الهام . [ اِ ] (ع مص ) در
دل افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (مجمل اللغة). اندر دل افکندن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ). در دل انداختن . (مقدمه ٔ
لغت میرسید شریف جرجانی ). در دل افکندن نیکی و آموزانیدن . (منتهی الارب ). افکندن خدا در دل کسی امری را که وی را به فعل یا ترک چیزی وادارد. (از اقرب الموارد).
وحی . (دهار). در دل افکندن خدای تعالی چیزی را. ایحاء. || فروخورانیدن چیزی را بکسی : الهمه الشی ٔ؛ ابلعه ایاه . (اقرب الموارد) (المنجد) (قطر المحیط). || چیزی فرا دل آمدن . (مصادر زوزنی ). در دل افتادن . رجوع به الهام شدن شود. || (اِ) آنچه در دل افکند خدای تعالی . (منتهی الارب ). آنچه خدا در دل کسی اندازد از واقع خیر و شر. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || (اِمص ) در اصطلاح ، القاء معنی در دل بطریق
فیض . القاءخدای تعالی در نفس ، امری را که برانگیزد او را بفعلی یا ترکی ، و آن نوعی از وحی است . آگهی که از غیب در دل افتد، و این اعم از وحی است ، چه در حیوان و مردم هر دو تواند بود. جرجانی گوید: الهام چیزی است که دردل القاء شود بطریق فیض ، و گفته اند آنچه از علم در دل افتد و آدمی را به عمل فراخواند بی آنکه به آیه ای استدلال کند و بدلیلی نظر نماید، و این الهام نزد علما حجت نیست مگر نزد صوفیه و فرق میان الهام و اعلام این است که اولی اخص است زیرا اعلام گاهی از راه کسب وگاهی از راه تنبیه حاصل میشود. (از تعریفات جرجانی ). تهانوی آرد: الهام در لغت اعلام مطلق است و در شرع القاء معنایی در دل از طریق فیض است یعنی بی اکتساب یا فکر یا استفاضه ، بلکه آن وارد غیبی است . بعضی در تعریف الهام قید «من الخیر» را افزوده اند تا شامل وسوسه نباشد و از اینروست که بعضی چنین تفسیر کرده اند:بالقاء الخیر فی
قلب الغیر بلا استفاضة فکریة منه . وممکن است گفته شود که این قید لزوم ندارد زیرا القاء از جانب خدای تعالی است و اوست که در هر چیز مؤثر است بنابراین لفظ «بطریق الفیض » وسوسه را بیرون میکند زیرا آن از طریق فیض نیست بلکه بمباشرت سببی است که از شیطان سر میزند و الهام از اعلام اخص است زیرا اعلام گاهی بطریق استعلام میشود ولی الهام سبب حصول علم برای عامه ٔ مردم نیست و برای الزام غیرصالح است لیکن علمی که از الهام حاصل شود خاص مُلهَم است نه دیگری . (از کشاف اصطلاحات الفنون ذیل الهام ). الهام مقام مبتدیان و برتر از فراست است که گاه بطور وحی و مقرون بسماع است و گاه بواسطه ٔ رؤیا و گاه بمشاهده حاصل میشود. الهام عبارت از کشف معنوی و فیضان حقایق است از عالم مفارقات بر نفوس شریف و فیضان صور علمی از مبادی عالی بواسطه ٔ عقل فعال بر قلوب اخیار است . قیصری گوید: الهام از خواص ولایت است و وحی اعم از الهام است زیرا وحی از راه شهود ملک و شنیدن
سخن او میشودکه از باب کشف شهودی است و متضمن کشف معنوی است و هم از راه کشف معنوی بدون شهود فرشته و وساطت ملک حاصل میشود و از خواص نبوت است . (از فرهنگ مصطلحات عرفاو فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی )
: قلم بدستش گویی بدیع جانوریست
خدای داده مر آنرا بصارت و الهام .
فرخی .
بر نعمتی که دهد و شدتی که پیش آید الهام ارزانی دارد. (تاریخ بیهقی ).
مدحش مرا تلقین کند الهام یزدان هر نفس
در هر دعا آمین کند ادریس ورضوان هر نفس .
خاقانی .
و رجوع به حکمة الاشراق ص
294 و
259 (حاشیه ) و
299 و قاموس کتاب مقدس و نیز رجوع به «القاء» و «وحی » شود.