مترادف تعارض : اختلاف، تخالف، تعاند، خلاف ورزی، دشمنی، ستیز، عناد، عنادورزی، کشمکش، معارضه، خلاف ورزی کردن، متعرض شدن، ناسازگاری
تعارض
مترادف تعارض : اختلاف، تخالف، تعاند، خلاف ورزی، دشمنی، ستیز، عناد، عنادورزی، کشمکش، معارضه، خلاف ورزی کردن، متعرض شدن، ناسازگاری
فارسی به انگلیسی
contradiction, opposition, conflict
opposition
مترادف و متضاد
اختلاف، تخالف، تعاند، خلافورزی، دشمنی، ستیز، عناد، عنادورزی، کشمکش، معارضه
خلافورزی کردن، متعرض شدن
۱. اختلاف، تخالف، تعاند، خلافورزی، دشمنی، ستیز، عناد، عنادورزی، کشمکش، معارضه
۲. خلافورزی کردن، متعرض شدن
۳. ناسازگاری
فرهنگ فارسی
ناسازگاری، مخالفت، تضاد
منازعۀ آشکار و غالباً مستمر بین طرفهای ناسازگار و متخاصم
متعرض ومزاحم شدن، باهم خلاف کردن، اختلاف داشتن
۱ -( مصدر ) خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن . ۲ - ( اسم ) خلاف ورزی معارضه . جمع : تعارضات .
۱ -( مصدر ) خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن . ۲ - ( اسم ) خلاف ورزی معارضه . جمع : تعارضات .
فرهنگ معین
(تَ رُ ) [ ع . ] (مص ل . ) متعرض یکدیگر شدن ، ناسازگاری کردن .
لغت نامه دهخدا
تعارض. [ ت َ رُ ] ( ع مص ) یکدیگر را پیش آمدن. ( زوزنی ).خلاف یکدیگر آمدن خبر و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). معارضه کردن یکی با دیگری. ( از اقرب الموارد ) : کفشگر در معرض تعارض درحال سر تفکر به گریبان حیرت فروبرد. ( ترجمه محاسن اصفهان ). || ( اصطلاح اصول ) هرگاه یکی از دو دلیل حکمی را اثبات کند و دیگری نفی آن را به طوری که جمعبین مدلول آن دو دلیل ممکن نباشد گویند بین آن دو دلیل تعارض است و آن دو را نسبت به یکدیگر متعارض گویند. چنانکه یکی از دو دلیل وجوب و دیگری حرمت عملی خاص را بیان کند. بنابراین هرگاه بتوان بین مدلول دو دلیل بنحوی سازواری داد چنانکه مثلاً مدلول یکی از دودلیل عام و دیگری خاص باشد یا مدلول دیگری حاکم بر مدلول دیگری یا رافع آن بود بین آنها تعارضی نیست.
فرهنگ عمید
۱. اختلاف داشتن.
۲. [قدیمی] متعرض و مزاحم یکدیگر شدن.
۳. [قدیمی] با هم مخالفت کردن.
۲. [قدیمی] متعرض و مزاحم یکدیگر شدن.
۳. [قدیمی] با هم مخالفت کردن.
دانشنامه عمومی
تَعارُض:متعرض ومزاحم شدن, باهم خلاف کردن, اختلاف داشتن 1 -( مصدر ) خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن . 2 - ( اسم ) خلاف ورزی معارضه . جمع:تعارضات .
دانشنامه آزاد فارسی
تَعارُض
(در لغت به معنای اختلاف داشتن) در اصول فقه، هرگاه دو یا چند دلیل، هم وزن در برابر یکدیگر قرار گیرند، به گونه ای که قابل جمع نباشند، و نتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد تعارض روی می دهد و آن دو دلیل را «متعارضین» نامند. مثلاً بنابر دلیلی: «احترام محمد واجب است» اما به دلیلی دیگر «احترام محمد حرام است» وجوب احترام، مکلّف را ملزم به انجام دادن عمل و حرمت احترام او را ملزم به ترک آن می کند، انجام و انجام ندادن یک کار قابل جمع نیست. در تعارض دو دلیل، عقل حکم به تساقط می کند؛ و پس از تساقط، گویی هیچ دلیلی وجود ندارد و طبعاً باید به اصول و قواعد عملی مراجعه کرد.
(در لغت به معنای اختلاف داشتن) در اصول فقه، هرگاه دو یا چند دلیل، هم وزن در برابر یکدیگر قرار گیرند، به گونه ای که قابل جمع نباشند، و نتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد تعارض روی می دهد و آن دو دلیل را «متعارضین» نامند. مثلاً بنابر دلیلی: «احترام محمد واجب است» اما به دلیلی دیگر «احترام محمد حرام است» وجوب احترام، مکلّف را ملزم به انجام دادن عمل و حرمت احترام او را ملزم به ترک آن می کند، انجام و انجام ندادن یک کار قابل جمع نیست. در تعارض دو دلیل، عقل حکم به تساقط می کند؛ و پس از تساقط، گویی هیچ دلیلی وجود ندارد و طبعاً باید به اصول و قواعد عملی مراجعه کرد.
wikijoo: تعارض
فرهنگستان زبان و ادب
{conflict} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] منازعۀ آشکار و غالباً مستمر بین طرف های ناسازگار و متخاصم
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] تعارض (ابهام زدایی). واژه تعارض ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تعارض (فقه الحدیث)، یکی از شاخه های فقه الحدیث، به معنای شناخت تعارض اخبار و اختلاف روایات• تعارض ادله (اصول)، نافی میان مدلول - یا دلالت - دو یا چند دلیل• اقسام تعارض، اقسام تعارض مطرح در اصول فقه
...
...
wikifeqh: علم منطق و به معنای اختلاف دو حکم یا دو قضیه در صدق و کذب است.
اختلاف دو حکم یا دو قضیه در صدق و کذب یا اختلاف دو استدلال که هریک به نتیجه ای نقیض نتیجه استدلال دیگر منجر گردد، را تعارض گویند. «و باشد که آن تعارض بحسب دو قوت مختلف بود، مانند عقل و وهم تا در اصل یا بحسب عقل مثلا حکم کند به یک طرف و بحسب وهم حکم کند به دیگر طرف... که مثلا بحسب عقل دانند که در موضعی تاریک شدن از خطر خالی است و به حسب وهم از آن خایف باشند».
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۳۰.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۳۰.
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۶۱.
...
اختلاف دو حکم یا دو قضیه در صدق و کذب یا اختلاف دو استدلال که هریک به نتیجه ای نقیض نتیجه استدلال دیگر منجر گردد، را تعارض گویند. «و باشد که آن تعارض بحسب دو قوت مختلف بود، مانند عقل و وهم تا در اصل یا بحسب عقل مثلا حکم کند به یک طرف و بحسب وهم حکم کند به دیگر طرف... که مثلا بحسب عقل دانند که در موضعی تاریک شدن از خطر خالی است و به حسب وهم از آن خایف باشند».
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۳۰.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۳۰.
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۶۱.
...
wikifeqh: تعارض_(منطق)
پیشنهاد کاربران
ساز مخالف
هم ستیزی
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویژام ( سنسکریت: ویشَمَ )
ویکات ( سنسکریت: ویَکتی )
دِژایَت ( کردی: دِژایه تی )
جیاواز ( کردی: جیاوازی )
ویژام ( سنسکریت: ویشَمَ )
ویکات ( سنسکریت: ویَکتی )
دِژایَت ( کردی: دِژایه تی )
جیاواز ( کردی: جیاوازی )
ناسازگاری
دشمنی. اختلاف داشتن
کلمات دیگر: