کلمه جو
صفحه اصلی

جعفری


برابر پارسی : شومخ، گل گلاب

فارسی به انگلیسی

parsley


pertaining to the ja'fari sect, established by imam ja'far sadegh, parsley

فارسی به عربی

بقدنوس

مترادف و متضاد

parsley (اسم)
جعفری

فرهنگ فارسی

( مذهب ) مذهب شیعه امامیه منسوب به جعفر صادق ع امام ششم که آن مذهب را آشکار ساخت .
( صفت ) منسوب به جعفر صادق علیه السلام : مذهب جعفری .
دهی است از دهستان ام الفخر بخش شادگان شهرستان خرمشهر در ۱۷ هزار گزی شمال باختری شادگان کنار راه اتومبیل رو شادگان به اهواز . دشت و گرمسیر است و سکنه آن ۸۸۸ تن اند آب آن از رودخانه جراحی و محصول آن غلات و خرما و برنج است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است .

(گیاه‌شناسی) گیاه دو ساله از تیره‌ی چتریان که سبزی خوراکی است


فرهنگ معین

( ~. ) (ص نسب . ) مذهب شیعة امامیه ، منسوب به امام جعفر صادق (ع ) امام ششم .
(جَ فَ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) ۱ - یکی از سبزی های خوردنی است با ساقه های نازک راست و برگ های بریده که گل هایش سفید رنگ و چتری است ، آهن ، فسفر و ویتامین - های A.B.C. را نیز دارا می باشد. ۲ - نوعی سکة زر. ۳ - نوعی گل زردرنگ که در باغچه کارند.

( ~.) (ص نسب .) مذهب شیعة امامیه ، منسوب به امام جعفر صادق (ع ) امام ششم .


(جَ فَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - یکی از سبزی های خوردنی است با ساقه های نازک راست و برگ های بریده که گل هایش سفید رنگ و چتری است ، آهن ، فسفر و ویتامین - های A.B.C. را نیز دارا می باشد. 2 - نوعی سکة زر. 3 - نوعی گل زردرنگ که در باغچه کارند.


لغت نامه دهخدا

جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) نام قسمی کاغذ است . (الفهرست ابن الندیم ).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) گلی است زردرنگ و مجازاً به معنی مطلق رنگ زرد و در بهارعجم نوعی از صدبرگ . (غیاث اللغات ). نوعی از صدبرگ . (آنندراج ) :
شمع کن این زرد گل جعفری
تا چو چراغ از گل خود بر خوری .

نظامی .



جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) حشره یی است بدبو که بوی تندی شبیه به بوی گیاه جعفری دارد. (یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به ساس شود.


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) گیاهی از طایفه ٔ چتری ها که شومخ نیز گویند و برگ آن مأکول است و در آشها و قورمه سبزی داخل کنند. (ناظم الاطباء). به لغت مازندران قسمی کرفس الورق حزا است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). قسمی از احرار بقول شبیه به کرفس در بوی و طعم و از کرفس خردتر و باریکتر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به احرارالبقول در همین لغت نامه شود. در «گیاه شناسی گل گلاب » آمده است : جعفری گیاهی است از تیره ٔ چتریان و از سبزیهای خوراکی است . دارای برگهای بسیار بریده که جنس خودروی آن در کتب قدیمی ما«فطر اسالیون » نامیده شده است . (از گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 263 و 264). در کتاب «کار آموزی داروسازی » آمده است : پرسیل (جعفری ) از تیره ٔ: امبلیفر. قسمت قابل مصرف در داروسازی : ریشه ومیوه . مواد مؤثره : آپیول و اسانس . مورد استعمال ریشه : شربت پنج ریشه . (از کارآموزی داروسازی ص 183).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن حسن ... سمرقندی منسوب به جعفربن ابی طالب (ملقب به طیار) است . وی محدث بوده و از پدرش روایت کرده و حسن بن منصور مقری اسبیجابی از او روایت کرده است . (اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 330).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوعلی محمد از حاکمان قزوین بوده است در قرن پنجم هجری : بعد از او [ حمزةبن الیسع [ ] حکومت ] به امیر شریف ابوعلی محمد جعفری حواله رفت صاحب ثروت تمام بود. او و فرزندانش قریب 60 سال و چند ماه حاکم بودند و آخرین اینان فخرالمعالی ذوالسعادات ابوعلی شرفشاه بن محمدبن احمدبن محمدبن جعفری (متوفی 484 هَ . ق .) بود.» (تاریخ گزیده از مینو دریا باب الجنة قزوین ص 149).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ساوجی معاصر صادقی کتابدار بوده و طبعی غنی داشته و از راه شعر معاش خود نمیگذرانیده و در نظم انواع شعر مهارت داشته است . شعر او در مجمعالخواص ص 221 و کتابهای دیگر آمده است . اصل وی از ساوه بود و بعدها ساکن تبریز شد. (الذریعه ج 9).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) قاسم بن کعب ... معمربن عبدالرحمان گوید که عیاش بن عامر عقیلی از او روایت کرده است . (اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 230).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) کوشکی است مر متوکل را نزدیک سرمن رأی .(منتهی الارب ). نام قصری است که جعفر المتوکل علی اﷲ پسر المعتصم باﷲ در نزدیکی سامره در جائی به نام ماحوزه بنا نهاد و سپس در کنار آن قصر، شهری ساخت و بدانجا منتقل گردید و اراضی آنجا را به اقطاع به سران لشکر داد و آن شهر از سامراء بزرگتر شد. متوکل نهری از دجله به این شهر احداث کرد که ده فرسخ با آن فاصله داشت و معروف به جبة دجله گردید. متوکل در ماه شوال سال 247 هَ . ق . در همین قصر کشته شد و مردم به سامراء بازگشتند. مخارج ساختمان این قصر بنا بر روایتی ده هزار درهم و بنا بر روایت دیگر دومیلیون دینار بوده است . قصر جعفری در سال 245 هَ . ق . بنا شد و دلیل بن یعقوب نصرانی ناظر بنای آن بود. (معجم البلدان ).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) لبیدبن ربیعه ... منسوب به جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامر صعصعه است . رجوع به لبید در همین لغت نامه شود.


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) میر محمد جعفر ... تبریزی از سادات تبریز بوده و در آنجا کفشگری می کرده و گذران معاش او از راه شعر نبوده است صادقی معاصر او شعرش را نقل کرده است . (مجمعالخواص ص 96) (الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 9). جعفری اسمش میرمحمد جعفر از سادات آن دیار (تبریز) است و ازعلو همت از دسترنج خود مدار میگذرانیده گاهی به نظم اشعار رغبت داشته ... (تذکره ٔ آتشکده ٔ آذر ص 29).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (ص نسبی ) (مذهب ...) مذهب شیعه ٔ دوازده امامی که منسوب به حضرت امام جعفر صادق (ع ) است . رجوع به شیعه شود.


جعفری . [ ج َ ف َ] (اِخ ) ابوالبقاء صالح بن حسین ... (قرن هفتم هجری ). او راست : 1- البیان الواضح المشهود من فضائح النصاری و الیهود (که بخشی از آن به کوشش آقای فریبس در 1897 م . درشهر «بن » چاپ شده است ). 2 - تخجیل من حرف التوراة و الانجیل (چ مصر بدون تاریخ ). در کشف الظنون تخجیل من حرف الانجیل از ابی البقاء جعفری و منتخب آن از شیخ ابی الفضل مالکی مسعودی (تألیف 942 هَ . ق .) دانسته شده است . (معجم المطبوعات ج 1 ص 701). و نیز رجوع به صالح بن حسین شود.


جعفری . [ ج َ ف َ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمد. از فقها و محدثین مذهب شیعی جعفری و منسوب به امام جعفر صادق است . کتاب الامامه و کتاب الفضائل از اوست . (الفهرست ابن الندیم ).


جعفری . [ج َ ف َ ] (اِخ ) (سید حمزه ٔ ...) صاحب کتاب النقض نام او را در شمار شاعران فارسی زبان شیعه آورده است . (الذریعه ج 9). و نیز رجوع شود به کتاب النقض ص 252.


جعفری .[ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ام الفخر بخش شادگان شهرستان خرمشهر در 17هزارگزی شمال باختری شادگان کنار راه اتومبیل رو شادگان به اهواز. دشت و گرمسیر است و سکنه ٔ آن 888 تن اند. آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن غلات و خرما و برنج است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


جعفری. [ ج َ ف َ ] ( اِ ) گیاهی از طایفه چتری ها که شومخ نیز گویند و برگ آن مأکول است و در آشها و قورمه سبزی داخل کنند. ( ناظم الاطباء ). به لغت مازندران قسمی کرفس الورق حزا است. ( تحفه حکیم مؤمن ). قسمی از احرار بقول شبیه به کرفس در بوی و طعم و از کرفس خردتر و باریکتر. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به احرارالبقول در همین لغت نامه شود. در «گیاه شناسی گل گلاب » آمده است : جعفری گیاهی است از تیره چتریان و از سبزیهای خوراکی است. دارای برگهای بسیار بریده که جنس خودروی آن در کتب قدیمی ما«فطر اسالیون » نامیده شده است. ( از گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 263 و 264 ). در کتاب «کار آموزی داروسازی » آمده است : پرسیل ( جعفری ) از تیره ٔ: امبلیفر. قسمت قابل مصرف در داروسازی : ریشه ومیوه. مواد مؤثره : آپیول و اسانس. مورد استعمال ریشه : شربت پنج ریشه. ( از کارآموزی داروسازی ص 183 ).

جعفری. [ ج َ ف َ ] ( اِ ) گلی است زردرنگ و مجازاً به معنی مطلق رنگ زرد و در بهارعجم نوعی از صدبرگ. ( غیاث اللغات ). نوعی از صدبرگ. ( آنندراج ) :
شمع کن این زرد گل جعفری
تا چو چراغ از گل خود بر خوری.
نظامی.

جعفری. [ ج َ ف َ ] ( اِ ) حشره یی است بدبو که بوی تندی شبیه به بوی گیاه جعفری دارد. ( یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به ساس شود.

جعفری. [ ج َ ف َ ] ( اِ ) نام قسمی کاغذ است. ( الفهرست ابن الندیم ).

جعفری. [ ج َ ف َ ] ( ص نسبی ، اِ ) طلای خالص بود منسوب به جعفر نامی که کیمیاگر بوده است و بعضی گویند پیش از جعفر برمکی زر قلب سکه می کردند چون او وزیر شد حکم فرمود که طلا را خالص کردند و سکه زدند و به او منسوب شد. ( برهان قاطع ). به جعفر بلخی که به نام برمک مشهور است منسوب می باشد. ( از نزهةالقلوب ). منسوب به جعفر پدر خالد برمکی است که وزارت سلیمان داشت. ( تاریخ گزیده ) :
از بخشش تو عالم پر جعفری و رکنی
وز خلعت تو گیتی پر رومی و بهائی.
فرخی.
- زر جعفری :
نرگس بسان کفه سیمین ترازوئی است
چون زر جعفری به میانش درافکنی.
منوچهری.
گر همه زر جعفری دارد
مرد بی توشه برندارد کام.
سعدی.
رجوع به درست جعفری و زر شود.
- دینار جعفری :
چون لاله سرخ گشت رخ من ز خون تو
زان پس که زرد بود چو دینار جعفری.

جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از بخش شیب آب شهرستان زابل در 11هزارگزی راه شوسه ٔ زابل به زاهدان سکنه ٔ آن 35 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور در 15هزارگزی جنوب خاوری قدمگاه و 5هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی مشهد. جلگه و گرمسیر است و سکنه ٔ آن 12 نفرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


جعفری . [ ج َ ف َ ] (ص نسبی ، اِ) طلای خالص بود منسوب به جعفر نامی که کیمیاگر بوده است و بعضی گویند پیش از جعفر برمکی زر قلب سکه می کردند چون او وزیر شد حکم فرمود که طلا را خالص کردند و سکه زدند و به او منسوب شد. (برهان قاطع). به جعفر بلخی که به نام برمک مشهور است منسوب می باشد. (از نزهةالقلوب ). منسوب به جعفر پدر خالد برمکی است که وزارت سلیمان داشت . (تاریخ گزیده ) :
از بخشش تو عالم پر جعفری و رکنی
وز خلعت تو گیتی پر رومی و بهائی .

فرخی .


- زر جعفری :
نرگس بسان کفه ٔ سیمین ترازوئی است
چون زر جعفری به میانش درافکنی .

منوچهری .


گر همه زر جعفری دارد
مرد بی توشه برندارد کام .

سعدی .


رجوع به درست جعفری و زر شود.
- دینار جعفری :
چون لاله سرخ گشت رخ من ز خون تو
زان پس که زرد بود چو دینار جعفری .

فرخی .


نرگس تر نگر چگونه شکفت
نیک مانند چشم آن عیار
ساق پیروزه و حوالی سیم
در میان ضرب جعفری دینار.

بهرامی سرخسی .


و یا چو گوشه ٔ دینار جعفری بمثل
که کرده باشد صراف از او به گاز جدا.

؟


- مار جعفری ؛ نوعی از کفچه مار است . رجوع به مار و کفچه مار شود.
- نعل جعفری ؛ قسمی نعل بوده است :
از لعن بر سم تو زنم نعل جعفری
گر ظن بری به من که من از دست جعفرم .

سوزنی .



فرهنگ عمید

١. (زیست شناسی ) گیاهی با برگ های بریده و شاخه های راست و نازک، گل های کوچک و سفید و چتری، و تخم خوش بو که خام خورده می شود و در پختن خوراک های سبزی دار هم به کار می رود.
٢. (زیست شناسی ) نوعی گل زردرنگ، گل جعفری.
٣. (اسم، صفت نسبی، منسوب به جعفر ) یکی از فرقه های مذهب شیعه که اصول فقهی آن منسوب به امام جعفر صادق، امام ششم شیعه، است و از عهد صفویه در ایران رواج پیدا کرده و اکنون نیز مذهب رسمی ایران است.
٤. (زیست شناسی ) نوعی مار سمّی با پوزۀ پهن، پولک های تیغه دار، سر مثلثی شکل، و مردمک عمودی.
۵. (صفت نسبی، منسوب به جعفر ) [قدیمی] ویژگی نوعی طلای ناب.

دانشنامه عمومی

نوعی سبزی.


سبزی خوراکی.


جعفری یک نام خانوادگی ست. افراد شاخص با این نام، از این قرارند:

دانشنامه آزاد فارسی

جعفری (parsley)
گیاهی علفی، متعلق به تیرۀ هویج۱ (چتریان)، با نام علمی Petroselinum crispum. به سبب وجود مواد مغذی، ویتامین ث فراوان، و مواد معدنی از آن در آشپزی استفاده می کنند و برای تزیین غذا نیز به کار می رود. تا ارتفاع ۴۵ سانتی متر رشد می کند و برگ های معطر و مرکب دارد که، شانه هایی صاف یا پیچ خورده، با برگچه هایی در هر دوسوی محور برگی، تشکیل می دهند و دسته های ظریفی از گل های زرد دارد. جعفری گیاهی دوساله است.
carrot family/Umbelliferae

گویش اصفهانی

تکیه ای: ǰahfari
طاری: ǰahvari
طامه ای: ǰafari
طرقی: ǰahvari
کشه ای: ǰahferi
نطنزی: ǰahferi


پیشنهاد کاربران

شاید بعضیا اسم جعفری رو مسخره کنن ولی اسم جعفری کاملا اسم باکلاس و شیکی هست به نظر من چون من خودمم جعفری هستم و افتخار میکنم به اسمم پس شمایی که از اسم جعفری خوشتون نمیاد لطفا اسم و شخصیت ی آدم رو که اسمش جعفری رو زیر سوال نبرید

جعفری فامیلی هست که خیلی زیاد و مخصوص قوم و مکان خاصی نیست


این واژه تازی شده " گفری " پارسی است ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .

جعفر چهار معنی دارد که هر کدام با یای نسبت به جعفری مبدل میشود: اسم شخص - نوعی شتر - نام سبزی - بیابان
که به ترتیب هرچهار معنی بالا در این شعر آورده شده:
جعفری دیدم که بر جعفر نشست جعفری میخورد و از جعفر گذشت

جعفری می تونه اسم یک سبزی، یا فامیلی باشه ، که اگر �ی�در آخر جمله نباشد میشه آن را به عنوان یک اسم شناخت. البته اینی که ما دربارش حرف زدیم درباره کلمه ی �جعفری� بود. به نظر من فامیلی جعفری می تونه فامیلی ای بسیار با کلاس و معنی داری باشد.
فارسی: جعفری
انگلیسی:gafari
ا

حسین جعفری

جعفری


کلمات دیگر: