مترادف حشیش : بنگ، چرس، شاهدانه
برابر پارسی : شاهدانه، بنگ، منگ
narcotic preparation from indian hemp
cannabis, hashish, hemp
بنگ، چرس، شاهدانه
حشیش . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان . واقع در 35هزارگزی باختر زرند و 9هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل . دارای 65 تن سکنه میباشد.فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ، حبوبات ، پسته ، پنبه . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن حرقوص بن مازن مالک بن عمربن تمیم . (لباب الانساب سمعانی ) (ابن اثیر).
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن عدی بن عامر از قبیله ٔ کنانة است . (لباب الانساب ).
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن عمران . از قبیله ٔ تمیم بطنی از یربوع بن حنظله . (لباب الانساب ).
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن هلال بن حرث بن رزاخ از قبیله ٔ بجیلة. (لباب الانساب ).
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابومحرز. محدث است .
شهید بلخی .
انوری .
مولوی .
مولوی .
سعدی (هزلیات ).
سعدی (بوستان ).
مولوی .