کلمه جو
صفحه اصلی

داربست

فارسی به انگلیسی

scaffold, espalier, latticework, trellis, scaffolding, staging

espalier, latticework, staging, trellis


فارسی به عربی

تسقیل

مترادف و متضاد

scaffold (اسم)
خاده، چوب بست، دار، داربست، تخته بندی، سکوب یا چهار چوب

stud (اسم)
دسته، خیز، دکمه سر دست، گل میخ، داربست، اسب تخمی

trellis (اسم)
چفت، چفته، شبکه، داربست، داربست بستن

scaffolding (اسم)
چوب بست، داربست، سکوب بندی، چوب بست سازی

treillage (اسم)
شبکه، داربست، چفته مو

فرهنگ فارسی

چوب بندی، چوب بست، داربندهم گفته اند
( اسم ) چوب بند چوب بست
دهی از دهستان فرامرزان بخش بستک شهرستان لار . چهل و دو هزار گزی جنوب باختر بستک

فرهنگ معین

(بَ ) (اِمر. ) چوب بند، چوب بست .

لغت نامه دهخدا

داربست. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) داربند. چفتی که تاک و کدو بر آن اندازند تا پهن شود و خوشه ها بدان آویزند. ( آنندراج ). || چوبی چند که معماران بالای آن نشسته ، کار میکنند. ( آنندراج ).

داربست. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان فرامرزان بخش بستک شهرستان لار. چهل و دوهزارگزی جنوب باختر بستک. دامنه شمالی کوه داربست. گرمسیر و مالاریائی است و سکنه آن 270 تن است. آب آنجا از باران. محصول آن خرما. دیمی. شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

داربست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) داربند. چفتی که تاک و کدو بر آن اندازند تا پهن شود و خوشه ها بدان آویزند. (آنندراج ). || چوبی چند که معماران بالای آن نشسته ، کار میکنند. (آنندراج ).


داربست . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرامرزان بخش بستک شهرستان لار. چهل و دوهزارگزی جنوب باختر بستک . دامنه ٔ شمالی کوه داربست . گرمسیر و مالاریائی است و سکنه ٔ آن 270 تن است . آب آنجا از باران . محصول آن خرما. دیمی . شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


فرهنگ عمید

۱. چوب بندی.
۲. چوب بست.
۳. چوب هایی که زیر درخت انگور برپا کنند و شاخه های تاک را روی آن بیندازند، داربند.

دانشنامه عمومی

داربَست یک سازه چوبی یا فلزی موقتی است که برای دسترسی به نقاط دشوار به هنگام ساخت یا تعمیر ساختمان ها و دیگر سازه ها بکار می رود.
داربست ها که از میله های فلزی و چوبی ساخته می شوند گاه به عنوان تکیه گاه برای بخشی از دیگر سازه ها هم استفاده می شوند.
ساخت داربست ها مهارت ویژه ای نیاز دارد زیرا در صورت فروریختن یک داربست خطر تلفات جانی بسیار زیاد است.
ویکی پدیای هلندی.

فرهنگستان زبان و ادب

{framework} [مهندسی عمران] سازه ای موقت که در هنگام ساخت ساختمان از آن استفاده و پس از پایان کار برداشته می شود
{scaffold} [مهندسی پزشکی] ساختار سه بعدی مصنوعی که نقش زمینۀ برون یاخته ای را برای رفتارهای یاخته ای و بازسازی بافت ایفا می کند

واژه نامه بختیاریکا

چو بست

پیشنهاد کاربران

همان داربند

داربست[اصطلاح راه سازی] سازه ای موقت است که برای نگهداری قالب بندی، سکوهای کار و تحمل بارهای حین اجرا برپا می شود. مشتمل بر شمع بندی، پایه های قائم، صفحات افقی، بادبندها، زیرسری ها و نظایر آن.



کلمات دیگر: