کلمه جو
صفحه اصلی

حشیش


مترادف حشیش : بنگ، چرس، شاهدانه

برابر پارسی : شاهدانه، بنگ، منگ

فارسی به انگلیسی

narcotic preparation of indian hemp, hashish, dried hemp leaves made into a drug for smoking or chewing, hash, bhang, cannabis, narcotic preparation from indian hemp

narcotic preparation from indian hemp


cannabis, hashish, hemp


فارسی به عربی

قنب , ماریوانا

مترادف و متضاد

marijuana (اسم)
ماری جوانا، حشیش، کنف، تنباکوی وحشی بیابانی، بته شاهدانه

marihuana (اسم)
ماری جوانا، حشیش، کنف، تنباکوی وحشی بیابانی، بته شاهدانه

kef (اسم)
کیف، نشئه، حشیش، بنگ

hashish (اسم)
حشیش، بنگ

hemp (اسم)
حشیش، بنگ، کنف، بوته شاهدانه، مزد گیاه

بنگ، چرس، شاهدانه


فرهنگ فارسی

گیاه خشک، واحد آن:حشیشه حشائش جمع، گیاه شاهدانه
( اسم ) ۱ - گیاه خشک . ۲ - شاهدانه . ۳ - سر شاخه های گل دار گیاه شاهدانه که خشک کنند و پس از آماده کردن بطرق مخصوص و کوبیدن آنها را بصورت جویدن در دهان و یا تدخین مورد استفاده قرار دهند .
ابومحرز محدث است

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گیاه خشک . ۲ - بنگ ، سرشاخه های گل دار گیاه شاهدانه که پس از خشک کردن و آماده کردن به طرق مخصوص آن را به صورت جویدن یا تدخین مورد استفاده قرار می دهند.

لغت نامه دهخدا

حشیش . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان . واقع در 35هزارگزی باختر زرند و 9هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل . دارای 65 تن سکنه میباشد.فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ، حبوبات ، پسته ، پنبه . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن حرقوص بن مازن مالک بن عمربن تمیم . (لباب الانساب سمعانی ) (ابن اثیر).


حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن عدی بن عامر از قبیله ٔ کنانة است . (لباب الانساب ).


حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن عمران . از قبیله ٔ تمیم بطنی از یربوع بن حنظله . (لباب الانساب ).


حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن هلال بن حرث بن رزاخ از قبیله ٔ بجیلة. (لباب الانساب ).


حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابومحرز. محدث است .


حشیش. [ ح َ ] ( ع اِ ) گیاه خشک. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). گیاه خشک و شبیه به خشک شده نباتیست که بر روی زمین پهن نبوده باساق باشد و بحد ثمنش نرسد. اصار. ایصر. تن. || در استعمال شعرای فارسی زبان مطلق گیاه :
ای خواجه با بزرگی اشغال چی ترا
برگیر جاخشوک و بر او میدر و حشیش .
شهید بلخی.
جواب داد سلام مرا بگوشه ریش
چگونه ریشی مانند یکدو دسته حشیش.
انوری.
گاو که بود تا تو ریش او شوی
خاک چه بود تا حشیش او شوی.
مولوی.
از برای اینقدر ای خام ریش
آتش افکندی در این مرج حشیش.
مولوی.
ژنده پوشید و در حشیش آمد.
سعدی ( هزلیات ).
میفراز گردن به دستار و ریش
که دستار پنبه است و ریشت حشیش.
سعدی ( بوستان ).
ابن بیطار نیز آن را به معنی مطلق گیاه بکار برده است : و هو [ ای عنب الدب ] ثمر نبات منخفض شبیه بما یکون بین الشجر و الحشیش. ( ابن البیطار ).
|| چرس. بنگ. آنچه ازبرگ خشک شاهدانه هندی سازند تخدیر را. گردی که بر برگهای شاهدانه پدید آید و از آن چرس و بنگ کنند :
خاصیت بنهاده در کف حشیش
کو زمانی میرهاند از خودیش.
مولوی.
|| سبزه. ورق الخیال. ( یادداشت مؤلف ). || خشک. یابس : خرج الولد حشیشاً؛ ای یابساً. بچه که در شکم خشک شده باشد.بچه مرده در شکم. || در بعضی کتب به معنی بلغور و بربور و کبیده گندم و جو و امثال آن آورده اند. لکن ظاهراً آن مصحف جشین باشد با جیم معجمة.

حشیش. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان. واقع در 35هزارگزی باختر زرند و 9هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل. دارای 65 تن سکنه میباشد.فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ، حبوبات ، پسته ، پنبه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

حشیش. [ ح ُ ش َ ] ( اِخ ) ابن حرقوص بن مازن مالک بن عمربن تمیم. ( لباب الانساب سمعانی ) ( ابن اثیر ).

حشیش. [ ح ُ ش َ ] ( اِخ ) ابن عدی بن عامر از قبیله کنانة است. ( لباب الانساب ).

حشیش. [ ح ُ ش َ ] ( اِخ ) ابن عمران. از قبیله تمیم بطنی از یربوع بن حنظله. ( لباب الانساب ).

حشیش. [ ح ُ ش َ ] ( اِخ ) ابن هلال بن حرث بن رزاخ از قبیله بجیلة. ( لباب الانساب ).

حشیش . [ ح َ ] (ع اِ) گیاه خشک . (دهار) (مهذب الاسماء). گیاه خشک و شبیه به خشک شده نباتیست که بر روی زمین پهن نبوده باساق باشد و بحد ثمنش نرسد. اصار. ایصر. تن . || در استعمال شعرای فارسی زبان مطلق گیاه :
ای خواجه با بزرگی اشغال چی ترا
برگیر جاخشوک و بر او میدر و حشیش .

شهید بلخی .


جواب داد سلام مرا بگوشه ٔ ریش
چگونه ریشی مانند یکدو دسته حشیش .

انوری .


گاو که بود تا تو ریش او شوی
خاک چه بود تا حشیش او شوی .

مولوی .


از برای اینقدر ای خام ریش
آتش افکندی در این مرج حشیش .

مولوی .


ژنده پوشید و در حشیش آمد.

سعدی (هزلیات ).


میفراز گردن به دستار و ریش
که دستار پنبه است و ریشت حشیش .

سعدی (بوستان ).


ابن بیطار نیز آن را به معنی مطلق گیاه بکار برده است : و هو [ ای عنب الدب ] ثمر نبات منخفض شبیه بما یکون بین الشجر و الحشیش . (ابن البیطار).
|| چرس . بنگ . آنچه ازبرگ خشک شاهدانه ٔ هندی سازند تخدیر را. گردی که بر برگهای شاهدانه پدید آید و از آن چرس و بنگ کنند :
خاصیت بنهاده در کف حشیش
کو زمانی میرهاند از خودیش .

مولوی .


|| سبزه . ورق الخیال . (یادداشت مؤلف ). || خشک . یابس : خرج الولد حشیشاً؛ ای یابساً. بچه که در شکم خشک شده باشد.بچه ٔ مرده در شکم . || در بعضی کتب به معنی بلغور و بربور و کبیده ٔ گندم و جو و امثال آن آورده اند. لکن ظاهراً آن مصحف جشین باشد با جیم معجمة.

فرهنگ عمید

۱. ماده ای مخدر که از خشک کردن و آماده ساختن سرشاخههای گُل دار گیاه شاهدانه تهیه می شود.
۲. [قدیمی] گیاه خشک.

دانشنامه عمومی

حشیش ماده ای ست که از انگم گیاه شاه دانه به دست می آید. تفاوت حشیش با ماری جوآنا در این است که ماری جوانا از برگ و گل خشک شدهٔ گیاه شاه دانه حاصل می شود.
AU: اس۹
CA: رده ۲
UK: کلاس بی
US: رده یک
UN: ردهٔ مخدر یک
بهترین فصل برای کاشتن و طبی اصول اصلی این ماده و تخم در فصل بهار صورت می گیرد مثل وتمامی جانداران در دوران پس از عادت یا فحلترکیبات مؤثر در حشیش کمابیش همان ترکیبات سایر قسمت های گیاه شاهدانه با خلوص بالاتر است. برگ و جوانه این گیاه گراس نامیده می شود. روغنی که از صمغ شاهدانه تهیه می شود، نوع خالصی از ماده سایکواکتیو تی اچ سی محسوب می شود که از شاهدانه به دست می آید. تأثیر حشیش، ناشی از تتراهیدروکانابینول (THC) است که یک انتئوژن به شمار می رود.
روش های گوناگونی برای مصرف حشیش وجود دارد. کشیدن حشیش با استفاده از چپق، قرار دادن بر روی قاشق داغ، به روش چلم و شایعتر از همه به صورت سیگاری در ترکیب با تنباکو یا گراس است. در کشور افغانستان نوعی مخلوط نوشیدنی از مواد مختلف و روغن شاهدانه ماده می سازند و مصرف می کنند که تاثیرات متفاوت از مصرف تدخینی است و از مدت اثر بیشتری برخوردار است.
بزرگ ترین مراکز تولید حشیش در جهان، کشورهای افغانستان مراکش و پاراگوئه هستند و استرالیا، ایالات متحده آمریکا و کانادا هم بیشترین تعداد مصرف کنندگان حشیش و گراس را در خود جای داده اند.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:شاهدانه

جدول کلمات

گیاه خشک, گیاه شاهدانه

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " هاسیس " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
در پارسی " خس "

علوفه درو . . و بسته بندی شده جهت خوراک دام

حشیش:[ اصطلاح طب سنتی ]گیاه خشک و شبیه به خشک شده و گویند مخصوص نباتی است که بر روی زمین پهن نبوده و با ساق باشد و به حد ثمنش نرسد.

حشیش: [اصطلاح اعتیاد]ماده ‏ای به رنگ سبز تیره و گاهی قهوه ‏ای مایل به سبز شبیه حنا که از گل، برگ و ساقه گیاه شاهدانه مؤنث و از ترشحات چسبنده آنها به صورت صمغ به دست می آ‏ید. حشیش حاوی ماده‏ای شیمیایی به نام T. H. C ( تترا هیدرو کانا بینول ) است که ماده مؤثر آن به شمار می ‏رود. حــشیـش در طــبــقـه ‏بـنـدی مـواد مخدر، جزء مواد توهم‏ زای طبیعی می ‏باشد.

حشیشیدن = حشیش کشیدن/مصرف کردن


کلمات دیگر: