جوری
فارسی به انگلیسی
assortment, similarity
harmony
فرهنگ فارسی
منسوب به جور و آن شهری است بفارس گلاب جوری .
لغت نامه دهخدا
جوری . (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. این ده در جلگه قرار گرفته و معتدل است . جمعیت آن 178 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
جوری . (حامص ) توافق وهم آهنگی . مقابل ناجوری . رجوع به جور و ناجور شود.
جوری . (ص نسبی ) منسوب به جورو آن شهری است بفارس : گلاب جوری . رجوع به جور شود.
جوری. ( حامص ) توافق وهم آهنگی. مقابل ناجوری. رجوع به جور و ناجور شود.
جوری. ( اِخ ) دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه. این ده در دره واقع شده و کوهستانی است. سکنه آن 423 تن است. آب از چشمه سارها. محصول عمده آنجا غلات.شغل اهالی زراعت. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
جوری. ( اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. این ده در جلگه قرار گرفته و معتدل است. جمعیت آن 178 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
جوری. ( ص نسبی ) منسوب به جورو آن شهری است بفارس : گلاب جوری. رجوع به جور شود.
جوری. ( اِخ ) دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه. این ده در دره واقع شده و کوهستانی است. سکنه آن 423 تن است. آب از چشمه سارها. محصول عمده آنجا غلات.شغل اهالی زراعت. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
جوری. ( اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. این ده در جلگه قرار گرفته و معتدل است. جمعیت آن 178 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
جوری. ( ص نسبی ) منسوب به جورو آن شهری است بفارس : گلاب جوری. رجوع به جور شود.
دانشنامه عمومی
جوری ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
جوری (زاهدان)
جوری (نیشابور)
جوری (زاهدان)
جوری (نیشابور)
wiki: سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
wiki: بخش مرکزی شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران است.
این روستا در دهستان دربقاضی قرار دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۱۰ نفر (۲۸خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان دربقاضی قرار دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۱۰ نفر (۲۸خانوار) بوده است.
wiki: جوری (نیشابور)
گویش مازنی
/joori/ بالا - سربالا – راه بالایی
۱بالا ۲سربالا – راه بالایی
واژه نامه بختیاریکا
( جُوری ) درویش؛ فقیر؛ گدا
کلمات دیگر: