کلمه جو
صفحه اصلی

جدال


مترادف جدال : آرزم، بحث، پرخاش جویی، پیکار، جر، جنگ، حرب، خصومت، رزم، زدوخورد، ستیز، ستیزه، عناد، کشمکش، گیرودار، مجادله، مخاصمه، مرافعه، مشاجره، معرکه، مقاتله، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع، نقار

برابر پارسی : زد و خورد، نبرد، کارزار، رزم، کشمکش

فارسی به انگلیسی

disagreement


dispute, debated, quarrel, disagreement, debate

dispute, debate, quarrel


فارسی به عربی

معرکة

مترادف و متضاد

battle (اسم)
نبرد، پیکار، نزاع، جنگ، مبارزه، مصاف، جدال، رزم، محاربه، زد و خورد

controversy (اسم)
ستیزه، بهی، مباحثه، مشاجره، جدال، هم ستیزی

آرزم، بحث، پرخاش‌جویی، پیکار، جر، جنگ، حرب، خصومت، رزم، زدوخورد، ستیز، ستیزه، عناد، کشمکش، گیرودار، مجادله، مخاصمه، مرافعه، مشاجره، معرکه، مقاتله، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع، نقار


فرهنگ فارسی

خصومت کردن، پیکارکردن، ستیزه کردن، جنگ وکشمکش
۱-( مصدر ) پیکار جستن نبرد کردن . ۲- داوری جستن ستیزیدن . ۳- ( اسم ) پیکارجویی خصومت کشمکش . ۴- پرخاش جویی . ۵- ( اسم ) جنگ ستیز نبرد.
شهری است بموصل قریه بزرگ معموری است که بر تل بلندی در دو منزلی موصل قرار دارد . مرد آنجا نصرانی اند و در سر راه کاروانها است و کاروانسرای آبادی در نزدیکی آن وجود دارد و من آن را بارها دیده ام .

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) نبرد کردن . ۲ - (اِمص . ) دشمن . ۳ - (اِ. ) جنگ ، ستیز.

لغت نامه دهخدا

جدال . [ ج َ ] (اِ) به لغت اهل مغرب غوره ٔ خرما را گویند، یعنی خرمای سبز و نارس . (برهان ). غوره های خرما. (آنندراج ). خاره ٔ خرما. (مهذب الاسماء). در لغت نجد غوره ٔ خرما که سبز و مدورشده و نرسیده باشد. (از اقرب الموارد) :
و سارت الی یبرین َ خمساً فاصبحت ْ
یخِرّ علی ایدی السقاة جدالها.

(از اقرب الموارد).


واحد آن جدالة است . (از اقرب الموارد). || سفالهای سخت شده . || زمینهای سخت . (آنندراج ).

جدال . [ ج َدْ دا ] (ع ص ) بسیارجدل . (منتهی الارب ). || کابک فروش . (منتهی الارب ). بیاع مرغ . (مهذب الاسماء). || فروشنده ٔ غوره ٔ خرما. (از اقرب الموارد): کان فلان ُ جدالاً فصارَ تماراً؛ اَی کان بائع الجدال او بایع الحمام فی الجدیله . (اقرب الموارد).


جدال. [ ج ِ ] ( ع مص ) خصومت کردن باکسی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). سخت خصومت کردن. ( از اقرب الموارد ). با کسی واکاویدن بخصومت. ( تاج المصادر بیهقی ). پیکار. نبرد. رزم. جنگ. نزاع. مناقشه و خصومت. ( ناظم الاطباء ). جنگ و خصومت کردن. ( غیاث اللغات ). سختی در مخاصمت. گفتگو بر سبیل منازعت و مغالبت. خصام. داوری. جدل. مجادله. در عربی مرادف قتال است که از کشش و کوشش با کسی کاویدن بدشمنی و دشمنی کردن باشد. ( برهان ) :
کنون که نام کنه بر دلم بتپید
چنان کجادل بددل تپد بروز جدال.
آغاجی ( لغتنامه اسدی ص 116 ).
|| گفتگو. بحث. خلاف ، چنانکه در عقیده تاریخی یا علمی. ( یادداشت مؤلف ). در اصطلاح عبارت است از نزاعی که به اظهار مذاهب و تبیین آنها مربوط باشد. ( از تعریفات جرجانی ) : الحج اشهر معلومات فمن فرض فیهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج. ( قرآن 197/2 ). و جادلهم بالتی هی احسن. ( قرآن 125/16 ). قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت َ جدالنا فأتِنا بما تعِدنا اِن کنت من الصادقین. ( قرآن 32/11 ). || در اصطلاح فقهی ، یکی از اعمالی که بر شخص محرم ممنوع است و آن گفتن «لا واﷲ و بلی واﷲ» باشد. ( شرایع الاسلام باب الحج ). صاحب مسالک آرد: این تفسیری است که حضرت صادق و کاظم ( ع ) درباره جدال کرده اند و صاحب شرائع هم آن را اختیار کرده است. ( حاشیه شرایع،باب حج ). بیستم از محرمات احرام ، جدال است و مراد به آنچه فرموده اند گفتن «لا واﷲ وبلی واﷲ است ». و ظاهراین است که جدال ، مجادله و معارضه و گفتگوئیست در امری که یکی اثبات و دیگری نفی کند، پس در مقام نفی مطلبی که طرف اثبات کند قسم یاد کند و بگوید: «لا واﷲ». یا در مقام اثبات مطلبی که طرف نفی نماید قسم یاد کند و بگوید «بلی واﷲ». ( از مناسک فیض قمی ) :
از پس آن کس که تو خواهی برو
نیست مرا با تو جدال و مقال.
ناصرخسرو.
... در هم افتادیم و داد فسق و جدال بدادیم. ( گلستان ).
- بی جدال ؛ بی گفتگو. بی بحث. بی مجادله :
اسب آزت سوی بدبختی برد
زین ز بخت بد فرو نه بیجدال.
ناصرخسرو.
- جنگ و جدال ؛ زد و خورد. کشمکش.

جدال. [ ج َ ] ( اِ ) به لغت اهل مغرب غوره خرما را گویند، یعنی خرمای سبز و نارس. ( برهان ). غوره های خرما. ( آنندراج ). خاره خرما. ( مهذب الاسماء ). در لغت نجد غوره خرما که سبز و مدورشده و نرسیده باشد. ( از اقرب الموارد ) :

جدال . [ ج ِ ] (ع مص ) خصومت کردن باکسی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). سخت خصومت کردن . (از اقرب الموارد). با کسی واکاویدن بخصومت . (تاج المصادر بیهقی ). پیکار. نبرد. رزم . جنگ . نزاع . مناقشه و خصومت . (ناظم الاطباء). جنگ و خصومت کردن . (غیاث اللغات ). سختی در مخاصمت . گفتگو بر سبیل منازعت و مغالبت . خصام . داوری . جدل . مجادله . در عربی مرادف قتال است که از کشش و کوشش با کسی کاویدن بدشمنی و دشمنی کردن باشد. (برهان ) :
کنون که نام کنه بر دلم بتپید
چنان کجادل بددل تپد بروز جدال .

آغاجی (لغتنامه ٔ اسدی ص 116).


|| گفتگو. بحث . خلاف ، چنانکه در عقیده ٔ تاریخی یا علمی . (یادداشت مؤلف ). در اصطلاح عبارت است از نزاعی که به اظهار مذاهب و تبیین آنها مربوط باشد. (از تعریفات جرجانی ) : الحج اشهر معلومات فمن فرض فیهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج . (قرآن 197/2). و جادلهم بالتی هی احسن . (قرآن 125/16). قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت َ جدالنا فأتِنا بما تعِدنا اِن کنت من الصادقین . (قرآن 32/11). || در اصطلاح فقهی ، یکی از اعمالی که بر شخص محرم ممنوع است و آن گفتن «لا واﷲ و بلی واﷲ» باشد. (شرایع الاسلام باب الحج ). صاحب مسالک آرد: این تفسیری است که حضرت صادق و کاظم (ع ) درباره ٔ جدال کرده اند و صاحب شرائع هم آن را اختیار کرده است . (حاشیه ٔ شرایع،باب حج ). بیستم از محرمات احرام ، جدال است و مراد به آنچه فرموده اند گفتن «لا واﷲ وبلی واﷲ است ». و ظاهراین است که جدال ، مجادله و معارضه و گفتگوئیست در امری که یکی اثبات و دیگری نفی کند، پس در مقام نفی مطلبی که طرف اثبات کند قسم یاد کند و بگوید: «لا واﷲ». یا در مقام اثبات مطلبی که طرف نفی نماید قسم یاد کند و بگوید «بلی واﷲ». (از مناسک فیض قمی ) :
از پس آن کس که تو خواهی برو
نیست مرا با تو جدال و مقال .

ناصرخسرو.


... در هم افتادیم و داد فسق و جدال بدادیم . (گلستان ).
- بی جدال ؛ بی گفتگو. بی بحث . بی مجادله :
اسب آزت سوی بدبختی برد
زین ز بخت بد فرو نه بیجدال .

ناصرخسرو.


- جنگ و جدال ؛ زد و خورد. کشمکش .

جدال . [ ج ُ ] (اِخ ) شهری است به موصل . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگ معموری است که بر تل بلندی در دومنزلی موصل قرار دارد. مردم آنجا نصرانی اند و در سر راه کاروانها است و کاروانسرای آبادی در نزدیکی آن وجود دارد و من [ یاقوت ] آن را بارها دیده ام و در شعر قدیم نام آن آمده است :
ایاجبلی سنجار هلا دفقتما
برکنیکما انف الزبیدی اجمعا
لعمرک ما جأت زبید لهجرة
و لکنها جاءَت ارامل جوعا
و تبکی علی ارض الحجاز و قد رأت
جرائب خمساً من جُدال فاربعا.

(از معجم البلدان ).



فرهنگ عمید

۱. جنگ، ستیز: بی خیل و بی سپاه شکستی سپاه ها / بی جنگ و بی جدال گُشادی حصارها (لامعی: ۶ ).
۲. پیکار، رقابت: جدال بر سر قهرمانی.
۳. کشمکش، جروبحث، بگومگو.

دانشنامه عمومی

جدال فیلمی ساخته عزیزالله بهادری - ۱۳۵۵
جدال فیلمی ساخته محمدعلی سجادی - ۱۳۶۴

جدال (فیلم ۱۳۵۵). جدال فیلمی به کارگردانی عزیزالله بهادری و نویسندگی عزیزالله بهادری، بهمن زرین پور ساختهٔ سال ۱۳۵۵ است.
سعید راد
جمیله
جمال وفایی
کاظم روشن ضمیر
ملیحه نصیری
عباس ناظری نیک
احمد قدکچیان
حسن رضایی
نریمان شیری فرد
طاهر و شاگردش جمال رانندهٔ کامیون هستند. طاهر دلباختهٔ گلی است که در قهوه خانهٔ کریم کار می کند. طاهر و گلی ازدواج می کنند و حسادت کریم را برمی انگیزند و …

جدال (فیلم ۱۳۶۴). جدال فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدعلی سجادی محصول سال ۱۳۶۴ است.
مهدی فخیم زاده
عنایت بخشی
محبوبه بیات
فاطمه معتمدآریا
کاظم افرندنیا
تجدد
سیامک اطلسی
پریدخت اقبالپور
روح انگیز مهتدی
مهدی میامی
منوچهر افسری
حسین اسدی
محرم بسیم
عرش پورزارعی
در روزهای انقلاب مردی زخمی به خانه دختری جوان به نام روجا، که با مادر نابینایش زندگی می کند، پناه می برد. پدر روجا در مبارزه با مأموران حکومت کشته شده است و روجا تصور می کند که مرد زخمی قاتل پدرش را از پا درآورده است، اما هنگامی که در می یابد مرد زخمی سارقی حرفه ای است و در درگیری با همدستانش زخمی شده خشمگین می شود. مرد غریبه خانه آن ها را ترک می کند و در جدال با همدستان سابقش با سرنوشت دیگری رو به رو می شود، و زمانی که با بدن زخمی به سراغ روجا می رود خانه را در مرگ او، که در درگیری خیابانی کشته شده، عزادار می بیند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] درگیریهای لفظی و قسم خوردن را جِدال می گویند و از جدال به معنای اول در باب صوم و اعتکاف و در معنای دوم در باب حج سخن رفته است.
جدال دارای دو معنا می باشد. یکی به معنای درگیری در مقام گفت وگو ( مِراء) و دیگری گفتن «بَلیٰ واللّٰه» یا «لا وَاللّٰه» برای اثبات یا نفی مطلبی.
جدال دارای ثواب و گناه
جدال یا به قصد احقاق حق و ردّ باطل انجام می گیرد، یا به قصد اظهار فضل و چیرگی بر طرف مقابل. قسم اوّل، پسندیده، بلکه از برترین طاعات است ، ولی نوع دوم حرام است.
تقسیم جدال به لحاظ حکم تکلیفی
برخی، جدال را به لحاظ حکم تکلیفی به پنج قسم تقسیم کرده اند:۱. جدال واجب، و آن جدالی است که به قصد احقاق حق و از بین بردن باطل صورت می گیرد و دفع منکر و اقامه واجب متوقف بر آن است.۲. جدال مستحب، که به قصد یاد شده در جدال واجب انجام می شود و برپایی عمل مستحب و جلوگیری مکروه منوط به آن است.۳. جدال مباح، که با غرض اظهار حق- بدون آنکه برای جدال کننده یا دیگری نفعی دینی متصور باشد و توأم با رفتار قبیح نیز نباشد- انجام می گیرد، مانند نقد سخن کسی به جهت غلط ادا کردن آن از نظر ادبی.۴. جدال مکروه، که همچون جدال مباح، فاقد نفعی دینی است؛ لیکن احتمال می رود بحث به ارتکاب رفتاری قبیح کشیده شود.۵. جدال حرام، که با غرض به زانو درآوردن طرف و رسوا کردن او و اظهار چیرگی و مانند آن انجام می گیرد، یا آنکه مستلزم ترک واجبی می گردد؛ بلکه هر بگو مگویی که فاقد غرض صحیح و اظهار حق می باشد.
جدال و اعتکاف
...

واژه نامه بختیاریکا

اکا مکا؛ مکاوری؛ پیر و گِر

جدول کلمات

کشمکش ، جنگ ، ستیز ، مرا

پیشنهاد کاربران

کشمکش

مرا . . .


کلمات دیگر: