کلمه جو
صفحه اصلی

احمدآباد

لغت نامه دهخدا

احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نام محلی در جنوب غربی سنگبست از نواحی مشهد.


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء ریوند از نواحی نیشابور در نزدیکی بیهق و آن آخرین حدود ریوند باشد. (مراصد ص 16) (معجم البلدان ج 1 ص 144).


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حاکم نشین ناحیتی است بهمین نام در هندوستان تابع حکومت بمبئی . این شهر در کنار نهر سابرمتی در پنجاه میلی شمال خلیج کمبای و 309 میلی شمال بمبئی است در 23 درجه و یک دقیقه ٔ عرض شمالی و 72 درجه و 42 دقیقه ٔ طول شرقی و محیط آن شش میل است . در سال 1901 م . جمعیت آن 185899 تن بود که خمس آنان مسلمانان بودند. مساحت ناحیه ٔ احمدآباد 3816 میل مربع (و یا 9883 کیلومتر مربع) و جمعیت آن 795967 تن است . شهر احمدآباد را احمدشاه گجراتی بسال 830 هَ . ق . / 1411 م . بنا کرد و آنرا حصار و قلعه های سخت استوار است و رونق این شهر در زمان محمد اکبر و جانشینان وی رو بفزونی نهاد و بدانجا رسید که در قرن 17 میلادی زیباترین شهرهای هندوستان گردید و بتجارت نیل و پنبه و تریاک و صنایع زرین و سیمین و حریربافی و منبت کاری شهرتی بسزا داشت و هنگامی تحت حکومت قبیله ٔ مهرات درآمد (1235 هَ . ق .) و این قبیله اطاعت انگلیسان را گردن نمی نهادند تاکار این شهر و ناحیه بخرابی کشید و راه انحطاط پیمود و در سال 1818 م . بتصرف انگلیسان درآمد. گویند احمدآباد را هزار مسجد و هر مسجد را دو مناره بود، و بزرگترین آنها مسجد سلطان احمد است ، و نیز 360 محله داشته است و تا شهر محمودآباد که اکنون ده میل از آن فاصله دارد ممتد می شده است . این شهر از زلزله ای که بسال 1235 هَ . ق . دچار آن شد آسیب دید و اکنون مساجد و مزاراتی از دو قرن 15 و 16 میلادی در آنجا دیده میشود که بسیاری از آثار صنایع قدیم اسلامی در آن برجاست و سه مسجد زیبای آن هنوز برپا باشد یکی از آنها مسجد هند است و همچنین است مسجد سوجات خان و از بناهای قابل ذکر، آتشکده و برج سکوت است اطراف آن نیز زیبا و دلکش می باشد و در پنج میلی شهر مسجدی است بصورت خانه ٔ کعبه . (از ذیل معجم البلدان ج 1 ص 153 و دائرةالمعارف اسلام ج 1 ص 209).


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است نزدیک کوفه چنانکه ابن الاثیر در حوادث سال 285 هَ . ق . آورده : کان بالکوفة ریح صفراء فبقیت الی المغرب ثم اسودت فتضرع الناس ثم أمطروا مطراً شدیداً برعود هائلة و بروق متصلة ثم سقط بعد ساعة بقریة تعرف باحمدآباد و نواحیها احجار بیض و سود مختلفةالالوان و حمل منه الی بغداد فرآه الناس .


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای است بیک فرسنگی مشرق ده رم . (فارسنامه ).


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای است میان تون و طبس . صاحب حبیب السیر در شرح رفتن میرزا رستم بآستان خاقان دوست و مراجعت کردن میرزا اسکندر بجانب شیراز گوید:..و میرزا اسکندر روزی چند در قریه ٔ احمدآباد که میان تون و طبس واقع است بسربرده .


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای بچهار فرسخ جنوبی ارسنجان است . (فارسنامه ).


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای بیک فرسنگی مغرب شیراز.


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) محله ای است در مشرق شهر اصفهان .


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) محلی در کنار راه مشهد بکاریز میان تربت جام و عباس آباد در 191800 گزی مشهد.


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) محلی در مشرق ناحیه ٔ اندرخ بشمال شرقی مشهد.


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) محلی کنار جاده ٔ سیرجان و بندرعباس میان علی آباد و ابراهیم آباد در 1185100 گزی تهران .


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) محلی کنار راه بروجرد و خرم آباد میان حاجی آباد و قروق در 467600 گزی طهران .


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است که راه آهن جنوب از آنجا میگذرد و ایستگاه شماره ٔ 10 راه آهن در آنجاست و نام فعلی آن نودژ است ، میان انجیلاوند و پل ، در 148 هزارگزی طهران .


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از دیههای بلوک سرحد چهاردانگه یا چهارناحیه در شش فرسخی جنوب شرقی قریه آسپاس .


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از قراء فیروزآباد است و در فارسنامه در قسمت بلوک فیروزآباد آمده که این بلوک مشتمل است بر بیست ودوقریه ٔ آباد و از آنجمله است احمدآباد در یک فرسخ و نیم کمتر میانه شمال و مغرب و آن قریه ای کوچک است .


احمدآباد. [اَ م َ ] (اِخ ) محلی بشمال خمسه ، شمال غربی آق کند.


احمدآباد.[ اَ م َ ] (اِخ ) دیهی در سه فرسخ و نیمی سروستان .


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء قزوین و تا این شهر سه فرسخ مسافت دارد و آنرا ابوعبداﷲ احمدبن هبةاﷲ الکمونی القزوینی بنا کرده است . (معجم البلدان ج 1 ص 144).


احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) محلی است در استان نهم .



کلمات دیگر: