مترادف اشاعه : اشاعت، انتشار، پاشیدن، پراکندن، تبلیغ، تداول، ترویج، سرایت، شیوع، گستردن، نشر
برابر پارسی : پراکندن، پاشیدن، گستردن، گسترش
contagion, diffusion, dissemination, promulgation
publication, propagation
شايعه , شايعه گفتن و يا پخش کردن
اشاعت، انتشار، پاشیدن، پراکندن، تبلیغ، تداول، ترویج، سرایت، شیوع، گستردن، نشر
گسترش و نفوذ مؤلفههایی از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر در نتیجۀ ارتباط میان گروههای فرهنگی مختلف
اشاعة. [ اِ ع َ ] (ع مص ) اشاعه . اشاعت . تابع دیار گردانیدن چیزی را: اشاعکم السلام و بالسلام ؛ سلامت را پیرو دیار شما گرداند. (منتهی الارب ). || بانگ کردن شتران را و زجر کردن تا برگردند: اشاع بالابل . (منتهی الارب ). || آشکارا کردن . (غیاث ). فاش و آشکار کردن خبر و جز آن : اشعته و اشعت به ؛ ای اذعته و اظهرته . (منتهی الارب ): و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود، هرآینه از اشاعت مصون ماند. (کلیله و دمنه ). اشاعه ٔ فحشاء. || پریشان و باربار انداختن شتر ماده بول را: اشاعت الناقة ببولها؛ اذا رمته متفرقاً. (منتهی الارب ). || پاشیدن . پراکنده کردن . (غیاث ) : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات ... و اشاعت حلم ... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ).
پراکنده ساختن،گسترش دادن
ترویج
گسترش