کلمه جو
صفحه اصلی

ذو حسم

لغت نامه دهخدا

ذوحسم. [ ح ُ س ُ ] ( اِخ ) نام موضعی در شعر مهلهل در رثاء برادر خود :
الیلتنا بذی حسم انیری
اذا انت انقضیت فلاتحوری.
رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 75 شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] ذو حُسَم یا ذی حُسَم، از منزلگاه های میان مکه و کوفه. در واقعه کربلا، امام حسین(ع) در این منزل با سپاه اعزامی ابن زیاد به فرماندهی حر بن یزید روبه رو شد. آن حضرت دستور داد تا سپاهیان آنان را سیراب کنند. سپاهیان حر نماز ظهر و عصر را به امام حسین(ع) اقتدا کردند. سخنانی از امام خطاب به آنان در این منزل گزارش شده است. امام در این سخنان به دعوت کوفیان و نامه های آنها اشاره کرد. همچنین بین امام و حر در این منزل گفتگویی صورت گرفت.
حسم به معنای منع است. ذوحسم از منازل بین مکه و کوفه بوده است. امام حسین پیش از این منزل در شراف و پس از آن در بیضه منزل کرد.
هنگامی که امام حسین(ع) سپاه اعزامی از کوفه را دید، یارانش را به سمت ذو حسم سوق داد و پیش از رسیدن سپاه حر بن یزید در آنجا اردو زد. حر و سربازانش در همین مکان با امام برخورد کردند. حسین بن علی(ع) دستور داد تا حر و سپاهش را سیراب کنند. در این منزل امام حسین برای سپاه حر خطبه خواند. حجاج بن مسروق جعفی اذان گفت. حر و سپاه او نماز ظهر و عصر را به آن حضرت اقتدا کردند.


کلمات دیگر: