<hr> برابر پارسی : پرسید

سؤال کرد

ساءل

ساءیدن

<hr> مترادف ساباط : دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف دار، سایبان، سایه گاه

مترادف ساباط : دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف دار، سایبان، سایه گاه

ساباط

<hr> برابر پارسی : پیشین، گذشته، پیش

برابر پارسی : پیشین، گذشته، پیش

سابق

<hr> مترادف سابق الذکر : فوق الذکر، مذکور، مزبور، یادشده <hr> متضاد سابق الذکر : اخیرالذکر <hr> برابر پارسی : پیش گفته

مترادف سابق الذکر : فوق الذکر، مذکور، مزبور، یادشده متضاد سابق الذکر : اخیرالذکر برابر پارسی : پیش گفته

سابق الذکر

سابق بر این

<hr> برابر پارسی : پیش از این، پیشتر، پیشترها | ( سابقاً ) پیشترها

برابر پارسی : پیش از این، پیشتر، پیشترها | ( سابقاً ) پیشترها

سابقا

<hr> مترادف سابقه : پرونده، پیشینه، تاریخ، تاریخچه، زمینه، دیرینگی، قدم، قدمت، عنایت الهی، تقدیر، آشنایی <hr> برابر پارسی : پیشینه

مترادف سابقه : پرونده، پیشینه، تاریخ، تاریخچه، زمینه، دیرینگی، قدم، قدمت، عنایت الهی، تقدیر، آشنایی برابر پارسی : پیشینه

سابقه

سابقه بد

سابقی

ساتور

<hr> مترادف ساحر : افسونگر، جادوگر، سحار، کاهن، نفاث <hr> برابر پارسی : افسونگر، افسونگره، جادوگر، فسونکار

مترادف ساحر : افسونگر، جادوگر، سحار، کاهن، نفاث برابر پارسی : افسونگر، افسونگره، جادوگر، فسونکار

ساحر

<hr> مترادف ساحره : جادوگر، افسونگر زن <hr> برابر پارسی : فسونکار، جادوگر، افسونگر

مترادف ساحره : جادوگر، افسونگر زن برابر پارسی : فسونکار، جادوگر، افسونگر

ساحره

<hr> مترادف ساحل : شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور <hr> برابر پارسی : کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار

مترادف ساحل : شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور برابر پارسی : کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار

ساحل

ساحل دریا

ساخارین

<hr> مترادف ساخت : ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

مترادف ساخت : ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

ساخت

ساخت میهن

<hr> مترادف ساخت و پاخت : بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند، سازش، قرارومدار پنهانی

مترادف ساخت و پاخت : بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند، سازش، قرارومدار پنهانی

ساخت و پاخت

ساخت وپاخت

<hr> مترادف ساخت وپاخت کردن : بندوبست کردن، تبانی کردن، توطئه کردن، دسیسه چیدن، زدوبند کردن، سازش کردن

مترادف ساخت وپاخت کردن : بندوبست کردن، تبانی کردن، توطئه کردن، دسیسه چیدن، زدوبند کردن، سازش کردن

ساخت وپاخت کردن

<hr> مترادف ساختمان : بنا، ساخت، عمارت، آپارتمان، خانه، ویلا، ساختار، نهاد، وضع، معماری

مترادف ساختمان : بنا، ساخت، عمارت، آپارتمان، خانه، ویلا، ساختار، نهاد، وضع، معماری

ساختمان

ساختمان بلند

ساختمان فوقانی

ساختمان ووضع طبیعی

ساختمانی

<hr> مترادف ساختن : آفریدن، احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع، بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن، تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن، پختن، طبخ کردن، ابداع کردن

مترادف ساختن : آفریدن، احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع، بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن، تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن، پختن، طبخ کردن، ابداع کردن

ساختن

ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه

ساخته شده

ساخته شده از علف وگیاه

ساخته شده از نی

ساخته شده از پوست تمساح

ساخته شده از چوب بلوط

ساخته شده ازنی

<hr> مترادف ساختگی : تصنعی، جعلی، غیرواقعی، دروغین، کاذب، مجعول، مصنوعی <hr> متضاد ساختگی : طبیعی

مترادف ساختگی : تصنعی، جعلی، غیرواقعی، دروغین، کاذب، مجعول، مصنوعی متضاد ساختگی : طبیعی

ساختگی

<hr> مترادف ساخلو : پادگان، سربازخانه

مترادف ساخلو : پادگان، سربازخانه

ساخلو

<hr> مترادف سادس : ششم

سادس

<hr> مترادف ساده : آسان، سهل، میسر ، بی آلایش، بی نقش، امرد، نرم بروت، نوخط، خوش باور، خوش خیال، زودباور، ساده لوح ، ابله، بله، مغفل، نادان، بی تکلف، وضیع، بسیط، بی آمیغ، مفرد <hr> متضاد ساده : مشکل، مغلق، پیچیده، شاق، رند، تودار، سخت، نقشدار، مرکب

مترادف ساده : آسان، سهل، میسر ، بی آلایش، بی نقش، امرد، نرم بروت، نوخط، خوش باور، خوش خیال، زودباور، ساده لوح ، ابله، بله، مغفل، نادان، بی تکلف، وضیع، بسیط، بی آمیغ، مفرد متضاد ساده : مشکل، مغلق، پیچیده، شاق، رند، تودار، سخت، نقشدار، مرکب

ساده

ساده سازی

<hr> مترادف ساده لوح : احمق، بی شیله پیله، خوش باور، زودباور، ساده، ساده دل، ساده نگر، صاف وصادق، ضعیف العقل، کودن، مغفل، هالو، سلیم، پاکدل، صافی ضمیر <hr> برابر پارسی : خوش باور، زودباور، ساده اندیش، ساده نگر

مترادف ساده لوح : احمق، بی شیله پیله، خوش باور، زودباور، ساده، ساده دل، ساده نگر، صاف وصادق، ضعیف العقل، کودن، مغفل، هالو، سلیم، پاکدل، صافی ضمیر برابر پارسی : خوش باور، زودباور، ساده اندیش، ساده نگر

ساده لوح

ساده لوح واحمق

ساده و بی تکلف

ساده وگول خور

سادگی زیاده از حد

<hr> مترادف سار : سارنگ، رنج، محنت، درد، شتر، پرده، ساره، نشاط آور، نشاط انگیز، شادی زا

مترادف سار : سارنگ، رنج، محنت، درد، شتر، پرده، ساره، نشاط آور، نشاط انگیز، شادی زا

سار

<hr> مترادف سارق : حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاع الطریق، جیب بر، غارتگر، عیار <hr> برابر پارسی : دزد، راهزن

مترادف سارق : حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاع الطریق، جیب بر، غارتگر، عیار برابر پارسی : دزد، راهزن

واژه های حرف "س" - فارسی به عربی