کلمه جو
صفحه اصلی

کوچه


مترادف کوچه : برزن، خیابان، گذرگاه، معبر

فارسی به انگلیسی

alley, alleyway, court, lane, passageway, street

lane, street, alley


alley, alleyway, court, lane, passageway


فارسی به عربی

شارع , طریق , ممر

مترادف و متضاد

alley (اسم)
کوچه، خیابان کوچک

street (اسم)
کوچه، خیابان، جاده

lane (اسم)
کوچه، نای، راه باریک، گلو، خط سیر هوایی، راه دریایی

برزن، خیابان، گذرگاه، معبر


فرهنگ فارسی

مصغرکوی، راه باریک میان شهریاده
۱ - محل. کوچک بر زن : تا چهار دانگ شب در کوچه ها و محلات بسیار بود . ۲ - خیابان : کوچه ای بود که آنرا کو طراز میگفتند در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک از بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند . ۳ - راه تنگ و باریک در شهر یا ده . یا کوچ. باستان . دنیا عالم . یا کوچ. بن بست . کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه بخارج ندارد . دل مرا زخ زلف او رها یی نیست بدرز کوچ. بن بست هیچکس نزده است . ( صائب ) یا کوچ. خطر . عالم دنیا . یا کوچ. خموشان . گورستان قبرستان : یاد شهادت عشق در کوچ. خموشان کاسودگی ز ما برد غوغای زندگانی . یا کوچ. سلامت . کوچه ای که برای گرفتن قلعه در زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند : دیوانه شو که عشرت طفلان. جهان در کوچ. سلامت زنجیر بوده است . ( صائب ) توضیح یا خود را به کوچ. علی چپ زدن . ۱ - از موضوع مورد بحث بموضوع دیگر پرداختن . ۲ - تجاهل کردن . یا کوچه را عوض کردن . اشتباه کردن .

راه باریک بین منازل مسکونی برای دسترسی به آنها


فرهنگ معین

(چِ ) (اِمصغ . ) کوی ، محل عبور و مرور. ، خود رابه ~ی علی چپ زدن کنایه از: خود را به نادانی و نشنیدن و بیراهه زدن .

لغت نامه دهخدا

کوچه . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنگاور که در بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان واقع است و 320 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


کوچه. [ چ ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان میرعبدی که در بخش دستیاری شهرستان چاه بهار واقع است و 300 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

کوچه. [ چ ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کنگاور که در بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان واقع است و 320 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

کوچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) محله و برزن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بعضی گویند به معنی برزن است که به عرب محله خوانند. ( برهان ).محله کوچک. برزن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
پس در این کوچه نیست راه شما
راه اگر هست ، هست آه شما.
سنائی.
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
مولوی.
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
با خبر باش که سر می شکند دیوارش.
حافظ.
|| خیابان. ( فرهنگ فارسی معین ) : در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو در هر یک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند. ( سفرنامه ناصرخسرو از فرهنگ فارسی معین ). || راه کوچک و تنگ را گویند، چه راه بزرگ و فراخ را کو و کوی خوانند. ( برهان ). راه کوچک و دراز. ( آنندراج ).مصغر کو، یعنی راه کوچک و تنگ. ( ناظم الاطباء ). راه تنگ و باریک در شهر یا ده. ( فرهنگ فارسی معین ). چندان برف بود در صحرا که کس اندازه ندانست و از پیشتر نامه رفته بود به بوعلی کوتوال تا حشر بیرون کند و راه بروبند و کرده بودند که اگر نروفته بودندی ممکن نبودی که کسی بتوانستی رفت و راست به کوچه ای مانست از رباط محمد سلطان تا شهر. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 534 ). تا چهار دانگ نیشابور کوچه ها و محلات بسیار بود. ( عالم آرا ص 218 ).
- خود را به کوچه علی چپ زدن ؛ در تداول عامه ، از موضوع مورد بحث به موضوع دیگر پرداختن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- || تجاهل کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. ( امثال و حکم ).
- کوچه آشتی کنان ؛ کوچه ای تنگ که دو تن از آن به سختی گذرند. ( از امثال و حکم ).
- کوچه باستان ؛ کنایه از دنیا و عالم است. ( برهان ) ( آنندراج ).
- کوچه بن بست ؛ کوچه سربست. ( آنندراج ). کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه به خارج ندارد. کوچه بن بسته. ( فرهنگ فارسی معین ). معبر مابین خانه ها که دررو نداشته باشد. ( ناظم الاطباء ).
- کوچه بن بسته . رجوع به ترکیب قبل شود :

کوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) محله و برزن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بعضی گویند به معنی برزن است که به عرب محله خوانند. (برهان ).محله ٔ کوچک . برزن . (فرهنگ فارسی معین ) :
پس در این کوچه نیست راه شما
راه اگر هست ، هست آه شما.

سنائی .


هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم .

مولوی .


ای که از کوچه ٔ معشوقه ٔ ما می گذری
با خبر باش که سر می شکند دیوارش .

حافظ.


|| خیابان . (فرهنگ فارسی معین ) : در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو در هر یک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو از فرهنگ فارسی معین ). || راه کوچک و تنگ را گویند، چه راه بزرگ و فراخ را کو و کوی خوانند. (برهان ). راه کوچک و دراز. (آنندراج ).مصغر کو، یعنی راه کوچک و تنگ . (ناظم الاطباء). راه تنگ و باریک در شهر یا ده . (فرهنگ فارسی معین ). چندان برف بود در صحرا که کس اندازه ندانست و از پیشتر نامه رفته بود به بوعلی کوتوال تا حشر بیرون کند و راه بروبند و کرده بودند که اگر نروفته بودندی ممکن نبودی که کسی بتوانستی رفت و راست به کوچه ای مانست از رباط محمد سلطان تا شهر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 534). تا چهار دانگ نیشابور کوچه ها و محلات بسیار بود. (عالم آرا ص 218).
- خود را به کوچه علی چپ زدن ؛ در تداول عامه ، از موضوع مورد بحث به موضوع دیگر پرداختن . (فرهنگ فارسی معین ).
- || تجاهل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن . (امثال و حکم ).
- کوچه ٔ آشتی کنان ؛ کوچه ای تنگ که دو تن از آن به سختی گذرند. (از امثال و حکم ).
- کوچه ٔ باستان ؛ کنایه از دنیا و عالم است . (برهان ) (آنندراج ).
- کوچه ٔ بن بست ؛ کوچه ٔ سربست . (آنندراج ). کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه به خارج ندارد. کوچه ٔ بن بسته . (فرهنگ فارسی معین ). معبر مابین خانه ها که دررو نداشته باشد. (ناظم الاطباء).
- کوچه ٔ بن بسته . رجوع به ترکیب قبل شود :
دل مرا ز خم زلف او رهایی نیست
به درز کوچه ٔ بن بسته هیچکس نزده ست .

صائب (از آنندراج ).


- کوچه پس کوچه ؛ کوچه های خرد و بزرگ بسیار و مربوط به یکدیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوچه ٔ خطر ؛ بمعنی کوچه ٔ باستان است که عالم و دنیا باشد. (برهان ). کنایه از عالم . دنیا. (فرهنگ فارسی معین ) :
دانم که کوچ کردی از این کوچه ٔ خطر
ره بر چهار سوی امان چون گذاشتی .

خاقانی .


- کوچه ٔ خموشان ؛ گورستان . (از آنندراج ). قبرستان . (غیاث ) :
یاد شهادت عشق در کوچه ٔ خموشان
کآسودگی ز ما برد غوغای زندگانی .

ملاطغرا (از آنندراج ).


- کوچه را عوض کردن ؛ در تداول عامه ، اشتباه کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
- کوچه ٔ سلامت ؛ کوچه ای که برای گرفتن قلعه زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند. (آنندراج ). خندقی باشد بسیار کج و پرپیچ که اهل محاصره از میان مورچال خود در پناه کجی هایش به قرب قلعه ٔ غنیم می رسند. (غیاث ) :
دیوانه شو که عشرت دیوانه ٔ جهان
در کوچه ٔ سلامت زنجیر بوده است .

صائب (از آنندراج ).


به دور حصن محبت که منزل خطر است
میان گور بود کوچه ٔ سلامت ما.

علی خراسانی (از آنندراج ).


- کوچه غلط دادن ؛ اغراء و اضلال کردن . (از امثال و حکم ). فریفتن . سردرگم کردن : اتفاق خیر را خبر از من پرسیدند... دست و پای از کار نبرده آن دو شب کور را کوچه ٔ غلط دادم و هم از آنجا از راه دیگر متوجه ماردین شدم . (نفثة المصدورزیدری ).
- کوچه ٔ نسیه خورها ؛ بیراهه و کم آمد و شد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال :
خاک کوچه برای باد سودا خوب است ؛ به نکوهش ، به زنان که بیرون رفتن از خانه را دوست گیرند، گفته می شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

کوچه . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میرعبدی که در بخش دستیاری شهرستان چاه بهار واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فرهنگ عمید

راه باریک میان شهر یا ده.
* کوچه دادن: (مصدر لازم ) [مجاز] راه باز کردن مردم برای عبور کسی، راه دادن.

راه باریک میان شهر یا ده.
⟨ کوچه دادن: (مصدر لازم) [مجاز] راه باز کردن مردم برای عبور کسی؛ راه دادن.


دانشنامه عمومی

کوچه راه باریکه ای است که معمولاً میان یا پشت ساختمان ها قرار دارد و تنها یک خودرو می تواند از آن بگذرد.مثالی از کوچهٔ ایرانی سقف دار در نائین   کوچه ای در کاشان، ورودی خانه طباطبایی، به سمت بیرون   کوچه ای در یزد
کوچهٔ بن بست کوچه ای است که پایانش بسته باشد.در شهرها یا شهرک های قدیمی ، کوچه ها اغلب به جامانده از شبکهٔ خیابانی سده های میانه هستند یا دنبالهٔ یک راه یا پیاده روی کهن در یک شهر می باشند.
در محلّه های کهن شهرهای ایران ، کوچه ها اغلب با دیوارهای بلند خشتی یا آجری و دارای سقف در فواصل گوناگون هستند که رهگذران را از گردوخاک و نور شدید آفتاب محافظت می کند.
مثالی از کوچهٔ ایرانی سقف دار در نائین

فرهنگستان زبان و ادب

{alley} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] راه باریک بین منازل مسکونی برای دسترسی به آنها

نقل قول ها

کوچه راه باریکه ای است که معمولاً میان یا پشت ساختمان ها قرار دارد و تنها یک خودرو می تواند از آن بگذرد. کوچهٔ بن بست کوچه ای است که پایانش بسته باشد. در شهرها یا شهرک های قدیمی، کوچه ها اغلب به جامانده از شبکهٔ خیابانی سده های میانه هستند و یا دنبالهٔ یک راه یا پیاده روی کهن در یک شهر می باشند.
• «زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر/تا خرابت نکند صحبت بدنامی.» -> حافظ

گویش اصفهانی

تکیه ای: küča
طاری: küča
طامه ای: küča
طرقی: küča
کشه ای: küča
نطنزی: kuča


جدول کلمات

کوی

پیشنهاد کاربران

کوچه ( کوی چه )
کوی به معنی برزن
و چه پسوند تصغیر است
هیچ ربطی هم به کوچیدن ندارد

کوچه از بن مضارع کوچیدن ساخته شده و به معنی جای گذر، گذرگاه و کوچیدنگاه می باشد.
در گویش یزدی به دهان، کٌچه نیز گفته می شود راه عبور غذا.

کوچه: [ اصطلاح معماری و شهر سازی ] به گذرهایی اطلاق می شود که عرض آنها از 12 متر کمتر باشد.

کوچه: در زبان ترکی به کوچه آرالیق گفته می شود.

ریشه ی واژه ی کوی - k�ğ به معنی روستا و k��ə کوچه
و #کوی و #کوچه در فارسی ✅


واژه ی کوی و کوچه را ادعا به ارمنی بودن آن و فارسی بودن آن کرده اند و بعضی زبانشناسان آن را تایید کرده اند میخواهم نشان دهم که چه غرضی در کار دارند

اینجا ( دیوان لغات ترک ) میتوانید ریشه ی واژه ی کوی در فارسی را بیینید ، اطراف سیاهی و سواد شهر ( جمعیت ) و مقصود از آن سبزی درختان است به تفسیر مناطق سرسبز اطراف شهر که بعدا در امروز به معنی روستا آمده است. ♦️

این همان شکل دیگری از واژه ی گوی ( g�ğ ) به معنی آبی و سبز است
کویشن در آذربایجان بسیار رایج است.

کوچه هم شکل کوچک شده و پسوند شباهت چه را از آن دارد♦️

واژه ی کند ، کوی، کوچه واژه ای پارسیست.
در گذشته غارا می کندند و بهش کنده میگفتند.
پس از آن به شهر ها ( کند ) گفتند. وبه خانه کانک.
اگر به لانه ی زنبور نگاه کنید ، انگار کنده شده و نامش هم کندو است.
کوی
کوچه
کند
کانک
کندو
خانه
لانه
و. . . . . .
از ریشه ی همین کندن می آیند.

در ترکی دربند یا دربت ، کوشن و کوچه و ماحله گفته میشه



آرالیق یعنی میانه و جاهای پرت و ربطی به محله که گفته شده نداره



کویشن که دوستمون گفتن هیچ ربطی به گفتش نداره


قونشو در ترکی یعنی همسایه که کونشو هم گفته میشه

کویشن یعنی محل زندگی یکی و از یکجا بودن مثلا میگن ما هم کویشن هستیم یعنی مربوط به یک همسایگی هستیم


کوشن ترکی از قونشو اولماق هست ن کوی : )

کوچه از ریشه: کوی=گذر، شاه راه، محله
�چه� هم پسوند کوچک هست مانند باغچه


کلمات دیگر: