فضل الله مقام اجتهاد داشت و این مقام بر همه کس مسلم بود، به طوری که حتی سرسخت ترین دشمنان او نیز نتوانستند عظمت علمی او را انکار کنند و حتی بسیاری او را از بهبهانی و طباطبایی و امثال آن دو برتر می دانستند. در بحبوحه انقلاب (مشروطه) آنچه امکان داشت به این پیرمرد، به دروغ یا راست، افتراء و تهمت زدند؛ اما هیچ کس منکر مقام علمی او نشد.» انقلاب مشروطیت ایران، دکتر محمداسماعیل رضوانی، ص ۱۹۹• مرحوم سیدمحمد کاظم یزدی صاحب کتاب «عروه الوثقی» و از بزرگ ترین مراجع تقلید شیعه و مقیم نجف به قدری از جنایت قتل شیخ نوری متأثر شد که نوشته اند، وی بعد از این واقعه بیشتر اوقات از ملاقات با ایرانیان خودداری می کرد و هیچ گاه حاضر نشد مشروطه را تأیید کند. (بهمنی، جواد، فاجعه قرن، ص ۱۷۱.)• اولین تلگرافی که مرحوم آخوند خراسانی پس از فتح تهران و تجدید مشروطه، به دولت ایران زده و اولین اقدامی که کرده، ارسال تلگراف برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضل الله بوده است. مطلب دیگری که، باز از مرحوم والد نقل می کنم، این است که: مرحوم آخوند خراسانی از درس می آمدند. در خلال مسیر، خبر اعدام شیخ را به ایشان دادند پدرم می فرمود: برای اولین و آخرین بار ما چنین عکس العملی را در مرحوم آخوند دیدیم مردی با آن شجاعت و استقامت، بر اثر شنیدن این خبر از شدت ضعف همان جا وسط کوچه به زمین خورد، چندانکه زیر بغلش را گرفتند و از جا بلند کردند. ایشان تأکید می کرد که: در هیچ مورد دیگری، حتی در قضیه اشغالِ شمال ایران توسط قشون تزاری، چنین عکس العمل شدیدی از آخوند دیده نشد!. مرحوم آخوند خراسانی پس از خبر به دار آویختن شیخ که مورد انتظارش نبود، مجلس ترحیمی در منزل خود ترتیب داد و از چنین رویدادی اظهار تأسف و تأثر کرد. (انصاری، مهدی، شیخ فضل الله نوری و مشروطیت، ص ۳۷۷.)• سیدحسن تقی زاده در یکی از نامه های خود به «ادوارد براون» آورده است: «در تبریز در خانه ها و مساجد برای شیخ فضل الله و میرهاشم و سایرین مجلس ختم گذاشته و ماتم می گیرند». (همان، ص۳۸۰.)• سیدمحمد طباطبایی پس از بازگشت از مشهد در پیامی که برای خانواده شیخ فرستاد، ضمن تسلیت شهادت وی صریحاً اعدام شیخ را عمل دشمنان اسلام خواند. (همان، ص۳۸۰.)• حاج آقا نورالله اصفهانی (محمدمهدی نجفی اصفهانی) «پس از مشاهده… و واقعه شهادت مرحوم شیخ شهید نوری و شهرت مسمومیت مرحوم آخوند خراسانی و امثال این وقایع گفته بود «ما انگور انداختیم که سرکه شود، آن را شراب کردند». (دیوان طرب، مقدمه جلال الدین همایی، ص۱۳۶.)• آیت الله سیدعبدالحسین لاری پس از مشاهده وقایع فوق فرمود: «مذهب ما مذهب مُخَطِّئه است نه مُصَوبه و خطا بر غیر معصوم جایز است. سرکه انداختم، شراب بیرون آمد». (آیت الهی، سیدعلی اکبر، دوحه احمدیه فی احوال الذریّه الذکیه، (شرح حال آیت الله سیدعبدالحسین لاری))• مرحوم نائینی در اواخر عمر خویش ضمن جمع آوری نسخه های کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» (کسروی، احمد، بخوانند و داوری کنند، ص ۱۰۶.) «نه تنها از فعالیت های مشروطه خواهی کناره جست، بلکه دیگر حتی نام مشروطه را به زبان نیاورد و به هیچ گفت وگویی که مربوط به مشروطه بود نیز گوش نداد». (حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت، ص۱۶۷.)• سید عبدالله بهبهانی هم پس از بازگشت به ایران و در اولین برخورد با پسرش، سید محمد، به وی پرخاش کرده بود که چرا نکردی پیش از اعدام شیخ طناب دار را به گردن خود بیاویزی؟• مرحوم آیت الله شیخ عبدالله مازندرانی یکی دیگر از کسانی است که از حمایت اولیه خود از مشروطه دست برداشت، وی چهارده ماه پس از شهادت شیخ فضل الله، رنج نامه پرسوز و گدازی برای یکی از دوستان خویش نوشت وی همچنین وقایع بعدی مشروطه را از قبیل ما قُصِدَ لمْ یَقَعْ و ما وَقَعَ لَمْ یُقْصَدْ معرفی کرد. (حرزالدین، محمد، معارف الرجال… ج۲، ص۱۹–۲۰، (آنچه می خواستیم نشد و آنچه واقع شد مطلوب ما نبود).) مرحوم آمیرزا عبدالله مازندرانی در پاسخ به نامه یکی از بزرگان تبریز که می پرسد چرا سرانجام مشروطه بدانجا رسید که شیخ فضلالله اعدام و علمای زیادی زندانی، تبعید و شهید شدند، پاسخ می دهد ما از تهران دور بودیم و نامه ها بهسختی رد و بدل می شدند و عناصر ناشناخته … و … توسط عناصر مجلس با ما رفت و آمد کردند و مطالبی را به ما رساندند که بهتدریج بین ما و شیخ فضل الله نوری فاصله انداخت. پس از اعدام شیخ بود که متوجه شدیم هدف ایجاد تفرقه بین علمای نجف و تهران بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در سال ۱۲۵۹ ق. در روستای لاشک در منطقه کجور مازندران، ملا عباس کجوری از روحانیان صالح و مورد اعتماد مردم، صاحب فرزندی شد و او را فضل الله نام نهاد. فضل الله پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به تحصیل علوم اسلامی روی آورد. تحصیلات ابتدایی را در «بَلَده» (مرکز منطقه نور) آغاز کرد.
موقعیت حساس سیاسی و اجتماعی ایران موجب شد تا شیخ فضل الله با اشاره میرزای شیرازی و برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران در سال ۱۳۰۳ ق. روانه تهران شود.
. خاطرات سیاسی، تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، ترجمه علی کاظمی با مقدمه آیت الله شیخ حسین لنکرانی، ص ۱۷.
از چنین حوزه تعلیم و تدریس وی شخصیهای بزرگواری برخاسته اند، از آن جمله اند:حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قمحاج آقا حسین قمیآقا سید محمود مرعشی (پدر آیه الله سید شهاب الدین مرعشی (ره)سید اسماعیل مرعشیملا علی مدرسمیرزا ابوالقاسم قمیشیخ حسن تهرانیعلامه محمد قزوینی
. پایداری تا پای دار،علی ابوالحسنی (منذر)، ص ۳۰۵.
مقام علمی شیخ فضل الله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامی از دانشهای دیگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضیات زمان آگاه بود. یکی از کسانی که شیخ را ملاقات کرده است، می نویسد: «مراتب علمی شیخ را هیچ کس از دوست ودشمن منکر نبود و لکن گمان می کردند که فقط معلومات او منحصر به همان فقه و اصول است. نگارنده در چند جلسه فهمیدم قطع نظر از جنبه فقاهت از بقیه علوم هم اطلاع کافی دارند.»
. مکتوبات، اعلامیه ها، ... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل الله نوری، محمد ترکمان، ج ۲، ص ۳۲۶.
...


کلمات دیگر: