مترادف سوزن : دوزینه، آمپول
سوزن
مترادف سوزن : دوزینه، آمپول
فارسی به انگلیسی
needle
needle, shot
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
دوزینه
آمپول
۱. دوزینه
۲. آمپول
فرهنگ فارسی
دستگاهی برای تغییر مسیر قطار در شبکۀ خطوط راهآهن
( اسم ) ۱ - میله کوچک فلزی و نوک تیز که ته آن سوراخی دارد و آن در دوختن پارچه و جز آن به کار میرود دوزنه دوزینه . ۲ - میله ایست که در اسلحه آتشی به فشنگ برخورد کرده آنرا محترق سازد . یا گاهی از چشم سوزن بیرون رفتن و گاهی از دروازه تو نرفتن . ۱ - دمدمی و متلون بودن . ۲ - افراطی و تفریطی .
فرهنگ معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) 1 - میلة کوچک فلزی و نوک تیز که ته آن سوراخی دارد، نخ را از آن بگذرانند و آن در دوخت و دوز به کار می رود. 2 - میله ای که در اسلحة آتشی به فشنگ برخورد کرده آن را محترق سازد. 3 - (عا.) آمپول ، سرنگ . ؛ جای ~سوزن انداختن نیست کنایه از: ازدحام و شلوغی جمعیت .
لغت نامه دهخدا
نه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت
نه چشم زمان کس بسوزن بدوخت.
لاله رخانا ترا میان و مرا تن.
سوزن هم آهن است ولیکن نه چون تبر.
اندر سر هر سوزن یک لؤلؤ شهوار.
داده تبر در طلب سوزنم.
که از این جهل جان و دل خستی.
در دامن تو ریزم یا در برت افشانم.
آنچه سوزن کند به پستی خویش.
سنانش سوزن و انگشتوانه اش مغفر.
از این حریرقبایان که دوش بر دوشند.
- امثال :
اگر سوزن خیاط گم نمیشد روزی یک قبا میدوخت . رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
با سوزن چاه کندن .
به امید سوزن کلنگ گم کردن .
جای سوزن انداختن نیست .
سگ سوزن خورده .
سوزنی باید کز پای برآرد خاری .
کوه در سوراخ سوزن کی رود.
کوه را با سوزن نتوان سنبید.
|| میله ای که دراسلحه آتشی به فشنگ برخورد کرده و آنرا محترق مینماید. ( ناظم الاطباء ). || سوزن با لفظ ریختن و افشاندن بر چیزی ؛ کنایه از عقوبت کردن و رنجانیدن و زدن چیزی را در چیزی و بر چیزی ، به معنی دوختن و خلانیدن است. ( آنندراج ).
فرهنگ عمید
۲. (پزشکی ) [عامیانه] آمپول.
۳. وسیله ای که با آن در تقاطع های راه آهن مسیر حرکت قطار را عوض می کنند.
* سوزن زدن:
۱. دوختن پارچه با دست و به وسیلۀ نخ و سوزن، دوخت و دوز.
۲. نقش و نگار انداختن در پارچه با نخ و سوزن.
۳. (پزشکی ) داخل کردن داروی مایع به بدن به وسیلۀ سوزن تو خالی، آمپول زدن، تزریق.
* سوزن عیسی: [قدیمی] گویند که حضرت عیسی هنگام عروج به آسمان چون سوزنی با خود داشت نتوانست ازآسمان چهارم بالاتر برود: من اینجا پای بست رشته ماندم / چو عیسی پای بست سوزن آنجا (خاقانی: ۲۴ ).
۱. میله فلزی کوچک نوکتیز که ته آن سوراخ دارد و برای دوختن پارچه یا چیز دیگر به کار میرود؛ درزن؛ دوزنه؛ دوزینه.
۲. (پزشکی) [عامیانه] آمپول.
۳. وسیلهای که با آن در تقاطعهای راهآهن مسیر حرکت قطار را عوض میکنند.
〈 سوزن زدن:
۱. دوختن پارچه با دست و بهوسیلۀ نخ و سوزن؛ دوختودوز.
۲. نقش و نگار انداختن در پارچه با نخ و سوزن.
۳. (پزشکی) داخل کردن داروی مایع به بدن بهوسیلۀ سوزن توخالی؛ آمپول زدن؛ تزریق.
〈 سوزن عیسی: [قدیمی] گویند که حضرت عیسی هنگام عروج به آسمان چون سوزنی با خود داشت نتوانست ازآسمان چهارم بالاتر برود: ◻︎ من اینجا پای بست رشته ماندم / چو عیسی پایبست سوزن آنجا (خاقانی: ۲۴).
دانشنامه عمومی
پسوند ن در پایان این واژه همان است که در پایان واژگان نهنبن، انجمن، روزن، میهن، هاون، پرویزن، چمن و واژگان نوساخته تاون و پوشن نیز دیده میشود و پسوندی است که با آن اسم و بویژه اسم ابزار میسازند.
سوزن دوزندگی یا سوزن خیاطی معمولاً برای پیوند دادن تکه های جامه، پارچه، چرم با برزنت به هم بکار می رود. سوزن ها همچنین برای زیور و تزئین اجسام بکار می روند. کار تزئینی با سوزن، سوزندوزی نام دارد. سوزندوزی یکی از شاخه های رودوزی است. یک سر سوزن دوزندگی آن تیز است و سر دیگر آن معمولاً دارای یک سوراخ باز و کشیده است که ته سوزن یا «چشم سوزن» نامیده می شود. درازای ته سوزن معمولاً میان ۲ تا ۱۰ میلی متر است ولی ضخامت یک سوزن دوزندگی معمولاً بیشتر از ۲ میلی متر نیست.
رد کردن نخ از چشم سوزن را «نخ کردن سوزن» می نامند. رد کردن موقت نخ از لای پارچه به وسیله سوزن را «کوک زدن» می نامند.
دانشنامه آزاد فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
سوختن
Sozen
سوزنها انواع و اندازه های متفاوتی دارند. در چرخ خیاطی هم عمل فر بردن و در آوردن و کشیدن پارچه به سرعت و توسط قسمتهای مربوطه چرخ انجام می شود. سُرنگهای تزریقاتی را هم به زبان عامه سوزن می گویند چون سوزنی توخالی در آنها بکار رفته است. در حمل و نقل ریلی هم فردی در پست سوزن بان انجام وظیفه نموده و عمل باز و بسته کردن راه را برای وسایل نقلیه ای که از عرض ریل می گذرند انجام می دهد.
در زبان ترکی به سوزن، " ایگنه " گفته می شود که " ایی " تلفظ می شود.
سو به معنی روزنه و سوراخ است و زن به معنی زدن است
روزنه زن، سوراخ زن
وسیله ای برای ایجاد روزنه