کلمه جو
صفحه اصلی

آموزش

فارسی به انگلیسی

instruction, training


education, instruction, instructional, learning, school, schooling, study, teaching, training, tutelage


مترادف و متضاد

پرورش، تحصیل، تدریس، تعلم، تعلیمی، تعلیمات، درس، فراگیری، یادگیری


فرهنگ فارسی


فرهنگ معین

(زِ) [ په . ] (اِمص .)1 - یاد دادن . 2 - تعلیم ، تربیت .


لغت نامه دهخدا

آموزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از آموختن . عمل آموختن . تعلیم : هر کس که آموزش روزگار او را نرم و دانا نکند هیچ دانا را در آموزش او رنج نباید بردن که رنج او ضایع بود. (منسوب به انوشیروان ، از قابوسنامه ).
بباید خرد شاه را ناگزیر
هم آموزش مرد برنا وپیر.

فردوسی .


پدر باید اکنون که بیند ز من
هنرهای آموزش پیلتن .

فردوسی .


جود و احسان تو بی آمیزش آموزش است
هیچ دانا بچه ٔ بط را نیاموزد شنا.

سنائی .



فرهنگ عمید

عمل آموختن و تعلیم دادن.
⟨ آموزش سمعی‌بصری: استفاده از وسایلی مانند تصویر، فیلم، و تلویزیون برای آسان ساختن فهم مطلب.


دانشنامه عمومی

مزن



کلمات دیگر: