جدال. [ ج ِ ] ( ع مص ) خصومت کردن باکسی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). سخت خصومت کردن. ( از اقرب الموارد ). با کسی واکاویدن بخصومت. ( تاج المصادر بیهقی ). پیکار. نبرد. رزم. جنگ. نزاع. مناقشه و خصومت. ( ناظم الاطباء ). جنگ و خصومت کردن. ( غیاث اللغات ). سختی در مخاصمت. گفتگو بر سبیل منازعت و مغالبت. خصام. داوری. جدل. مجادله. در عربی مرادف قتال است که از کشش و کوشش با کسی کاویدن بدشمنی و دشمنی کردن باشد. ( برهان ) :
کنون که نام کنه بر دلم بتپید
چنان کجادل بددل تپد بروز جدال.
آغاجی ( لغتنامه اسدی ص 116 ).
|| گفتگو. بحث. خلاف ، چنانکه در عقیده تاریخی یا علمی. ( یادداشت مؤلف ). در اصطلاح عبارت است از نزاعی که به اظهار مذاهب و تبیین آنها مربوط باشد. ( از تعریفات جرجانی ) : الحج اشهر معلومات فمن فرض فیهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج. ( قرآن 197/2 ). و جادلهم بالتی هی احسن. ( قرآن 125/16 ). قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت َ جدالنا فأتِنا بما تعِدنا اِن کنت من الصادقین. ( قرآن 32/11 ). || در اصطلاح فقهی ، یکی از اعمالی که بر شخص محرم ممنوع است و آن گفتن «لا واﷲ و بلی واﷲ» باشد. ( شرایع الاسلام باب الحج ). صاحب مسالک آرد: این تفسیری است که حضرت صادق و کاظم ( ع ) درباره جدال کرده اند و صاحب شرائع هم آن را اختیار کرده است. ( حاشیه شرایع،باب حج ). بیستم از محرمات ا
حرام ، جدال است و مراد به آنچه فرموده اند گفتن «لا واﷲ وبلی واﷲ است ». و ظاهراین است که جدال ، مجادله و معارضه و گفتگوئیست در امری که یکی
اثبات و دیگری
نفی کند، پس در مقام نفی مطلبی که طرف اثبات کند
قسم یاد کند و بگوید: «لا واﷲ». یا در مقام اثبات مطلبی که طرف نفی نماید قسم یاد کند و بگوید «بلی واﷲ». ( از مناسک فیض قمی ) :
از پس آن کس که تو خواهی برو
نیست مرا با تو جدال و مقال.
ناصرخسرو.
... در هم افتادیم و داد فسق و جدال بدادیم. ( گلستان ).
- بی جدال ؛ بی گفتگو. بی بحث. بی مجادله :
اسب آزت سوی بدبختی برد
زین ز بخت بد فرو نه بیجدال.
ناصرخسرو.
- جنگ و جدال ؛ زد و خورد. کشمکش.
جدال. [ ج َ ] ( اِ ) به لغت اهل مغرب غوره خرما را گویند، یعنی خرمای سبز و نارس. ( برهان ). غوره های خرما. ( آنندراج ). خاره خرما. ( مهذب الاسماء ). در لغت نجد غوره خرما که سبز و مدورشده و نرسیده باشد. ( از اقرب الموارد ) :