کلمه جو
صفحه اصلی

دارو


مترادف دارو : دوا، درمان، علاج، زهر، سم

فارسی به انگلیسی

curative, cure, drug, medicament, medication, medicine, pharmaceutical, physic, preparation, substance


medicine, drug, curative, cure, medicament, medication, pharmaceutical, physic, preparation, substance

medicine, drug


فارسی به عربی

دواء , صیدلی , طب , عقار , علاج

مترادف و متضاد

۱. دوا
۲. درمان، علاج
۳. زهر، سم


درمان، علاج


زهر، سم


remedy (اسم)
چاره، چاره یا فایده، دارو، درمان

cure (اسم)
علاج، دارو، شفاء

medicine (اسم)
دارو، پزشکی، طب، دوا، علم طب، علم علاج

drug (اسم)
دارو

medication (اسم)
دارو، تداوی، تجویز دوا

pharmaceutical (صفت)
دارو، دارویی، وابسته به داروسازی

pharmaceutic (صفت)
دارو، دارویی، وابسته به داروسازی

فرهنگ فارسی

ماده‌ای غیرغذایی که از آن برای آزمایش و تشخیص و درمان استفاده می‌شود * مصوب فرهنگستان اول


پیر آنتوان کنت رجل اداری و مولف فرانسوی ( و. مون پیله ۱۷۶۷ - ف. ۱۸۲۹ م . ) عضو آکادمی فرانسه .
آنچه که با آن دردی رادرمان کنند، گردهای خوشبو
۱ - آنچه جهت معالجه بیمار برای خوردن نوشیدن یا مالیدن تجویز کند دوا . ۲ - درمان علاج . ۳ - زهر . ۴ - باروت . جمع داروها داروجات ( غلط مشهور )

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - آن چه پزشک برای درمان بیمار تجویز می کند. ۲ - درمان .

لغت نامه دهخدا

دارو. ( اِ ) هرچه با آن دردی را درمان کنند. دوا. جوهر یا ماده ای که برای قطع بیماری بکار رود :
خواب در چشم آورد گویند گرد کوکنار
با فراق روی او داروی بیخوابی شود.
خسروانی.
راحت کژدم زده کشته کژدم بود
می زده را هم به می دارو و مرهم بود.
منوچهری.
در ساعت بوالقاسم کحال را آنجا آوردند تا آن تیر از وی جدا کرد و دارو نهاد.( تاریخ بیهقی ).
زین دیو، وفا چرا طمع داری ؟
هرگز جوید کس از عدو دارو؟
ناصرخسرو.
ای بسا شیر، کان ترا آهوست
ای بسا در دکان ترا داروست.
سنائی.
او را فلک برای طبیبی خویش برد
کز دیرباز داروی او آزموده بود.
خاقانی.
حرام آمد علف تاراج کردن
به دارو طبع را محتاج کردن.
نظامی.
|| در ترکیبات ذیل بصورت مزید مؤخر بکار رفته است : آزاددارو. بیهوش دارو. جاندارو. جیل دارو. خسرودارو. زهردارو. سیاه دارو. شاهدارو. شفادارو. گاودارو. گیل دارو. لیمودارو. ماش دارو. نوش دارو :
طبیب بهی روی با آب و رنگ
ز حکم خدا نوشدارو بچنگ.
نظامی.
|| شراب. ( لغات محلی شوشتر ). || نوره که ازاله موی بدن کند. ( لغات محلی شوشتر ). || ارزن. || باروت. رجوع به باروت شود. || طبقه پستی از مغان. || مسکرات مایع. || مرد نیک و خوب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی، آنچه با آن دردی را درمان کنند، دوا.
۲. دانه ها و گردهای خوش بو و خوش طعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاه ها و درختان می گیرند و برای خوش طعم ساختن غذاها به کار می برند.
* داروی بیهوشی: (پزشکی ) دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند.

۱. (پزشکی) آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی؛ آنچه با آن دردی را درمان کنند؛ دوا.
۲. دانه‌ها و گردهای خوش‌بو و خوش‌طعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاه‌ها و درختان می‌گیرند و برای خوش‌طعم ساختن غذاها به‌ کار می‌برند.
⟨ داروی بیهوشی: (پزشکی) دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند.


دانشنامه عمومی

دارو (به انگلیسی: Drug) در دانش پزشکی به هر ماده ای که برای درمان، تسکین علائم، تشخیص بیماری یا پیشگیری از آن به کار رود و بر ساختار یا کارکرد ارگانیسم زنده اثر گذارد و پس از ورود به بدن عملکرد بدن را تصحیح کند، گفته می شود. در تعریفی دیگر دارو به ماده ای گفته میشود که با اثر بر گیرنده ای خاص در داخل، خارج یا دیواره سلول باعث شروع یا مهار عملکردی خاص میگردد و قدرت اثر دارو با میزان و تعداد این تعامل نسبت مستقیم دارد. البته داروهایی که محل اثر موضعی دارند مانند آنتی اسیدها و ضدعفونی کننده های موضعی و مواد حاجب در این تعریف نمی گنجند.
تکنسین داروخانه
داروساز
داروخانه
داروی فعال کننده روان
دارو ممکن است منشأ طبیعی (گیاهی یا حیوانی) داشته باشد یا اینکه به طور مصنوعی تهیه شود. داروهای شیمیایی معمولاً در آزمایشگاه و به دست پزشکان یا دارو سازان کشف شده و پس از تحقیقات کافی و تأیید مراجع رسمی در کارخانه های داروسازی تولید می گردند.
مصرف دارو ممکن است به صورت خوراکی (قرص و شربت)، مالیدنی (پماد و قطره)، استنشاقی (از راه تنفس) یا تزریقی (آمپول) باشد.به محل فروش دارو داروخانه گفته می شود. داروها به چهار صورت معدنی، حیوانی، گیاهی یا شیمیایی وجود دارند.
همچنین می توان داروها را به دو بخش مجاز و غیرمجاز (مانند برخی مخدرها) طبقه بندی کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

دارو (drug)
مواد طبیعی یا صناعی برای تشخیص، پیش گیری، و درمانِ بیماری ها، یا کمک به بهبودیافتن آسیب های وارده به انسان یا حیوان. سابقاً بسیاری از داروها را از گیاهان یا حیوانات به دست می آوردند و برخی از مواد معدنی نیز ارزش دارویی داشتند. امروزه بسیاری از داروها را در آزمایشگاه ها می سازند. داروهایی که انسان مصرف می کند به سه دسته تقسیم می شوند: داروهایی که بدون نسخه یا با نسخه به فروش می رسند و مردم آن ها را با نام دارو می شناسند، ازجمله پاراستامول و پنی سیلین؛ داروهای تفننی، ازجمله الکل و نیکوتین؛ و داروهایی که مصرف آن ها بدون تجویز پزشک غیرقانونی است، مثل آمفتامین ها، بنگ، و کوکائین. داروها به طرق گوناگون خوراکی، تزریقی، لوسیون یا پماد و استنشاقی مصرف می شوند یا به صورت شیاف و برچسب پوستی۱ به کار می روند. یکی از اولین پژوهش های علمی در زمینۀ اثر داروها بر بدن انسان دربارۀ دیژیتالیس صورت گرفت. دیژیتالیس مخلوطی از داروی حاصل که از گیاه انگشتانه (Digitalis Purpurea) است که قدرت انقباض عضلۀ قلب را افزایش می دهد. این دارو هنوز برای درمان برخی از بیماری های قلبی، ازجمله نارسایی قلبی، کاربرد دارد. چنین داروهایی به سبب آثار مثبتی که دارند تجویز می شوند، ولی ممکن است عوارض جانبی ناخواسته ا ی هم دربر داشته باشند. عوارض جانبی داروها معمولاً خفیف اند، ولی مصرف فراوان دارو یا استفادۀ هم زمان از چند دارو ممکن است باعث تشدید عوارض جانبی شود. این عوارض ممکن است خطرناک باشند. مثلاً، پاراستامول داروی ضد درد است، اما مقادیر زیاد آن مسموم کننده و حتی کشنده است. بعضی از داروها اعتیادآورند (← اعتیاد). نیکوتین شایع ترین داروی اعتیادآوری است که مصرف می شود و به همین سبب ترک دخانیات برای افراد سیگاری دشوار است. داروهای اعتیادآوری که بر مغز تأثیر می گذارند خطرناک تر از نیکوتین اند. داروهای غیرقانونی، مثل کوکایین و کرَک، اعتیادآورند و با گذشت زمان، مصرف کننده متوجه می شود که برای رسیدن به اثر مطلوب باید مقدار مصرف دارو را افزایش دهد. مقدار زیاد این داروها کشنده است.
اصطلاح شناسی. داروها عموماً سه اسم دارند. اول، نام شیمیایی دارو که غالباً به سبب پیچیده بودن به سختی به خاطر سپرده می شود. سازمان های مسئول، برای هر داروی جدید که احتمال استفاده از آن در پزشکی باشد، نام تأییدشدۀ عمومی یا غیراختصاصی ای در نظر می گیرند. چنین دارویی، برحسب مرکزی که نام گذاری را صورت داده است، ممکن است پسوند داشته باشد، مثل BP (راهنمای دارویی انگلستان)، BPC (کد محصولات دارویی انگلستان)، یا USP (راهنمای دارویی امریکا). داروها را می توان براساس اسامی تأییدشدۀ آن ها تهیه کرد، ولی بیشتر با نام های اختصاصی یا تجاری شناخته می شوند. این نام ها در شرکت تولیدکنندۀ دارو، که حق انحصاری ساخت آن را به دست می آورد، انتخاب می شوند. یک ترکیب ممکن است اسامی اختصاصی متعددی داشته باشد. نیز ← دارو،_ژنریک؛ سوء_مصرف_دارو.

فرهنگستان زبان و ادب

{drug , medicine , medication} [پزشکی، روان شناسی، علوم دارویی] ماده ای غیرغذایی که از آن برای آزمایش و تشخیص و درمان استفاده می شود * مصوب فرهنگستان اول

نقل قول ها

دارو به هر ماده ای که برای درمان٬ تسکین علائم٬ تشخیص بیماری و یا پیشگیری از آن به کار رود و پس از ورود به بدن عملکرد بدن را تصحیح کند٬ گفته می شود.
• «آموزگار و دانش آموز باید زندگی خود را نمونه و نشانهٔ درخشان از آنچه می آموزند قرار دهند و گرنه مانند کسانی اند که راهی را شناخته اند ولی از آن راه نمی روند و یا مانند بیمارانی می باشند که داروی شفابخش را از طبیب گرفته اند ولی آنرا نمی خورند.» -> کنفوسیوس
• «از این پیش گفتند ارباب هوش// شفا بایدت، داروی تلخ نوش» -> ادیب پیشاوری
• «از دارو خودداری کن تا بدنت تحمل درد دارد و هرگاه تحمل نداشت، پس دارو کن.» -> محمد پسر عبدالله
• «اعتدال را در همه چیز رعایت کن، استشمام هوای تازه و نظافت و ورزش روزانه را فراموش مکن، سر را خنک و پا را گرم نگه دار. دردهای جزئی خود را به مدد روزه ونه با دارو معالجه کن!» -> بقراط
• «اگر عشق دارو بود، دستور العمل ضمیمه آن کتاب قطوری می بود.» -> ارنست فرستل
• «بدتر از بیماری، وسیله مداوای آن است.» -> فرانسیس بیکن
• «به دارو و درمان جهان گشت راست// که بیماری و مرگ، کس را نکاست» -> فردوسی
• «به دارو و درمان و کار پزشک// بدان تا نیالود باید سرشک» -> فردوسی
• «چنانچه شفای بدن با دارو میسر باشد، نشاط و بقای نفس نیز با دوستان بود، پس زیاد گردانید دوستان خود را.» -> ناشناس
• «چوبینی خورش های خوش، گِرد خویش// بیندیش تلخی دارو ز پیش» -> اسدی طوسی
• «حسد کنندم و درمان آن ندانم یافت// که دید هرگز داروی درد بی درمان؟» -> مسعود سعد سلمان
• «خنده بهترین داروها است.» -> ضرب المثل آلمانی
• «خودکرده را درمان نیست.» -> ابوالفضل بیهقی
• «دارو، انسان ها را مریض؛ ریاضیات، بشر را افسرده؛ و الهیات، مردم را به گناه آلوده می سازد.» -> مارتین لوتر
• «دارو بسیار است، اما تعداد قلیلی مؤثر واقع می شوند.» -> یوهان ولفگانگ گوته
• «دارو خوراک است و خوراک دارو است.» -> بقراط
• «داروی تربیت از پیر طریقت بستان// کآدمی را بتر از علت نادانی نیست» -> سعدی
• «داروهای تلخ را با روپوش شیرین می پوشانیم، چرا حقیقت و اخلاق را نیز با لباس های زیبا نپوشانیم.» -> نیکولاس چامفورت
• «دارو در تندرستی خورید.» -> انوشیروان
• «دردی ست، غیر مردن کان را دوا نباشد// پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن» -> مولوی
• «دوای تو جز مغز آدم چو نیست// بر این درد و درمان بباید گریست» -> فردوسی
• «دارو تن انسان را فرسوده می کند» -> علی ابن ابیطالب
• «راحت کژدم زده کشته کژدم بود// می زده را هم به می دارو و مرهم بود» -> منوچهری دامغانی
• «ز خورد ناسزا پرهیز کردن// به است از داروی بسیار خوردن» -> فخرالدین اسعد گرگانی
• «زهر در دست دانایان، داروی شفابخش، و داروی شفابخش در دست نادانان، زهر کشنده است.» -> ژاکومو کازانوا/ خاطرات
• «زیاد خوردن پدر ِدردها و کم خوردن پدر ِدرمان ها است.» -> ناشناس
• «سال گذشته صنایع داروسازی برای اولین بار موفق شد که بیماری های بیشر و داروهای کمتری را کشف نماید.» -> گرهارد کخر
• «سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند.» -> ضرب المثل فارسی
• «سزاوار است مرد عاقل هنگام تناول لذائذ، یاد آورد تلخی دارو را و زیاد نخورد.» -> افلاطون
• «سودمندترین داروها، رها کردن آرزوها است.» -> علی ابن ابیطالب
• «شراب در میان نوشابه ها مفیدترین، درمیان داروها خوشمزه ترین و در میان اغذیه مطبوع ترین است.» -> پلوتارخ
• «شراب زده را شراب دوا است.» -> ضرب المثل فارسی
• «طبیعت بیماری را علاج می کند و دارو بیمار را مشغول می سازد.» -> ناشناس
• «قرص و دارو جزو جدانشدنی زندگی آدم امروز شده، شما کشوی هر میزی را که بکشید انواع و اقسام قرصهای سرخ، آبی، بنفش و شیشه های جورواجور دارو پیدا می کنید. عصبانی بشویم قرص می خوریم، غذا دیر هضم می شود قرص می خوریم، بی حال هستیم قرص می خوریم، و خلاصه ماشین تن را نمی گذاریم دفاع طبیعی خودش را بکند و به زور قرص و دارو برپا نگه می داریم تا حدی که بعد مجبوریم عوارض همین قرصها را با قرص درمان کنیم و عوارض قرصهای بعدی را هم با قرص درمان کنیم و این سیر تسلسل همچنان ادامه دارد تا برسیم به آدم قرصی...» -> از کتاب قتل عام پزشکی/ دکتر ایوان ایلیچ
• «کتاب خانه برای بسیاری از مردم حکم دارو را دارد، فقط برای استعمال خارجی.» -> آلفونس دوده
• «کسی که به تمرینات بدنی می پردازد به هیچ دارویی نیاز ندارد، درمان او در جنبش و حرکت است.» -> ابن سینا
• «گرچه کژدم به نیش بگزاید// دارویی را هم او بکار آید» -> سنایی
• «نارکوک داروی خواب است: آن را می توان در داروخانه ها، تئاترها و کتاب خانه ها تهیه کرد.» -> پیر ورون
• «هر بیماری که با دارو مداوا نشود، چاقوی جراحی آن را معالجه میکند؛ اگر چاقو معالجه نکرد داغ علاج آن است، اگر داغ هم مؤثر نبود، دردی است کان را دوا نباشد.» -> بقراط
• «هروقت احساس می کنم که درد و رنج و بیماری می خواهد مرا رنجه کند و آزار دهد، به کار پناه می برم. کار، بهترین درمان دردهای من است.» -> ولتر
• «همه دردی رسد آخر به درمان// دل ما بی که دردش بی دوا بی» -> باباطاهر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دارو یا دوا عبارت است از هر ماده ای که برای درمان یا تسکین و یا پیشگیری بیماری به بیمار تجویز می شود.
از آن در بابهای صلات، صوم، حج، نکاح، اطعمه و اشربه سخن گفته اند.
← احکام دارو در باب اطعمه و اشربه
۱. ↑ مستند الشیعة ج۱۵، ص۳۴.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج ۳، ص۵۷۲-۵۷۳.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: devâ
طاری: davâ
طامه ای: devâ
طرقی: davâ
کشه ای: davâ
نطنزی: devâ


واژه نامه بختیاریکا

داری؛ دِک دَوا؛ مَلَم

جدول کلمات

دوا

پیشنهاد کاربران

madicine

دار به معنی درخت است
وک هم پسوند صفت ساز است
در اصل داروک بوده که "ک" آن افتاده

داروخانه:
drug store
pharmacy


داروخانه drug store

دارو یعنی منسوب به درخت . دار در زبان فارسی به درخت گفته می شود و حرف واو هم پسوند نسبت است مثل پارو ، جارو . چون دارو را در قدیم از برگ درختان می ساختند و مردم باستان اعتقاد داشتند با کوفته ی برگ درختان می توان بسیاری از بیماران را معالجه کرد . به همین سبب این عصاره ها و کوفته ها که از درخت ها به دست می آمدند و برای درمان بیماران به کار می رفتند دارو نامیده شدند .
در داستان خیر و شر نظامی در هفت پیکر چوپان برای درمان چشم خیر که توسط شر کور شده بود از کوفته ی برگ نوعی درخت استفاده کرد .
"شبانگاه که چوپان به خانه بازآمد، جوانی مجروح و بیهوش را در بستر یافت و چون دانست که دیدگانش از نابینایی بسته است، به دختر گفت:درخت کهنی در این حوالی است که دارای دو شاخه ی بلند است. برگ یکی از شاخه ها برای درمان چشم نابیناست و برگ شاخه ی دیگر موجب شفای صرعیان. دختر از پدر کمک خواست تا چشم جوان را درمان کند. پدر بی درنگ مشتی برگ به خانه آورد و به دختر سپرد. دختر آنها را کوبید و فشرد و آبش را در چشم بیمار چکاند. جوان ساعتی از درد بی تاب شد و پس از آن به خواب رفت.
پنج روز چشم خیر بسته ماند و او بی حرکت در بستر آرمید. چون روز پنجم آن را گشودند:
چشم از دست رفته گشت درست
شد بعینه چنان که بود نخست"
هفت پیکر نظامی داستان خیر وشر

دوا، درمان، علاج، زهر، سم


ریشه واژه دارو زبان پهلوی و واژه داروک است. این واژه با Drug در انگلیسی هم ریشه است. دار ( درخت ) وک ( پسوند صفت ساز ) دارو به معنای درختی است که خاصیت دارویی دارد.

چون در گذشته بیشتر داروها را از درخت می گرفتند.

فریدون جنیدی در کتاب داستان ایران درباره ی نام دارو می نویسد : درخت در زبان اوستایی � دااورو � dauru نامیده می شود ، و در گذر از اوستا به پهلوی ، بگونه ی � دار � بر آمده است ، و � داروک � درختچه و بوته است ، و چنانکه پیداست ، پیش از پیدا شدن داروهای شیمیایی ، همه ی داروها را ، از بوته ها و درختچه ها بر می گرفته اند . واژه ی � داروک � پهلوی کهن ، در پهلوی نو بگونه ی � داروگ � درآمد ، و با همین گونه نو ، ره بزبان های اروپایی گشود که آن را در انگلیسی drug ، در فرانسوی drogue و لاتینی droga می خوانند .


کلمات دیگر: