کلمه جو
صفحه اصلی

حنجره


مترادف حنجره : حلق، حلقوم، خشکنای، گلو

برابر پارسی : خشک نای، چاکنای، خشکنای

فارسی به انگلیسی

larynx

فارسی به عربی

حنجرة

عربی به فارسی

خشک ناي , حنجره , حلقوم , خرخره , گلو , ناي , دهانه , صدا , دهان , از گلو ادا کردن


مترادف و متضاد

larynx (اسم)
خرخره، حنجره، حلقوم، خشک نای

حلق، حلقوم، خشکنای، گلو


فرهنگ فارسی

نای گلو، حفرهای که درعقب دهان ودرزیرحلق واقع، است واصوات از آن خارج میشود، حناجرجمع
( اسم ) قسمت فوقانی قصبه الریه که عضو تولید صوت میباشد و آن در قسمت میانی و قدامی گردن در زیر استخوان لامی قرار دارد جمع : حناجر .
تیره ای است از طایفه کلباغی

فرهنگ معین

(حَ جَ ) [ ع . حنجرة ] (اِ. ) نای ، حفره ای که در عقب دهان و در زیر حلق واقع است و صوت از آن خارج می شود.

لغت نامه دهخدا

حنجره . [ ح َ ج َ رَ ] (اِخ ) تیره ای است از طایفه ٔ کلباغی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62).


حنجرة. [ ح َ ج َ رَ ] (ع اِ) نای گلو. خشک نای . نای حلقوم . ج ، حناجر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آلت آواز حنجره است و اوسه غضروف است : ورقی ، ما لا اسم له ، مکبی . و این آخری را طرجهالی نیز نامند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سر قصبةالریه و آن عضوی است غضروفی و مرکب است از سه غضروف و آلت صوت و حصرنفس است . (از بحر الجواهر) :
خاموش تو که گوش خرد کر کرد
بر زیر و بم ّ حنجره ٔ مؤذنش .

ناصرخسرو.


خوش آوازی که بحنجره ٔ داوودی آب از جریان و مرغ از طیران بازدارد. (گلستان ).
- حنجره غلطان ؛ خواننده ٔ خوش خوان . (ناظم الاطباء) (غیاث ) (آنندراج ) :
حنجره غلطان کند شراب صبوحی
وقت سحر مقریان بی مزه خوان را.

طالب آملی (از آنندراج ).


- حنجره غلطک ؛ خوش خواندگی سرود و نوعی از آوازی که صوت را بحلق غلطانیده برآرند. (غیاث ) (آنندراج ).
- حنجره نما ؛ آینه که طبیب بدان درون حنجره بیند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| آوازی که از حلق برآید. (ناظم الاطباء).
|| (مص ) ذبح کردن . || حنجره ٔ چشم ؛ فروشدن بمغاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).

( حنجرة ) حنجرة. [ ح َ ج َ رَ ] ( ع اِ ) نای گلو. خشک نای. نای حلقوم. ج ، حناجر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). آلت آواز حنجره است و اوسه غضروف است : ورقی ، ما لا اسم له ، مکبی. و این آخری را طرجهالی نیز نامند. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). سر قصبةالریه و آن عضوی است غضروفی و مرکب است از سه غضروف و آلت صوت و حصرنفس است. ( از بحر الجواهر ) :
خاموش تو که گوش خرد کر کرد
بر زیر و بم حنجره مؤذنش.
ناصرخسرو.
خوش آوازی که بحنجره داوودی آب از جریان و مرغ از طیران بازدارد. ( گلستان ).
- حنجره غلطان ؛ خواننده خوش خوان. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( آنندراج ) :
حنجره غلطان کند شراب صبوحی
وقت سحر مقریان بی مزه خوان را.
طالب آملی ( از آنندراج ).
- حنجره غلطک ؛ خوش خواندگی سرود و نوعی از آوازی که صوت را بحلق غلطانیده برآرند. ( غیاث ) ( آنندراج ).
- حنجره نما ؛ آینه که طبیب بدان درون حنجره بیند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| آوازی که از حلق برآید. ( ناظم الاطباء ).
|| ( مص ) ذبح کردن. || حنجره چشم ؛ فروشدن بمغاک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
حنجره. [ ح َ ج َ رَ ] ( اِخ ) تیره ای است از طایفه کلباغی. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 62 ).

فرهنگ عمید

عضوی غضروفی که در وسط گردن قرار دارد و حاوی تارهای صوتی است، نای گلو.

دانشنامه عمومی

حَنجَره یا حَنجـِره (به انگلیسی: Larynx) اندام تولیدکننده صوت در بدن است، و گذرگاه هوایی است که مابین بخش تحتانی حلق و تراشه واقع شده است.
غضروف سپری (غضروف تیروئید)
غضروف انگشتری (غضروف کریکوئید)
برچاک نای (اپیگلوت)
زوج غضروف های کوزه ای (آریتنوئید)
زوج غضروف های شاخکی (کورنیکولیت)
زوج غضروف های میخی شکل (کونئیفرم)
حنجره شامل پرده های صوتی، و مشتمل بر ۹ عدد غضروف می باشد که عبارتند از:
ماهیچه های حنجره دو گروهند:
دو مفصل مهم در حنجره وجود دارد که زلالی (سینوویال) هستند و عبارتند از: مفصل انگشتری سپری (به غضروف سپری اجازه چرخش و لغزش را می دهد و به این ترتیب تغییر طول طناب های صوتی امکانپذیر می شود)، مفصل انگشتری کوزه ای (آریتنوئیدها را به هم نزدیک می کنند و جلو عقب می کند و می چرخاند). آرتریت روماتوئید باعث التهاب مفاصل انگشتری کوزه ای (کریکوآریتنوئید) می شود. در زمان انتوباسیون اندوتراکئال ممکن است مفصل انگشتری کوزه ای را دچار در رفتگی کند.drap man

دانشنامه آزاد فارسی

حَنجَره (larynx)
حَنجَره
فضایی در انتهای فوقانی نای پستان داران، دارای طناب های صوتی. این لوله با غضروف مستحکم و با غشای مخاطی پوشیده شده است. دوزیستان و خزندگان حنجره ای ساده تر و فاقد طناب های صوتی دارند. پرندگان حفرۀ مشابهی با نام سیرینکس دارند که در بخش تحتانی نای و در محل انشعاب نایژه ها قرار دارد. سیرینکس بسیار پیچیده است و طناب های صوتی تکامل یافته ای دارد.

فرهنگ فارسی ساره

خشکنای، چاکنا


واژه نامه بختیاریکا

سِنگِل

جدول کلمات

گلو, حلقوم, حلق

پیشنهاد کاربران

حنجره: [اصطلاح موسیقی ] ساختاری در گلو که تارهای صوتی در آن قرار دارند.


کلمات دیگر: